• «کتابفروشی دف» تعطیل شد…
  • یکصد و هفتاد و پنجمین شماره ماهنامه فرهنگی آزما
  • تولدی برای ۸۰ سالگی «دنیرو»
  • رقابت ۶ نویسنده ژانر ماجراجویی برای جایزه ۱۰ هزار دلاری
  • یادداشت حسن انصاری؛ آیا سفرنامه ناصرخسرو جعلی است؟/ افسانه‌سازی و داستان‌های بی‌پایه از سفرنامه
  • آمار نشر اردیبهشت‌؛ پیشتازی تألیف بر ترجمه آثار حوزه کودک
  • استاد دانشگاه کمبریج خواستار ترجمه رمان‌های ایرانی شد
  • آغاز ثبت‌نام کتابفروشی‌ها برای حضور در نمایشگاه کتاب تهران
  • اصلاحیه ایی بر یک تحریف تاریخی داریوش همایون، مردی با نقاب سیاه
  • خانه باغی در پاییز
  • وطن در دوران پهلوی و از آن پس
  • وقتی که خانه خانه بود و چراغ ما در خـــانه می سوخت-گفت و گو بادکتر ژاله آموزگار، اسطوره شناس
  • فیلسوف نامدار همدانی درگذشت/ پیکر پرویز اذکایی فردا در همدان تشییع می‌شود
  • نوام چامسکی مطرح کرد – جایگاه کتاب در دیپلماسی فرهنگی
  • کیومرث پوراحمد، کارگردان نامدار سینما، تلویزیون و تئاتر ایران در سن ۷۴ سالگی به زندگی خود پایان داد.
    • افراد آنلاین : 0
    • بازدید امروز : 169
    • بازدید دیروز : 395
    • بازدید این هفته : 2294
    • بازدید این ماه : 11789
    • بازدید کل : 2160671
    • ورودی موتورهای جستجو : 17398
    • تعداد کل مطالب : 3244


    عنوان محصول چهارم

    توضیح محصول
    توضیح محصول
    توضیح محصول

    عنوان محصول چهارم

    توضیح محصول
    توضیح محصول
    توضیح محصول

    عنوان محصول چهارم

    توضیح محصول
    توضیح محصول
    توضیح محصول

    زبان مطربی در گفت و گو با مجید افشار، بازیگر سیاه صحنه
    بازديد : iconدسته: گزارش

     

    زبان مطربی از قديم مرسوم بوده هر صنفي زبان خاص خودش را داشته باشد که خارج از فهم و درک طرف مقابل مشتري يا ارباب رجوع باشد. مثل زبان مرغي و زبان زرگري که گويا متعلق به صنف زرگرهاست. حتي بين لباس فروش ها هم اين زبان وجود داشت. مثلا وقتي مشتري مي آمد که مشتري سختي بود و خريد نمي کرد و چانه مي زد من ديده بودم که صاحب مغازه به شاگردش مي گفت بچون بره. يعني ردش کن بره. کله پزها هم زبان خاصي داشتند. مثلا مي گويند چليم باشد. يعني پرس غذايي که به مشتري خاص مي دهند پر ملات باشد. از آنجا که نمي توانستند جلوي بقيه بگويند براي فلاني سفارشي بريز مي گفتند چليم باشد. زبان مطربي هم مختص افرادي بوده که در گذشته به آنها عمله جات طرب مي گفتند. اين افراد وقتي به شکل گروه هاي منسجم درآمدند کم کم به ساختن اين زبان دست زدند. در مورد اين گروه ها بايد بگويم در قديم حياط خانه ها بزرگ بود و در وسط آن حوض بزرگي قرار داشت و دور تا دور خانه اتاق هاي مختلف بود. در جشن هاي عروسي يا جشن هاي ديگر روي حوض را با تخته مي پوشاندند و روي آن فرش مي انداختند اين مي‌شد صحنه و نمايش را اجرا مي کردند و اصلا به همين علت به اين نمايش ها تخته حوضي يا روحوضي گفته مي شود. از غروب که آفتاب مي رفت گروه هنري و به اصطلاح قديم گروه مطرب ها به معناي گروهي که طرب و نشاط مي آورند کارشان را شروع مي کردند. صاحبخانه يکي از اتاق هاي خانه را به آنها مي داد که رخت و لباسشان را عوض کنند. به اين اتاق صورتخانه مي گفتند. گروه مطرب ها صندوق لباس يا صندوق شادماني را که به آن صندوق کابلي هم مي گفتند به آن اتاق مي بردند و لباس عوض مي کردند و آماده مي شدند تا براي مهمان ها برنامه اجرا کنند.  آنهايي که متمول بودند در حياط صندلي مي گذاشتند و بقيه هم فرش پهن مي کردند و مهمان ها روي آن مي نشستند. برنامه از غروب شروع مي شد و تا ۵ و ۶ صبح ادامه داشت. برنامه هاي مختلفي هم اجرا مي شد. گروه موسيقي بود‏، رقص و آواز بود و پيش پرده خواني هم مي شد. زمان شام که مي رسيد گروه مطرب ها استراحتي مي کردند. گروه نوازنده ها هم با قسمت هاي مختلف برنامه همراهي مي کردند. در ضمن در شرايطي گروه مطرب‌ها با هم حرف‌هايي داشتند که نمي خواستند صاحبخانه يا ديگران بفهمند با زبان خاص خودشان که به زبان مطربي معروف بود با هم حرف مي زدند.  در خيابان سيروس مغازه هايي بودند که به آنها بنگاه هاي شادماني مي گفتند. وقتي کسي جشني داشت به اين بنگاه ها مي آمد و مي گفت مثلا هفته ديگر سه شب و دو روز مراسم دارم و گروه را دعوت مي کرد. بعضي ها که با نمايش ها و گروه هاي هنري آشنايي داشتند تاکيد مي کردند که فلان نمايش حتما در جشن اجرا شود يا فلان آرتيست را مي خواهيم. به اصطلاح اسم بر مي کردند. در واقع خيابان سيروس و اطراف آن مرکز اين مطرب ها بود که مثل بعضي صنف هاي ديگر که به آنها اشاره کردم زبان خاصي براي خودشان به وجود آورده بودند. اين زبان بعد از شکل گيري اين گروه ها رواج پيدا کرد. البته ممکن بود تمام اين افراد مال يک شهر نباشند. تعدادي شان تهراني بودند‏ تعدادي ديگر هم از شهرستان هاي مختلف بودند و با لهجه هاي مخصوص خودشان حرف مي زدند. با وجود اين تفاوت هاي گويشي، زبان مخصوص خودشان را که مطربي بود داشتند.

    و این کار به خاطر اين که مسايل درون گروهي به بيرون درز پيدا نکند. مثلا اين که چقدر پول گرفته اند يا کار مال کيست يا هفته ديگر کجا هستند يا آن کسي که پيش داماد نشسته کيست. به هر حال حرف‌هايي داشتند که نمي‌خواستند کس ديگري متوجه شود. به همين دليل به زبان مطربي با هم صحبت مي کردند.

     


    iconادامه مطلب

    

    __(Comments are closed.,'kubrick')

    
    Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY