در این مطلب متن کامل ماهنامه ادبیات آزما شماره ۱۲۰ را دریافت کنید.
در این شماره از ماهنامه ادبیات آزما که به مناسبت هجدهمین سال انتشار این نشریه پرونده ویژه ای دارد گفتگو با هوشنگ اعلم را میخوانید.
متن کامل ماهنامه ادبیات آزما ۱۲۰ را از اینجا دانلود و دریافت نمایید. این شماره از ماهنامه ادبیات به صورت کامل در اختیار دوستداران فرهنگ و ادبیات ایران قرار میگیرد.
به بهانهي ۹ دي هجدمين سالگرد انتشار آزما
این متن را مدیر مسئول ماهنامه ادبیات آزما به مناسبت سالگرد انتشار نگاشته است
نهم دي امسال آزما ۱۸ ساله شد. وقتي به پشت سر نگاه ميکنم درست حال آدمي را دارم که راهي باريک در ميان کوهستاني صعبالعبور را با دمپايي پلاستيکي طي کرده باشد، از راهي که آمدهام و بهتر بگويم آمدهايم وحشت ميکنم. راهي بس هولناک. اينکه بدون هيچ پشتوانهي مالي يا رانت يا حمايت سياسي و اقتصادي يکباره تصميم بگيري يک مجلهي فرهنگي منتشر کني آن هم در کشوري که سرانهي مطالعه در همان هجده سال پيش هم شرايط قابل قبولي نداشت و از آن زمان هم روزبهروز سير نزولياش نگران کنندهتر شده است و البته که اينجا کشور حافظ و مولانا و سعدي رودکي!!! است … همانجا که بسيار بلاها بر سر حکيم فردوسي و ناصر خسرو و بسياري ديگر از اهل فرهنگ آمده و تاريخاش بر ناسپاسي از اهل فرهنگ مهر شده و جماعت اهل هنر و انديشه به دلخوشيهاي کوچک دل بستهاند و خوشحالي از چاپ کتابي مميزي شده در ۳۰۰ نسخه يا چاپ مجلهاي با مشقتهاي بسيار فقط به اين اميد که شايد روزي روزگاري خطي هرچند کوچک بر ديوار فرهنگ اين مرز و بوم باقي بگذارند و اين خود کاري است برآمده از عشق و جنون اگر بشود! در همين ملک اما هميشه بودهاند آدمهايي که زندگي آنچناني و قصرهاي باشکوه داشتهاند اما از نوشتن يک خط درست به زبان مادري عاجز بودهاند و عجبا که اين جماعت طي چند سال اخير صاحب جريده و سايت هم شدهاند و خدمتگذار فرهنگ!!! و اهل مطبوعات را به خدمت گرفتهاند تا نردباني باشند براي بالاتر رفتن آنها و جامعه نيز همواره به آنها لقب «زرنگ» داده است و به اهل فرهنگ القابي مثل بيدستوپا، بندهي خدا و … در بهترين شکل «محترم» اما باکي نيست فارغ از اين همه ناخوشيها انتشار هر شمارهي آزما شاديهايي به قدر دنيايي از عشق و جنون به من ميبخشد، حالي خوش که با هيچ تعريف و تمجيدي همطراز و همترازو نيست و هيچ ثروتي مابهازاي شايستهاي برايش.
ادامه سخن سردبیر ماهنامه ادبیات آزما
شايد جنونآميز بهنظر برسد اين قياس. اما اين رنج عاشقانه نکتهاي را درون خود پنهان دارد و آن هم حس آزادي انتخاب است. حسي که در اين سرزمين از قديمالايام داشتنش براي هر کسي و بهخصوص يک زن رويايي بزرگ بوده است و دستنيافتنيتر و مهمتر اينکه احساس کني خودت انتخاب کردهاي، سختياش را کشيدي و توانستي کاري کني به دلخواه، و اين آخري قضاوتش با ديگران است و با تاريخ اما منتهاي آروزي يک زن ايراني شايد بتواند باشد آرزويي سخت و به بهاي قطره قطرهي جانت. گفتم که ۱۸ ساله شد اين روايت جنون. سال گذشته اولين سالي بود که هيچ کس در دفتر مجله نهم دي را يادش نبود و وقتي با يک کيک کوچک وارد دفتر شدم همه به نوعي با احساس شرمندگي سرشان را پايين انداختند اما بعد خنديديم و شمع ها را فوت کرديم علتش را ميدانستم آنقدر مشکلات مالي آزارمان داده بود که براي حداقلها حتي خريد همان کيک کوچک در تنگنا بوديم همانجا بود که فهميدم هر اتفاقي بيفتد من و سردبير مجله که از روز نخست استاد و ياور من بوده اين روز را فراموش نميکنيم. باري يک سال گذشت و بسيار سختتر از رنج يک سال را تحمل کرديم. يارانههاي وزارت ارشاد به تعويق افتاد بيش از هشت ماه، هر کار ديگري هم که در ارگانهاي ديگر کرده بوديم براي کسب درآمدي که خرج مجله کنيم به کمبود بودجه برخورد کرد و به صفر رسيديم، و از سر ناچاري گفتم شمارهي آبان و آذر را چاپ نکنيم توانش نبود ديگر؛ ترس از اضافه شدن بدهيهاي بيشتر پيشرو بود. احساس ميکردم روحم پير شده، زانوهايم ديگر توان گذشتن از اين گذرگاه پر پيچ و خم را نداشت راهي که در هر گردنهاش طي اين سالها مصيبتي در کمين بود از دادگاه مطبوعات بگير تا هزار سوال و جواب و گرفتاري ديگر. سردبيرمان اما ميگفت بايد ادامه داد او معلم روزنامهنگاري من بود و هم قدمم در اين سالها و دلم نميخواست به او نه بگويم اما خسته بودم با همين خستگي به نمايشگاه مطبوعات رفتيم خيليها آمدند و رفتند و از آزما گفتند از اين که مجله آبرومندي است، مستقل است، غلط تايپي دارد و … سوداي کشيدن آن خط کوچک بر ديوارهي عظيم تاريخ بار ديگر به سراغم آمد زانوهايم قوت گرفت.
ميدانستم که در تمام اين سالها به قول فروغ به دنبال بهانههاي کوچک بودهام براي ادامهي راه و امسال هم حرفهاي مخاطبان مجله پيگيريهاي تلفني خوانندگان که چرا مجله چاپ نشده و … دوباره تصوير اين خط کوچک را روي ديوار عظيم فرهنگ ايران زمين پيش چشمم مجسم کرد چشمهاي اميدوار همکاران که در همه اين روزهاي سخت همراهم بودند و در تمام راه هولناکي که تا اينجا آمده بودم، معلم وفادارم اجازهي ايستادن را نداد. و حالا با رسيدن هجدهمين يلداي اين سالها همراه، با مفهوم زايش و تولد که فلسفهي يلداي ايران زمين است شمارهي صد و بيستم آزما بعد از دو ماه وقفه پيش روي شماست مضمون آن قبل از اين ماجراها و به بهانهي روز مولف درتقويم تعيين شده بود اما انگار سنخيتش با آنچه در اين چند ماه برما گذشت غيرقابل انکار است!
در بخش نگاه ماهنامه ادبیات آزما عنوان والی بزرگ به صحنه ابدیت رفت را نیز میخوانیم. همچنین مطلب دیگری با عنوان جعفر والی از تولد تا جاودانگی نیز در این شماره قابل مشاهده است.