شب گذشته جشن بیست سالگی مجله آزما با حضور جمعی از اهل هنر و اندیشه در کتابفروشی رود برگزار شد
جزئیات در ادامه مطلب :
آزما نام نشریه ادبی است که بیش از ۲۰ سال است که به بررسی مسائل روز ادبی و فرهنگی ایران و جهان می پردازد
مصاحبه شونده: اوجی، منصور؛ مصاحبه کننده: نیک سیرتی، حبیبه؛
دی ۱۳۹۷ – شماره ۱۳۵ (۲ صفحه _ از ۴۶ تا ۴۷)
گپي با منصور اوجي به مناسبت هشتاد و د ومين سالگرد تولدش حبيبه نيکسيرتي
گپي با منصور اوجي به مناسبت هشتاد و د ومين سالگرد تولدش حبيبه نيکسيرتي
اوجي شاعري زمان آگاه و مرگ آگاه است و شعرهايش طعم شعرهاي عرفاني را د ارد . د ر همه ي شعرهاي اوجي مفهوم مرگ هست. او زند گي و مرگ را توامان ميستايد . د رست است که د ر بعضي جاها از زند گي ناليد ه و از مرگ ترسيد ه است اما شور و شوق زند گي د ر شعر او بر کسالت و هراس مرگ برتري د ارد .
اين بخشي از گفتههاي د کتر کاووس حسن لي استاد و اد بيات فارسي د انشگاه شيراز و شاعر و مترجم د ر مراسم گراميد اشت هشتاد و د ومين سالروز تولد منصور اوجي شاعر شيرازي است.
اوجي از شاعران مطرح د ههاي چهل و پنجاه است هرچند که سرود ن را از نوجواني آغاز کرد ه و بارها به مناسبتهاي مختلف از او تجليل شد ه اما روز پنجشنبه هشتم آذر ماه هشتاد و د ومين سال تولد او و انتشار کتاب «شک عمر شاعري» که مجموعههاي از شعرهاي برگزيد ه او د ر طي پنجاه و چند سال اخير است. فرصتي بود براي د وست د ارانش که يک بار د يگر د ر مراسمي که د ر کتابخانه اسناد ملي شيراز سالن سخن و با حضور گروهي از استاد ان د انشگاه، د انشجويان رشته زبان و اد بيات فارسي و تعد اد ي از شاگرد ان قد يمي اوجي د ر آن برگزار شد . او او تجليل شد .
نام اوجي را از سالهايي که سرود ن شعر را آغاز کرد م ميد انستم، شعرهايش را ميخواند م اما او را ند يد ه بود م. شماره تلفناش را مهري شاهحسيني شاعر و د وست خوبم به من د اد و من با نهايت اشتياق به او زنگ زد م. صد ايش خسته و شکسته بود . ميگفت بيمار است و تا چند روز د يگر نميتواند با من ملاقاتي د اشته باشد . چند روز بعد د رست د و روز قبل از مراسم تولد و بزرگد اشت و رونمايي کتابش د وباره زنگ زد م گفت د ر صد د بود ه که با من تماس بگيرد و برنامه پنجشنبه را خبر بد هد .
پنجشنبه همراه با د وستي که پيشتر شاگرد استاد اوجي بود به سراي سخن رفت. استاد د ر سالن بود به سراغش رفتم. گلد ان شيشه اي کوچک و شعري را که براي سرود ه بود م تقد يمش کرد م و سلام مهري را به او رساند م. چهقد ر پير شد ه بود ! نسبت به عکسهايي که از او د يد ه بود م، تکيد هتر اما به هر حال سر پا و سرحال بود .
مجري برنامه پس از معرفي کوتاه اوجي و خواند ن شعري که اوجي براي سيمين بهبهاني سرود ه بود ، از د کتر کورش کمالي سروستاني رييس مرکز اسناد ، سعد يشناس و استاد د انشگاه د عوت به سخنراني کرد . د کتر کمالي منصور اوجي را شاعري شکارچي و شکارگر لحظههاي شاعرانه ناميد که ناممکن را د ر کلام امکان ميبخشد ، تار و پود شعر را ميشناسد و د ر بنمايههاي اند يشهاش شيراز، عشق، گنجشکها، کلاغها، بهار، لاله عباسي و … جاي د ارد .
پس از د کتر کمالي، اوجي پشت تريبون رفت و با لهجهي زيباي شيرازياش و از سخنرانان و حاضران سپاسگزاري کرد و به موروثي بود ن شعر د ر خانواد هاش اشاره کرد . و د ر بخشي از سخنانش گفت: «۶۰ سال است که شعر ميگويم؛ نخست فلسفه خواند م و سپس زبان انگليسي؛ د ر سال ۱۳۴۸ به تهران برگشتم و تا سال ۱۳۵۰ کارشناسي ارشد خواند م؛ کل بنمايههاي شعريام را استخراج کرد هام؛ د ر شعرهايم بيش از سعد ي از شيراز نام برد هام؛ کتاب جد يد م گزيد هاي است از ۲۵ کتاب و ۲۰۰۰ شعر، از ميان اين کتابها و شعرها ۴۰۰ شعر براي چاپ د ر يک عمر شاعري انتخاب کرد م…»
سخنران د يگر مراسم د کتر کاووس حسن لي استاد اد بيات فارسي د انشگاه شيراز، شاعر و مترجم بود : «کتاب گزيد ه را د وبار خواند م تا بتوانم کلامي بگويم که کهنه نباشد . سيمين د انشور چهار بار د ربارهي اوجي نوشته است و د ر هر چهار ياد د اشت تأکيد د ارد که اوجي به خيام گرايش د ارد ؛ اوجي شاعري زمان آگاه و مرگ آگاه است و شعرهايش طعم شعرهاي عرفاني را د ارد ، د ر همه شعرهاي اوجي مفهوم مرگ هست، او زند گي و مرگ را توأمان ميستايد . د رست است که د ر بعضي جاها از زند گي ناليد ه و از مرگ ترسيد ه است اما شور و شوق زند گي بر کسالت و هراس مرگ برتري د ارد ؛ اوجي نگاهي انقلابي به مرگ د ارد و شعر مرگ آگاهي اوجي گزش تلخي ند ارد ؛ اوجي ماوري تناسخ گونه د ارد د ر خيالي شاعرانه، د ر شعر «کاشا» اوجي د وست د ارد د وباره د ر شيراز و به صورت بن نارنجي به اين جهان بازگرد د ؛ د ر سال ۱۳۸۲ هم د ر شعري خواسته است که به صورت د رخت به اين جهان بازگرد د ؛ د ر شعر د يگر از اوجي مرد گان د ر قالب رز و انگور و شراب بازميگرد ند ؛ د ر شعر «کبوتري» د ر سال ۱۳۹۰ باز هم به بازگشت اشاره د ارد اما ترد يد د ارد که د ر چه قالبي به اين جهان بازميگرد د .»
د کتـر حسـن لـي، سپــس بـه نقد کتـاب جد يد منصـور اوجـي پرد اخت.
سخنـران ديگــر د کتـر منيــژه عبد الهي استاد د انشگاه و منتقد اد بي بود . او ضمن اشاره به بسامد ها با بنمايههاي شعري منصور اوجي د ر مرد بنمايه «شيراز» سخنراني کرد : «شيراز را از سه منظر اساطيري، واقعي و شخصي ميتوان بررسي کرد . شيراز اساطيري د ر شعر اوجي از عرصه مکان و زمان خارج شد ه و به مکان و زمان ازلي ميپيوند د ؛ او شيراز را ماد ر اسطورهاي ميد اند ؛ شيراز را منبع برکت و زيبايي و خود را د ر ارتباط با شيراز شاعري ميد اند که با عطر بهار نارنج مست ميشود و به خد ا ميرسد ؛ شيراز واقعي د ر شعر او با اصطلاحات شيرازي جلوهگري کرد ه است؛ شيراز شخصي و ذهني شاعر نه به عنوان جلوههاي بيروني و نه به عنوان ماد ر ازلي بلکه به عنوان مکاني بي کنش است که همچون صحنهي تئاتر عمل ميکند و نقش ايفا ميکند نقشي که مخصوص اوست؛ شيراز موتيفي تکرار شوند ه د ر شعرهاي اوجي است.»
د ر بخش پاياني مراسم منصور اوجي تعد اد ي از شعرهاي خود را خواند . اما آنچه به نظر من قابل تأمل بود ، عد م حضور شاعران معروف و به ويژه شاعران همد وره اوجي بود و انتظار د اشتم د ست کم پرويز خائفي را د ر مراسم ببينم که اين انتظار برآورده نشد .
مراسم رسمي که تمام شد به اوجي گفتم:
د ر چنين برنامههايي، اغلب تعد اد ي کتاب چاپ شد ه براي فروش گذاشته ميشود . اما امروز کتاب يک عمر شاعري را ند يد يم، چرا؟
اين کتاب بيش از پانصد نسخه چپ نشد ه است. وقتي خود م کتاب را از ناشر خواستم، گفتند تمام شد ه و موجود نيست.
کد ام ناشر کتاب را چاپ کرد ؟
کوله پشتي تهران.
پس از انقلاب، تمام مد ت د ر شيراز بود هايد ؟
بله.
د ر اين مد ت چه کرد هايد ؟
تخصص من د ر فلسفه است و زبان هم خواند هام. سالها د ر تربيت معلم تد ريس کرد م، د ر عين حال ۱۸ سال عضو هيأت علمي د انشگاه د اراب بود م. پس از حد ود پنجاه سال که تد ريس ميکرد م، کنار کشيد م و د ه سال پيش بازنشسته شد م. شصت سال است که شعر ميسرايم. معمولا شاعران وقتي به چهل – پنجاه سالگي ميرسند ، به اصطلاح «ته ميکشند » اما من بهترين شعرهايم را د ر هشتاد سالگي و بعد سرود ه ام. من به کار و ابزار کار خود م مسلطم؛ خوشبختانه اتومبيل ند ارم، يعني نخواستم د اشته باشم. هنوز راه ميروم و د ر هنگام راه رفتن، شعر ميبينم، شعر ميبينم و د ر خود جمع ميکنم و بعد ميسرايم.
چرا د ر ين جمع از شاعران شيراز کسي را نميبينيم؟ انتظار من اين بود که د ست کم استاد پرويز خائفي را د ر اين جمع ببينم.
د عوت عام بود و کسي به صورت خصوصي د عوت نشد . متأسفانه پرويز خائفي نميتواند از خانه خارج شود . ما، د ر شيراز شاعران بسيار د اريم که من با همهي آنها د وستم و رفت و آمد د ارم اما همانطور که گفتم د عوت خاص ند اشتيم.
خيال ند اريد به تهران بياييد ؟
د و بار، د ر د ورهي ليسانس و فوق ليسانس د ر تهران بود م و د يگر حاضر نيستم به تهران بيايم. من، مثل حافظم مقيم شيراز ماند م و د يگر نميخواهم جايي بروم يعني آخر عمري ميخواهم د ر شهر خود م باشم.
مصاحبه شونده: اصلانی، محمد رضا؛ مصاحبه کننده: سپاسگذار، حوریه؛
دی ۱۳۹۷ – شماره ۱۳۵ (۳ صفحه _ از۴۰ تا ۴۲)
چند سال پيش فيلمنامهاي د ر مورد گوهرشاد نوشتيد ، چهطور شد که به اين فکر افتاد يد ؟
اين فيلم ساخته نشد . چند سال پيش که امين اصلاني با همکاري آستان قد س فيلمي را ميساخت، من د ر نوشتن فيلمنامهي آن مشارکت د اشتم. رمان کوتاهي از زند گي گوهرشاد به د ستم افتاد که اصولا کتاب خواند ني نبود و نثر سستي د اشت ولي نکاتي د ر اين کتاب د ربارهي زند گي گوهرشاد ذکر شد ه بود که مستند بود ند . البته من قبلا بابت کنجکاوي و علاقهي شخصي د ربارهي گوهرشاد خواند ه بود م. ولي جزئياتي که د ر اين کتاب د يد م برايم جالب بود .
گوهرشاد يک شخصيت تاريخي زند ه است، از آن شخصيتهايي که د ر طول تاريخ ما به شکل اسطوره در عرصهي قصهها و حماسههاي ما ظاهر شد هاند و زنهايي مثل سيند خت، شيرين،کتايون، شهرزاد … که مثل زناني که د ر اساطير و د استانهاي ساير فرهنگ آمد هاند نيستند و عموما با سلاح فرهنگ و تد بير مسايل اطرافشان را مد يريت کرد هاند .
ما د ر تاريخ د و همسر د و پاد شاه ساساني را د اريم که اين د و چهره ميشوند و تبد يل ميشوند به چهرآزاد ، که شهرزاد تغليب چهرآزاد است. و نماد زن ايراني ميشود . از يک طرف شيرين د فرماسيوني از د و ملکهي هخامنشي و ساساني است. و ميد انيد که باستان شناسان زيرزمينهاي کاخهاي هخامنشي را حرمسرا ناميد ند ، اما اصلا حرمسرايي د ر کار نبود ه. اين زيرزمينها کتابخانه و محل اسناد بود ه. چون اصولا شاهان هخامنشي تک همسر بود هاند .
و البته ازد واج با محارم هم د اشتند .
بله، ولي با همان يک زن که ميتوانست خواهر يا ماد رشان باشد . وقتي با او ازد واج ميکرد ند با همين يکي ميماند ند . و اين نشانهي احترام آنها به نژاد شان و زنان آريايي و ايراني بود ه. هم خشايارشاه، هم کورش هم د اريوش و بسياري د يگر از شاهان هخامنشي تک همسر بود ند د ر تاريخ نشاني از چند همسري اينها د يد ه نميشود . حتي اشکانيان هم يک همسر د اشتند و اين حرمسرا د اري بعد ها وارد ايران شد .
و البته اين احترام به زنان د ر الواح مربوط به قوانين کار د وران هخامنشيها هم که د ر يک زيرزمين کاخ پيد ا شد مشخص است.
بله و د ر همين الواح قوانين جالبي براي حقوق زنان کارگر، مرخصي زايمان و ساعت کار زنان ميبينيم. حقوق تقاعد د ارند . و زنها اغلب رئيس کارگاههاي هنري (مثل طلاسازي – نقرهکاري) د ر د وران هخامنشي بود ند و فقط کارمند و حرفهمند نبود ند .
ما زنان رئيس کارگاه د اشتيم، حتي زن فرماند ه ي سپاه د اشتيم د ر د وران قد يم اما آنچه د ر اد بيات و اساطير ما تجلي ميکند ، زن مد بري است که د ر نقش همسر، معشوقه يا ماد ر با د رايت و تکيه به فرهنگ کارهاي بزرگي را به سامان ميرساند .
آرتيميس فرماند هي نيروي د ريايي هخامنشي بود ه. او د ر شوراي تعيين استراتژي جنگي شرکت ميکرد ه فقط د ر حد فرماند ه د ستور بگير نبود ه او مغز متفکر نيروي د ريايي بود ه. استراتژيهاي جنگي او معروف است خاصه د ر فتح.
د ر جريان جنگ هوخشتره با کوروش، سپاه کورش خيلي کم بود . زن کورش که د ختر شاه ماد بود ، زنها را وا ميد ارد که جلوي صف سپاه بايستند و پيشبندهايشان را جلوي خود شان بگيرند و بگويند ، يا بجنگيد و کشته شويد و يا به د امن ماد ران برگرد يد و به اين ترتيب اين سپاه را تهييج ميکنند که تا آخرين نفس بجنگند و پيروز شوند . علي رغم تعد اد کمتر اعضاي سپاه. و اين نشانهي تد بير زنان است، اين يک حرکت بسيار جالب و نمايشي است، و اين جنگ نهايي بين ماد و هخامنشي د رد شتي اتفاق افتاد که امروز به سبب آبگيري سد سيوند ، از بين رفته و زير آب است! ميد انيد که ماد ها نخستين امپراطوري بزرگ جهان را بنيانگزاري کرد ند ، چون توانستند اسب را تربيت کنند و سوار بر اسب شوند . و نخستين لباس را هم اينان طراحي کرد ند آن زمان يونانيها تکه پارچهاي به خود شان ميبستند اما همين الان هم د ر کتيبهها شباهت بين لباس کرد هاي امروز ما با لباس هخامنشيها مشخص است و د رواقع نخستين لباسهاي د وخته شد ه متعلق به قوم ماد بود که کرد هاي امروز ما هستند و طراحي و د وخت اين لباسها را هم زنها انجام ميد اد ند . يعني مخترع اين لباسها زنان هستند . اصلا طبق قصهها و حتي اساطير د ر ايران گند م را زنان کشف ميکنند . کوزهگري و چرخ سفال را زنان به وجود ميآورند و د ر شمال ايران د ر ساحل جنوبي د رياي کاسپين، حد ود پانصد کورهي سفالگري بود ه که زنان اد اره ميکرد ند و محصول کار آنان، و تقشهايشان تا د رياي اژه ميرفته و اين يعني هنر با آنها شکل ميگيرد .
و يکد فعه چه اتفاقي ميافتد که از د وران اشکاني به بعد نقش زنها خيلي تغيير ميکند ؟
علت اين است که خاند ان هخامنشي و ماد عشيرهاي نيستند و خاند ان هستند و اشکانيان عشيره هستند . مثل مغولها که عشيرهاند و عشيرهها، به نسبت خانواد هها عقب افتاد هتر هستند . ولي د موکراسي د ر آنها بيشتر است. و مثلا ما د ر د وران هخامنشي اصولا چيزي به نام مجلس ند اريم و يک شوراي مشورت جنگي د اريم. ولي د ر د وران اشکاني مجلس د اريم و اين نشانهي د موکراسي است و روميها به تبع اشکانيها که د و مجلس اشراف و مؤسسان د اشتند . مجلس د رست کرد ند . د ر بين اشکانيان پاد شاهي انتخابي است از بين خانواد ه و موروثي نيست. ولي د ر اين د وران زنها د ر پس پرد ه ميروند ، اما همچنان سياستگزاران اصلي آنها هستند .
چرا اين اتفاق مي افتد؟
ميد انيد که نوعي چاد ر پوشش زنان اشرافي اشکاني بود ، حرير بلند ي بود ه که بر سر مياند اختند . چَتَرَ واژهي هند و ايراني است باد بزنهايي بود ه از پر طاووس که روي سر اُمرا ميگرفتند و به هر سايباني چَتَرَ گفته ميشد ه و چاد ر از همين لغت آمد ه و از د وران اشکاني باب شد . ما د ر د وران اشکاني زن فرماند ه و پاد شاه ند اريم. اما د ر د وران ساساني زن فرمانروا د اشتيم.
بسياري از د استانهايي که د ر د وران اشکاني شکل گرفته مثل سمک عيار، برميگرد د به نظام قبيلهاي. چون نظام قبيلهاي است د استان و شعر ميسازد و خاند انها هستند که حماسه د ارند ، صحرانورد ها حماسه ند ارند . د استان د ارند . و ميبينيم که د ر هر د و اين د ورانها زنها هم اين د استانها را شکل ميد هند ، و هم راوي آن هستند براي پسران و د خترانشان و عامل اصلي حفظ اينها زنان هر د وران هستند .
د استانهاي ما از سمک عيار و حتي شاهنامه د ر د وران اشکاني جمع آوري شد هاند . و د استانهاي شاهنامه ريشه د ر د وران اشکاني د ارد و د ر د وران ساساني تد اوم پيد ا ميکند . و بعد تکه تکه جمع شد ه و گوسانها که افسانهسرايان د وران اشکاني هستند ، بيشتر د استانهاي شاهنامه را حفظ و سينه به سينه منتقل ميکنند . به طور قطع امکان ند ارد که بد ون وجود سابقهاي بتوان چنين حماسهاي خلق کرد . د ر نتيجه زناني که ما د ر شاهنامه ميبينيم هر کد ام نمونه اي از تيپهاي گوناگون زن ايراني است. فرد وسي به سند يت د استانهايش مطمئن بود ه و مثلا د استان آرش را د ر شاهنامه نياورد ه، خيليها معتقد ند علت ميتواند اين باشد که يا چند روايت گوناگون از آن وجود د اشته و يکي از آنها روايت اصلي نبود ه که بتواند انتخاب کند و يا اصلا سند يت ند اشته. د ر شاهنامه زنان نقش عجيبي د ارند . و اين نقش چه منفي و چه مثبت بسيار د رخشان است. و جالب اين است که هر يک از اينها کاراکتر خاص خود شان را د ارند و هيچ کد ام شبيه هم نيستند . گرد آفريد ، شبيه سود ابه نيست، تهمينه که با شمع بالاي سر رستم ميآيد و ميگويد تو را ام، اگر بخواهي مرا. و اين نشانهي استقلال شخصيت اين زن است. حتي د رگير ماند ن رستم هم نيست. او انتخابکنند ه است و پسرش را هم خود ش بزرگ ميکند ، ضمن اينکه اين زن شبيه رود ابه نيست، يا کتايون. اما به هر حال اينها ما به ازايي د ر جامعه د اشتهاند . مثل آرتميس، يا چهرآزاد ها و بعد ا، نمونهاش مثلا رابعهي قزد اري و عشق او به آن مرد ترک.
اينکه د ر طول تاريخ ايرانيها هيچوقت به جايي حمله نکرد هاند و د ر اکثر موارد مورد هجوم قرار گرفتهاند . آيا به نوعي برآيند تربيت ماد ران ايراني و پررنگ بود ن نقش ابزارهاي فرهنگي د ر تربيت نسلهاي مختلف ايرانيان نيست؟
د و چيز هست. گايا ماد رِ زمين است. ما د ر ايران گاياي وسيعي د اشتيم. شرق و غرب متعلق به اين ملت بود ه و آفتاب د ر اين سرزمين غروب نميکرد ه چنين ملتي نيازي به جنگ ند اشته چرا بايد بجنگد ؟ به کجا حمله کند ؟ ضرورت حمله به خاطر اين وسعت جغرافيايي منتفي ميشود . روم يک کشور کوچک است براي گسترش د اد ن قلمرو خود ش بايد بجنگد و مرتب حمله کند ، د ر د ورانهاي بعد ي هم ما حمله کنند ه نبود يم چون همين امروز هم ما جغرافياي وسيعي د اريم و وسعت ايران د وبرابر فرانسه و چند برابر انگلستان و بسياري از کشورهاي د يگر است تنها چند کشور آمريکا ، کاناد ا و روسيه قد يم و استراليا از ما بزرگتر است. د ر چنين شرايطي جغرافيا رفتار ما را کنترل ميکند . ما هميشه مسئلهمان مسئلهي آب بود ه و آب ارزش د اشته. آب جريان د ارد و ساکن نيست و مايهي آباد ي اين سرزمين بزرگ است. الههي آب، زن است. آناهيتا! اصلا جنسيت آب زن است کما اينکه د ر قد يم قناتها را به صورت تمثيلي شوهر مي د اد ند د ر اوستا، آناهيتا بيشترين ستايش را د ارد و بعد از او ساير ايزد ان قرار ميگيرند ، يک نسک اوستا مربوط به ستايش آناهيتا است. حتي کلمهي کنيز د ر ابتد ا به مفهوم د ختر و زن فرود ست بود ه نه برد ه. د ر زمان باستان برد هد اري د ر ايران وجود ند اشته. د ر سالهاي بعد اين کلمه به عربي ميرود به معني برد هي زن به کار ميرود . و د وباره به فارسي برميگرد د .
ما د ر تاريخ بعد از اسلام د و ترکان خاتون د اريم يکي همسر ملکشاه سلجوقي است، و يکي همسر محمد شاه خوارزم. و زن جالبتر، کسي است فرماند هي يک شهر د ولت بزرگي مثل ري است، عاشق ابن سيناست و پاسخ او به سلطان محمود يک پاسخ مد برانهي تاريخي است که «اگر حمله کني و بر من پيروز شوي کار فوقالعاد هاي نکرد هاي و بر يک زن پيروز شد هاي و اگر از من شکست بخوري مرد م خواهند گفت از يک زن شکست خورد .» و با اين حرف کاري ميکند . که سلطان محمود از حمله منصرف شود . و تا او زند ه است به ري حمله نميکند . اين اوج تد بير است. او زن اد يب و د انشمند ي بود ه که با ابن سينا بحثهاي بسيار د اشته. و همچنين مهستي شاعر که منشي سلطان سنجر است، زني است اد يب و فوقالعاد ه که البته اسم اصلياش مهستي است. زن آزاد ه و اد يبي بود که به واقع مشاور سنجر بود و نه فقط منشي او بلکه د ر مقاطع تاريخي خاص مشورتهاي مد برانهاي به او د اد ه.
يک نکته را که فراموش کرد م بگويم د قت به اسم سرزمين ايران است ما نام سرزمينمان که عزيزترين د اشتهي هر ايراني است را بر زنانمان مي گذاريم و از قرنها قبل ايران و ايران بانو نام بانوان ايران بود ه. و اين را ما د ر کمتر ملتي ميبينيم. مثلا د ر انگلستان چنين چيزي ند اريم. اما د ر فرانسه (که فرانسويها کشورشان را خيلي د وست د ارند ) نام فرانسوا را براي بانوان د اريم. و فرانسواز را براي مرد ان. ولي د ر ايران نام ايران فقط يک نام زنانه است. و البته د ر ساير کشورها کمتر د يد ه ميشود و اين نشانهي اهميت د اد ن ايرانيها به بانوان و زنان ايران است. و اين نشانهي زايايي زمين و گايا ماد ر زمين است که زن ايراني را به نام سرزمينمان ميناميم. د ر زبان ما هم همينطور است ما برخلاف زبانهاي اروپايي She و he ند اريم. و زبانهايي چون عربي که حتي اشياء مذکر و مؤنثاند ، و خنثي حتي! اجسام مذکر و مؤنث نيستند و تمايز جنسي ند ارد . زبان ما روان است و به همين علت بسيار پيشرفته است. و به همين د ليل زبان شعر است. و نوعي لطافت زنانه د ر اين زبان هست. تنها کسي که توانست با اين زبان حماسه بسرايد فرد وسي است و پس از او هيچکس نتوانست با اين زبان چنين حماسهاي بسرايد . «چو فرد ا برآيد بلند آفتاب / من و گرز و ميد ان افراسياب» فرد وسي با استفاد ه از انعطافپذيري زبان با چند اسم، بد ون فعل گزاره ميسازد . اين شگفتانگيز است. و يا سعد ي رواني نثرش هوش از سر خوانند ه ميبرد و غزلهاي سعد ي، پيش از عاشقانه بود ن، نوعي ستايش از حضور زن است د ر زند گي و سلوک. چنين عاشقانهسرايي چه د ر قرنهاي اوليهي اسلامي، و چه د ر سعد ي، ميبايد ريشه د ر حضور پررنگ و آزاد گي زنان باشد . شعر عاشقانه اما نسبت به زنان بسيار محترم است: «تو را سلامت باد اي گل بهار و بهشت. و …» يا مولوي و حافظ بخش عمد ه ي خلاقيتشان را مد يون ساختار لطيف زبان فارسياند . و يا نقش رابعه د ر شکلگيري عرفان اسلامي. رابعه عد ويه نخستين زني بود که کلمهي عشق را احيا ميکرد . عشق د ر قرآن نيست و يک کلمهي اوستايي ايش و ايشک است. و تحول پيد ا کرد ه و تبد يل به عشق ميشود . رابعه بصري است. بصريها د ر آن زمان اکثر ايراني بود ند چون بصره همجوار مد ائن است. و اصلا آن زمان ايران و عراق وجود ند اشت. همهي اين خطه حکومت خلفاي اسلامي بود . اين زن عشق الهي را احيا کرد . و ميگويد من عاشق حق تعالي هستم و او هم عاشق من.
و اين حرف حلاج هم هست البته.
بله اما حلاج پس از رابعه است. شروعکنند ه رابعه است و از او به حلاج ميرسد . رابعه اواخر قرن د وم است. او يک زن است که کلام عشق را احيا ميکند . او عَبد ِ قرآني را به مثابه عاشق بود ن مطلق به خد اوند تعبير ميکند . حلاج با همين کلمه ميتواند بگويد اناالحق. رابعه بنيانگذار عرفان ايراني است. بصره د ر آن زمان از مراکز اصلي حضور شعوبيان و يکي از مراکز روشنفکري بود ه که ايرانيان د ر آن بسيار بود ند و اين زن با همين تفکر آزاد ه از آنجا ميآيد . بسياري بنيانگذار عرفان ايراني را اول حسن بصري و بعد بايزيد و سپس حلاج ميد انند .
حس بصري؟ او که يک عالم مجتهد بود ه.
حسن بصري د ر قرن اول بود ه، عارفي خشک و متشرع بود ه. ولي عرفان ايراني که ميشناسيم متعلق به بايزيد و عطار است. ولي بايد اين سه تن را به اين ترتيب گفت رابعه بايزيد و حلاج، و رابعه اعلام کنند ه است و بايزيد و حلاج بنياگذار هستند . اين عرفان که بنيان اد بيات ماست، و سنگ بناي اين عرفان عشق است که محصول حالات و احوالات و بينش رابعه به عنوان يک زن ايراني است. ضمن اينکه اين عرفان، عرفان خاص ايراني است که اگر نبود ند اين عرفا ما اد بيات ند اشتيم، ما موسيقي ند اشتيم، رياضيات ند اشتيم، طب ند اشتيم و اين عرفا بود ند که اينها را پشتيباني کرد ند . آد مهايي مثل خيام و عطار و … به همين جهت فرد وسي فتواي حماسهسرايي خود را برا ي حماسه سرايي و اسطورهسرايي از شيخ معشوق طوسي ميگيرد . که از عرفاي بزرگ زمانه خود ش و جزو عقلاي مجانين هم بود ه.
برگرد يم به گوهرشاد .
د رخشانترين چهرهي سياسي و فرهنگي ما د ر د وران حکومت مغول گوهرشاد بود ه. او سوار بر اسب هر روز ميايستاد بر کار معماران و کارگراني که مشغول ساختن مسجد گوهرشاد بود ند نظارت مي کرد تا مسجد ساخته شود . اصلا توسعهي حرم امام هشتم به د ست اين زن بود . او شيعه نبود ولي اين کار را کرد .
واقعا چرا؟
د رواقع مغولها، شَمَن بود ند . گوهرشاد خود ش د ختر يک تاجر بزرگ ايراني بود . شمنها به عرفا و صاحبان کرامت و معصومان اراد ت د اشتند و گوهرشاد هم با استفاد ه از قبل همين اند يشه گسترش صحن و حرم امام رضا (ع) را وجههي همت خود ش ميکند . گوهرشاد د ختر يک تاجر ايراني معتبر راه ابريشم بود ه، پد رش شبيه تاجريست که سعد ي گفته که هر روز از جايي کالا به جاي د يگر ميفرستاد ه و يا ميبرد ه و به شهرهاي بزرگ سفر ميکرد ه. د ر آن زمان تاجرها به پاد شاهان وام ميد اد ند (مثلا انوشيروان د ر جنگ با روم از يک تاجر وام ميگيرد . براي تأمين هزينههاي جنگ.) گوهرشاد هم از طريق پد رش که با د ربار مغول و تيمور ارتباط پيد ا ميکند ، با اينها مرتبط ميشود . و تيمور او را د ر مجلسي ميبيند . و او را براي پسرش انتخاب ميکند . تيمور خيلي گوهرشاد را د وست د اشته و تا زماني که تيمور زند ه بود د ر اکثر مجالس او حتما گوهرشاد ميبايد حضور مييافت. اين زن عجيب کار کرد ه و همهي کارها هم د ر زمينهي پيشرفت و ايجاد آباد ي بود ه است او د و پسر تربيت کرد ه هر د و د انشمند و چون اينها بيشتر د انشمند ند تا جنگجو. پسر اولش که امير خراسان بزرگ است، جلسات بحث با امير عليشير نوايي و جامي خيلي بيشتر از کشورگشايي برايش ارزش د ارد . و بايسنغر ميرزا هم که اصلا يک هنرمند و هنرشناس د رجه يک است. و بايسنغر است که باعث رشد کمالالد ين بهزاد ميشود . او با حمايت از خطاطان نستعليق اين خط را رشد ميد هد .
د رواقع زني مثل گوهرشاد مغولها را تربيت ميکند . و از آد مهايي که از جمجمه آد مها مناره ميساختند ، شاهرخ و بايسنغر ميرزا ميسازد .
د قيقا اين زن بي نظير است. تعد اد زياد ي قنات را احيا ميکند و د رواقع خراساني که د ر حملهي مغول ويران شد ه توسط گوهرشاد آباد ميشود . او د رواقع ميتواند يک سرد ار مغول را واد ار کند که به يک زن اين قد ر آزاد ي و قد رت اجرايي بد هد . اين کار کمي نيست، و حاصل همان تد بير و فرهنگي است که حرفش را زد يد .
مصاحبه شونده: طاهری، قدرت الله؛ مصاحبه کننده: آزما
دی ۱۳۹۷ – شماره ۱۳۵ (۶ صفحه _ از ۳۴ تا ۳۹)
در فرهنگ و ادب پارسي زناني با تدبير چون شهرزاد در هزار و يک شب بسيار داريم اگر موافق باشيد در اين گفتگو نگاهي ژرفتر به مقولهي حضور زنان ايراني در عرصههاي مهم زندگي و تاريخ و تصوير آن ها در ادبيات فارسي داشته باشيم.
نویسنده: بهفر، مهری؛
دی ۱۳۹۷ – شماره ۱۳۵ (۳ صفحه _ از ۳۱ تا ۳۳)
واکاويدن نقش زنان در متون ادبي و تاريخي، ماهيتاً دربردارنده ي پرسش هايي است. پرسش هايي که سمت و سويشان را ديدگاه پژوهشگر و تعلق اش به جغرافياي خاص فرهنگي و اجتماعي و حتي جنسيت او جهت مي دهد. ما همواره با گذشته از طريق برداشت ها و تجارب امروزمان در گفت وگو و پيونديم و از مقام و موقع شخصي خود گفت وگو با گذشته را آغاز مي-کنيم و به انجام مي بريم. اگرچه در تحقيق عينيت گرايي، شناخت منابع و مراتب و سطوح آن، دستيابي به اسناد و مدارک دست اول و رعايت اخلاق تحقيق و امانت در نقل و انتقالِ اسناد شرط اصالت تحقيق شمرده مي شود، اما باز هم موقع و مقام محقق، و درک و برداشت او از منابع و اسناد موجود، پيش زمينه ي فکري، فرهنگي و سياسي او و پيش ساخته ها ي خاصِ فردي اش در تبيينِ داده ها و شکلي که او مدارک و متون را به هم مرتبط مي کند، نقشي تعيين کننده دارد.
مصاحبه شونده: اسماعیل پور، ابوالقاسم؛ مصاحبه کننده: قاسم زاده، محمد؛
دی ۱۳۹۷ – شماره ۱۳۵ (۶ صفحه _ از ۱۶ تا ۲۱)
د کتر ابوالقاسم اسماعیـلپور براي علاقهمنـد ان به ايـران بـاستـان و اسطورهشنـاسي نامـي آشنـاست و آشناتر از او جلال ستاري اند يشمند ي که حق بسيـار بر گـرد ن مطالعات اسطورهشناسي د ر ايـران د ارد .و د ر چند سال اخير نيز بحث جد ي کاربرد اسطوره د ر هنر و اد بيات را مطرح کرد ه. د کتر اسماعيلپور همراه همسر و همراهش … مصاحبهي مفصلي با استاد جلال ستـاري انجام د اد هاند که د ر قالب کتاب «اسطوره و نماد» در ادبيات و هنـر چاپ شد ه محمد قاسمزاد ه نويسنـد ه و پژوهشگر و د وست ساليـان د کتـر اسماعيلپور زحمت گفتوگويي نسبتا مفصل را با د کتر اسماعيلپور بر عهد ه گرفت، که د ر ادامه مي خوانيد .
مصاحبه شونده: ستاری، جلال؛ مصاحبه کننده: اولاد، فروغ؛
دی ۱۳۹۷ – شماره ۱۳۵ (۱ صفحه _ از ۱۵ تا ۱۵)
«اسطوره و نماد در ادبيات و هنر» حاصل گفت و شنودي است طولاني با اسطوره شناس بزرگ معاصر، استاد دکتر جلال ستاري پيرامون اسطوره و اسطورهشناسي، نماد و نمادپردازي در آثار ادبي و هنري اعم از رمان، نمايشنامه، فيلم و ديگر سويه هاي ادبيات و هنر.