نویسنده : طاهری، قدرت الله؛
مدیر گروه ادبیات فارسی دانشگاه شهید بهشتی
خرداد ۱۳۹۸ – شماره ۱۳۸ (۳ صفحه – از ۲۸ تا ۳۰)
ادبيات ايران، شايد بتوان گفت پر نقش و نگارترين جلوهي فرهنگي مردمان اين مرز و بوم، با گذر از عوالم و پيچهاي تاريخي صعب و دشوار پاي به دنياي امروز نهاده است؛ ادبيات ايراني، در گام آغازين پس از نشو و نماي نخستينهي خويش در زبان و خيال هنرمندان بينام و نشان، سينههاي دردمند مردمانش را ملجأ و پناهگاه خود يافت و در گام ديگر، از سينهي کوههاي سخت سر به در آورد و خردمندان اين قوم، دانستنيها و يافتنيهايشان را در دل صخرههاي سنگي به يادگار گذاشتند. چنانکه نويسندگان مقدمهي شاهنامهي ابومنصوري به درستي اشاره کردهاند: «اوّل ايدون گويد در اين نامه که تا جهان بود مردم گرد دانش گشتهاند و سخن را بزرگ داشته و نيکوترين يادگاري سخن دانستهاند، چه اندرين جهان مردم به دانش بزرگوارتر و مايهدارتر. » همين سخن، به احتمال فراوان، الهامبخش رودکي، بنيانگذار رسمي شعر فارسي در سرودن ابيات زير بوده است:
تا جهـان بود از سـر مردم فراز/ کـس نبود از راز دانـش بينياز
مردمـان بخـرد اندر هر زمـان/ راز دانـش را به هر گـونـه زبان
گرد کردند و گرامي داشتند/ تا به ســنگ اندر همي بنگاشتند
دانش اندر دل چراغ روشنست/ وز همه بد بر تن تو جوشنست