• «کتابفروشی دف» تعطیل شد…
  • یکصد و هفتاد و پنجمین شماره ماهنامه فرهنگی آزما
  • تولدی برای ۸۰ سالگی «دنیرو»
  • رقابت ۶ نویسنده ژانر ماجراجویی برای جایزه ۱۰ هزار دلاری
  • یادداشت حسن انصاری؛ آیا سفرنامه ناصرخسرو جعلی است؟/ افسانه‌سازی و داستان‌های بی‌پایه از سفرنامه
  • آمار نشر اردیبهشت‌؛ پیشتازی تألیف بر ترجمه آثار حوزه کودک
  • استاد دانشگاه کمبریج خواستار ترجمه رمان‌های ایرانی شد
  • آغاز ثبت‌نام کتابفروشی‌ها برای حضور در نمایشگاه کتاب تهران
  • اصلاحیه ایی بر یک تحریف تاریخی داریوش همایون، مردی با نقاب سیاه
  • خانه باغی در پاییز
  • وطن در دوران پهلوی و از آن پس
  • وقتی که خانه خانه بود و چراغ ما در خـــانه می سوخت-گفت و گو بادکتر ژاله آموزگار، اسطوره شناس
  • فیلسوف نامدار همدانی درگذشت/ پیکر پرویز اذکایی فردا در همدان تشییع می‌شود
  • نوام چامسکی مطرح کرد – جایگاه کتاب در دیپلماسی فرهنگی
  • کیومرث پوراحمد، کارگردان نامدار سینما، تلویزیون و تئاتر ایران در سن ۷۴ سالگی به زندگی خود پایان داد.
    • افراد آنلاین : 0
    • بازدید امروز : 182
    • بازدید دیروز : 395
    • بازدید این هفته : 2307
    • بازدید این ماه : 11802
    • بازدید کل : 2160684
    • ورودی موتورهای جستجو : 17399
    • تعداد کل مطالب : 3244


    عنوان محصول چهارم

    توضیح محصول
    توضیح محصول
    توضیح محصول

    عنوان محصول چهارم

    توضیح محصول
    توضیح محصول
    توضیح محصول

    عنوان محصول چهارم

    توضیح محصول
    توضیح محصول
    توضیح محصول

    والی زنده است، تئاتر هست
    بازديد : iconدسته: تئاتر

    هوشنگ پور رباب

    نميتوانم بنويسم والي رفت! چون باور ندارم رفتنش را و نبودنش را و اين باور نداشتن نه از جنس آن باور نکردنهاي عاطفي و پس از مرگ عزيزاني است که نميتوانيم نبودنشان را و مرگشان را بر عاطفه و احساسمان بقبولانيم نه! والي نرفته است چون رفتني نيست. والي مرگ را مدتها پيش از اينکه جسماش فرسوده شود دور زده و حالا آنچه از پيش چشم ما رفته است. جسم والي است که رنجور و نحيف شده بود و والي بزرگ را تاب نميآورد و به قاعده و قانون طبيعت بايد ميرفت و رفت بدون جعفر والي که آن جسم يکي از صدها نماد حضور و زندگياش بود و در نبودش يکي از صد تا نماد والي نيست نه تماميت جعفر والي که هست، در ميان ما و تا هميشه و تا وقتي که حتي يک نفر بر صحنهي تئاتري نقشي بيافريند خواهد بود.

    والي، آن مرد ميانه قد ريزنقش که به ظاهر ميديديم نبود. والي به تمامي انديشه بود و هنر و روح زندگي که جاري بود بخشي در کارها و نوشتهها و آثارش و بخشي در کالبدي که به ظاهر ميديديم و در گذشت زمان رنجور شد و ناتوان از تحمل والي بزرگ و رنجوري و بيماري و رفتن آن کالبد هرگز به معناي رفتن والي نيست.

    والي در نوشتههايش، در اجراهايش بر صحنهي تئاتر و فيلمهايي که بازي کرد و مهمتر از همه در آموزههايش بسياري از اهل تئاتر حضوري زنده، پابرجا و هميشهگي د ارد. والي جسماش را واگذاشت اما انديشه و هنرش را نه! انديشه و هنر والي و حتي آن طنز هميشه پنهان در گفتهها و خندههايش و نگاه عارفانهاش به هستي، در وجود بسياري از بازيگراني که پا به صحنه تئاتر ميگذارند تداوم خواهد داشت.

    والي به عشق زنده بود، عشق تئاتر و او تجسم اين عشق بود و عشق ناميراست و ابدي و مگر نگفته است حافظ؛ هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق. پس والي زنده است، باور کنيد. و از اين پس هم او را خواهيد ديد. بيشمار بارها. هرجا که تئاتري باشد و نامي از تئاتر.


    iconادامه مطلب

    

    __(Comments are closed.,'kubrick')

    
    Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY