ناصر تقوایی برای من نمونهی یک فیلمساز مولف ناکام در سینمای ایران است که با آغاز شلوغیها برای انقلاب و اعتصابهای کارمندان تلویزیون ملی پروژهی سیزده قسمتی او دربارهی نویسندگان معاصر ادبیات ایران در پیشتولید متوقف شد و مجموعهی «شوهر آهوخانم» که قرار بود سریال بعدی او باشد از تولید بازماند. بعد از انقلاب، بهروز افخمی، پروژهی «کوچک جنگلی» را از دست او درآورد و همهی عوامل اصلی انتخابی او را اخراج کرد تا خودش کارگردان مجموعه باشد. تقوایی بارها و بارها قصد ساخت فیلم کرده اما یا با ساخت فیلمهایش موافقت نشده (پروژهی زندگی دکتر محمد مصدق و پروژهای دربارهی تروریسم و اتهاماتی که آمریکا و جهانیان به ایران میزدند) یا در میانه با کارشکنی و دلایل دیگری در نیمه متوقف شده است.
دو فیلم «زنگی و رومی» و «چای تلخ» فیلمهای آغاز شده اما ناتمام ماندهی او هستند همچنان که در مجموعهی «قصههای کیش» که در جشنوارهی کن بود با دسیسهی محسن مخملباف او از حضور شخصی در کن بازماند و شخص دیگری جای او نشست و رسوایی بعد از آن همهجا سر و صدا کرد. همهی مدیران ارشد سینمایی که به دنبال عکس یادگاری با چنین فیلمسازانی هستند بارها اعلام کردهاند که آمادهی فراهم کردن شرایط ساخت فیلم برای او هستند اما همهی اینها فقط در حد لفظ و خبر باقیمانده و قدمی برداشته نشده است.
پیش آمده که فیلمنامهای از او بیش از یکسال در دفتر مدیری مانده بیآنکه خوانده شده باشد اما در ظاهر همه لفظ «استاد» «استاد»! از دهانشان نمیافتد و وعده پشت وعده. ناصر تقوایی نمونهی کامل یک نابغهی ناتمام است. فیلمنامههای درخشانی از او موجودست که «انسان کامل» و «آخرین لحظات زندگی میرزا کوچک خان جنگلی» که میان میرزا و همسرش در یک کلبه میگذرد از مؤثرترین متون سینمای ایرانست که من شانس این را داشتهام گوشههایی از این دو متن را از زبان او در کلاسهایش بشنوم.
آخرین پیشنهاد من به او ساخت یک مستند خودنگار از او دربارهی خودش بوده است و دو فیلم ژان لوک گدار و آنییس واردا را هم برایش بردم که ببیند و در همان خانه دست به کار ساخت مستندی از زندگی خودش بشود و ما هم کمکش کنیم… سوژهی پروندهی این شمارهی مجله طرح این سؤال است که: ما برای مؤلفینمان چه کردهایم؟ برای پاسخ به این سئوال به جای گلهگذاری ترجیح من این است که حداقل کاری را که از دستم برمیآید در مورد یکی از مؤلفان به حق سینمای ایران یعنی ناصر تقوایی ارائه کنم و آن مقالهایست که در زیر میخوانید که به بررسی جغرافیای داستان در فیلمهای تقوایی میپردازد:
تا اینجا در صفحه اول باشد و با فونت کمی بولدتر از اینجا به بعد مقاله شروع میشود.
خروار فیلمهای سینمایی آپارتمانی، که بازتاب شرایط طبقهی متوسط جامعهی امروز ایران در دهههای ابتدایی قرن بیستویکم هستند، معمولاً به روابط و مناسبات میان افراد خانواده یا حداکثر، همسایهها میپردازند و علت تکمکانی بودن رویدادها و محدودیت مکانی فیلم بیشتر مربوط به کمبود بودجه و تصور امکان کنترل کامل روی فیلم است در حالیکه بخش عمدهی هزینه در این گونه فیلمها به دستمزد هنرپیشهها اختصاص پیدا میکند تا محلهای فیلمبرداری.
این اشتباه محاسباتی، سینمای ایران را هم گران کرده هم کوچک. اما در روزگاری نه چندان دور، وقتی که هنوز سیل انبوهسازی و یکسانسازی در شهرهای کشور راه نیفتاده بود فیلمهایی در سینمای ایران ساخته شده که به ضرورت درامش در یک خانه شکل میگرفته است. در اکثر فیلمهای ناصر تقوایی، مولفترین فیلمساز تاریخ سینمای داستانی ایران، اینگونه است؛ خانه محل اصلی شکلگرفتن درامِ فیلم
است.
آرامش در حضور دیگران
داستانِ «آرامش در حضور دیگران» به عنوان اولین فیلم سینمایی او در یک خانهی دو طبقه شکل میگیرد. خانه به عنوان حریم امنی که در آن خصوصیترین روابط افراد، در آن برملا میشود و زندگی دو نسل مختلف مورد بررسی قرار میگیرد به فضاهای مختلف برای بیان سینمایی تقسیم میشود. زیرزمین، محل استقرار پدر مالیخولیایی، سرهنگ بازنشسته، منشایی برای صداهای ناشنیدنی، خوفانگیز و مرموز معرفی میشود. طبقهی اول محل برگزاری میهمانی و خوشگذرانی و روابط خصوصی دختران سرهنگ است و طبقهی دوم محلی برای ابراز نگرانی چه با گفتار چه با رفتار. جملهی «چهقدر این شهر تاریکه!» و اقدام سرهنگ برای پریدن از پنجره و نشستن زنانِ نگران از آینده در صبحهای زود بر صندلی گهوارهای در بالکن طبقهی دوم، این تقسیمبندی ارتفاعی در سه فضای مختلف طبقات را کامل میکند. حیاط خانه اما محل گذراندن اوقات متنوعیست: دیدزدنِ اعضای داخل خانه، سربریدن مرغ میهمانی، صرف صبحانه در محیط باز و چیزهایی از این دست. در «آرامش…» حداقل چهار فضا برای پیشبرد قصه در محیط خانه وجود دارد