«شکاريم يک سر همه پيش مرگ» مجموعهي مقالات شاهرخ مسکوب است که هشت سال پس از مرگ او – يعني ۲۳ فروردين ۱۳۸۴ – حسن کامشاد دوست صميمي مسکوب آن را منتشر کرده است. در واقع کامشاد هشت سال وقت گذاشت تا از ميان نوشتههاي پراکندهي مسکوب که گاه در حاشيهي کتابهاي مختلف نوشته بود، اين مجموعه را فراهم سازد.
کتاب شامل چند مقاله است با عناوين: منشأ عقل در انديشهي ناصر خسرو (يا نگاهي به عقل در قرآن ” عقل کلامي ” معتزليان و اسماعيليه ” پارهاي توافق عقيدتي ميان معتزله و شيعيان ” توافق کلي مکتبها ” ابويعقوب سجستاني انديشههاي نوافلاطوني) معناي عقل در انديشهي ناصرخسرو (با نگاهي به انسانيت در مراتب وجود خويشکاري عقل، عقل وعلم، هستيشناسي عقل، پايگاه عقل در کيهانشناسي ناصرخسرو) نگاهي ناتمام به شعر متعهد فارسي در دههي سي و چهل، ايران در آسيا، “يادداشتهايي دربارهي مينياتور”، دربارهي هنر نقاشي قاجار، “ملاحظاتي دربارهي خاطرات مبارزان حزب تودهي ايران، ذات مکان يا شعر به ناکجا آباد ” روزهاي پيش از روزهاي در راه، شکاريم يک سر همه پيش مرگ، آبکوه دايي گلگشت به کوه و بيابان و شکار، عزيزخان و شکار خرس.
شايد اين از جادوي قلم انديشمندي چون مسکوب است که وقتي در يک جلد کتاب، ملاحظات فلسفي و ديني در باب انديشهي شاعري چون ناصرخسرو در کنار نگاه به شعر نو و خاطرات شکار قرار ميگيرد همچنان زيباست و خواندني و از همهمهمتر از سطر سطر آن چه ميخواني حتي اگر يادداشتي کوچک باشد بسيار ميآموزي.
او در مقالهي «نگاه ناتمام به شعر متعهد فارسي در دههي سي و چهل» ميگويد: «در دههي سي و چهل …. ما اسير ايدئولوژي سياسي خاصي بوديم که سير تاريخ، ساخت و مبارزهي طبقاتي و راه پيرزوي و رسيدن به شاهراه نجات را به ما ياد ميداد و همهي اينها به ادبيات راه مييافت.»
او سپس ميگويد: «شعر نيما هر چند سرگذشت انسان اجتماعي را بيان ميکند ولي زنداني مکتب سياسي يا اجتماعي نيست» اما شعر شاملو ( با اشاره به شعري که زندگي است) و سايه ( اشاره به شعر شبگير) از اين دست نيست. از نوع پايبند به ايدئولوژي سياسي است يکي ديگر از مقالات خواندني اين کتاب مقالهي «ايران در آسياست» که سير شکلگيري تاريخ ما در پهنهي جغرافيايي که نامش ايران است را بيان ميکند. اطلاعات عرضه شده در اين مقاله فوقالعاده و تازه است. مطلب «روزهاي پيش از روزهاي در راه» بخشي از يادداشتهاي روزانه مسکوب است که در سالهاي اوليهي دههي ۴۰ نوشته شده در واقع مسکوب روز ۵/۲/۴۳ بعد از خواندن تاريخ مغول و سيرهي جلالالدين محمد نسوي اين يادداشت را نوشته آن چه او از اين برهه از تاريخ ايران در اين يادداشت عرضه کرده فوقالعاده است. يکي ديگر از اين يادداشتهاي روزانه مربوط ميشود به دو جدل او با دوستانش مرحوم بهمن محصص و هوشنگ ابتهاج که پس از پنجاه سال خواندن در اين يادداشتها مينويسد که چه طور در برابر دوستانش اختيار از کف داده و عصباني شده که حرفي را اثبات کند که سالهاي سال بعد زمانه آن را ثابت کرد.
و سرانجام مطلب «شکاريم يک سره همه پيش مرگ»، طرحي است که قرار بوده روزي تبديل به يک داستان شود. و آن چه در اين نوشته حيرتآور است زيبايي نثري است که خواننده را مبهوت ميکند.