محمدرضا اصلاني، فيلمساز است، شاعر است و فارغالتحصيل نقاشي و علاقمند به فلسفه و همهي اينها در مجموع از او شخصيتي چند بعدي ميسازد که هر بار نشستن و گپ زدن درباره ي هنر و فرهنگ با او لطفي تازه به شيريني شناخت انديشه و نظريهاي جديد دارد. و اين گفتوگويي است با او درباره ي جريانهاي هنري در نيم قرن گذشته.
از نيمهي دهه ي چهل و دههي پنجاه جنگهايي منتشر ميشدند که همگي در يک ويژگي يعني نقد و به گونهاي اعتراض مشترک بودند و شايد به همين دليل هم چندتايي از آنها بسيار تأثيرگذار شدند و در تاريخ ادبيات و حتي تاريخ اجتماعي ما زمينهي اصلي انتشار اين جنگها يک خواست اجتماعي بود منظورم جامعه ي فرهنگي است و در واقع معلول يک نياز به حساب ميآمدند ضمن اين که انتشارشان بر جامعه ي هدف هم تأثيرگذار بود. يعني به نوعي هم معلول بودند و هم علت، به نظر شما آيا ميتوان چنين تعبيري کرد؟
دقيقاً بعد از کودتاي سال ۲۳، پنج شش سالي ماجراي ورشکستگي بازار بود که بسيار بر جامعه تأثير داشت. آشفتگي بخش فرهنگي جامعه نيز بعد از کودتا با اين شرايط اقتصادي همگام و همزمان است. از سالهاي ۳۷ و ۳۸ و حتي کمي قبل از آن آدمهاي جبههي ملي و تودهايها به دليل ممنوعالکار بودن در نهادهاي دولتي براي کار به بازار رفتند و بيشتر به عنوان حسابدار که قديمها به آن بيجکنويس ميگفتند مشغول شدند. انديشههاي سياسي و فرهنگي اينها خود به خود در سطح کلي بر روند تفکر بازار تأثير گذاشت از طرفي از يکي دو سال قبل از سال ۴۰ آرام ارام نفت گران شد و بازار اوضاع بهتري پيدا کرد. اتفاقي که بعدها در «سنتو» ميافتد و قراردادي را بر ايران تحميل ميکنند که رانده شدگان جبهه ملي و حزب توده برگردند به نهادهاي دولتي. اين جزو توافقات اعضاي سنتو بود که ايران مجبور به پذيرش آن ميشود و در ابتداي دههي چهل ديگر اينها وارد بافت اداري هم شدهاند، جامعه هم کمي از نظر مالي با درآمد نفت وضع بهتري پيدا کرده، از طرف ديگر نهادهاي خصوصي فعال ميشوند و دو روزنامهي معتبر آن زمان در اولين گام اينها را جذب ميکند و ميشود حامي اينها.
يعني کيهان و اطلاعات؟
بله، چون اينها در شرايط جديد جامعه نياز به نيروي فکري تازه تر داشتند بنابراين اينها هم وارد روزنامهها شدند مثلاً شاملو جذب کيهان ميشود و کتاب هفته بعداً در کيهان منتشر ميشود، هم زمان با انتشار کتاب هفته، کتاب ماه اطلاعات را هم نبايد فراموش کنيم که در آن آل احمد مينويسد و طرفداران دکتر فرديد حتي غرب زدگي اول آن جا منتشر ميشود، بعد کتاب غروب غرب اشپينگلر منتشر ميشود در واقع نظرات اشپينگلري و پسينيزم هايدگري در آن جا شکل ميگيرد و همراه با گرايشات مذهبي سه شماره کتاب ماه با اين گرايشات فلسفي منتشر ميشود که شمارههاي بسيار جذابي است هر قدر کيهان وجه روشنفکري فرهنگي دارد، در اطلاعات وجه روشنفکري فلسفي – سياسي با زمينههاي مذهبي قويتر است در واقع شکل جدي فلسفهي سياسي را ما اول بار در آن جا ميبينيم.
در ادامه ي همينحال و هوا هم هست که در نقاط مختلف کشور جنگها آرام آرام شکل ميگيرند و مثلاً آل احمد در انتشار جنگ جنوب مشارکت ميکند؟
بله از سالهاي ۳۸ – ۳۹ کم کم اين جريانات با انتشار کتاب هفته به طور جدي آغاز ميشود. کتاب هفته در واقع ترکيبي است از محسن هشترودي او (نه ضياء هشترودي) و البته يادمان باشد که اينها هر دو پشتيان نيما هستند و نيما را در واقع ضياء هشترودي معرفياش ميکند و بعد شاملو و مميز و اين مثلث يک نقش بنياني ايجاد ميکنند.
کتاب هفته در واقع آغازگر نوعي خاص از گرافيک ايران هم بود؟
بله اما بايد کمي عقب برگشت چون با حضور مهندس کاظمي گرافيک ايران يک تکان اوليه خورده بود هر چند که نقش او بيشتر در عرصهي گرافيک آرم و تبليغات بود اما کتمان نبايد کرد که حضور مهندس کاظمي گرافيک ايران را کمي مرتب کرد. تا قبل از مهندس کاظمي مثلاً انتشارات اميرکبير بود، اما با حضور اوست که اميرکبير صاحب آرم ميشود و بعد او دانشکدهي هنرهاي تزئيني را راهاندازي کرد که در واقع بنيان دانشکده ي هنر است. از سال ۱۳۳۸ موضوع اين دانشکده مطرح ميشود و سال ۱۳۳۹ افتتاح ميشود.
و اين تقريباً هم زمان است با انتشار کتاب هفته و مميز هم شروع ميکند همين روند نظم بخشيدن را در گرافيک مطبوعاتي انجام دادن؟
بله. کتاب هفته هم با ترجمهي نوولهايش و هم گرافيک خاصش در کنار هم يک فضاي مدرن – کلاسيک روشنفکري راه مياندازد. خيلي مدرن نيست (که يک باره به جامعهاي تازه وارد اين وادي شده شوک وارد نکند) اما به شدت به کارهايش نظم مي بخشد در کتاب هفته به آثار چخوف هم خيلي توجه ميشود. به جز گرافيک کتاب يک ايلوستراسيون که کتابها نداشت در کتابها حاکم ميشود. تا آن زمان فقط تجارتچي بود که يک جور طراحي مدادي در کتابهايي مثل خاله سوسکه کار ميکرد که مضحک بود. اما اين مجموعه يک نسلي را پرورش ميدهد که انيوستراسيون را در کتاب ها آغاز مي کند. در کنار اين فرانکلين هم از همان سالها حرکت خوبي را شروع کرده بود در واقع هم زمان با همان روندي که گفتم يعني پيوستن روشنفکران به نهادهاي دولتي و خصوصي نجف دريابندري و خيليهاي ديگر هم به فرانکلين پيوسته بودند و کارهاي خوبي ميشد. کاري که مميز ميکند فقط در حد تغيير دادن ظاهر گرافيک جلد و متن مطبوعات نبود بلکه براي اولين بار گرافيک روايي در مطبوعات شکل داد و ما ميبينيم از قِبَلِ همين حرکت «ملکوت» بهرام صادقي پديد ميآيد و براي اولين بار هم در همين کتاب هفته چاپ ميشود و يا مثلاً کار درخشان ابوالقاسم پاينده در دفاع از ملانصرالدين که در کتاب هفته چاپ ميشود که نثر درخشان و روايت عالي دارد به نظر من مهمترين کار پاينده به نوعي همين نوول مقاله است.
مسئله ي مهم بعدي چاپ اخبار وقايع فرهنگي هنري بود در کتاب هفته، به خصوص آخرين اخبار فرهنگي و هنري فرانسه بود و اين در جامعهي آن روز خيلي مهم بود و به نوعي ميتوان گفت کتاب هفته در اين زمينه بسيار تأثيرگذار بود و از اين منظر کمتر کتاب يا جنگي در روند فرهنگ و هنر يک کشور تأثيرگذار بوده اين تأثير در واقع بر روي نسل تازهاي که ميخواست روشنفکر باشد بسيار بيشتر بود و بر نسل روشنفکر آن زمان به نسبت کمتر. اين همان پديدهاي است که به آن اشاره کرديد و در واقع بر اساس نياز (جامعه که پيشينهاش را گفتم) پديد آمد و در واقع معلول يک شرايطي بود و بعد هم علت بسياري از وقايع بعدي. در واقع فرانکلين با کتابهايي که منتشر ميکند اين را مشخص ميکند که جامعهي روشنفکري ما اينها را ميخواهد و کتاب هفته هم اين راه را ادامه ميدهد. چون با انتشار کتابهاي فرانکلين معلوم شد ديگر کتابهاي جلوي دانشگاه و خيابان شاهرضايي قديم جواب نميدهد و بالطبع نشرياتي مثل سخن و يغما و … نيز که در زمان پديد آمدن (به خصوص سخن) مدرن بودند ديگر جوابگوي نياز مخاطبان نيستند، حتي در سخن آثار بودلر کار ميشد، اما گرافيک نداشت يا بهتر بگوييم گرافيک نوع Leta moderns در «سخن» عيناً تقليد ميشد و در واقع سخن پيرو لتامدرن است. گرافيک سخن يا هما گرافيک لتا مدرن دقيقاً يک گرافيک رياضي ساده است اما مميز در کتاب جمعه آثار را ايلوستراسه ميکند. ده شماره ي اول کتاب جمعه با سيلک در ميآيد در حالي که آن زمان سيلک شناخته شده نيست.
يعني حتي در بخش فني هم مدرن کار ميکند
بله. کاملاً. براي چاپ به وسيله ي سيلک بايد گرافيک خاصي داشته باشي که به سيلک پاسخ بدهد و در همان ده شماره ما کارهاي درخشان ميبينيم. بعد با انتشار گيلگمش که نوعي از گرافيک مدرن همراه با بار اسطورهاي و سنتي شکل مي گيرد و در واقع درخشانترين دوره کار مميز آن جاست.
يکي از دلايل شکوفايي ذهني مميز همکاري با شاملوست؟
قطعاً. اين درست است که مميز دست قوي دارد طراحي خوب دارد و ذهن باز اما تجربهي کتاب هفته انديشگي او را تکميل کرد. کتاب هفته به او اين جسارت را داد و اينچنين است که گيلگمش نقش بسيار مهمي در گرافيک ايران پيدا ميکند و همين ايلوستراسيون کارهاي مميز است که بعدها تأثير خود را در کارهايي که در کانون پرورش فکري براي کودکان چاپ ميشود ميگذارد و از کانون ماهي کوچولو و کارهاي پرويز کلانتري بيرون ميآيد درست است که اينها قبلاً هم کار کردهاند اما شهامت اينها بعد از کارهاي مميز زياد ميشود براي نوآوريهاي مدرن. اين مهم است که يک فضاي با شهامتي براي کار باشد. مثلاً در دهههاي ۶۰ و ۷۰ فضاي مناسبي که شهامت هنرمند را براي کارهاي مدرن و متفاوت تحريک کند، نداريم. حتي خود مميز هم در دههي شصت در حالي که خيلي هم به او و کارش اقبال وجود است ديگر اين کار را نميکند.
و اين شهامت به شهرستانها هم سرايت ميکند و انتشار جنگهاي مختلف آغاز ميشود!
بله در گيلان بازار هنر و ادبيات منتشر ميشود. خود من آن زمان تازه از دانشکده بيرون آمده بودم و طراحيهاي جلدش را ميکردم و گه گاه بر صفحهارايي داخلياش نظارت ميکردم.
در واقع شماها نسلي بوديد که از دانشکدهي هنرهاي تزئيني دکتر کاظمي بيرون آمديد و تحت تأثير فضاي کاري کتاب جمعه و مميز سعي در انجام کارهاي متفاوت داشتيد؟
بله همينطور بود. کاري که کاظمي کرد و جريان موجود در جامعهي فرهنگي همديگر را کامل ميکردند.
به لحاظ محتوايي کتاب جمعه و برخي از جنگها فضاي نقد را باز کردند؟
بله، اما چيزي که اندازهي اين مسئله مهم است رواج نوول نويسي در جامعه است کتاب جمعه خيلي کار مهمي کرد و نوول نويسي را به جامعهاي که تنها نوع خاصي از قصه و گه گاه رمان و پاورقي را ميشناخت معرفي کرد براي اولين بار نوولهاي ژاپني در کتاب جمعه چاپ ميشود و ما کارهاي آگاتاکاوا را در اين جنگ ميبينيم.
و در پي همين شناخت است که بعدها جنگ جنوبيها و جنگ اصفهانيها و … قصهي کوتاه و نوول را بيشتر ميشناسند و به آن توجه ميکنند؟
جنگ اصفهان بعدها بود. يا جنگهايي مثل جَگن و فلک الافلاک حتي چنگيز مشيري آثاري از اليوت را ترجمه کند در يکي از روزنامهها، او پسر همان کسي است که رستم التواريخ را تصحيح کرده که کتاب بسيار عالي است. در بين اينها تأثيرگذارترينها آرش و الفبا بودند و مثلاً دفترهاي زمانه هم بود. نقد کتاب هم در ميآيد و خيليهاي ديگر منتشر ميشود.
اما بيشتر اينها زمينههاي سياسي در واقع حزبي و گاه حزبي افراطي داشتند؟
بله اما اصلاً اين طور نيست که فکر کنيم اينها به طور خودجوش منتشر ميشوند اينها حتماً از يک آبشخور سياسي تغذيه ميشدند مثلاً کتاب ماه متعلق به حزب نيروي سوم بود. و سه شماره هم بيشتر منتشر نشده ولي همان سه شماره بسيار هم موثر بود. در ضمن وجود همهي اينها، ما آن روحيهي نقد و جدلي که به آن اشاره کردي را در تمام اين جنگها ميبينيم . ضمناً برخي از اينها هم بر اساس همان شهامت هنري و فرهنگي که پيدا کرده بودند يک کارهايي کردند که بسيار موثر بود. مثلاً «آرش» براي اولين بار مصاحبهي فروغ فرخزاد را چاپ کرد يا حتي يک ويژه نامه چاپ کرد از شعر ماها يعني شعر ديگريها يعني يک شماره ي کامل اشعار شعراي مدرن و يا يک اقتراح ادبي گذاشت مبني بر شعر طنز که از اين اقتراح آن شعر «خود را به ثبت رساندم» فروغ در ميآيد.
البته در دوران مشروطه و بعد از آن گه گاه اين اتفاق افتاده بود ولي نه اين قدر گسترده مثلاً «کار شب پا»ي نيما حاصل يک اقتراح است که حتي بهار هم در اين اقتراح شعر دارد و ايرج ميرزا هم همين طور ولي شعر نيما معروف ميشود.
خود اين کار اعتراضي بود عليه شعر عبوس بعد از۲۸ مرداد که بسيار رايج شده بود. م.آزاد هم شعر طنزي، در همين زمينه دارد سپهري هم در آن مجموعه شعر دارد.
در کنار اينها جنگهاي سياسي اجتماعي هم منتشر ميشود
بله. همينطور است. مثلاً جنگي را که دانشکده ي جامعهشناسي منتشر ميکرد و احمد اشرف هم متولياش بود. احسان نراقي و آرين پور هم آن جا بودند و آل احمد هم رفت وآمد داشت حتي تک نگاريهاي آل احمد هم حاصل سفارشهاي آنهاست به او. در آن جا حتي حسين ملک برادر خليل ملکي هم رفت و آمد داشت که چندين رساله ي بسيار مهم نوشته و يکي از رسالههاي بسيار مهماش دربارهي براندازي فئوداليسم در ايران است که در رسالهاش اشاره ميکند اين کار باعث ميشود نظم و قانون مديريت اقتصادي به هم بريزد ديديم که از زمان اصلاحات ارضي و از بين رفتن اين نظام ما مجبور شديم گندم وارد کنيم! اينها حرفهاي مهمي بود که در اين جنگهاي اجتماعي مطرح ميشدند يا به شکل رساله و مقالههاي تک تک از دل اين جنگها در ميآمدند و اينها همه بابت همان بستر انديشهگي موجود در جامعه بود.
انديشه و هنر هم از جنگهاي ادبي تأثير گذار بود.
بله. مرحوم وثوق مسئول آن بود و مدرنتر از همهي اينها هم خروس جنگي بود. خروس جنگي به اين طرف و آن طرف زياد ميزند ولي تأثير بسياري ميگذارد اين از همان جنگهايي است که بخش «علت» بودنش قويتر است. اينها هم با نشريهشان خيلي تأثيرگذارند و هم دفتر انتشار مجله که گالري نقاشي بود محل جمع شدن خيلي از هنرمندان و روشنفکران بود از سپهري بگير تا خيليهاي ديگر بحثهاي بسياري مطرح ميشد و اصلاً هفتهاي يک بار جلسهي سخنراني جدي داشتند.
چه طور ميشود که از آدمي مثل سپهري و ديگراني که در جنگها و نشريات ديگر و حتي کارهاي هنري شان کارهاي ملايمتر معموليتري داشتند يکباره خروس جنگي با آن روي جلد شبه کوبيسم و مقالات تند در ميآيد؟
اينها که گفتم دربارهي دورهي دوم خروس جنگي است که البته بسيار تعديل شده بود و چند شماره هم بيشتر منتشر نشد و ضياء پور در دورهي دوم کارهاي فرهنگيتري را شروع ميکند. در دورهي اول شتاب بسياري در اين جنگ بود براي مدرن شدن تا حد امکان که هم زمينههاي اجتماعي و هم بستر روشنفکري آن زمان متوليان جنگ را وادار کرد به کمي اعتدال بيشتر در دورهي دوم ….
د ر دورهي دوم ضياء پور سعي ميکند کوبيسم را با موضوعات ايراني مختلف ترکيب کند و ترکيب يگانهاي بين سنت و مدرنيته درست کند. و اولين تلاشهاي پيوند سنت و مدرنيته آن جاست مثلاً در مقالهاي ايرانشناسي و کوبيسم را با هم يکي کرده و کار خوبي است. ادامهي همين تلاشهاست که به نقاشي قهوهخانهاي ميرسد. اين طلسم نگاري ها و خطنويسيها و … در نقاشي قهوهخانهاي هم ريشه در همان نوع نگاه و تلفيق سنت و مدرنيته دارد. و اين يکي از همان تأثيرگذاريهايي است که شما پرسيديد.
از زندهرودي گرفته تا عصار و بقيه همهي آن چه از اين نوع کارها ميبينيم ريشه در همان گالري دارد. حتي قندريز که گالرياش در خيابان انقلاب کلي جاي بحث و جدل بود و از معدود استعدادهايي بود که تصادف او را زود هنگام از هنر ايران گرفت بعدها آن گالري را جودت و روئين پاکباز ادامه ميدهند و اين بحثها ادامه مييابد. ميبينيد که اين تأثير چه قدر درازمدت است.
در بين اين جنگهاي سياسي ادبي علم و زندگي هم بود؟
بله، گاهنامهاي بود که خليل ملکي در آن مطلب نوشت.
آيا نقدهاي پرخاشگرانهاي که از نيمه راه انتشار برخي از اين جنگها در آنها چاپ ميشد حاصل رونق نقد و افکار روشنفکرانه و نوگرايانه بود يا تفکر سياسي و مکتبي هم در پشت آنها بود با توجه به زمينههاي سياسي اکثر اين جنگها وقتي به مجموعه ي اينها نگاه ميکني انگار يک عده اي عجله داشتند در يک زمان کمي همه ي حرفهايشان را بزنند؟
بله همينطور است. درواقع بعد از سالهاي چهل نوعي از آزادي به صورت پنهان به جامعهي فرهنگي داده شد که آنها هم به سرعت شروع به استفاده از آن در کارهايشان کردند و از طريق همين آزادي هم گونهاي از روشنفکري وارد دربار شد.
مثلاً آدمهايي مثل شعاعيان هم جزوههايي با زمينهي فرهنگي متشر ميکرد. همهي اينها را که ميخواني به نظر يک اشتباه لپي بزرگ است. آنها اصلاً نفهميده بودند جريان چيست و شابلونها و کليشههايي داشتند که سعي داشتند بدون کمترين هماهنگي با جامعهي ما آن را منطبق کنند. اينها به نوعي علت داشت، مسئله خود کودتاي ۲۸ مرداد بود.
يعني تبعات اين کودتا تا يک دهه بعد ادمه پيدا کرد؟
بله. اين کودتا باعث شد اين حکومت مشروعيتش را از دست بدهد. اين کودتا براي حکومت خيلي ارزان تمام شد اما براي جامعهي ايران خيلي سرشکستگي داشت. وجدان جامعه ي روشنفکري ايران از اين که اين قدر ارزان، بازي را باخته همواره تا سالها بعد هم ناراحت بودند، چون به هر حال فقط با ۲۵ هزار دلار کودتا شکل گرفت و بعد هم طي چند روز با حضور يک عده لومپن مردم شکست خوردند و بعد حزب توده آبروي خودش را برد چون شاخه ي نظامياش که خيلي هم قوي بود از کار افتاد. اما بخش عمدهي جامعهي ايران براي هميشه اين خجالت را از خودشان داشتند و به همين دليل هيچوقت به شاه مشروعيت ندادند او هر کاري هم ميکرد ناراضي بودند و اين نارضايتي در واقع يک نوع مد روشنفکري بود، يعني تو ميبايست ناراضي باشي، حالا اين ناراضي بودن ميتوانست ادبي باشد يا هنري و …. حتي ماها که به سراغ شعر ديگر رفتيم که در واقع نوعي ناراضي بودن از شعر قبلي بود. در کتاب شعر اول من حتي يک شعر عاشقانه هم نيست. و اين خودش يک اعتراض است. ما سعي کرديم شعر فلسفي را با نگاه شيئي شناسي و وجود شناسي وارد شعر فارسي کنيم. اعتراضها از همهي جوانب بود.
فکر نميکنيد اگر آن روش ادامه پيدا کرده بود به مرور زمان تعديل ميشد و ما الان يک سنت يا جريان جدي نقد داشتيم؟
بله. آن زمان به نظر ميرسيد که در آن دوره همه چيز با هم در تضاد بود. در صورتي که اگر کمي دقيق نگاه کنيم ميبينيم که همه چيز خيلي با هم همخوان است. الان بين روشنفکر ما با جامعه حتي ناخوانايي وجود دارد. منظورم مخالفت نيست بلکه ناخوانايي است. آن زمان پول نفت کمک کرده بود جامعه به سوي نوعي از رفاه و مدرنيته برود پس ارتباط با خارج بيشتر شد، بعد مطبوعات و کتاب و هنر در مسير اين خواست جامعه حرکت ميکردند و همين باعث نقد کردن روشهاي يکديگر ميشد و همه با شاه ضديت داشتند اما هر کس به روش خودش اينها مثل يک پازل همديگر را کامل ميکردند. او داشت سازمان برنامه را راه ميانداخت، ما داشتيم اين جنگها را منتشر ميکرديم. اينها يک ديالوگ پنهان بين بخشهاي مختلف فرهنگي بود که با هم ميجنگيدند اما اين جنگ نوعي ديالوگ بود. هر چند که به هر حال جنگ هم نوعي ديالوگ است. امروز ما در نشريات، اين نوع جدلها را نميبينيم اين سکوت يعني ديالوگي وجود ندارد و اين اصلاً خوب نيست. حتي حرفهاي مبتذلي مثل اين که رهي معيري بهتر است يا شاملو …. و بعد دعواهاي براهني و گروه مقابل با هم و …. هم به هر حال ديالوگ بود، و بودنش خوب بود.
همهي اينها که اين طور با هم مشکل داشتند در فلان کافه عصر همديگر را ميديدند و ديالوگهاي شفاهي هم گاه در آنجا ادامه پيدا ميکرد. اما زير سقف بودند با هم.
اين فقدان ديالوگ خوب نيست. ممکن است يک نظريه غلط باشد اما اين مهم است که يک نفر نظريه داشته باشد و فکر کند و از آن دفاع کند. الان اين حالت خيلي کم شده به نظر من انقلاب اسلامي ثمرهي منطقي اين نوع ديالوگها و يک نوع خواست جامعه بود. ما دچار بحران نبوديم، دچار خواست بوديم.
و اين صاحب نظريه بودن در کنار عواملي که فرموديد پديد آورندهي آن همه شتاب براي گفتن بود.
بله، شايد اين اولين بار در طول تاريخ معاصر ما بود که همهي عواملي که گفتيم کنار هم جمع بود و همه حريص بودند که زودتر حرفشان را بزنند، به همديگر اعتراض کنند و …. نشانهي بارز اين اشتياق اين که همهي اين جنگ ها و جزوه ها به لحاظ مالي مستقل بود و با هزينههاي شخصي افراد در ميآمد که حرفشان را بزنند و به اين اشتياق دروني جواب بدهند و جالب اين جا بود که جامعه هم اينها را ميخواست، ميخريد و ميخواند. خود من در رشت که بودم در همان جا هفتهاي يک يا دو جنگ جديد منتشر مي شد و بعد از چند شماره در نمي آمد اما با سابقهترين آنها آرش بود کنار اينها جنگهاي دانشجويي هم بود پر از شعرهاي سياسي کنايي و اغلب چند سمبول خاص داشت که سمبوليسم بسيار محدودي بود شامل: زمستان / شهر – تاريکي – جنگل سياه خود کلمه ي جنگل (بعد از ماجراي سياهکل به خصوص) – روز – آفتاب – طلوع اينها مثل نقل و نبات در شعرها پراکنده بود.
بعدها سعيد سلطان پور وامثال او شروع کردند به سرودن شعرهاي سياسي که خيلي هم از نظر ادبي اهميت نداشت و متأسفانه اين نوع شعر بسيار به ضرر ادبيات تمام شد. يک مسئلهي ديگر در به وجود آمدن اين جنگها ثبات نسبي در يک دورهي حدوداً پنجاه ساله بود همراه با تنعم اقتصادي که نتيجهي مستقيم آن بود و رفاه اجتماعي بوروکراسي بيشتر به وجود ميآورد، آدمها جذب اين بوروکراسي ميشوند، بيکاري که در هفت، هشت سال بعد از ۲۸ مرداد بيداد ميکند، کم ميشود.
کمي شيکي وارد جامعه ميشود فروشگاه فردوسي راه ميافتد و در آن جا اولين بار پله برقي وارد ايران ميشود و اين يعني مدرنيسم قبل از دههي پنجاه وارد ايران ميشود و اينها همه نشانهي تفکر مدرن زندگي کردن و رفاه داشتن است و جالب اين که اين بستر تنعم اقتصادي را بازماندگان حزب توده از کودتاي ۲۸ مرداد که قرار بود منادي سوسياليسم باشند بيشتر از همه رواج ميدادند در نتيجه در عرصهي فرهنگ و هنر هم بسياري از اينها را در آن دوران ميبينيم. اينها چون ذهنيت اقتصادي داشتند، اين فهم اقتصادي به آنها کمک ميکند که از اين رفاه ثروت اندوزي کنند. اغلب اينها در آن دوران دفتر تجاري يا کارخانه داشتند يا حسابداران خيلي خوب و پردرآمدي بودند و حتي شرکتهاي بزرگ مثل شاهپسند گروه صنعتي بهشهر و قو و … نمادهاي صنعتي بودند روابط عموميشان کارهاي فرهنگي بسيار ميکردند. مثلاً در روابط عمومي همين شرکت شاهپسند که مجموعهاي از شرکتهاي صنعتي بود احمدرضا احمدي بود – سياوش کسرايي بود – شيردل بود – من بودم – امير گل آرا نويسنده ي کتاب «نکبت» (که آن زمان دستنويس و با جلد گوني چاپ شد و بسيار کار نويني بود) ما ميرفتيم آن جا بحث ميکرديم.
نکبت – ملکوت و بوف کور يک مثلث جالب است که کمتر کسي به آن توجه کرد. گل آرا آن جا رئيس روابط عمومي بود و ما را دور هم جمع کرد. من اولين بار سياوش کسرايي را آن جا ديدم. اين طور نبود که فقط اين جنگها منتشر بشوند بلکه اينها هم نشانههاي تغيير وضعيت و خواست جامعه بود. ورود روشنفکران به صنعت هم جامعهي صنعتي را تحت تأثير قرار داد. حتي بستهبندي تغيير کرد گرافيک بستهبنديهايمان همانطور که گفتم تغيير کرد تا قبل از آن روي جعبههاي گز، يک زرافه بود که نشانهي اطمينان بود!! خب اينها تغيير کرد و بهتر شد. يکي از تبعات جدي اين شرايط تفکيک چاپخانه و ناشر و کتابفروشي از همديگر و شکلگيري حرفهاي صنعت نشر بود. قبل از آن نشر به معناي حرفهاي نبود، آرام آرام اميرکبير شکل ميگيرد فرانکلين و … و آرام آرام فرهنگ و صنعت با هم پيوند جدي ميخورند و اين خيلي مهم است اينهاست که اجازه ميدهد بچهها فهم و جرأت جنگ منتشر کردن را پيدا کنند. چون خود اين جنگها که مثل مجله روتين نيست يعني ميتواني هر وقت احساس کردي حرفي داري انديشه و هنرت را در قالب يک پکيج به قول امروزيها بريزي و به مخاطب ارائه کني. مثلاً همان سالها جنگ طرفه منتشر ميشد که اسماعيل نوري علاء يک تنه آن را منتشر ميکرد و اشعار شعرا در آن چاپ ميشد. در آن جنگ يک سري شاعران جوان معرفي شدند که عالي بودند از جمله شاعر ۱۳ سالهاي به نام مجيد نفيسي که شعرش در ۱۳ سالگي در طرفه چاپ شد. او بعدها به شکل حرفهاي «مرزهاي نو» رادر آمريکا منتشر کرد و خود انتشار اين جنگها به شکل دايرهوار سيکل علت و معلولي را کامل ميکرد.
در اوج ديکتاتوري آن زمان «پاکروان» رئيس ساواک شده بود که کمي روشنفکرتر بود و در عين حضور ديکتاتوري يک آزادي پنهان محدود فرهنگي وجود داشت. او بود که اولين بار مثل کندي با نويسندهها و هنرمندان جلسه ميگذاشت که بعدها هويدا هم اين را ياد گرفت مثلاً نادر ابراهيمي براي من تعريف کرد که در يکي از اين جلسهها چه گذشته بود همهي اينها نشانهي وجود خواستي بود که ديگر قابل مهار کردن نبود و يکي از نتايج اين خواست، وجود اين شرايط انتشار اين جنگها بود که هر کدام از آنها هم به اندازهي خودش در اين شرايط کلي تأثيرگذار بود. آرام آرام آدمهاي روشنفکرتري وارد بدنه ي حکومت ميشدند، مثلاً رسول پرويزي نويسنده سناتور هم بود يا جلالي نائيني که آدم فرهنگي و اديب بود او هم سناتور بود.
اما به هر حال بحران مشروعيت شاه همچنان پا برجا بود؟
بله، ببينيد مخالف خواني جزو سنت ديرينهي ماست حسن صباح مولود مخالف خواني جامعهي ايراني نسبت به ترکهاست. او ميگويد ما ايران را از دست ترکها نجات ميدهيم و جامعهي ايراني هم به شدت او را ميپذيرد با همه ي آدمکشيهايي که ميکند. بعد از کودتاي ۲۸ مرداد که خب اين سنت به دلايل محکمي ادامه پيدا کرد.
بعد از انتشار اين جنگها و نقدها و … بود که انجمنهاي ساير کشورها مثل انجمن ايران و آمريکا يا شوروي هم حضور فرهنگيشان را در ايران قويتر کردند؟ ايا اين هم از علتهاي انتشار جنگها و کلاً خواست موجود در جامعه نبود؟
قطعاً آنها دريافتند که براي حضور موثرتر در جامعهي ايران بايد از ابزار فرهنگ کمک بگيرند و نمايش فيلمها و تئاترها و انتشار کتابها شروع شد تا رسيد به شبهاي گوته و يادم هست که کسي که در يکي از همين شب ها داشت شعر آي آدمهاي نيما را ميخواند از پشت داخل حوض ميافتد!
همهي اينها جنگهاي گاه يک
شمارهاي
و بحثها
– نقدها – صنعتي
شدن هنر – ورود نوول به ايران و …. همهي چيزهايي
که گفتيم نشانهي
نوعي خواست بود و از همه مهمتر خودآگاهي نسبت به آن چه ميخواهيم و به
همين دليل شکوفايي نقاشي – تئاتر – سينما و شعر را داريم و سه چهار شاعر به نام اما همه متعلق
به آن دوره هستند به جز اخوان – شاملو و فروغ ستارههايي هم در
کنار آنها
هست مثل م .آزاد که شاعر فوقالعادهاي است که اجرش شناخته نشد. حتي شاعران
ردهي
دوم و سوم آن دوران اوضاع بهتري نسبت به دوران بعدي داشتند از نظر کيفيت کار