مديا کاشيگر به گفتهي خودش مترجمي دو فرهنگي است.
تحصيلاتش را در فرانسه به پايان رسانده و در طي سالهاي متمادي، کتابهاي بسياري از فرانسه به فارسي
برگردانده است. با او دربارهي تأثير ترجمه بر فرهنگ مترجم و ترجمه به مثابه يک مهاجرت فرهنگي گفت و
گو کرديم:
آنچه که «شعر اکنون» ميناميم، گونهاي از شعر رايج امروز است که به گمانم بيش از آن که ادامه جريان شعر نيمايي و
پسانيمايي و بعد از آن باشد. جرياني است تأثير پذيرفته از شعرهاي ترجمه شده و متأثر
از نظريههايي که شايد در زادگاهشان اعتبارمند باشند و نه
در اينجا و يکي از معضلات اينگونه شعري، بيگانهگياش با مخاطب است آنقدر که بسياري از فرهيختگان اهل قلم هم، هرگاه
بحثي پيش آيد درباره اينگونه شعري، حرف اول و آخرشان يک جمله است! اين
به اصطلاح شعرها را نميفهميم! به هر روي؛
گفتيم گفتوگويي داشته باشيم در اين زمينه و در قالب ميزگرد با يک شاعر حافظ موسوي، يک شاعر
و مترجم شعر، احمد پوري و شاعري ديگر محمود معتقدي و اسدالله امرايي مترجم تا مقدمهاي باشد براي گفتوگويي ديگر در همين زمينه. با چند تحليلگر و منتقد، شايد که چراغي روشن شود براي بهتر ديدن و بحث به اين شکل آغاز شد
که؛
در فرصت کوتاهي که اخيراً عبدالله کوثري به تهران
آمده بود، براي احوالپرسي تلفني با او تماس گرفتم و از آنجا که نميتوان با کوثري صحبت کرد و از ادبيات چيزي نگفت، نظر
او را دربارهي موضوع پروندهي اين شماره، يعني علت توجه مردم در ايران و ساير
نقاط دنيا نسبت به داستانها و رمانهاي مستند پرسيدم؛ و کوثري اين سؤال را با سؤالي
پاسخ داد:
شما فکر نميکنيد آنچه به عنوان آثار برتر ادبي در آن سوي جهان توليد ميشود هم چيز قابل توجهي نيست و به همين دليل مردم
به عنوان مخاطب فکر مي کنند بهتر است دست کم تاريخ و وقايع مستند را بخوانند که حداقل
آموزنده است؟!
جمال ميرصادقي
داستاننويس است، داستاننويسي
پيشکسوت. سالهاست کسوت معلمي را هم به نويسندگي اضافه کرده است.
هميشه با روي باز پذيرندهي جوانترهاست و از هيچ کوششي براي معرفي آنها فروگذار
نميکند. اين همه سال تدريس روحيهي او را
کاملاً به اصطلاح «معلمي» کرده به همين دليل وقتي سؤال اولم را با او در ميان گذاشتم
و پرسيدم به نظر شما چرا داستانهاي مستند طي سالهاي اخير،
در دنيا طرفداران بسيار يافته؟ گفت: در کتاب فرهنگ داستاننويسي،
تعريف داستان مستند اينطور آمده؛ و شروع کرد از روي متن کتاب اين قسمت
را خواند:
دکتر ضياء موحد، نويسنده، شاعر و پژوهشگري است که هرگاه گفتوگويي با او داشتهام بيش از هر چيز صداقت، صراحت و انصاف وي بهويژه دربارهي شاعران جوان برايم تحسينبرانگيز بوده است و در اين گفتوگو نيز همين احساس را داشتم بهويژه آنجا که از اوضاع نهچندان مطلوب شعر اکنون ميگفت.
کيانوش عياري
همواره ثابت کرده کهاز کارگردان هاي متفاوت سينماي ايران است . او حتي عليرغم اين که
هم در مصاحبه پيش رو و هم قبلا” اعلام کرده که چندان طرفدار اقتباس سينمايي
نيست بهترين برداشت ها را از کتاب هاي گوناگون
در فيلم هاي مختلفي که ساخته و به خصوص از زندگي نامه دکتر قريب در ساخت سريال روزگار
غريب کرده است با در اين باره که چرا نقش کتاب در سينماي ما اين قدر کم رنگ است گفتگو
کرديم.
همه اين در و آن در زدنهاي من در پي گارسيا
مارکز – يعني مسافرتم از پاريس به بارسلونا و دو هفته در هتلي در کاتولونيا ماندن و
تلفنهاي دور و نزديک و نامهنگاريهاي پي در پي از نيويورک به اسپانيا – از وقتي شروع شد که
در دومين و آخرين باري که گارسيا مارکز را در بارسلونا ديدم، پرسشنامهاي را که با نظر خود او تنظيم کرده بودم به دستش
دادم. سنگرگيري گارسيا مارکز در مقابل خبرنگاران شهرهي آفاق است و در آن لحظه تنها با مصاحبهي کتبي ميشد به تورش انداخت. ضمن نوشيدن چاي، قول داد که
ظرف چند روز جوابهايش را حاضر کند و
حتي پيشنهاد کرد که اگر باز هم بخواهم ميتوانم سوالهاي تازهاي بر پايهي جوابهايي که داده است طرح کنم و به مصاحبه بيفزايم اما از آن وقت
ديگر دستم به دامانش نرسيد. گر چه که قبل از عزيمتم به توسط همسرش برايم پيغام فرستاد
که دستنويس آن را برايم خواهد فرستاد – اما
هنوز که هنوز است چيزي به دست من نرسيده است.
محمدرضا اصلاني،
فيلمساز است، شاعر است و فارغالتحصيل نقاشي و علاقمند به فلسفه و همهي اينها در مجموع از
او شخصيتي چند بعدي ميسازد که هر بار نشستن و گپ زدن درباره ي هنر و فرهنگ با او لطفي تازه به شيريني
شناخت انديشه و نظريهاي جديد دارد. و اين گفتوگويي است با
او درباره ي جريانهاي هنري در نيم
قرن گذشته.
در کانون ادبی
گروه شعر معاصر با او آشنا شدم همیشه ردیفهای آخر مینشیند.در شهر
با وسایل عمومی شهری رفتوآمد میکند و با مردم کوچه و بازار همکلام و همنشین و همدل است و وقتی
شعر میخواند صدایی دلنشین از جنس صدای شاملو دارد و شاعر
و منتقد و معتقدی از نوع مردم امروز است. از روزمرهگی و تکرار و
نیازهای ساختگی و بیهویتی گریزان است و در حوزهی شعر وادبیات
و هنر مشارکتی چشمگیر دارد. با لطافت طبع و رندی خاص از هرچه او را محدود کند دوری
میکند.