تحلیل چکناوریان، احتشامی و چمن‌آرا از رویکرد تازه دفتر موسیقی وزارت ارشاد
بازديد : iconدسته: دسته‌بندی نشده

اواخر اردیبهشت‌ماه دفتر موسیقی معاونت امور هنری وزارت ارشاد اطلاعیه‌ای با امضای علی ترابی مدیرکل این دفتر با موضوع ایجاد تغییرات در ساز و کار فعالیت تخصصی خود صادر کرد.

در این اطلاعیه در چند بند به تغییرات مورد نظر دفتر موسیقی اشاره شده است. در بند الف آماده است: محدودیت افراد حقیقی در ارائه تقاضای صدور مجوز تک آهنگ برداشته شده و از این پس افراد حقیقی می‌توانند بدون محدودیت کلیه آثار خود را برای بررسی و صدور مجوز به دفتر موسیقی ارائه کنند.

بند ب به این اشاره دارد که در سه حوزه موسیقی بی‌کلام اصیل و دستگاهی ایران، موسیقی بی‌کلام نواحی و موسیقی بی‌کلام کلاسیک، آثار کلیه آهنگسازانی که حداقل دو بار موفق به کسب مجوز دفتر موسیقی برای آلبوم و یا اجرای صحنه‌ای شده باشند، از بررسی شورای موسیقی بی‌نیاز خواهد بود. در بخش دیگر این بند آمده است: کیفیت گروه‌های موسیقی اجراکننده آثار بی‌کلام سه حوزه یادشده نیز به‌شرط آنکه مشخصات گروه در دفتر موسیقی ثبت شده، حداقل دو بار مجوز اجرای صحنه‌ای گرفته و ترکیب آن نیز ثابت مانده باشد، نیاز به بررسی در شورای موسیقی نخواهد داشت. در صدور مجوز برای آثار آهنگسازان یادشده و گروه‌های واجد شرایط، صرفاً مستندات اداری اخذ و روند بررسی‌های دیگر در زمانی کوتاه اعمال خواهد شد.

در بند ج نیز اشاره شد که نحوه صدور پروانه فعالیت استودیوهای صدابرداری به این شکل تغییر می‌یابد: افزایش اعتبار پروانه فعالیت موقت از شش ماه به یک سال و صدور پروانه دائم فعالیت پس از فعالیت قانونی طی مهلت پروانه موقت (به‌جای پروانه‌های چهارساله فعلی)

درباره این تغییرات با سه فرد فعال در این حوزه لوریس چکناواریان آهنگساز و رهبر ارکستر، بابک چمن‌آرا ناشر و تهیه‌کننده موسیقی و تئاتر و سامان احتشامی نوازنده، آهنگساز و مدرس صحبت کردیم.

چکناواریان: تغییرات باعث دلگرمی هنرمندان می‌شود

لوریس چکناواریان آهنگساز و رهبر ارکستر ضمن مثبت خواندن این حرکت به هنرآنلاین، گفت: خب خیلی خوب است که چنین تصمیمی گرفته شده و قرار است به مرحله اجرا درآید، چرا که باعث دلگرمی هرچه بیشتر هنر و در نهایت هنرمندان خواهد شد و خود این اتفاق مبارک است که باید تقدیر شود.

ادامه داد: همین که قدمی مثبت برای رفاه هنرمندان برداشته می‌شود بسیار خوب و قابل توجه است. جدا از تمامی این مسائل من آقای ترابی را سالیان سال است که می‌شناسم و به او اعتماد و اطمینان کامل در تمامی زمینه‌ها دارم. در نتیجه مسلماً هر تصمیم و قدمی که این فرد بگیرد برایم کاملاً قابل احترام است.

چمن‌آرا: بخشی از موسیقی می‌تواند آزادتر و چابک‌تر حرکت کند

بابک چمن‌آرا ناشر و تهیه‌کننده موسیقی و تئاتر تغییرات در ساز و کار فعالیت تخصصی را کمی تا قسمتی مثبت ارزیابی و در عین حال به خبرنگار هنرآنلاین، گفت: مسئله‌ای که نباید فراموش شود این است که در کل تغییر خوب است اما در کنار تحول در ساختار زیرساخت‌ها هم باید به‌موازات هم دچار تغییر شود تا بتوان نتیجه‌ای مثبت از آن حاصل کرد.

این ناشر اضافه کرد: با وجود بروکراسی که در ساختمان دفتر موسیقی و دیگر ساختمان‌های اداری وجود دارد من فکر می‌کنم با این اطلاعیه هنرمندان و برگزارکنندگان کنسرت خیلی راحت‌تر و به دور از استرس می‌توانند برای اجرای خود برنامه‌ریزی کنند. دستوری که صادر شده برای آثار با کلام نیست، اما بازهم بخشی از موسیقی می‌تواند آزادتر و چابک‌تر حرکت کند.

او همچنین گفت: اینکه هنرمندان به شکل شخصی بتوانند مجوز آلبوم‌های خود را دریافت کنند، منافاتی با کار ما (موسسه‌های فرهنگی هنری و ناشر موسیقی) ندارد. اگر کسی بخواهد از برند، خدمات و کار ما استفاده کند می‌تواند این کار را انجام بدهد. افرادی هم که می‌خواهند به شکل شخصی مجوز آلبوم بگیرند دیگر نیاز نیست میلیون، میلیون به دلالانی که به وجود آمده پول بدهند.

این تهیه‌کننده موسیقی در بخش دیگری از صحبت‌های خود وجه دیگری از این حرکت را مثال زد و گفت: کار اصلی ما به‌عنوان ناشر و تهیه‌کننده این است که خودمان ایده‌ پرداز و خالق آثار هنری باشیم، نه اینکه اثر را به شکل آماده برای ما بیاورند و ما مجوز آن را بگیریم. به هر حال اگر کسی بخواهد وارد بازار حرفه‌ای شود ناچار است به سراغ ناشر و پخش‌کننده بیاید زیرا فروشگاه‌ها از شخص کالا نمی‌گیرند.

مدیرعامل موسسه “آوار خورشید” در پایان گفت: اگر با برداشته شدن محدودیت شخص حقیقی برای صدور مجوز آلبوم، من و همکارهایم خسارتی ببینیم، این خسارت کمتر و قابل‌ جبران‌ تر است تا خسارتی که در حال حاضر دلال‌ها به وجود آوردند. آن‌ها هم آبروی ما را بردند و هم هنرمندان را تحت فشار گذاشتند. ضمن اینکه من فکر نمی‌کنم برای شرکتی که کار حرفه‌ای انجام می‌دهد، مشکلی پیش بیاید.

سامان احتشامی: شورای موسیقی باید صرفاً به اعمال نظر بپردازد

سامان احتشامی نوازنده، آهنگساز و مدرس با اشاره به این که تاکنون برای دریافت مجوز مشکلی نداشته است، به هنرآنلاین گفت:  از زمانی که مسئله مجوز به وجود آمد از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز گرفته و از اوایل دهه ۷۰ موسیقی ملی منتشر می‌کنم و هیچ‌وقت مشکلی از بابت اخذ مجوز در این ۳۰ سال نداشته‌ام در نتیجه غم گرفتن مجوز ندارم.

او ادامه داد: چون هر موسیقی که تا به امروز ساخته و منتشر کردم قابل پخش بوده است و این غم و بدبختی دریافت مجوز را نچشیده‌ام نباید دراین‌باره نظر و توضیحی بدهم، اما در کل گرفتن مجوز را به‌طور کلی کار اشتباهی می‌دانم و برای این حرفم مثالی می‌زنم. شما تصور کنید به‌عنوان یک هنرمند در اواسط شهریورماه تصمیم می‌گیرید برای بازگشایی مدارس در مهرماه موسیقی و قطعه‌ای را آماده کنید، اما در نهایت وقتی برای مجوز اقدام می‌کنید متوجه می‌شوید که با توجه به پروسه دریافت مجوزهای شعر، موسیقی و.. چیزی بیشتر از یک هفته زمان برده و نمی‌توانید به هدفی که می‌خواهید دست پیدا کنید.

این آهنگساز همچنین گفت: به اعتقاد شخصی من اینکه هنرمند چه چیزی به خورد جامعه می‌دهد به کسی مربوط نیست، اگر شورایی به نام شورای موسیقی وجود دارد باید صرفاً به اعمال نظر بپردازد و ایرادها و ثبت مجوز را کنار بگذارد چرا که روال در تمام دنیا به همین شکل طی می‌شود. به‌عنوان مثل در آمریکا اگر شعر رکیکی خوانده و اجرا می‌شود منافاتی ندارد چون که در فرهنگ‌ها فحاشی حتی به رئیس جمهور آزاد است.

او اضافه کرد: البته این را هم بگویم که خیلی خوب است که آثار هنری یک بار برای تأیید از لحاظ مشکلات این چنینی بررسی می‌شوند و کلام و حرمت آن در مبحث ادبیات را حفظ می‌کنند چرا که ما در جامعه سنتی و مذهبی زندگی می‌کنیم و حتی فیلم‌های طنز ما اجازه شوخی کردن با پزشکان و نیروی انتظامی را ندارند.

این نوازنده پیانو تأکید کرد: برای همین مسائل باید آداب رعایت شود چون که اگر چنین نباشد مردم آن را پس می‌زنند اما من به‌عنوان یک نوازنده با توجه به وقت و انرژی و خلاقیتی که برای یک اثر می‌گذارم نباید برای مجوز آن کار که تمام جانم را مایه گذاشتم دنبال اجازه باشم. به همین دلیل معتقدم شورای موسیقی نباید وجود داشته باشد. شما نگاه کنید با وجود فضاهای گسترده مجازی آیا واقعاً دیگر نیازی به مجوز وجود دارد؟ من به‌عنوان یک هنرمند می‌توانم صدها اثر را ساخته و با دیگران در شبکه‌های مختلف و متنوع اجتماعی به اشتراک گذاشته و کسی نمی‌تواند مانع شود.



iconادامه مطلب

باکتابخوان روسی موسیقی گوش کنید
بازديد : iconدسته: دسته‌بندی نشده

به نقل از ایبوک ریدر، شرکت روسی آیبسی (Aibecy) تولیدکننده لوازم التحریر و ابزارهای آموزشی به تازگی کتابخوان الکترونیک ساخته است که چند روزی است که در سایت آمازون در دسترس عموم قرار داده شده است.

این کتابخوان الکترونیک دارای ۶ اینچ صفحه نمایش است که در دو مدل با توجه به حافظه ذخیره تقسیم شده است. دستگاه شرکت آیبسی هرچند کیفیت مطلوبی نسبت به کتابخوان‌های الکترونیک معمول بازار ندارد ولی قادر است فرمت‌های صوتی و فایل‌های موسیقی را پشتیبانی کند.

به گفته مسئولان این شرکت کاربران به طور همزمان با این دستگاه می‌توانند کتاب بخوانند و همزمان موسیقی گوش کنند یا از فرمت صوتی کتاب استفاده کنند.

در حال حاضر سه نسخه از این دستگاه عرضه شده است که با دو حجم حافظه داخلی ۴ ،۸  و ۱۶گیگابایتی قیمت‌هایی به ترتیب ۱۰۴ ، ۱۰۹ و ۱۱۹ دلاری دارند.

گفته می‌شود این دستگاه بازسازی یک مدل کتابخوان روسی قدیمی به نام TB-416 باشد. دستگاه فعلی قادر است از کتاب‌های الکترونیک با فرمت ePub ، PDF ، TXT و RTF پشتیبانی کند


iconادامه مطلب

ادبیات ایران نقشه راه جهانی ندارد/ راه جهانی شدن تنها نقد نیست
بازديد : iconدسته: دسته‌بندی نشده

احمد شاکری در دو سال گذشته به عنوان مدیر سرای بازار جهانی کتاب در نمایشگاه کتاب تهران و یکی از فعالان و برنامه‌ریزان حوزه نشر بین‌الملل در ایران به فعالیت پرداخته است. شاکری دانش آموخته مقطع دکتری دانشگاه سوربن است و پایان‌نامه خود را نیز با موضوع جلال آل احمد تالیف و دفاع کرده است. به بهانه نگاهی به فعالیت‌ها و برنامه‌ریزی‌های ایران برای حضور در بازار جهانی نشر با وی به گفتگو نشستیم و از زبان او درباره فراز و فرود حضور ایران در بازار جهانی کتاب شنیدیم:

جناب شاکری بگذارید ساده شروع کنم و سوالم را مطرح کنم. چرا ایران در سال‌های اخیر با وجود همه برنامه‌ ریزی‌هایش نتوانسته در بازار جهانی نشر بازیگر مطرحی باشد؟

می‌گویند آینده‌پژوهی راهی برای شکل‌ و تعریف آینده‌های احتمالی است. حالا اگر بپذیریم که آینده‌پژوهی ابزاری است برای برنامه‌ریزی و پردازش سناریوهای ممکن و غیرممکن و باز هم اگر بپذیریم آینده‌پژوه برنامه‌ریز و مدیر نیست بلکه می‌تواند در خدمت‌شان باشد؛ می‌توانیم با نقد گذشته و درک حال به تصویرسازی آینده و مسیر پیش‌رو بپردازیم.

با این مقدمه شاید بتوان مدعی بود ادبیات ما، در تقسیم‌بندی کلان به دو حوزه ادبیات کلاسیک و مدرن، در نیم قرن اخیر نقشه راه چندان مشخصی نداشته است؛ و در ادامه‌اش با احتیاط یک علاقه‌مند به ادبیات می‌شود گفت اتصال نخ تسبیح بخش‌های مختلف ادبیات ما در بازار جهانی نشر درست نبوده است. آینده محتملی که شاید حرمان را نصیب اهالی آن ‌کند؛ و احتمالا می‌شود نتیجه گرفت در وانفسای میان دو عالم نظر و عمل، چاره‌ای نداریم که فاصله میان این دو را اندک و اندک‌تر کنیم و از حرف‌های با مصرف کوتاه‌مدت پرهیز.

برای کشف مساله‌ای که بیان کردید بگذارید کمی عقب‌تر برگردیم. از روند تولید متن تا رسیدن آن به دست خواننده در ایران چه اتفاقی می‌افتد؟ این اتفاق متفاوت با چیزی است که در دنیا رخ می‌دهد؟

در جهان نظریه، عالمان به مطالعات آکادمیک ادبیات بر این باورند که جغرافیا نقش مهمی در شکل‌گیری سرنوشت پس از تولید متن دارد. نام آن را گذاشته‌اند نقد جغرافیایی به عنوان فصل مشترک جغرافیا و ادبیات. نظریه‌پردازانی هم با ارائه‌ دیدگاه‌های خود، به خوانشی متفاوت از جغرافیایِ زیستِ انسان در قالب قاب متن ادبی با ابزاری برآمده از تعاملات انسان با فضاهای پیرامونش پرداخته‌اند. آنها بر این باورند نکته اساسی فراموش شده، غیاب عناصر مکمل یعنی فقدان «دیگری» و حضور پررنگ «من» به عنوان محور جهان بیرونی است؛ در اصل نوعی نگاه نقادانه‌ «خودمحور» در راستای نگاه نقادانه‌ «دیگری محور» برای نقد «اجتماع محور». این افراد معتقدند سرنوشت یک متن پس از تولید آمیخته با شرایط دیده و نادیده بسیاری است.

این ها را گفتم که بگویم ادبیات ما، با تمام پشتوانه داشته و نداشته‌اش، بیشتر از آن که بعد از نوشتن تعامل با «دیگری» را درست انجام دهد، بر حول این «من» خودساخته و پیش‌پذیرفته چرخیده است. «من» پشت به «دیگری». در چنین وضعی، اگر متوقعیم کتاب‌های ما در ویترین نشر جهانی بهتر دیده شود، دچار خودفریبی شدیم. گودالی است پرنشدنی میان راه رفتن بر فرش نمایشگاه‌های بین‌المللی تا رسیدن به عرش ادبیات جهانی. اسمش را در دنیای آکادمیک می‌گویند ادبیات ملی. از طرفی گمانم ورود ما به بازار جهانی نشر مستلزم رعایت قواعد نانوشته‌ای است که نویسنده و خواننده فقط و فقط یکی از اجزای مهمش هستند. در این قواعد فردیت کوچک اما فربه نویسنده و خواننده ایرانی گاهی به موانعی می‌خورد؛ یا به‌زبان دیگر، ادبیات ملی ما به توافق اهالی نشر خودمان برای حضور در ادبیات جهانی هم نیاز دارد.

 

حضور در نمایشگاه‌های بین‌المللی کتاب چه کمکی به این امر می کند؟

گمانم بهترین راه برای پاسخ به این سوال، نگاه قیاسی به عملکرد و مرور تاریخچه این حضور است. با کمی انصاف این حرکت حرفه‌ای رو به جلو مشهود است. حالا با نیم‌نگاهی بر نشر داخلی و با نیم‌نگاهی در مسیر بین‌المللی‌ شدن نشر ایران، با نظر به همه جوانب دانسته و ندانسته، یکی از فضاهای موجود برای شناساندن بهتر نشر و ادبیات فارسی به دیگر ناشران حضور در همین نمایشگاه‌های بین‌المللی کتاب است. تا زمانی که حق انتشار اثری در کشوری دیگر در حساب و جیب نویسنده و ناشرش نرود و کتاب در ویترینی دیده نشود، تلاش به ثمر نشسته است. می‌خواهم بگویم ما همه، گیرم به درستی، منتقدیم و نوک تیز نقدمان هم به سمت همان «دیگری» است؛ اما بیشتر از اینکه از عملکرد خودمان حرف بزنیم و خروجی مفید بدهیم، مدام نقد می‌کنیم که چرا بستر فراهم نیست و چراهای دیگر؛ در حالی‌که می‌دانیم حضور هدفمند در بازارهای جهانی نشر یک حرکت استمراری است، زمان‌بر است و آداب دارد. شما نمی‌توانید از نویسنده، مترجم، ناشر، آژانس، تشکل، موسسه یا نهادی توقع داشته باشید در زمان اندک بالاترین ارزش افزوده را هم داشته باشد. وقتی هر کدام از این حرکات جمعی در رفتارهای فردی دارد جواب می گیرد و موفق هم هست، بهتر است آسیب‌شناسی کنیم که مشکل کجاست. اینکه عملکرد ضعیف خود را به حساب کم‌کاری میزبان بگذاریم، کم‌انصافی است. نویسنده، مترجم، ناشر، آژانس ادبی و هر که و هر چه در نمایشگاهی حضور می‌یابد نخست پای منافع جمعی در میان است و در کنارش پای منافع فردی. اگر کسی توان برقراری ارتباط با همکاران و هم‌صنفان خودش را ندارد، مشکل را به پای دیگری نوشتن حذف صورت مساله است.

با این وصف شما چشم‌انداز آینده ادبیات ایران در نشر بین‌الملل را در چه می‌دانید؟

ادبیات بی‌ما و با ما راه خودش را می‌رود. از منظر آکادمیک اجازه بدهید بگویم شرایطی که در دانشگاه‌های ما برای ادبیات فراهم شده است به مرگ ادبیات بیشتر کمک می‌کند تا احیای آن. برخی اساتید دانشگاهی ما دانشجویان را به سمت نگاه فاقد خلاقیت پیش می‌برند و با فهم مغشوش از تئوری‌های روز دنیا، به گمان بومی‌سازی آن، مخلوطی از بدفهمی‌های خوب را تحویل جامعه علمی می‌دهند. در این وضعیت ادبیات ما در هر حوزه‌ای چشم به تلاش‌های فردی داشته است. گاهی خود نویسندگان دست‌به‌کار شده‌اند و هم‌پای اثرشان رفته‌اند. حالا اگر این امر برای ناشران ما به عنوان طرف قرارداد با نویسنده کم‌اهمیت است، چرا پاسخگو باید جابه‌جا شود. بخش مهمی از این حلقه مفقوده، فعالیت‌ بخشی در ناشران ما برای فعالیت‌های بین‌المللی است. مراودات حوزه نشر ما از ناشر شروع می‌شود و امتدادش در آژانس‌ها و واسط‌های ادبی است و در کنارش حمایت‌های دولتی و شرایط تسهیل‌گر. جابه‌جاکردن حلقه‌های این مسیر جهت یافتن نظم در بی‌نظمی و سپس مدیریت ابهام شرایط ادبیات ما را در حوزه نشر بین‌الملل آسیب‌پذیر می‌کند.

شاید این سوال کلیشه‌ای باشد اما به نظرم در این موقعیت نیاز به یک کار عاجل هست و یا کاری که باید در اولویت قرار بگیرد. شما این کار را چه می‌دانید؟

اجازه بدهید مثالی بزنم. سال‌هاست که وقتی کتابفروشی‌های معروف دنیا می‌روم نگاهم به قفسه آسیا و بخش ایران است. جای ادبیات معاصر ما واقعا خالی است و ما اعم از بخش خصوصی و غیرخصوصی، به جای عمل داریم برای فقدانش با سوز و ناله حرف‌می‌زنیم. به‌خوبی دل‌خوش کردیم به گستره ادبیات کلاسیک و داریم در مسابقه دوی صدمتر تماشا می‌کنیم. تقریبا بخش زیادی از آثار برگزیده جایزه‌های معتبر دولتی را در ویترین‌ها نمی‌توان یافت. این جوایز و نویسندگانش که در هر دوره با ترکیب هیئت داوران و با سلایق متفاوت انتخاب شده‌اند را باید با ترجمه‌های حرفه‌ای و نه بازاری حمایت کرد تا اثرشان خوانده شود، خود نویسندگان هم در مورد آثارشان صحبت کنند و ناشران قراردادهای فروش انتشار آن را به ناشر علاقه‌مندش در نمایشگاه‌های بین‌المللی کتاب بفروشند. ادبیات ما این‌طور می‌تواند زنده بماند. با اظهار امیدواری و ناامیدی کاری پیش نمی‌رود. واقعیت ادبیات بر روی زمین شکل‌می‌گیرد.


iconادامه مطلب

نوبل ادبیات می‌تواند بیش از یک سال معلق شود؟
بازديد : iconدسته: دسته‌بندی نشده

به نقل از گاردین – مدیر اجرایی بنیاد نوبل اعلام کرد: «جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۹ اهدا نخواهد شد مگر اینکه اعتماد از دست رفته در پی رسوایی آکادمی سوئدی بازگردد.»

در تاریخ ۴ ماه می پس از اتهام آزار جنسی که به شوهر کاترینا فراستنسون، از اعضای آکادمی وارد شد، آکادمی سوئدی نوبل اعلام کرد که در سال ۲۰۱۸ جایزه‌ای در حوزه ادبیات اهدا نخواهد شد. این اتفاق منجر به استعفای برخی از اعضا شد؛ درنتیجه آکادمی نوبل اعلام کرد برای بازیابی اعتماد عمومی در سال ۲۰۱۹ دو جایزه خواهد داشت.

در حالی که بنیاد نوبل که مسئول تحقق خواسته آلفرد نوبل است از این تصمیم حمایت کرده، لارس هیکنستن، مدیر اجرایی این بنیاد، شک و تردیدهایی در مورد توانایی آکادمی در بازیابی جایگاهش به زودی مطرح کرد. او در وب‌سایت این جایزه گفت: «هدف آکادمی سوئدی این است که تصمیم خود درباره جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۱۸ را بگیرد و آن را همراه با جایزه سال ۲۰۱۹ اعلام کند. امیدواریم با این کار مشکل حل شود، اما بستگی به این دارد که آکادمی سوئدی بتواند اعتماد مردم را جلب کند یا خیر.»

هیکنستن تاکید کرد که لازم است آکادمی رویه علنی‌تری را در پیش بگیرد. شیوه‌ای که هیئت منصفه برنده را انتخاب می‌کند همیشه بسیار محافظت‌شده است و آرشیوها ۵۰ سال بعد از تصمیم‌گیری باز می‌شوند. او گفت: «آکادمی سوئدی باید بتواند گزارش کند که چه معیارهای ملموسی در نظر گرفته شده‌اند و برای حل مشکلش از بیرون کمک بگیرد. آکادمی مدت‌ها فرهنگی بسته داشته و این گاهی باعث ایجاد چالش‌هایی شده… من معتقدم در نهایت چیز خوبی از این شرایط بیرون خواهد آمد، حتا اگر این هفته‌ها احساس خوبی نداشته باشیم.»


iconادامه مطلب

اسکناس‌هایی که به جیب نویسندگان نمی‌رود!
بازديد : iconدسته: دسته‌بندی نشده

قصه فروش کتاب به صورت غیرقانونی در راسته انقلاب بارها و بارها خصوصا در همین رسانه روایت شده است. روایت این که بساطی‌های انقلاب خیلی وقت است به یکی از مهم‌ترین نشانه‌های فرهنگی(؟) خیابان انقلاب بدل شده‌اند و همیشه و همیشه مشتری‌های پر و پاقرصی داشتند.

پیشترها معمول بود که مخطبانِ محصولات بساط فروشان ِ کتاب، مخاطبان آثار بی مجوز بودند. هر کس که می‌خواست کتاب نایابش را پیدا کند سراغ همین خیابان انقلاب را می‌گرفت. اما خیلی وقت است که در بساطِ بساطی‌ها آثار ِ با مجوز هم پیدا می‌شود، و جالب است که بخش مهمی از فروش روزانه این میانجیگرانِ بازار کتاب از فروش همین آثار به دست می‌آید. در عین حال باید اذعان کنیم که تمام کتبی که در بساط‌ها به فروش می‌رود، کتاب‌هایی هستند که یک قرانش هم جیب ناشر و از آن مهمتر نویسنده‌اش نمی‌روند.

بساطی‌های کتاب دیگر خیلی وقت است که جزو یکی از مهمترین عناصر فرهنگی این محدوده جغرافیایی به حساب می‌آیند. شاید که نه، حتما جاهای دیگری در تهران و شهرهای دیگر سراغ داریم که کسی یا کسانی بساط کتاب می‌کنند اما حضور مستمر بساطی‌ها در محدوده انقلاب از آنها شمایلی ساخته است که هیچ باد و طوفانی چهره آنها را تغییر نداده است؛ گرمای تابستان، سرمای زمستان و بساط برچین‌های شهرداری را می‌توان از مصادیق این باد و طوفان برشمرد.

اما در میان بساطِ این کتاب‌فروش‌ها خیلی وقت است که دیگر صرفا کتاب بی مجوز یا میوه ممنوعه به فروش نمی‌رود. انگار میوه ممنوعه برای قدیمی‌ها بود. حالا بساط کتاب به میمنت گل باران ارشادی‌ها در دوره‌های گذشته پراست از کتاب‌هایی که پیشتر چاپ شده‌اند و اکنون مخاطبان کتاب به چاپ دوم یا چندم آن‌ها دسترسی ندارند. به عبارت دیگر نسخه ثانی یا ثالث کتاب از پیش چاپ شده همچنان در ارشاد است و در حال خاک خوردن و نسخه افست آن نیز در دست بساطی‌هایی که دیگر مخاطبان ثابت خود را پیدا کرده‌اند.

این کار فرهنگی است؟

مشغولان به شغل با مسمای “بساطی” کار فرهنگی می‌کنند یا غیر فرهنگی؟ آن‌ها خطر به حساب می‌آیند یا فرصت؟بدیهی است مایی که مخاطب ژورنالیسم ادبی هستیم باید از دریچه ادبیات و فروعات همین مقوله به این موضوع توجه کنیم.

خب در ابتدای امر به نظر کاری عمدتا فرهنگی به حساب می‌آید:

یک) به این دلیل که اگر کتاب و کتاب‌خوانی از مقولات ایجابی فرهنگ به حساب آیند، پس می‌توان صاحبان “بساط” را نیز از کارگزاران فرهنگی این امر به حساب آورد.

دو) در سرزمین و زمانه‌ای که جارچیان فرهنگی، تره هم برای کتاب و کتاب‌خوانی خرد نمی‌کنند، بساطی‌های کتاب به واسطه نحوه فروش بی واسطه‌شان و پهن کردن سفره‌ای که کاملا در معرض عموم قرار دارد و خیابان را به معبری فرهنگی بدل می‌‌کند، به راحتی جزو مبلغان کتاب و فرهنگ کتاب‌خوانی قرار می‌گیرند.

سه) بساطی‌ها عمدتا کتاب‌هایی که در کتاب‌فروشی‌ها وجود دارد را جزو اقلام فروشی خود نمی‌دانند. کتاب‌های موجود در بازار کتاب مغازه‌ها کتاب‌های تازه منتشر شده‌ای است که خیلی از زمان چاپ‌شان گذشته باشد، یک دهه است و دیگر موارد را نیز می‌توان در قالب استثنائات قرار داد. از این جهت می‌توان گفت نه تنها این قشر در کار هم صنف خودشان در فروشگاه‌های کتاب دخالت نمی‌کنند بلکه در امر خطیر کتاب‌فروشی و ترویج آن نیز به آنها کمک می‌کنند.

اما آیا تمامی ماجرا به همین خصیصه‌های مثبت ختم می‌شود؟ به نظر این طور نمی‌آید. اگر از بحث سد معبر و از این دست مباحث شهری که به ما دخلی ندارد و در تخصص ما هم نیست، بگذریم باید اذعان کنیم که تمام کتبی که در بساط‌ها به فروش می‌رود، کتاب‌هایی هستند که یک قرانش هم جیب ناشر و از آن مهمتر نویسنده‌اش نمی‌روند. برای مثال کتاب‌های هوشنگ گلشیری را مثال می‌زنیم.

هوشنگ گلشیری و کتاب‌هایش چند سالی می‌شوند که دیگر در فروشگاه‌های کتاب پیدایشان نیست. شاید در این دوره پیدایشان بشود اما آنچه در سال‌های اخیر شاهدش بودیم این بود که کتاب‌های این نویسنده را صرفا باید با رجوع به منابع زیرزمینی کتاب تهیه کنیم. در این حالت تنها اتفاقی که می‌افتد این است که آثار گلشیری، همچنان که بسیاری از آثار، به فروش می‌روند بی آن که منافع مادی آن در جیب کسانی برود که باید برود. با این حساب این بار بیشتر از دیگر موارد محصولات بساطی‌ها را می‌توانذیل “میوه ممنوعه” و متفرعاتش بررسی کرد.

پول این کتاب‌ها کجا می‌رود؟

مهمترین کسانی که به شیوه فروش کتاب به صورت زیرزمینی اعتراض دارند، نویسنده‌ها هستند؛ نویسندگانی که در حالت معمول ۱۲ درصد از حق فروش آثار به عنوان حق التالیف به آن‌ها اختصاص دارد. این حالت معمول البته به شرطها و شروطها بالا می‌رود؛ از جمله چهره و بنام بودن مولف. یعنی نویسنده‌ای که شناخته شده است قرار دادش تا ۲۰ یا ۲۵ درصد هم افزایش پیدا می‌کند که باز هم نوع قرار دادش به این بستگی دارد که کتاب‌های قبلی‌اش فروش خوبی داشته یا خیر؟

اما در هر صورت آنچه مشخص است این است که تنها امید نویسنده‌ها بعد از چاپ اثر، فروش کتاب‌شان است؛ آن هم در صورتی که به چاپ‌های مجدد برسد.

بعد از تجدید چاپ است که سود به زعم مولفان “بخور نمیری” عاید خالقان اثر می‌شود. اما بعد از بذل عنایت ارشاد به از این دست کتاب‌ها نویسندگان صرفا می‌توانند آثارشان را در بساطی‌های کتاب زیارت کنند. گاه این کتاب‌ها به چاپ می‌رسد، منتها با فاصله زمانی بسیار. در این جور موارد بساطی‌ها به واسطه آنچه که می‌توان شم فرهنگی خواندش، از نیاز بازار مطالع می‌شوند و نسخه افست کتاب مورد نظر را وارد بازار کتاب می‌کنند.

 در این جور موارد بدیهی است که دیگر قصه حسرت خوردن مولفان باقی می‌ماند، وَ دیگر هیچ.

همچنان که این شم تیز بساطی‌ها، کار را به آنجا رساند که پیشترها نسخه منتشر نشده “زوال کلنکل” محمود دولت آبادی پیش از انتشار، سر از بازار دست‌فروشان انقلاب پیدا کرد.

مهندسِ کتاب‌فروش!

به سراغ یک بساطی رفتیم که مهندس صدایش می‌کردند. با رفیقش ص.م روی جدول خیابانی نشسته‌اند و در حال گپ زدن‌اند. توی بساط‌شان از میوه ممنوعه خبری نیست اما شعرِ شاعران معاصر، داستان و تئوری زیاد است و همین طور افست‌ کتاب‌هایی که چند وقتی می‌شود ازشان خبری نیست. می‌گوییم فروش‌شان چطور است؟ که می‌گوید شکر. می‌پرسم:”شکر، یعنی چقدر؟” و اصرار می‌کنم اما پاسخ روشنی دستم را نمی‌گیرد. می‌پرسم کتاب‌ها را از کجا تهیه می‌کند. توضیح می‌دهد که بخش عمده کتاب‌هایش را از اشخاص می‌خرد. به این صورت که یا دیگرانی هستند که کتاب‌های شخصی‌شان را می‌آورند سر بساط تا قیمتی رویش بگذارند و بخرند، یا خودش می‌رود به سراغ مشتری و کتاب‌خانه‌شان را می‌خرد. این دفعه صداقت به خرج می‌دهد و می‌گوید “سود خوبی هم دارد اگر بتوانیم چنین معامله‌هایی بکنیم.” پس یادداشت می‌کنم که بخش عمده سودشان از همین فروش کتاب‌های به قولی مجاز و دست دوم است که از کتاب‌خانه‌های شخصی می‌خرند.

دوستش اشاره می‌کند که بخش دیگر فروش‌شان فروش کتاب‌های معروف به افست است. چند تایی را نشانم می‌دهد سر بساط. یکی‌ش “سفربه انتهای شب” لویی فردینان سلین بود، ترجمه مرحوم فرهاد غبرایی. گذاشته بود یازده هزار تومان. پرسیدم چند می‌خرد خودش که جوابی دستم را نگرفت. اما گویا فقط بخش‌های مربوط به مادیات را سانسور می‌کرد. پرسیدم معمولا بساطی‌ها این کتاب‌ها را از کجا تهیه می‌کنند ؟ جواب داد که منابع اصلی این کتاب‌ها مغازه‌هایی هستند که دیگر برای‌ فروشندگان کتاب‌های بساطی شناخته شده به حساب می‌آیند و “کم هم نیستند توی همین انقلاب.”

اما در میان گفته‌های این دو بساط فروش به قسمت‌های دزد و پلیسی هم رسیدیم.

مهندس در جواب سوالم که همیشه به همین راحتی اینجا بساط می‌کنید و کسی کاری به کارتان ندارد، می‌گوید: به همین راحتی‌ها هم نیست.

توضیح می‌دهد که سد معبر شهرداری دشمن شماره یک‌شان به حساب می‌آید که گویا سرزدن‌هایشان به صورت منظم نیست و خود بساطی‌ها هم دقیقا نمی‌دانند چه موقع باید گوش به زنگ باشند. اما از آنجا که باز پس گرفتن کتاب‌هایشان از شهرداری دیگر به راحتی قابل انجام نیست؛ حتی الامکان بساطی‌ها خودشان را از کارمندان شهرداری دور نگه می‌دارند. رفیق مهندس هم می‌گوید: همین موضوع باعث شده خیلی‌ها دیگر بی خیال این کار شوند!

***

قصه کتاب‌هایی که بساط می‌شود، صاحبان بساط و همین طور مشتریان همیشگی‌‌شان دیگر قصه‌ای کلاسیک به حساب می‌آید که زیر و بم آن را همه می‌دانند. بد و خوب ماجرا را نیز به نوعی می‌توان واکاوی کرد اما اینکه بتوان از آن نتیجه‌ای گرفت و نهایتا حکم صادر کرد کار هر کسی نیست. دست کم این نتیجه گیری در قد و قواره این گزارش نمی‌گنجد. شاید معایبی که بر این کار وارد باشد خیلی‌ها را بر این گمان استوار دارد که برچیدن بساط بساطی‌ها به نفع جامعه فرهنگی و اصحاب قلم باشد اما نمی‌‍توان به این مقوله نیز بی اعتنا بود که در این بازار راکد کتاب و کتاب‌خوانی، فروشندگان دست فروش به هر ترتیب رونقی به این بازار می‌دهند که فروشگاه‌های کتاب نمی‌کنند و به نظر می‌آید که از انجام آن نیز قاصرند.

شکل و شمایل فروش آثار در بساط دست‌فروش‌ها و بدل کردن عبور و مرور عادی شهروندان به عبور مروری با چاشنی فرهنگی و بنا بر آنچه گفته شد رونق خرید کتاب و کتاب‌خوانی، مواردی است که نمی‌توان به سادگی از کنارشان رد شد.


iconادامه مطلب

احمد پوری: کپی‌رایت به قانون نیاز دارد، نه کدخدامنشی
بازديد : iconدسته: دسته‌بندی نشده



احمد پوری در گفت‌‌وگو با ستاد خبری همایش«آسیب‌شناسی کپی‌رایت و حقوق مالکیت فکری و معنوی» با اشاره به ترجمه همزمان یک کتاب از سوی چند مترجم گفت: با پیوستن ما به معاهده کپی‌رایت، دیگراین شیوه که هرکتابی به دستمان رسید ترجمه کنیم، بی‌آنکه اطلاع داشته‌ باشیم فرد دیگری در حال ترجمه آن است، کمرنگ خواهد شد. چرا که در اینصورت کاملا مشخص خواهد بود هرناشر یا نویسنده با کدام مترجم قرارداد بسته و اگر ترجمه دیگری از آن کتاب به بازار بیاید، قابل تعقیب و پیگیری است. این مساله دردرازمدت به نفع کتاب‌های باکیفیت‌تر و مترجمان باصلاحیت‌تر خواهد بود.

او درباره نگرانی‌های برخی ناشران مبنی برافزایش قیمت کتاب‌ها درصورت رعایت قانون کپی‌رایت افزود: این موضوع در درازمدت به نفع ناشر خواهد بود. چون ناشرمی‌تواند آثاری با ترجمه حساب شده و قابل قبول به بازار بفرستند. البته شاید نگرانی‌ برخی ناشران بابت قیمت کتاب تا حدودی قابل فهم باشد، اما واقعیت این است که غیراز کتاب‌های استثنایی از نویسندگان جنجالی دنیا، قیمت کتاب‌های دیگر آنقدرها تغییری نخواهد کرد. درواقع اینگونه نیست که ناشران و نویسندگانِ اثر رقمی پیشنهاد بدهند که باعث دوبرابرشدن قیمت کتاب بشود.

این مترجم همچنین به تجربه‌های خود در این زمینه اشاره کرد و گفت: من حداقل اجازه سه تا از کتاب‌هایم را خودم گرفتم و به نوعی کپی‌رایت را رعایت کردم. فکر می‌کنم در شرایط ما تا حدودی کدخدامنشی کار را پیش می‌برد. مثلا برای جیمز فین گارنر، نویسنده «قصه‌های از نظر سیاسی بی‌ضرر» که اتفاقا یکی از کتاب‌های پرفروش آمریکا بود، خودم نامه نوشتم و گفتم من کتاب شما را خوانده‌ام و خیلی خوشم آمده و می‌خواهم آن را ترجمه کنم. دلیل اینکه نامه نوشتم هم این بود که می‌خواهم از شما اجازه بگیرم و اگر شما اجازه ندهید آن را ترجمه نمی‌کنم. البته گارنر بعد از رد و بدل شدن یک سری جزییات و اطلاعات موافقت کرد و تنها خواسته‌اش این بود که چند نسخه از کتاب را برایش بفرستم. درمورد ترجمه چند شعر از شاعران مختلف هم همین کار را کردم و آن‌ها هم گفتند اصلا مشکلی نیست و حتی مرا به ناشر ارجاع ندادند. دوستان دیگری هم الان دارند این کار را می‌کنند. برای همین است که می‌گویم یک نوع کدخدامنشی می‌تواند این کار را درست کند، اما نباید پایه را براین روش‌های شخصی بگذاریم.

پوری افزود: کپی‌رایت به شیوه شخصی با شیوه رسمی فرق دارد. باید قانون و قراردادی بین‌المللی وجود داشته باشد و به هرحال باید از یک جایی شروع کنیم. این کار طبیعتا مزایا و معایبی خواهد داشت، اما مزایای آن بیشتر است.

رییس هیات مدیره انجمن صنفی داستان‌نویسان تهران به تاثیرکپی‌رایت در ادبیات ایران نیز اشاره کرد و گفت: این یک قرارداد دوجانبه است. بدون شک چنین تعاملی ارتباط وسیع‌تری را ایجاد می‌کند. اغلب در صحبت‌هایی که با ناشران خارجی داشته‌ام، شاهد بوده‌ام که وقتی اسم ایران را می‌شنوند، قبل از اینکه درباره کیفیت ادبیات ما نظر بدهند، می‌گویند ما با ایرانی‌ها کار نمی‌کنیم، چون آن‌ها کارهای ما را بدون اجازه چاپ کرده‌اند و ما هم اصلا نمی‌خواهیم به طرف آثار ایرانی برویم. اما اگر چنین اطمینانی به وجود بیاید، آن‌ها با روی باز و تعامل بیشتری نسبت به آثار ایرانی برخورد می‌کنند و شرایط حضور ما در بازارهای جهانی نیز فراهم می‌شود.

پوری افزود: از آنجا که این همایش از سوی انجمن مستقلی برگزار می‌شود که منافع داستان‌نویسان را در نظر می‌گیرد، امید دارم که بتوانیم تاثیر خوبی در این زمینه بگذاریم و به بهبود شرایط فعلی کمک کنیم.

همایش دو روزه «آسیب‌شناسی کپی‌رایت و حقوق مالکیت فکری و معنوی» از سوی انجمن صنفی داستان‌نویسان استان تهران و با همکاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شهریور ماه امسال در کاشان برگزار می‌شود.


iconادامه مطلب

احمد مسجدجامعی درباره تغییر نام خیابان شنگرف به عبدالله انوار: جز استاد انوار کسی را در حوزه شناخت کل آثار ابن سینا نداریم
بازديد : iconدسته: دسته‌بندی نشده

در جلسه صبح امروز شورای اسلامی شهر تهران تغییر نام خیابان «شنگرف» به نام استاد عبدالله انوار در دستور قرار گرفت. احمد مسجدجامعی درخصوص جایگاه علمی و پژوهشی عبدالله انوار گفت: مهمترین ویژگی استاد عبدالله انوار این است که جامع الاطراف و عمیق است و تنها شخصیتی است که کل آثار ابن سینا در حوزه های مختلف حکمت، پزشکی، موسیقی و گیاه‏شناسی و سایر علوم را تصحیح کرده و شرح داده است. تحصیح‌کردن یعنی متن‌شناسی و جلوگیری از تحریف‌های احتمالی و نزدیک کردن آن به متن مولف.

وی در ادامه ضمن اشاره به این موضوع که کار سخت‌تر استاد انوار تطبیق نت‌نویسی قدیم با جدید است و پاورقی‌های متعددی را که ایشان زده با موسیقی امروز تطبیق داده است افزود: استاد انوار زبان قدیمی موسیقایی را به زبان جدید تبدیل کرده است. یا مثلا چنین کاری را در فرمول های ریاضی انجام داده است. ما معلم ریاضیات جدید داریم. ویژگی ایشان این است که زبان ریاضیات و هیأت و نجوم و موسیقی قدیم را به زبان ریاضیات جدید تبدیل می کند. یا منطق قدیم را با منطق جدید تطبیق می دهد. در این زمینه ما هیچ کس را مطلقاً نداریم. یا درحوزه شناخت کل آثار ابن سینا در جهان کسی را نداریم. چون آثار ابن سینا متعدد است و کسی از عهده همه آن بر نمی آید. از این جهت فرد بسیار ویژه ایست. بعلاوه تهران شناس بزرگی است. و در تاریخ معاصر از مطلعین از نزدیک است. و روایات دست اول ارائه می‌‏دهد.
عضو شورای اسلامی شهر تهران ادامه داد: ما تجربه‌ای در شورای سوم داشتیم درخصوص نامگذاری. مواردی بود که تصمیم به نامگذاری می گرفتیم اما خانواده موافق نبود. مثلا خیابان ری که منزل مرحوم آقای فلسفی واعظ هم بود. شورای وقت تصمیم گرفت آن خیابان را به نام مرحوم فلسفی بگذارد ولی خانواده موافقت نکرد و گفتند که ری نامی تاریخی است و نمی شود آن را حذف کرد. یا مثلا خیابانی را تصمیم گرفتیم به نام مرحوم ابوترابی بگذاریم ایشان شان و مقام و شخصیت انقلابی و بزرگی بودند اما خانواده شان تغییر نام را نپذیرفتند.

وی در ادامه افزود: بحث من این است که اگر ایشان هم تأکید کرده باشند که جایی را به نام من نگذارید چه باید بکنیم. خداوند عمر و عزت به استاد انوار بدهد ما همین مساله را نسبت به قیصر امین پور هم داشتیم. او با نامگذاری خیابانی به اسم قیصر مخالفت کرد. الان البته جایی را به نام قیصر داریم ولی در زمان حیات ایشان این اتفاق نیفتاد. اما تبدیل نام خیابان شنگرف به استاد انوار از این جهت است که این خیابان، اطراف  کتابخانه ملی است.

مسجدجامعی ضمن بیان این که استاد انوار اولین کسی است که فهرست نسخ خطی کتابخانه ملی را نوشت افزود: فهرست نسخ خطی کار بسیار دشواری است و تقریبا در این زمینه کمتر کسی را داریم. چون فردی باید باشد که جامع علوم مختلف باشد. چون فهرست نسخ خطی در همه علوم و در همه زمینه هاست. از این جهت اصل این پیشنهاد مربوط به کتابخانه ملی و پیشنهاد دوستان کتابخانه ملی است. که حالا با توجه به این فضایی که وجود دارد و این که این خیابان در حاشیه آنجا هست و ایشان هم بنیان گذار فهرست نویسی و بزرگترین فهرست نویس زنده جهان اسلام هست این خیابان را به نام ایشان بگذاریم. البته شنگرف هم به معنای مرکب سرخ است که از اصطلاحات نسخه شناسی است.

وی در ادامه افزود: در هر حال برخی شخصیت ها بودند که به دلیل تواضع حاضر نبودند نام تاریخی یا فرهنگی یک خیابان برداشته شود و نام خودشان گذاشته شود. الان هم چنین موردی درباره ایشان درحال تکرار است. هرچند که ایشان شخصیت بسیار بزرگی است.

امگذاری ها شفاف شود
در ادامه جلسه مسجدجامعی درباره پیشنهاد محمد سالاری مبنی بر اینکه نامگذاری ها فهرست وار خوانده و برای نامگذاری خیابان ها بجای بند به بند، کلی تصمیم گیری شود، اظهار کرد: پیشنهاد خوبیست اصل اعتماد به کمیسیون است و این هم خوب است که بعضی موارد این نامگذاری ها شفاف شود. درگذشته روال این بود که اگر اعتراضی صورت می گرفت مباحث گفته می شد و دوباره به کمیسیون بر می گشت. به نظر من اگر اسامی زیاد باشد این پیشنهاد خوب است ولی نه در همه موارد.

عضو کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای شهر در خصوص نامگذاری میدان امام هادی (ع) به شیخ صدوق به تصرفات انجام گرفته در بنای ابن بابویه پرداخت و بیان کرد: بنای ابن بابویه که امروز می‌بینیم جدید است. در ری یک قرار داد نانوشته ای بین معماران وجود داشت که به احترام بنای حضرت عبدالعظیم همه مساجد و اماکن مذهبی یک گلدسته داشتند. بعضی از این نوآوری ها نه عرف را می شناسد و نه معماری را و برای نخستین بار در این مزار شریف این سنت مومنانه معماران زیرپا گذاشته شد و یک بنای مذهبی دو مناره ساختند و این هارمونی را به هم زدند. تصرف هایی هم در ابن بابویه شده مثلاً درختان ورودی قطع شده و سر در زیبا و قدیمی ابن بابویه بکل از بین رفته است. خیلی از قبرهای تاریخی و مانند آن را تخریب کرده اند و آسیب زده اند.
وی در پایان گفت: مقبولیت شیخ صدوق این است که ناقل روایات امام هادی است. یعنی منهای امام هادی شیخ صدوق معنا نداشت. پیشنهاد من این است که حتما در نامگذاری‏ها جای مناسبی را در همین ری به نام امام هادی علیه السلام بگذاریم و اینجا را هم بنا به تقاضای اهالی محل و مردم آن منطقه به نام شیخ صدوق برگردانیم.


 


iconادامه مطلب

۵ رمان نامزد جایزه بوکر طلایی شدند
بازديد : iconدسته: دسته‌بندی نشده

برنده برندگان پنج دهه برگزاری جایزه کتاب بوکر از میان ۵ رمان معروف از نویسندگانی چون «هیلاری منتل» و «جورج ساندرز» انتخاب می‌شوند.

به گزارش ایسنا به نقل از گاردین، به مناسبت پنجاهمین سال برگزاری جایزه کتاب «بوکر» به عنوان مهم‌ترین جایزه ادبیات داستانی بریتانیا، قرار است بهترین برنده این رویداد ادبی در طول تمام ادوار برگزاری به عنوان برنده «بوکر طلایی» انتخاب شود.

هیات داوران ویژه این جایزه، ۵ رمان برنده جایزه بوکر را به نمایندگی از هر دهه انتخاب کردند و در ادامه با رای مردم برنده برندگان جایزه بوکر انتخاب خواهد شد.

«بیمار انگلیسی» نوشته «مایکل اونداتیه» و «تالار گرگ‌ها» نوشته «هیلاری منتل» از رمان‌های معروف، نامزد جایزه بوکر طلایی هستند.

«منتل» نویسنده مطرح انگلیسی و نخستین زن برنده‌ دو جایزه بوکر در سال ۲۰۰۹ با رمان «تالار گرگ‌ها» موفق به کسب جایزه بوکر شد و «مایکل اونداتیه» نیز برنده سال ۱۹۹۲ این جایزه است.

«در کشور آزاد» از «وی. اس. نایپل» برنده بوکر سال ۱۹۷۱، «ببر ماه» اثر «پنه‌لوپه لایولی» برنده جایزه سال ۱۹۸۷ و «لینکلن در باردو» نوشته «جورح ساندرز» برنده سال ۲۰۱۷ دیگر نامزدهای جایزه برنده برندگان بوکر (بوکر طلایی) هستند.

هر یک از داوران برترین برنده هر دهه را انتخاب کرده‌اند و برنده «بوکر طلایی» از طریق رای مردم در سایت این جایزه ادبی انتخاب می‌شود. برنده نهایی این جایزه روز هشتم جولای در جشنواره ۵۰ سالگی «من بوکر» در مرکز «ساوث بنک» لندن معرفی خواهد شد.

جایزه «من بوکر» که اولین‌بار در سال ۱۹۶۹ برگزار شد، جایزه‌ای است برای بهترین اثر ادبیات داستانی که به زبان انگلیسی نوشته شده است. این جایزه بیش از ۴۰ سال فقط به نویسندگان کشورهای مشترک‌المنافع، انگلیسی‌ها و ایرلندی‌ها تعلق می‌گرفت، اما از سال ۲۰۱۴ با وضع قوانین متفاوت، تمام آثار نوشته‌شده به زبان انگلیسی‌ حق شرکت در آن را پیدا کرده‌اند.

زمانی که تصویب شد نویسندگان آمریکایی هم حق شرکت در این رقابت‌ها را دارند، جنجال‌های زیادی به ‌پا شد و برخی به “آمریکایی” شدن این جایزه اعتراض کردند.

«پل بیتی» و «جورج ساندرز» دو نویسنده آمریکایی هستند که در سال‌های اخیر موفق به کسب این جایزه شده‌اند.

 


iconادامه مطلب

گقت‌وگو با اندرو شان گریر، برنده پولیتزر ۲۰۱۸ باید مراقب باشم متکبر نشوم
بازديد : iconدسته: دسته‌بندی نشده

نقل از گاردین – اندرو شان گریر نویسنده شش رمان است؛ ازجمله کتاب پرفروش «اعترافات مکس تیوولی». ماه گذشته او برای آخرین رمانش «کمتر»، اثری تراژیک-کمیک درباره زندگی، عشق و ناامیدی یک نویسنده ۴۹ ساله برنده جایزه پولیتزر شد.

چند هفته اول بعد از برنده شدن در پولیتزر چطور گذشت؟
تماس‌های زیادی داشتم. در طول ۲۴ ساعت هفت برنده پیشین پولیتزر با من تماس گرفتند. باید مراقب باشم تا متکبر نشوم. هنوز باید کار خرید و غذا دادن به سگ‌ها را انجام بدهم و نمی‌توانم بگویم چون پولیتزر بردم سگ‌ها دیگر نیاز به غذا ندارند. پس سگ‌ها تحت تاثیرم قرار نمی‌گیرند.

«کمتر» اولین رمان کمیک است که برنده پولیتزر شده. آیا رمان‌های کمیک از مد افتاده‌اند؟
در نیویورک تایمز مقاله‌ای می‌خواندم درباره اینکه چطور مد نیاز به این دارد که بیش از این سرشار از شادی باشد. این دقیقا همان احساسی بود که زمان نوشتن «کمتر» داشتم. اینطور نیست که از دنیای وحشتناکی که در آن هستیم خبر نداشته باشم. قضیه این است که من توانستم آن را تاب بیاورم. بنابراین کتابی نوشتم که از پس آن برآمده، اما درباره شادمانی است.

چرا در دنیای ادبیات رمان‌های کمیک کمتر بااهمیت تلقی می‌شوند؟
در امریکا نظر ما درباره رمان عالی امریکایی عمیقا جدی است: ۸۰۰ صفحه از یک مرد سفیدپوست. مردم تصور می‌کنند کمدی از روبه‌رویی با موضوع اجتناب می‌کند، اما کمدی در زمان مناسب مستقیما به موضوع نگاه می‌کند. و وقتی با اساس یک کمیک روراست طرف هستید این را می‌فهمید، زیرا احساس ناراحتی می‌کنید و بعد از طریق این احساس بد رها می‌شوید.

آیا بردن یک جایزه بزرگ رابطه شما با نوشتن را تغییر داده است؟
این قضیه من را تا ساعت سه صبح بیدار نگه می‌دارد، درنتیجه خوشحالم که پرسیدید. اگر زاناکس بخورم نه. تصور می‌کنم به من اعتماد به نفس کافی برای انجام پروژه‌های بعدی بدون نگرانی را می‌دهد. اما من وقتی واقعا مطمئنم چندان خوب نمی‌نویسم. وقتی مضطربم از همیشه بهتر می‌نویسم.

شما دوقلو هستید. این چطور برداشت شما از هویت را شکل داد؟
من عادت داشتم که با یک نفر دیگر در دنیا باشم، درنتیجه وقتی با او نیستم احساس تنهایی بیشتری می‌کنم. عجیب است زیرا ما بسیار شبیه‌ایم، برای همین دیدن کسی که او را یک کپی از خودم می‌دانم به زندگی متفاوتی منجر می‌شود و انتخاب‌های مختلف را چشمگیر می‌کند زیرا باعث می‌شود فکر کنی ما حقیقتا سرنوشتمان را انتخاب می‌کنیم. و فهم این کمی ترسناک است.

کتاب‌های مورد علاقه‌تان در کودکی‌ چه بود؟
هر کتابی که اولش نقشه داشت: می‌فهمی که یک دنیای کامل در این کتاب وجود دارد و تو قرار است به تمام این جاها بروی. این یک احساس مهیج است. من هنوز عاشق نقشه در کتابم.

آیا در یک خانواده اهل کتاب بودید؟
خیلی زیاد. پدر و مادرم در خانواده‌های فقیری در روستای جنوب بزرگ شده بودند و کتاب راه فرارشان بود. آن‌ها هر دو دانشمند شدند که اتفاق عجیبی است. و درنتیجه کتاب‌ها همیشه در خانه ما گران‌بها شمرده می‌شدند.

ژانرهایی هست که هنگام خواندن از آنها اجتناب کنید؟
مثل اکثر نویسنده‌ها من می‌خوانم تا به نوشتنم کمک کنم. و این به این معنی است که چیزهای زیادی هست که دوست دارم اما کمک‌کننده نیستند. رمان‌های گرافیکی فوق‌العاده‌اند اما به من کمک نمی‌کنند، بنابراین آن‌ها را کنار گذاشته‌ام.

نویسنده‌هایی هستند که وقتی به دنبال الهام‌ گرفتن هستید کارهایشان را بخوانید؟
شاید گفتن همچین چیزی برای من که کتابی مثل «کمتر» نوشته‌ام متظاهرانه باشد، اما همیشه پروست. همینطور ناباکوف و سیبالد. برای «کمتر» اغلب فیلیپ راث خواندم، نمی‌توانم بیشتر از یکی بخوانم چون بیش از حد تحریک می‌شوم.

بهترین کتابی که هدیه گرفتید چه بود؟
بهترین دوستم، دیوید فاستر مدام به من کتاب می‌دهد و بهترین آن نسخه خارج از چاپ نمایشنامه‌نویس امریکایی، لیلیان هلمن است. او کتاب دیوانه‌واری به اسم «شاید» نوشته که مرا مسحور کرده است.

چه کتابی را دوست دارید به دیگران هدیه بدهید؟
«خواب بزرگ» یا «خداحافظی طولانی» ریموند چندلر را هدیه می‌دهم. می‌بینی که مردم چقدر دوست دارند کتابخوان باشند اما نمی‌خوانند؟ اگر من به آن‌ها ریموند چندلر بدهم دوباره به آن روال خواندن برمی‌گردند، زیرا بسیار فوق‌العاده‌‌اند و از ادبیات والایی برخوردارند.

چه کتابی الان روی پاتختی‌تان است؟
«دن کیشوت» که برای الان کافی است. سریع می‌گذرد و بامزه است. دارم یک ترجمه مدرن انگلیسی هم می‌خوانم که جالب‌تر از اسپانیایی عتیقه است.

بعد از دن کیشوت چه می‌خوانید؟
احتمالا «ستاره‌ها بر فراز وراکروز» بری گیفورد. حتما خیلی‌ها او را با «از ته دل وحشی» می‌شناسند. او به شیوه ریموند چندلر می‌نویسد اما جنایی. شاید فکر کنید عجیب است که من از این کتاب‌ها می‌خوانم، اما واقعا می‌خوانم. ژانر داستانی در چیزهایی خوب است که نویسنده‌های ادبی در آن خوب نیستند، می‌توانید خیلی چیزها از آنها یاد بگیرید.


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY