مدتهاست که موضوع ترجمههای ضعیف، بحث داغ محافل فرهنگی است؛ شرایط کرونایی هم مزید بر علت شده است تا برخی ناشران ترجمه آثار مدنظرشان را، به مترجمان کمتجربه و شاید نابلد بسپرند و کار خرابتر از آن چیزی شود که قبلاً بود. دردآور اینکه ترجمههای جدید، باعث تغییر ذائقه شدهاست و جوانترها را به خواندن متنهایی عادت میدهد که در آنها، کمتر اثری از فخامت آثار گذشتگان به چشم میآید.
روزنامه خراسان نوشت: برای صحبت در این زمینه، با استاد عزتا… فولادوند تماس گرفتم؛ مانند همیشه با گشادهرویی و مهربانی همصحبتی با مرا پذیرفت. آنچه میخوانید، چکیده گفتوگوی این مترجم نامدار و توانا است.
اندر مصائب کرونازدگی از استاد درباره کار یا کارهای جدیدش میپرسم. میگوید: کار جدیدی ندارم و راستش را بخواهید این خانهنشینی کرونایی، دیگر رمق و حوصلهای برای کارکردن باقی نگذاشتهاست. حتی اگر به لحاظ جسمی هم درگیر بیماری نشویم، در خانهماندن و محرومشدن از دیدار دوستان و شرکتنکردن در محافل علمی، بار روانی سنگینی برای آدم دارد. این روزها مطالعه میکنم و البته، مشغول مطالعه کتابهای تاریخی هستم.
از ترجمهها راضی نیستم
صحبت با استاد فولادوند، خیلی زود وارد موضوع ترجمه میشود. او از کیفیت ترجمهها راضی نیست و اعتقاد دارد برخی که تعدادشان رو به افزایش است، کمیت را فدای کیفیت کردهاند و گاهی اشتباهاتی در ترجمهها میتوان یافت که نشان میدهد مترجم کاملاً نابلد است. استاد میگوید: اگر بخواهیم وضعیت بهتر شود، باید افراد مسلط به این مقوله را مسئول نظارت بر کیفیت کارها کنیم؛ رویکردی که متأسفانه خیلی جدی گرفته نمیشود. او از شمارگان پایین کتابها هم نگران است؛ اینکه رغبت به مطالعه در جامعه کمتر شده است و چنین رویکردی میتواند عوارض نامطلوبی درپی داشتهباشد. به او میگویم: البته کتابهای شما هنوز هم هواخواهان خودش را دارد؛ اخیراً فلسفه کانت با ترجمه فولادوند، دوباره و در سه هزار و ۵۰۰ نسخه تجدیدچاپ شد؛ اثری که چندسال قبل به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران برگزیده شدهبود. بااینحال، او این اتفاقات را استثنایی میداند و اظهار امیدواری میکند که با برنامهریزی درست مسئولان، شرایط بهنحو مؤثری تغییرکند.
چرا با این پیشینه فرهنگی، از واژه «لاکچری» استفاده میکنیم؟
موضوع صحبتم با عزتالله فولادوند دوباره به عرصه ترجمه باز میگردد. وقتی درباره اشتباهات رایج در نثرهای امروزی که به ترجمهها هم رسوخ پیدا کردهاست، صحبت میکنیم، صدای او تغییر میکند؛ با ناراحتی و بُغضی فروخورده میگوید: من واقعاً خون گریه میکنم که چرا ما اینقدر نسبت به اصالت زبان فارسی و جایگاه آن، بیتفاوت هستیم و به آن بیاحترامی میکنیم. این همه بیرغبتی از چه روست؟ واقعاً باید بر این اوضاع خون گریه کرد. عدم رعایت ساختارهای زبانی و استفاده نکردن از واژههای فارسی و به جای آن، به کاربردن ناصحیح و معوّج واژگان فرنگی، زبان مادری ما را به وضع بدی انداختهاست. به استاد میگویم: شاید فضای مجازی در این زمینه نقش مؤثری داشتهاست؛ در این فضا هر کسی، با هر مقدار بضاعت نویسندگی، خود را نویسندهای توانمند میداند و بیمحابا از درست یا نادرستبودن آنچه مینگارد، به قلمفرسایی میپردازد. او سخنم را تأیید میکند و میافزاید: آخر این خیلی مضحک است که ما، با این پیشینه فرهنگی و ادبی غنی، واژههای خارجی را با همان شکل کج و ناصحیح به کار ببریم. اخیراً در جاهای مختلف دیدهام که از واژه «لاکچری» خیلی استفاده میکنند و بدجوری سر زبانها افتادهاست؛ اولاً که تلفظ این واژه را اشتباه فهمیدهاند؛ حرف «چ» در این واژه، تلفظی بین «ش» و «ژ» دارد و ثانیاً، مگر ما در زبان فارسی معادل و جایگزین مناسبی برای این واژه نداریم؟ مگر واژه «مجلل» چه ایرادی دارد؟ مگر «لاکچری» واژه تخصصی فیزیک اتمی است که نتوان برای آن معادلیابی کرد؟! برخی دوستان فکر میکنند استفاده از این واژهها، نشاندهنده فرهیختگی است؛ زهی خیال باطل!
گنجینه غنی ادبیات فارسی
فولادوند به مناسبت نام روزنامه، گریزی هم به خراسان میزند و میگوید: زبان فارسی، یکی از غنیترین گنجینههای ادبی را در سراسر دنیا دارد. در همین خراسان عزیزی که شما در آن فعالیت دارید، گوهرهای تابناک ادبیات فارسی زندگی کردهاند؛ کدام نویسنده یا شاعر فرنگی است که بتواند در برابر بزرگان ادبیات خراسان، از فردوسی بگیرید تا نخبگان ادبی عصر حاضر، قد عَلَم کند؟ وقتی برخی جوانان ما به سادگی از کنار این گنجینههای سترگ میگذرند و آثار آنها را نمیخوانند، وضع همینی میشود که میبینید. ما نیاز داریم که نسل جوانمان، پیشینه فرهنگی خود را بهتر بشناسد؛ نیاز داریم که مترجمان جوان، بیشتر با آثار ادبی و فرهنگی این مرز و بوم سر و کار پیدا کنند. وضع خوب نیست و اگر به فکر نباشیم، بدتر هم میشود. سلام مرا به همه دوستداران فرهنگ ایرانی برسانید و بگویید که در کاربرد واژههای فرنگی تأمل بیشتری داشتهباشند.