مطبوعات ایران، بودن برای نبودن !
هوشنگ اعلم- سرمقاله
گمان نمیکنم در طول نزدیک به دویست سال که از عمر انتشار نشریات در ایران گذشته است. مطبوعات شرایطی بدتر از آن چه که امروز دارند را تجربه کرده باشند.
آن غروبهای خاطره ساز
ندا عابد- یادداشت مدیر مسئول
همين سالي ۸۵ و ۸۶ (که حالا انگار صد سال از آن گذشته) صفحاتي در مجله داشتيم به نام غروب تحريريه، در اين صفحات حال و هواي غروبي دفتر ازما را مينوشتم. چرا که مطبوعاتي جماعت معمولا از ظهر به بعد کار و بار و رفت و آمدش شروع ميشود.
به نام و یاد شاعر زنده یاد امیرحسین افراسیابی
هوشنگ اعلم، سردبیر ازما: امیرحسین افراسیابی هم رفت. رفت تا بماند و می ماند. افراسیابی شاعر بود و از همراهان محفل اصفهان. با هوشنگ گلشیری، ابوالحسن نجفی، یونس تراکمه، رضا فرخفال و …. دیگران.
پیش ترها به لطف یونس تراکمه شعرهایی از او در ازما چاپ شد با این دریغ که چرا اهل هنر و ادبیات در پیله تنهایی شان و بیشترکی اگر باشد. در محفلی از دوستان دل خوش می کنند به خواندن شعری یا نوشته ای و احیانا چاپ کتابی و همین!
ندا عابد، یادداشت شماره ۱۵۹: دکتر اصغر دادبه استاد من بودند، در سالهاي دوران کارشناسي. آن سالها دانشکده ادبيات دانشگاه علامه طباطبايي جمعي از استادان درجه يک را دور همه جمع کرده بود که هر يک در زمينهي تخصصي خود يگانه بودند. دکتر سيروس شميسا، زنده ياد دکتر محمود عباديان، دکتر حميديان، دکتر واعظ، دکتر کورش صفوي، دکتر کزازي و …
هوشنگ اعلم، یادداشت در مجله ۱۵۹: ده سالي ميشود کمتر و بيشتر که برخي از مسئولان شهري و اعضاي شوراي شهر به فکر افتادهاند فضاي شهر شلوغ و عبوس تهران را کمي مفرحتر و به اصطلاح فرهنگي کنند تا از روح خشونتي که بر اين کلان شهر بي در و دروازه حاکم است کاسته شود و در گام اول به فکر ايجاد گذرها و پيادهراههاي فرهنگي!! افتادند تا مردم کمي هم قدم بزنند و هواي فرهنگي! استنشاق کنند و شايد هم ميلشان کشيد سري به مکانهاي فرهنگي که در کنار و گوشه اين پياده راهها قرار دارند بزنند.
یادداشت هوشنگ اعلم، سردبیر، شماره ۱۵۹ آزما: از زماني که در اروپاي قرن هجدهم جزوههايي حاوي خبرهاي مردمي تهيه و دست به دست ميشد و تا روزنامههاي ديواري که به عنوان يک رسانه به وجود آمدند و تا بعدتر که همان کاغذ نوشتههاي به ديوار چسبيده! در قالب نشريات کاغذي چاپ و منتشر شدند و تا امروز، اين واقعيت و باور که رسانهها آينه جامعه هستند همچنان به قوت خود باقي است و به رغم گذشت زماني طولاني از پيدايي آنچه بعدها روزنامه ناميده شد و تغييرات زيادي که در ساختار و شکل و محتواي اين نشريات پديد آمد. اين تعريف همچنان گوياترين تعريف درباره مطبوعات است. تعريفي که بعدها شامل رسانههاي ديگري همچون راديو، تلويزيون و در روزگار ما شبکههاي مجازي شد و البته در هر کدام همراه با در نظر داشتن نقشهايي که اين رسانههاي جديد مي-توانند و ميتوانستند داشته باشند.
نفرین زدهایم! نفرین شدهایم. نفرین سیاه زندگیمان را جهنم کرده است.
روزی نیست که بغض نکنیم. هفتهای نیست که اشک نریزیم و جگرمان نسوزد و آرزوی مرگ نکنیم.
هوشنگ اعلم، شماره ۱۵۷: با ترس و خشم از دفتر زدم بيرون و روياي دارالفنون در ذهنم فرو ريخت، کاخ آرزوهايم در حالي که نميدانستم کمونيست يعني چي؟ چند قدم مانده به کوچه قورخانه، درست روبروي گوشه شمالي پارک شهر و خياباني که بعدها به اسم خيابان ورزش شناخته شد بساط داشت و هر عصر از اتوبوسي که ايستگاه آخرش در آخر همين خيابان بود پياده مي شدم بساطش را مي ديدم. با عجله و جوري که کسي متوجه نشود کتاب هاي مدرسه را ميزدم زير پيراهنم و ته کتاب ها را مي کردم داخل ليفه شلوارم و کمربندم را محکم مي کردم که کتاب ها نيافتد. حالا دست هايم آزاد بودند.
هوشنگ اعلم، یادداشت: تهران شهر عجیبی است. شهری که براساس سجل تاریخیاش دهی در شمال ری بوده است. دهی ویرانه که مردمانش در بیغولههایی غار مانند زندگی میکردند و به روایتی ریزهخوار سفره مردمان دیگر دهات و شهرها بودند و چپاولگر داشتههای دیگران. اینکه این روایت تا چه حد درست باشد یا نباشد، در اینکه تهران دهی بوده است در اطراف ری که شهریآباد بوده و صاحب شوکت و نام چیزی از ارزش تهران به عنوان شهری که در پانصد سال اخیر پاگرفت و شد شهری بزرگ و رسید به پایتختی ایران و جایگزین ری و تیسفون و به عنوان پایتخت نمی-کاهد. اینکه چرا تهران از زمان صفویه به عنوان منطقهای پراهمیت مورد توجه قرار گرفت و شاه طهماسب آن را به عنوان منطقهای که از نظر نظامی حایز اهمیت بود.