امرالله فرهادی : کیارستمی همه چیز را سینمایی می دید حکایتی را بگویم. یک گربهی مشترکی داشتیم که هر دو در خانههامان به او رسیدگی میکردیم. اسمش را گذاشته بودیم باجالان این گربه با بیپروایی و غرور خاصی، دایم در رفت و آمد بین دو خانه بود. یک شب که به خانه آمدم، از کنار دیوار بین دو خانه که رد میشدم، صدای کیارستمی را شنیدم که میگفت: «من که دست خودم نیست، کار مجبورم میکند که نباشم. حالا بیا آشتی کن تا با هم غذا بخوریم وگرنه من هم نمیخورم. آخه من هر از چند گاهی برای کار باید برم سفر، هرچند دلم نمیخواهد، ولی چارهای ندارم! ». فکر کردم آقای کیارستمی میهمان دارد سرفهای کردم و از سر دیوار نگاه کردم. دیدم نه، باجالان است که با افاده لب دیوار نشسته و یک پرس جوجه کباب کامل هم جلوی اوست و مخاطب این حرفهای کیارستمی هم اوست…! او وقتی کار تبلیغات هم میکرد به سبب شناخت گسترده اش کارها را خوب انجام میداد گاهی اوقات بیش از ۲۴ ساعت کار میکرد صبح ها ساعت ۶ برای عکاسی میرفت همیشه هر وقت احساس ضعف میکردم به خودم میگفتم ساکت به کیارستمی نگاه کن همیشه سر حال، پابرجا و خوش فکر بود سالهای همسایگی با او به من بسیار آموخت.
گفت و گو با ماندانا پرنیان همراه و همسر احمد نوری زاده در شماره ۱۲۶ ماهنامه آزما
از آغاز و آشناییتان با احمد نوریزاده بگویید.
نخستین ملاقات ما به بیست و سه سالگی من باز میگردد؛ هنگامی که به عنوان ایلوستراتور جوان نشر چشمه، افتخار همکاری با یکی از معتبرترین ناشران را یافتم. با حمایت جناب کیائیان این مجال فراهم آمده بود تا در کنار کار معلمی نقاشی، آموختهها و تجربیات دوران دانشجویی را به عرصهی کار حرفهای پیوند بزنم و با حضور در یک محیط فرهنگی تجربه اندوزی کنم و این همکاری از همان آغاز افتتاح کتابفروشی نشر چشمه در خیابان کریمخان در سال ۶۶، بود که بسیار مرا خوشحال کرد. چرا که به محلی برای دور هم بودن و بحث و فحص و ملاقات با اهل اندیشه تبدیل شد؛ و حضور در آنجا برای من تجربههای بسیار، همراه داشت. تا حدی که در شیدایی هرچه تمامتر با بزرگانی چون دکتر شفیعی کدکنی، محمود دولتآبادی، فریدون مشیری، احمد محمود، دکتر رضا براهنی، بابک احمدی و بسیاری فرهیختگان دیگر آشنا شدم.
در چنین فضایی، من به خوبی میدانستم که موقعیت تصویرسازیِ جلد کتابی که انتخاب نشر چشمه است، یعنی کسب اعتبار در عرصهی حرفهای و بالطبع حتی آشنایی با مؤلف یا مترجمی هم که من نمیشناختم، پیشاپیش باب چنین ذهنیتی را میگشود. در آن سالها، ملاقات با صاحب اثر دستور عمل و ضرورت کار طراحی جلد نبود و این امر فقط در موارد خاص صورت میگرفت.
خوب به خاطر دارم که آقای کیائیان در نوبتی که مسئلهی طراحی جلد کتاب «صد سال شعر ارمنی» را با من در میان گذاشتند، بلافاصله یادآور شدند که مؤلف و مترجم اثر “آقای نوریزاده” تأکید کردهاند که پیش از شروع کار باید با طراح ملاقات کنند، و توضیحات خودشان را ارائه دهند؛ در ضمن متذکر شدند که ایشان بسیار جدی و سختگر و نکتهسنج هستند و این ملاقات میتواند آسان نباشد!
با وجود همهی آن تذکرها و در عین حال، انضباط رسمیای که در دستور مراتب کاری خود من جا افتاده بود، واقعا نمیدانم که چرا روز قرار ملاقات، من از سر شیطنت یک جوان بیست و سه ساله، عامدانه چند دقیقهای دیر در جلسه حاضر شدم و همانجا متوجه شدم که احمد نوریزاده، آنقدرها هم که در موردش گفته بودند، دلهرهآور نیست… گفتگوی کاری ما شروع شد و ایشان با دقت و حساسیتی مثال زدنی، دیدگاههایشان را برای من شرح دادند؛ اگرچه که شاید با نگاهی ناباورانه به جوانی من، اطمینان نداشتند که آیا با همهی حواسم گوش میکنم یا نه؟! و در فاصلههای کوتاه از من سؤال میکردند که: متوجه شدید؟ دقت کردید؟ و قاعدتا با این رفتار مرا ملزم میکردند تا با تکرار آنچه که گفته بودند، خیالشان را آسوده کنم که حواسم جمع گفتههای ایشان است! در جریان طراحی جلد آن کتاب، دیدارهای ما در نشر چشمه به بیش از یک جلسه انجامید و صد البته که دانش و آگاهی احمد نوریزاده در خصوص ادبیات منظوم و منثور بر غنای هر دیدار میافزود و موجب میشد تا من در محضرش بسیار بیاموزم. و یک سال بعد، زمانی که من بیست و چهار سال داشتم و احمد نوریزاده چهل ساله بود، ما ازدواج کردیم و اکنون مادر و پدر دختر نازنینی هستیم که دانش آموختهی رشتهی فلسفه است.
متن کامل در صد و بیست و ششمین شماره ماهنامه آزما
«کامران کاتوزیان، نقاش است و گرافیست و بنیانگذار تبلیغات نوین در ایران اما بیش و پیش از این همه انسان بزرگی است به معنای واقعی کلمه و نه بنابر تعارف و تعریف و به همین دلیل کاریزمای عجیبی دارد، آنقدر که محال است یک بار او را ببینی و بتوانی دوستش نداشته باشی. این گپ و گفت در دفتر او انجام شد دفتری کوچک و ساده اما پر از مهر انسانی بزرگ.»
در سالهاي اخير حجم بيشتر تبليغات به سمت تبليغات محيطي رفته، از نگاه شما ترکيب کلي اين نوع تبليغات با فضاي شهري و از منظر زيبايي شناسي چهگونه است؟
اگر سؤال شما اين است که خوب است يا بد؟ بايد بگويم از هر نظر افتضاح است. خيلي بدتر از آنچه بشود گفت.
از نظر ترکيب با محيط يا گرافيک يا ادبيات؟
گرافيک و ادبيات دو جزء اصلي يک تبليغ هستند و من معتقدم که ادبيات نقش مهمتري به نسبت گرافيک در تبليغات دارد. به همين دليل هم خودم کپي رايتر خودم شدم. براي اينکه نه در گذشته و نه امروز، ما کپي رايتر تبليغاتي واقعي نداشتيم و نداريم. و من چون به صورت خودآموز هرچه را در اين حرفه ميدانم آموختم، يک اصولي را براي خودم ترسيم کردم و آن اينکه براي تبليغ هر محصولي قبل هر چيز صاحب کالا بايد مخاطبش را خودش انتخاب کند. مخاطب انتخاب شده نيست بلکه سفارشدهنده است که تصميم ميگيرد کالايش را به چه کسي بفروشد. و گروه مخاطب اصلي کيست و بعد چند گروه فرعي هم به طور طبيعي به وجود ميآيند، ولي مصرفکنندهي اصلي را بايد انتخاب کرد. در گام بعد بايد اين مصرفکننده را شناخت حتي قبل از اينکه با او حرف بزنيم بايد بدانيم جوان است، پير است؟ زن است يا مرد، يا سطح تحصيلات او در چه ميانگيني است و … در گام بعدي بايد تصميم گرفت با چه لحن و گفتاري و اصولا چه مطالبي را بايد به او گفت. مخاطب در وهلهي اول بايد صداقت را در گفتار شما ببيند، بعد خلاقيت. بايد ترفندي زد که آگهي طوري توليد شود که سر مخاطب را به سمت خودش برگرداند. و بعد از اينکه سر شما را به سمت خودش برگرداند حرفي که در آن زده ميشود تأثيرگذار باشد و با احساس مخاطب يکي باشد و اين حس پيش نيايد که شعار ميدهيد و حرف تبليغکننده فرسنگها از حس واقعي جامعهي مخاطبش دور باشد. در مورد گرافيک هم من هميشه به جوانترها و همکارانم ميگويم که گرافيک يک وسيله است، مثل مداد. گاهي ممکن است شما در تبليغات حتي به مداد احتياج نداشته باشيد. گرافيک که قرار نيست رسانه را تزيين کند. هميشه اين تزيين فايده ندارد و فقط گاهي اين ابزار مورد نياز است. پس آنچه قرار است گفته شود و شرايط اين گفتن مهم است اينکه چه ميگويي و چهطور ميگويي. که در ذهن مخاطب تأثير بگذارد و بماند و اينطور ميتوان شعار ساخت. وگرنه دربارهي هر چيزي کلي شعار ميتوان داد که الحمدالله کم هم از اين شعارها نمي شنويم.
شما بنيانگذار استفاده از بيلبوردهاي تبليغاتي در تهران هستيد، در مورد ويژهگيها و جايگاه فعلي اين ابزار تبليغي نظرتان چيست؟
چند سال مانده به انقلاب من و همکارم آقاي مستوفي کشورهاي مختلفي را گشتيم و از بيلبوردهاي مختلف عکس گرفتيم و طرحي همراه تحليل و برنامهريزي و اينکه چهطور ميتوان و بايد از اين وسيله براي تبليغات استفاده کرد به شهرداري وقت ارائه کرديم. اما هرچه سعي کرديم، نيک پي، شهردار وقت تهران اجازهي اين کار را نداد. ميگفت حواس راننده پرت ميشود. ميگفتيم چرا در لندن حواس کسي پرت نميشود؟ چرا در تمام کوچه و پس کوچههاي شهرهاي بزرگ دنيا بيلبورد هست و پي گيري بسيار کرديم اما بالاخره نشد. تا انقلاب شد و بعد هم جنگ در اوايل سالهاي شصت زنده ياد خانم سيما کوبان – از دوستان و همکاران قديم من – پيشنهاد کرد اين طرح را دوباره به شهرداري بدهيم چون در دوران جنگ همه چيز در شهر مشکي و خاکستري بود، بنابراين کمي رنگ زرد و قرمز در فضاي اين بيلبوردها ميتوانست تغييري هرچند اندک در روحيهي عمومي به وجود بياورد که آورد. و به همهي اين دلايل نصب تابلوهاي تبليغاتي ديواري و بعد بيلبوردها در تهران شروع شد اما بعد از آن سالهاي اوليه کساني که در تهران و شهرهاي ديگر صاحب بيلبورد شدند، هيچ کدام تخصصي در اين زمينه نداشتند. و همين شد که امروز اين فاجعهي تبليغاتي را در تهران و شهرهاي ديگر ميبينيم. شما توجه کنيد در هيچ جاي دنيا در بيلبورد داستان نمينويسند، تلفن و فکس و آدرس و … را نمينويسند. چون بيلبوردها در مسير اتوبانها است ماشين با حداقل سرعت هم که به سمت بيلبورد بيايد هيچ کدام از اين اطلاعات ديده نميشود. تبليغ بايد خودش را نشان بدهد. من هميشه از صاحبان اين بيلبوردها ميپرسم که در طول يک روز و در مسير خانه تا محل کارتان چند تا بيلبورد ديدهايد؟ هيچکدام نميدانند. چون نظرشان را جلب نکرده و در خاطرشان نمانده. پس فايدهي اين بيلبورد چيست؟ بيلبورد يعني اينکه اسم برندي را که تبليغ ميکني بزرگ بنويسي و در نهايت يک TaGline هم بنويسي که آيا خوانده بشود يا نشود. مخاطب وقتي يک ماه از کنار اين تابلو رد بشود، هر بار يک کلمه از جملهي تگ لاين را ميخواند، ولي
وقتي قصه مينويسيم روي بيلبورد و کلي تصوير گل و آدم و قهوه و … چاپ ميکنيم. کدام يک از اين تصاوير بايد در ذهن بيننده بماند؟ اينها فقط ذهن شلوغ آدمهاي اين شهر و فضاي اطراف را شلوغتر ميکند. به همين علت هم اثري جز ايجاد آلودگي بصري ندارد. الان از نوک هر درختي يک بيلبورد آويزان است. کجاي دنيا عرشهي پل عابر پياده به عرض يک متر در سي يا چهل و پنج متر جملههاي نستعليق مينويسند جوري که اصل موضوع خوانده نميشود. بنابراين از نظر من بيلبورد در ايران يک رسانهي کاملا ناموفق است.
متن کامل در صد و بیست و ششمین شماره ماهنامه آزما
مادر بزرگ من تعریف میکرد که در زمان جوانیاش وقتی کودکی بهدنیا میآمد، کسی حتی پدر و مادر اورا جدی نمیگرفتند، یک ماهی صبر میکردند تا اگر زنده ماند، اسمی دائمی رویاش بگذارند و بعد کمکم اورا جزو زندگان بهحساب آوردند. بیماریها و نابسامانیها چنان فراوان بود که در قید حیات ماندن نوعی مبارزه طبیعی بود و توانی ویژه میخواست. البته این برای اکثریت مردم بود که پناهی جز کار و تلاش خود برای زندهماندن نداشتند وگرنه حساب تافتههای جدابافته که ویروسهای مظلومکش را زیر فرمان خود داشتند و نوزاد خود را به سلامت میبالاندند، جدا بود. حالاحکایت ماست. تولد هر نشریهای، روزنامهای گاهنامهای، جز لبخند کوچکی بر لب و شادی اندکی که بیشترش نصیب پدید آورندگانش است، چیز دیگری ندارد. نه امیدی نه دورنمایی. همه منتظر میشویم ببینیم چهگونه از دام ویروسهای مهلک مالی و سانسوری و سختگیریهای یک بام و هزار هوایی جان سالم به درمیبرد و و خود در این برهوت چون نوزادان از تخم درآمده لاکپشتان از میان شنهای داغ ساحل سینه بر ماسه میمالد و پیشمیرود برای رسیدن به دریا. نوزده سال پیش مجلهای که قرار بود ادبی و اجتماعی باشد و وابستگی خاصی به گروهی نداشته باشد، بهدنیا آمد و روی دکهها پیش دهها نشریهی دیگر که امروز بیشترشان دیگر آن جانیستند و جای خود را به دیگری دادهاند، جا خوش کرد. نامش بود آزما. که گویا سر آن داشت که ماندن در میان دشواریها را آزمایش کند.
آن روزها کسی این نوآمده را جدی نگرفت و درست مانند همان کودکی که همه منتظر زنده ماندنش باشند صبر کردند تا زنده بماند، اسمی داشته باشد تا جدی بگیرندش. اما آزما ماند. بیش از یک سال و بعد بیش از یک دهه و امروز نزدیک به حیات دو دههای خود است و جوانی شده فروتن و پابرجا. آزما از فراز و نشیبهای بسیاری گذشته و از مهلکههای بسیاری جان سالم به در برده است. ندا عابد مدیر آزما را سالهاست میشناسم عشق غریب و داستانیاش به آزما را از نزدیک حس کردهام. زندگی او در واقع خلاصه شده در این نشریه. در هر دیداری امکان ندارد موضوعی بهجز آزما محور اصلی سخن نباشد. من از دوستداران این نشریه بودهام از همان نخستین روزهای تولدش و اکنون این جوان رعنای نوزده ساله را حداقل به سبب تواناییاش از گذشتن از تمامی آن مهلکهها میستایم. به خانم ندا عابد و آقای اعلم سردبیر گرامی این مجله از ته دل تولد آزما را تبریک میگویم و امیدوارم اجل فرصتی دهد در تولد چند دههای آزما هم پیش آنها باشم.
منبع: آزما ۱۲۶
لیلا سلیمانی، نویسنده جوان اهل مراکش سال گذشته برنده مهمترین جایزه ادبی فرانسه، «گنکور» شد. «ترانه شیرین» دومین کتابی بود که سلیمانی منتشر کرده بود و چنان در کشور فرانسه موفق شد که امانوئل ماکرون، رئیسجمهور فرانسه از او درخواست کرد مدیریت وزارت فرهنگ کشور را به دست بگیرد. اگر چه سلیمانی پیشنهاد وسوسهکننده رئیسجمهور را قبول نکرد اما پلههای ترقی را یکی یکی طی کرد.
سلیمانی در پاسخ به پیشنهاد وزارت فرهنگ فرانسه گفته بود به آزادیاش بیشتر از آن چیزی اهمیت میدهد که بخواهد آن را برای سیاست تلف کند اما کمی بعد و با توجه به ترجمه شدن داستان «ترانه شیرین» به ۱۸ زبان مختلف پیشنهاد رئیسجمهور را برای نمایندگی ویژه ترویج زبان و فرهنگ کشور فرانسه در کشورهای دیگر را قبول کرد.
لیلا سلیمانی در مراکش به دنیا آمد اما در هفده سالگی برای تحصیل در رشته علوم سیاسی و مدیریت رسانه به فرانسه مهاجرت کرد و در دانشگاه پلیتکنیک پاریس مشغول به تحصیل شد. پس از فارغالتحصیل شدن برای مدت کوتاهی بازیگری را تجربه کرد اما پس از مدتی بازیگری را کنار گذاشت و به روزنامهنگاری مشغول شد.
در سال ۲۰۱۴ که اولین رمانش را تحت عنوان «باغ غول» نوشت برنده مهمترین جایزه ادبی مراکش، «مومنیا» شد و اولین نویسندهای شد که این جایزه را دریافت کرده است. دو سال پس از اولین داستانش کتاب معمایی-روانشناسانه «ترانه شیرین» را منتشر کرد. «ترانه شیرین» به سرعت پرفروش شد و در طی سه ماه اول انتشار ۷۶ هزار نسخه از آن به فروش رفت و سپس برنده جایزه «گنکور» شد.
«ترانه شیرین»-داستان پرستار بچهای که دو کودکی را که از آنها مراقبت میکند به قتل میرساند- سبب شد سلیمانی به پرخوانندهترین نویسنده فرانسوی در سال ۲۰۱۶ تبدیل شود. چند روز پیش اعلام شد که این کتاب با عنوان «لالایی» به زبان انگلیسی منتشر شده است اما «ترانه شیرین» به زبانهای مختلف دیگری نیز ترجمه شده است. «ترانه شیرین» در ایران با ترجمه افتخار نبوینژاد و با همکاری انتشارات «کولهپشتی» منتشر شده است. خواندن مصاحبه این نویسنده ۳۶ ساله خالی از لطف نیست:
کتاب شما را همیشه با «دختر گمشده» مقایسه میکنند. درباره این مقایسه چه حسی دارید؟
نه خوشحالم و نه ناراحت! میدانم کتابم در بازار با این مقایسه شناخته میشود. خیلیها کتابم را با عنوان داستانی جنایی میخوانند اما به نظر من این کتاب جنایی نیست زیرا داستان جنایی مختصات خاص خود را دارد و تلاش کردهام این ویژگیها در داستان من نباشد.
یکی از تاکتیکهای شما این است که پایان کتاب را در آغاز کتاب میآورید. مثلا جمله اول «ترانه شیرین» این است: «نوزاد مرده است.» چه فکری پشت این تکنیک نهفته است؟
درست مانند تراژدیهای یونانی! از ایده «سرنوشت» خوشم میآید. درست مانند این است که به خواننده بگویی پایان این داستان غمانگیز است. با این اوصاف مهمترین اطلاعات درباره کتاب را به عنوان خواننده میدانید اما والدین حاضر در داستان از این موضوع آگاه نیستند. بنابراین کتاب را در شرایطی عجیب میخوانید و دوست دارید به والدین نوزاد هشدار دهید که بچه شما در نهایت میمیرد. از این موضوع که خواننده آگاهانه داستان را میخواند خوشحالم. همین موضوع سبب ایجاد تنش در خواننده میشود و من دوست داشتم مانند فیلمهای هیچکاک یا پولانسکی جوِّ استرسزا و آزاردهندهای ایجاد کنم.
کتاب «ترانه شیرین» در آمریکا با عنوان «پرستار عالی» منتشر شده. دلیل این کار چه بود؟
ناشر آمریکایی به من گفت در جامعه آمریکا مادران دوست دارند عالی باشند و اصولاً درگیر کلمه «عالی» و «کامل» هستند. مادری عالی، پرستاری عالی و تنشی که از این بابت به وجود میآید و دوست داشتیم در عنوان کتاب بر روی این موضوع تأکید کنیم. شاید در اروپا دنیای مادران بیشتر حول مراقبت کردن و لالایی گفتن برای کودکشان خلاصه میشود. شاید در فرانسه و بریتانیا مادران معتقد باشند که هیچوقت کامل نیستند و نخواهند بود!
چقدر از تجربه خود شما به عنوان یک مادر در این کتاب استفاده شده است؟
از تجربیات خودم استفاده نکردم اما از احساساتم کمک گرفتم. از همه ترسها و کابوسهایم استفاده کرم تا با آن روبهرو شوم و از ترسهایم نترسم. دوست دارم در چشم ترسهایم نگاه کنم و به نظر من این کار «تطهیر» نامیده میشود. شاید در تلاش هستم تنشم را از خود دور کنم و به خواننده بسپارم.
آیا کتاب نوشتن نوع رابطه شما را با فرزندانتان تغییر داده است؟
خیر. همیشه تلاش کردهام تا بیشتر از یک مادر برای فرزندانم باشم. همیشه برای حقوق زنان میجنگم تا بتوانم بگویم مادر شدن گاهی بسیار سخت و آزاردهنده است و همیشه لذتبخش نیست. البته گاهی از گفتن این حرف احساس عذاب وجدان میکنم و وقتی به خانه برمیگردم بیشتر از قبل از فرزندانم مراقبت میکنم.
رقابت زیادی بین پرستار داستان تو و مادر شاغل قصه وجود دارد…
احساس مبهمی بین پرستار بچه و هر مادری وجود دارد. هر مادری مایل است کودکانش پرستارشان را دوست داشته باشند اما نمیخواهد خیلی دوستش داشته باشند زیرا مادر است و دوست دارد بیشتر از بقیه دوست داشته شود. دوست داشتم این تضاد و احساسات متناقض را در داستان نشان دهم.
خیلی از زنان از مادران برای به خدمت گرفتن پرستار بچه انتقاد میکنند و خیلیها در نقدهای کتابتان چنین نوشته بودند. فکر میکنید در آینده نظر مردم تغییر میکند؟
بله. به نظر من باید برای کار پرستاران بچه ارزش بیشتری قائل شویم. هر چه بیشتر برای کارشان ارزش قائل شویم بیشتر به این حقیقت آگاه خواهیم بود که به آنان در زندگیمان نیاز داریم.
قرار است اقتباسیهایی سینمایی از کتاب شما در فرانسه و آمریکا تولید شود. آیا شما هم در این پروژه شرکت کردهاید؟
نه. معتقد نیستم نویسنده صاحب کتاب است. من این داستان را نوشتهام و دیگر مال من نیست.
لیلا سلیمانی، ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.
خواهش میکنم.
آثار برگزیده سی و پنجمین دوره کتاب سال
الف ـ کلیات
کلیات
تاریخ و تحول نشر: درآمدی به بررسی نشر کتاب در ایران از آغاز تا آستانه انقلاب، تالیف عبدالحسین آذرنگ، تهران: خانه کتاب، ۱۳۹۵، ۹۴۴ ص.
ب ـ دین
کلیات اسلام
تاسیس الشیعۀ الکرام لعلوم الاسلام، تالیف سیدحسن صدر کاظمیعاملی، تحقیق الشیخ محمدجواد محمودی، تعلیق و مراجعه سیدعبدالستار حسنی، قم: موسسه کتابشناسی شیعه، ۱۳۹۵، ۲ج.
کلام
دلائل الصدق لنهج الحق ۸ ج، تالیف محمد حسن المظفر، تحقیق موسسه آل البیت (ع) لاحیاءالتراث، قم: موسسه آل البیت علیهمالسلام لاحیاءالتراث، ۱۳۹۵، ۸ ج.
سیره معصومین
الصحیح من سیرۀ الامام علی (ع)، تالیف سیدجعفر مرتضی عاملی، قم: مرکز نشر و ترجمه علام سیدجعفر عاملی، ۱۳۹۵، ۵۳ ج.
ج ـ علوم کاربردی
پزشکی
دو کتاب به طور مشترک انتخاب شدند:
کتاب طب تنفس، تالیف پرویز واحدی، مشهد: نگاران سبز، ۱۳۹۵، ۲ ج.
ضربههای جمجمه و مغز، تالیف یعقوب ترسلی، تهران: ختن، ۱۳۹۵، ۵۳۲ ص.: مصور، (رنگی)، جدول (رنگی)، نمودار (رنگی)، ۲۲×۲۹ س م.
مهندسی کشاورزی
ارزیابی غیرمخرب درختان سرپا، تالیف سعید کاظمینجفی، تهران: دانشگاه تربیت مدرس، مرکز نشر آثار علمی، ۱۳۹۵، ۴۵۲ ص.: مصور، جدول، نمودار.
د ـ هنر
کلیات هنر
دایرهالمعارف هنر: نقاشی/ پیکرهسازی/ طراحی گرافیک/ عکاسی/ رسانههاینو/ تصویرگری/ چاپگری/ طنزنگاری، تألیف رویین پاکباز، تهران: فرهنگ معاصر، ۱۳۹۴، ۳ج، مصور.
هنرهای تجسمی
شاهکارهای هنری در آستان قدس رضوی؛ کتیبههای صحن عتیق، تألیف مهدی صحراگرد، مشهد: آستان قدس رضوی، موسسه آفرینشهای هنری، ۱۳۹۵، ۲۹۲ ص.: مصور، (بخشی رنگی)؛ ۳۴×۲۴ س م.
هـ ـ ادبیات
نثر معاصر
دو کتاب به طور مشترک انتخاب شدند:
این خیابان سرعتگیر ندارد، تالیف مریم جهانی، تهران: نشر مرکز، ۱۳۹۵، ۱۵۱ ص.
بیکتابی، تالیف محمدرضا شرفیخبوشان، تهران: موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب، ۱۳۹۴، ۲۶۱ ص.
هـ ـ تاریخ و جغرافیا
تاریخ
اطلس تاریخ بنادر و دریانوردی ایران(پژوهش)، تالیف محمدباقر وثوقی و منصور صفتگل، تهران: سازمان بنادر و دریانوردی، ۱۳۹۵، ۳ ج.: مصور (بخشی رنگی)، جدول، نقشه (بخش رنگی)، عکس (رنگی)؛ ۳۳×۳۳ س م.
آثار شایسته تقدیر سی و پنجمین دوره کتاب سال
الف) کلیات
نسخ خطی
۱.دستنامه نسخهشناسی نسخههای به خط عربی، تألیف فرانسوا دروش، ترجمۀ سیدمحمدحسین مرعشی، تهران: سمت، ۱۳۹۵، دوازده، ۵۰۴ص.: مصور (بخشی رنگی).
ب) فلسفه و روانشناسی
فلسفه غرب
در این گروه دو کتاب در بخش ترجمه به طور مشترک انتخاب شدند:
۲.بیدولتی، دولت، آرمانشهر، تالیف رابرت نوزیک، ترجمه محسن رنجبر، تهران: نشر مرکز، ۱۳۹۵، ۴۴۰ص.
۳.نوشتار و تفاوت، تالیف ژاک دریدا، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، تهران: نشر نی، ۱۳۹۵، ۶۳۶ ص.
فلسفه اسلامی
۴.نظام معرفتشناسی اشراقی سهروردی، تالیف مهدی عباسزاده، تهران: نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۹۵، ۶۵۲ ص.
منطق
۵.شرح منطق اشارات (نهج اول تا دهم)، تالیف مهدی عظیمی، قم: نشر حکمت اسلامی، ۱۳۹۵، ۳ج.
۶.منطق تطبیقی، تالیف اسدالله فلاحی، تهران: سمت، ۱۳۹۵، ده، ۳۶۴ ص.
ج) دین
علوم قرآنی
۷.غرر قرآن از نظریه تا تفسیر، تالیف علی راد، قم: دارالحدیث، ۱۳۹۵، ۲۸۳ ص.
دو کتاب در بخش ترجمه به طور مشترک انتخاب شدند:
۸.تفسیر امامیه در پژوهشهای غربی، تالیف گروه نویسندگان، ترجمه محمدعلی طباطبایی، قم: دارالحدیث، ۱۳۹۵، ۴۱۶ ص.
۹.قرآنشناسی امامیه در پژوهشهای غربی، تالیف گروه نویسندگان، ترجمه محمدعلی طباطبایی، قم: دارالحدیث، ۱۳۹۵، ۳۱۱ ص.
کلام
۱۰. بنیاد اندیشه سیاسی در اسلام (از تکوین تا تدوین)، تالیف سیدعلی میرموسوی، قم: دانشگاه مفید، ۱۳۹۵، ۴۱۹ ص.
۱۱. جستارهایی در مدرسه کلامی بغداد، تالیف جمعی از نویسندگان، قم: دارالحدیث، ۱۳۹۵، ۶۵۷ ص.
اخلاق
۱۲. قانون اخلاق بر پایه نقد عقل به عقل، تألیف علی عابدیشاهرودی، قم: کتاب طه، ۱۳۹۵، ۵۹۲ ص.
سیره معصومین
۱۳. الشهیدالاول: محمدبن مکیالعاملی، حیاته و آثار (م ۷۸۶)، تألیف رضا مختاری، قم: موسسه کتابشناسی شیعه، ۱۳۹۵، ۸۴۰ ص.: مصور، نمونه.
در این گروه دو کتاب دیگر در بخش تألیف به طور مشترک انتخاب شدند:
۱۴. تطورشناسی سیرهنگاری با تکیه بر نقش اصحاب امامان علیهمالسلام، تألیف حسین حسینیانمقدم، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۹۵، هشت، ۳۲۸ ص.: مصور، جدول، نمودار.
۱۵. تصحیح و منبعشناسی کتاب الملهوف سیدابنطاووس: با استفاده از ۵۷ نسخه خطی، تألیف مصطفی صادقیکاشانی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۹۵، ۳۲۴ ص. : نمونه، جدول، تصویر رنگی.
۱۶. طبقات اعلام الشیعه: نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، تألیف آغابزرگ طهرانی، تصحیح محمد طباطبائیبهبهانی (منصور)، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۹۵، ۶ج.
ادیان دیگر
۱۷. تاریخ اندیشههای دینی، تألیف میرچا الیاده، ترجمه بهزاد سالکی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، ۱۳۹۵، ۳ج.
د) علوم اجتماعی
اقتصاد
۱۸. سیر اندیشه اقتصادی متفکران مسلمان، تألیف محمدرضا یوسفی، تهران: سمت، ۱۳۹۵، ۵۳۳ ص.
هـ) زبان
زبان فارسی
۱۹. فرهنگ توصیفی دستور زبان فارسی، تألیف علاءالدین طباطبایی، تهران: فرهنگ معاصر، ۱۳۹۵، ۶۴۰ ص.
و) علوم خالص
زمینشناسی
۲۰. شکستگی در سنگ، تالیف حسین معماریان، بهزاد تخمچی، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۹۵، ۸۲۰ ص.
و) علوم کاربردی
علوم پزشکی
۲۱.کتاب جامع سلامت خانواده، تألیف اسکات لیتین، ترجمه سیدعلیرضا طلاییزواره و مرجان قائمی، تهران: تیمورزاده، ۱۳۹۵، ۲ ج، مصور (رنگی)، جدول (رنگی)، نمودار (رنگی).
دامپزشکی
۲۲.ایمنیشناسی دامپزشکی، تألیف مایکل ج. دی و رونالد شولتز، ترجمه غلامرضا نیکبختبروجنی و محمدحسن متدین، محمدمهدی رنجبر، محمد خسروی، عاطفه اسماعیلنژاد، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۹۵، ۵۰۷ ص، مصور، جدول، نمودار.
مواد و معدن
۲۳.ترکیب اطلاعات، رویکردی نوین جهت تصمیمگیری در زمینشناسی، مهندسی معدن، و نفت، تألیف بهزاد تخمچی و محمد لطفی، حمید صیفی، مریم ساداتحسینی، تهران: دانشگاه صنعتی امیرکبیر (پلی تکنیک)، ۱۳۹۵، ۸۰۸ ص.
۲۴.متالوژی جوشکاری و جوشپذیری، تألیف جانسی لیپولد، ترجمه مرتضی شمعانیان، حسین مستعان، اصفهان: دانشگاه صنعتی اصفهان، مرکز نشر، ۱۳۹۵، ۴۶۰ ص، مصور، جدول، نمودار.
مهندسی برق
۲۵.کنترل مدرن، تئوری و کاربرد، تألیف محمدعلی معصومنیا، تهران: دانشگاه صنعتی شریف، ۱۳۹۵، ۴۹۰ص.
۲۶.مشارکت منابع تجدیدپذیر در بازار برق، تألیف جوان ام. مرالس، آنتونیو جی. کونخو، هنریک ماسن، پیر پینسون، مارکو زوگنو، ترجمه مهدی احسان و همکاران، تهران: دانشگاه صنعتی شریف، ۱۳۹۵، ۶۳۸ ص.
مهندسی مکانیک
۲۷.روشها و مکانیک شکلدهی فلزات، تألیف احمد عاصمپور، سینا نظریاونلقی، تهران: دانشگاه صنعتی شریف، ۱۳۹۵، ۵۹۲ ص.
مهندسی کشاورزی
۲۸.تکثیر و پرورش میگوهای دریایی، تألیف کامران رضاییتوابع، غلامرضا رفیعی، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۹۵، ۲۹۰ ص، مصور، جدول، نمودار، بخش رنگی.
ز) هنر
هنرهای نمایشی
۲۹.گروه هنر ملی از آغاز تا پایان (۱۳۵۷ – ۱۳۳۵)، تألیف روحالله جعفری، تهران: افراز، ۱۳۹۵، ۲ج.
موسیقی
۳۰.شناخت هنر موسیقی: سماع ردیف، شامل ۱۸ دفتر، تألیف مجید کیانی، تهران: مؤلف، ۱۳۹۵، ۷۶۵ ص.
نمایشنامه
۳۱.ائوریپیدس: پنج نمایشنامه، تألیف ائوریپیدس، ترجمه عبدالله کوثری، تهران: نی، ۱۳۹۵، ۵۵۵ ص.
ح) ادبیات
تاریخ و نقد ادبی
۳۲.بلاغت (از آتن تا مدینه)، تألیف داوود عمارتی مقدم، تهران: هرمس، ۱۳۹۵، ۳۴۰ ص.
۳۳.درآمدی بر تحلیل انتقادی گفتمان روایی، تألیف حسین صافی پیرلوجه، تهران: نی، ۱۳۹۵، ۳۳۴ ص.
۳۴. پرسشهای بوطیقای داستایفسکی، تألیف میخاییل باختین، ترجمه سعید صلحجو، تهران: نیلوفر، ۱۳۹۵، ۶۰۸ ص.
متون قدیم
۳۵.سفینۀ کهن رباعیات، تصحیح ارحام مرادی، محمدافشین وفایی، تهران: نشر سخن، ۱۳۹۵، ۳۸۶ ص.
نثر معاصر
۳۶. اسم شوهر من تهران است، تألیف زهره شعبانی، تهران: مرکز، ۱۳۹۵، ۹۶ ص.
ط) تاریخ و جغرافیا
تاریخ
۳۷. سیستمهای استقراری و فرهنگهای باستانی دشت رامهرمز جنوب غربی ایران (نتایج کاوش در تلگسر و بررسی منطقهای رامهرمز)، تألیف عباس علیزاده، لقمان احمدزاده، مهدی امیدفر، ترجمه ماندانا کرمی، رامین یشمی، تهران: پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، ۱۳۹۵، ۶۲۲ ص.
مستندنگاری
۳۸.آنک!… پاریس، تألیف میرجلالالدین کزازی، تهران: صدای معاصر، ۱۳۹۵، ۲۵۶ ص.
۳۹.سفر دیدار، تألیف محمدرضا توکلی صابری، تهران: اختران، ۱۳۹۵، ۲۲۳ ص.
ی) کودک و نوجوان
داستان تالیف
در این گروه دو کتاب به طور مشترک انتخاب شدند:
۴۰. مثل هیچکس، تألیف سپیده خلیلی، تهران: قدیانی، ۱۳۹۵، ۱۲۸ص.
۴۱.خرسی که چپق میکشید، تألیف سیدجواد راهنما، تهران: هوپا، ۱۳۹۵، ۲۸۲ص.
داستان ترجمه
۴۲.عروس دریایی، ترجمه کیوان عبیدی آشتیانی، تهران: نشر افق، ۱۳۹۵، ۲۶۴ص.
علوم و فنون
۴۳.مجموعه ۵ جلدی دانستنیهای جانوران ایران و جهان، تألیف محمد کرامالدینی، تهران: نشر طلایی، ۱۳۹۵، ۶ ج
به نقل از گاردین – تنش در مورد تصمیمی که در سال ۲۰۱۴ میلادی از سوی بنیاد منبوکر مبنی بر راه دادن نویسندگان آمریکایی به این جایزه گرفته شده بود، بار دیگر بالا گرفته و ۳۰ ناشر با امضا نامهای از سازماندهندگان این جایزه درخواست کردند تصمیم خود را تغییر دهند.
در نامه چنین استدلال شده که تغییر قانونی که به مبنای آن هر نویسندهای که اثرش را به زبان انگلیسی نوشته و کتابش را در بریتانیا منتشر کرده، اجازه شرکت در این جایزه را دارد، تنوع این جایزه را محدود کرده و منجر به سلطه نویسندگان آمریکایی میشود. پیش از این، جایزه منبوکر تنها به شهروندان کشورهای مشترکالمنافع و جمهوری ایرلند اجازه شرکت میداد.
در این نامه آمده: «این تغییر قانون که احتمالا با هدف جهانیتر کردن جایزه صورت گرفته، در واقع با اجازه ورود نویسندگان آمریکایی به زیان دیگران تمام شده و شانس بریتانیاییها را برای کسب جایزهای که زمانی مکانیزم درخشانی برای توجه دنیای نویسندگان انگلیسیزبان به بزرگترین بازار انگلیسیزبانان در دنیا بود، کاهش داده است.»
مارک ریچارد، ناشر انتشارات جان موری تایید کرد که این نامه هنوز به بنیاد منبوکر فرستاده نشده است. او گفت: «نامهای منتشر شده که امیدواریم پس از فرستادن آن بحث سازندهای با این بنیاد صورت بگیرد.»
واکنشها به این تغییر قانون از سوی اهالی ادبیات متفاوت بوده است. کازوئو ایشیگورو که در سال ۱۹۸۹ برنده جایزه منبوکر شده میگوید: «دنیا عوض شده و جدا کردن دنیای نویسندگی به این شیوه دیگر کاملا بیمعنی است.»
از زمان تغییر این قانون در سال ۲۰۱۴، این جایزه شاهد دو برنده آمریکایی بوده؛ جورج ساندرز در سال ۲۰۱۷ برای «لینکلن در باردو» و پل بیتی در سال ۲۰۱۶ برای کتاب طنز «خودفروشی». دو برنده دیگر، ریچارد فلانگان و مارلون جیمز به ترتیب اهل استرالیا و جامائیکا بودند.
بنیاد منبوکر در پاسخ به پیشنویس این نامه بیانیهای صادر کرده و اعلام کرد: «جایزه منبوکر در سال ۲۰۱۴ گسترش پیدا کرد تا به نویسندگانی با همه ملیتها و بدون توجه به جغرافیای آنها اجازه شرکت بدهد. این قانون تنها برای گنجاندن نویسندگان آمریکایی به طور خاص ایجاد نشده و هر نویسندهای که اثرش به انگلیسی نوشته و در انگلستان به چاپ رسیده باشد میتواند در آن شرکت کند.»
در ادامه این بیانیه آمده است: «شواهدی مبنی بر تاثیر پذیرفتن تنوع این جایزه دیده نشده است. داوران متعهد به یافتن بهترین رمان سال از نظر خودشان هستند. اعضای هیئت داوران بر این باورند که این جایزه نمیتواند به مرزهای ملیتی محدود شود.»
جایزه منبوکر که امسال پنجاهمین سالگرد خود را جشن میگیرد، در ماه ژوئن فهرست بلند ۱۳ کتابی خود را اعلام خواهد کرد.
دبیر جایزه ابوالحسن نجفی با بیان ویژگیهای شخصیتی نجفی میگوید: نجفی مترجم دقیق، نجیب و باپشتکاری بود که عاشق زبان و ادبیات فارسی بود. به گزارش ایسنا، مراسم پایانی دومین دوره جایزه ابوالحسن نجفی عصر روز سهشنبه (دهم بهمنماه) در شهر کتاب برگزار شد و در ابتدای این مراسم علیاصغر محمدخانی، دبیر جایزه ابوالحسن نجفی در سخنانی اظهار کرد: نجفی مترجم، پژوهشگر، روانشناس و کاشف استعدادهای ادبی بود. او حق بزرگی بر ادبیات و زبان فارسی دارد. مترجم، فرهنگنگار و پژوهشگر سه بعد شخصیتی نجفی هستند. حوصله و پشتکار بیمانند نجفی او را به شخصیتی برجسته تبدیل کرده است؛ او علاوه بر ترجمه و پژوهش، در ادبیات تطبیقی نیز صاحبنظر بود. او بیان کرد: کسانی که با نجفی مأنوس بودند گواهی میدهند که او استادی دقیق، نجیب و پرکار بود که به زبان و ادبیات فارسی عشق واقعی داشت. زندگی او با آثار برجستهای که منتشر کرده است، زندگی سرشار و جانداری به شمار میآید که ثمره فرهنگی بسیاری داشت. محمدخانی با بیان اینکه جای خالی نجفی در این دو سال برای اهالی فرهنگ محسوس بوده است، گفت: کمتر کسی در تاریخ فرهنگ و ادبیات ما وجود دارد که همه او را قبول داشته باشند. این در حالی است که همه داعیهداران عصر، نجفی را تأیید میکردند. او درباره دومین دوره جایزه «ابوالحسن نجفی» اظهار کرد: امسال بعد از اعلام فراخوان حدود صد اثر از سوی ناشران و مترجمان به دبیرخانه این جایزه رسید که ٦٣ عنوان در حوزه ادبیات انگلیسی، ١٣ عنوان ادبیات فرانسه، سه اثر آلمانی، چهار اثر روسی، سه اثر عربی، چهار اثر ترکی و زبانهای اسپانیایی، چینی و آلبانی هر کدام یک عنوان بود. ضیاء موحد، حسین معصومیهمدانی، مژده دقیقی و عبدالله کوثری هیئت داوران این جایزه را تشکیل دادهاند که بعد از بررسیهای خود شش کتاب به مرحله نهایی رسید که از میان آنها کتاب «مارش رادتسکی» نوشته یوزف روت با ترجمه محمد همتی برگزیده جایزه اعلام شد. محمدخانی خاطرنشان کرد: آثار هیئت داوران در حوزه داوری بررسی نمیشود وگرنه این داوران مترجمان برجستهای هستند. بنای این جایزه بر این است که به مترجمان جوانتر توجه و استعدادهای جدید را کشف کند وگرنه داوران از صاحبنظران برجسته هستند و بین مردم شناخته شدهاند. از سال آینده قرار بر این است که کارنامه یک مترجم نیز مورد تقدیر قرار گیرد. معاون فرهنگی مؤسسه شهر کتاب، با اشاره به افزایش کپی از ترجمههای دیگران گفت: اگر ترجمهها مورد نقد و بررسی قرار گیرند، آثار ضعیف تولید نمیشود چون ترجمهها مورد نقد قرار نمیگیرند، آثار ضعیف به کارشان ادامه میدهند و ترجمههای خوب در میان ترجمههای ضعیف کمتر دیده میشوند. به گزارش ایسنا، در ادامه مراسم ضیاء موحد – شاعر پیشکسوت- با تشکر و تبریک به برنده جایزه «ابوالحسن نجفی»، گفت: ارزش اهل فرهنگ در سهمی است که در پیشبرد آن داشتهاند از این نظر نجفی کمنظیر و در پارهای بینظیر بود. او در ادامه اظهار کرد: محمد قاضی ترجمههای نجفی را گل سرسبد ترجمه داستان از زبان فرانسوی به زبان فارسی دانسته است. سلیقه او در انتخاب داستان چه از نویسندگان فرانسوی و چه از نویسندگان ایرانی که در نشریههای معتبر ایران منتشر میکرد، بینظیر است. همچنین توجه نجفی به داستاننویسان جوان از ویژگیهای این مترجم بوده است. او همیشه در جستوجوی نویسندگان با استعداد و آشناشدن و راهنمایی آنها بود. گاهی تأسف میخورد که با نویسندهای آشنا نشده است تا کمبودهایش را با او در میان بگذارد. سپس حسین معصومیهمدانی درباره رمان برگزیده دومین دوره جایزه «ابوالحسن نجفی» اظهار کرد: بسیار خوشحالم در مراسم اهدای این جایزه شرکت میکنم. انتخاب داوران را میستایم و گمان میکنم که اگر نجفی در اینجا حضور داشت این انتخاب با ستایش او همراه میشد. زمانی که کتاب «مارش رادتسکی» را میخواندم مدام این شعر فروغ فرخزاد به یادم میآمد: «مردم محله کشتارگاه/ که خاک باغچههاشان خونی است/ و آب حوض شان هم خونی است/ و تخت کفشهایشان هم خونی است/ چرا کاری نمیکنند/ چرا کاری نمیکنند». این کتاب درباره امپراتوری اتریش است و داستان در محیط پادگان میگذرد؛ جایی که آدمها برای کشتن تربیت میشوند. اما در سراسر این کتاب حرفی از خونریزی به میان نیامده است. علی عبداللهی -مترجم- درباره ترجمه کتاب «مارش رادتسکی» اظهار کرد: باید بدون تعارف بگویم این ترجمه حادثهای در زبان فارسی است. قبلا نیز آثاری از روت به زبان فارسی ترجمه شده است، اما «مارش رادتسکی» از بهترین آثار ادبیات اتریش به شمار میرود که تأثیر بسیاری در شکلگیری رمان مدرن داشت و دامنه آن به یوسا میرسد.
بعد از اهدای جایزه و نشان ابوالحسن نجفی به محمد همتی، این مترجم گفت: من نمیتوانم ذوقزدگی خود را از دریافت این جایزه پنهان کنم و به قدری خودشیفته نیستم که فکر کنم این اثر، اثر بیعیبی بوده است. آنچه مرا به ترجمه علاقه کرد، دلباختگی به فرهنگ ایرانی بود. کار ترجمه کار جانفرسایی است و حضور در مرحله نهایی جایزه ابوالحسن نجفی کار مترجم را سختتر خواهد کرد
بخش نشریات کتابخانهی مرکزی دانشگاه تهران سال ۱۳۷۹، مشغول ورق زدن نشریات ادبی سالهای ۵۰ هستم. فردوسی، نگین، صبح امروز، دفترهای زمان و … در مجلهی فردوسی به سبب حال و هوای جنجالیاش، کم تر اما در سایر نشریات که سبک و سیاق تحلیلیتر دارند. یک نگاه به تیترها کافی است تا بدون نگاه کردن به تاریخ مجله یقین کنی که یکی از مجلات امروز را ورق مینی با تیترهایی چون: فروغ فرخزاد چه میگوید؟ / آیا شعر فروغ زنانه است؟ / ترجمهی شعر آری یا نه؟ / چرا مردم کتاب نمیخوانند؟ / ارتباط فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان / شرح و تفسیر فیلم خانه سیاه است / بررسی شعرهای هوشنگ ابتهاج / دولت آبادی و / خاطرههای شرکتکنندگان در شبهای شعر گوته و …