• افراد آنلاین : 0
  • بازدید امروز : 18
  • بازدید دیروز : 166
  • بازدید این هفته : 4061
  • بازدید این ماه : 11203
  • بازدید کل : 2159463
  • ورودی موتورهای جستجو : 17363
  • تعداد کل مطالب : 3238


عنوان محصول چهارم

توضیح محصول
توضیح محصول
توضیح محصول

عنوان محصول چهارم

توضیح محصول
توضیح محصول
توضیح محصول

عنوان محصول چهارم

توضیح محصول
توضیح محصول
توضیح محصول

چه کسی می خواهد
بازديد : iconدسته: یادداشت ها

متأسفانه يکي از مهم‌ترين دلايل وامانده‌گي‌هاي ما اين است که تقريباً هيچ‌گاه درک درستي از جمع‌گرايي و منفعت جمعي نداشته‌ايم و برعکس هميشه کلاه خودمان را چسبيده‌ايم و دغدغه ي گليم پاره‌اي را داشته‌ايم که بايد از آب بيرون بکشيم و همين کلاه نخ‌نماي مندرس و گليم پاره ي اجدادي بوده است که اگر نه در همه تاريخ که در اين يک صد سال اخير دست کم سبب شده است به هر صواب و ناصوابي تن بدهيم که مبادا فرصتي و نفعي از دستمان برود کلاه را باد ببرد و هر جا که گمان به وجود منفعتي برده‌ايم خواسته‌ايم

که يک تنه صاحبش باشيم و هر حق يا حقوقي را فقط مال خود مي‌دانيم و ديگران هيچ. در اين وامانده‌گي‌ها البته عوامل بسيار ديگري هم دخيل‌اند و يکي هم اين که کم‌تر کسي از ما گفت‌وگو بر مدار منطق را بر مي‌تابد و پيوسته جدل و جدال را بر بحث و گفت‌وگو ارجح مي‌دانيم و شايد اين هم فرعي از فرعيات همان «من» محوري است و خود را ذيحق و بر حق دانستن و باور به اين که ما هرگز خطا نمي‌کنيم و به همين دليل کم‌تر مي‌توانيم يا مي‌خواهيم که گفت‌وگويي بر مدار منطق داشته باشيم و اين فرض را بپذيريم که شايد ديگري هم درست مي‌گويد و هميشه بر آنيم که با هياهو و گرد و خاک کردن فضا را بر آشوبيم و حرف خود را به کرسي بنشانيم و اين هم خود دليلي است بر اين که جمع بودن و جمعيت شدن را برنتابيم. چه جمعيت حزب و گروه سياسي باشد يا جمعي صنفي و طبعاً مشترک المنافع، زيرا در هر حالتي «من» از «ما» ذيحق‌تر است بنابراين جز صداي خود حاضر به شنيدن هيچ صدايي نيستيم و در يک کلام چشم ديدن هم را نداريم. از پايين تا بالا و در هر سطح و گروهي از جامعه که باشيم. اهل صنعت يا اهل فرهنگ و عجبا که در اين دومي شرايط بدتر است انگار و هر کدام تيشه‌اي هستيم بر پيکر و ريشه ي ديگري و عجب که هميشه هم مي‌ناليم از تفرقه و از تک صدايي و معترضيم به سازش‌هاي اين يا آن يکي با ارکان قدرت و مدام در حال اعتراض و نه گفت‌‌وگو. جدالي دايمي، گاه پنهان و گاه آشکار و بي‌خاموشي و نمونه‌اش جدلي که همين تيرماه درميان چند تن از اهل تاتر پيش آمد. جدلي که اگر نه مصداق همه‌ي اين مدعا اما نشانه‌اي روشن از فردگرايي و خود حق بيني بود و همان داستان تيشه و ريشه بي‌که لحظه‌اي فکر کنيم اگر تئاتر ما مشکل دارد که دارد، اگر دايم در راه‌بندان است، اگر هنرمند تاتر ديگر توان گرو گذاشتن هشت و نه را هم ندارد، اين درد مشترک همه اهل تئاتر است و نه مسئله «من» و درد مشترک را به تفرقه نمي‌شود درمان کرد و «من» هر که هستم احدي از آحاد يک جمعيتم و نه همه آن و هنوز نمي‌دانم هر آن چه نداريم از تفرقه است و ديگراني هم هستند در اين تئاتر که مشکلات جدي‌تر از آن چه ما بر سر آن جدل مي‌کنيم دارند و باز هم بس نمي‌کنيم و هر روز جدلي تازه و در خفا باز هم تيشه به دست و هر کدام، ريشه ديگري را هدف گرفته‌ايم، ريشه‌اي که نمي‌دانيم، شاخه‌هاي روييده بر آن يکي هم شاخه‌اي است که ما بر آن نشسته‌ايم. و در اين ميان چه سود خواهيم برد نمي‌دانم. اما اين را مي‌دانم که هيچ کس پيراهن بي‌درز مريم نيست. پس به خودمان هم سري بزنيم و به آن چه کرده‌ايم و اين که هيچ‌کس حق مطلق نيست و حفظ آبرو کنيم دست کم


iconادامه مطلب



__(Comments are closed.,'kubrick')


Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY