عباس جهانگیریان با اشاره به آمادگی نداشتن مخاطب نوجوان ایرانی در مواجهه با آثار ادبی ترجمه ژانر وحشت، از اینکه بچهها چطور قربانی این ژانر میشوند، میگوید.
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا، درباره وضعیت آثار ادبی تالیفی کودک و نوجوان در ژانر وحشت و تاثیرپذیری آنها از آثار خارجی اظهار کرد: من این ژانر را خیلی دنبال نمیکنم، در داستانهایم لحظههای وحشت وجود دارد اما فقط در «توران تور» از ژانر وحشت استفاده کردهام که خوب هم جواب داد.
او با اشاره به تقلید نویسندگان کودک و نوجوان ایرانی از نویسندگان خارجی بدون شناخت از مخاطب خود گفت: مخاطب اروپایی از این ژانر پیشزمینه دارد و غافلگیر نمیشود. اما زمانی که آثار ژانر وحشت در دهه ۷۰ در ایران ترجمه شد، اینطور بود که مخاطبان زیادی به ویژه نوجوانان به دنبال این ژانر رفتند، برای همین بعضی از نویسندگان ما هم تحت تاثیر جوی که به وجود آمد، به فکر افتادند برای به دست آوردن مخاطبان بیشتر سراغ این ژانر بروند. ولی چون تقلید بود، جا نیفتاد. برای همین است که کمتر شنیدهایم یک اثر ایرانی در ژانر وحشت موفقیتی را داشته باشد که کارهای ترجمه دارند، چون نویسندگان ما تقلید کردهاند.
جهانگیریان افزود: بعضی از دستمایهها در داستانها و افسانههای قدیمی ایرانی وجود دارد، ما میتوانستیم اینها را بازنویسی کنیم و دستمایه قرار دهیم، بهتر از این بود که بخواهیم تحت تاثیر شخصیتهای غربی بنویسیم. من مخالف ژانر وحشت نیستم، زیبایی ادبیات یک کشور به این است که همه سبکها را داشته باشد و همه هر طور که میخواهند بتوانند تجربه کنند. از طرفی مخاطبان مختلفی هم داریم، اینها باعث رشد و گسترش ادبیات نوجوان میشود. اما به هر حال من فکر میکنم ما از این نظر موفق نبودهایم که بتوانیم یک جریان تالیفی در ادبیات وحشت به وجود بیاوریم و بتوانیم مخاطب نوجوان ایرانی را راضی کنیم مگر اینکه تقلید نکنیم و سعی کنیم با توجه به میراث خودمان آثاری را از دل افسانهها بیرون بیاوریم و به صورتهای مختلف بازآفرینی کنیم. تا آنجا که من دیدهام کسانی که دنبالهروی کردهاند، موفق نبودهاند.
این نویسنده با بیان اینکه ادبیات وحشت در خارج از کشور ما فرآیندی را طی و به گونهای تکامل پیدا کرده که مخاطب آمادگی آن را دارد اظهار کرد: من با یک دوست روانشناس کودک صحبت میکردم، او میگفت بیمارانی دارد که بدون اینکه زمینه داشته باشند یکدفعه فیلمی از ژانر وحشت دیدهاند یا رمان وحشت خواندهاند و شبها کابوس میبینند؛ در واقع ممکن است آن اتفاقی که برای نوجوان فرانسوی یا آمریکایی در این ژانر میافتد در کشور ما شاید جور دیگری جواب بدهد چون ما بسترهای لازم را برای آن فراهم نکردهایم. مثلا آن بچهها در کودکی افسانههای وحشت را با قصههای مادربزرگ شنیدهاند، از این طریق مقداری مصونیت پیدا میکنند چون بچه وقتی از کودکی پای اینها نشسته یا برایش خوانده شده، در برابر آن مصونیت پیدا میکند.
او سپس گفت: اما ما یکدفعه آمدیم و از ۳۰ سال پیش شروع به ترجمه این آثار کردیم، بدون اینکه فکر کنیم آیا مخاطب نوجوان ما به لحاظ ساختار روانی ظرفیت پذیرش این ترس، هول و فشارهای روحی ناگهانی را دارد یا نه. این را از قول یک روانشناس میگویم که چون این بسترسازی انجام نشده، در مخاطب ما که آمادگی لازم را نداشته، تاثیر بد گذاشته است.
عباس جهانگیریان همچنین به عقیده برخی از طرفداران ژانر وحشت اشاره و بیان کرد: بعضی از طرفداران ژانر وحشت معتقدند که کودک و نوجوان باید ترس را مثل خیلی از حسهای دیگر در تخیل خود تجربه کنند و وقتی تجربه کردند، هنگامی که در عالم واقعی با آن روبهرو میشوند، مصونیت دارند. اما مسئله این است، چه تضمینی وجود دارد آن زمانی که بچهها ترس را در تخیلشان تجربه میکنند آسیبی نبینند؟ چون ساختار روانی همه بچهها شبیه به هم نیست، بعضیها آسیبپذیرترند. ولی بعضیها معتقدند بچهها از واقعیت زندگی به این ژانر پناه میبرند و میگویند چون بچهها در شرایط پراسترسی هستند، گاهی دوست دارند از این فضای واقعی دور باشند و به فضای تخیلی پناه ببرند اما واقعا چه تضمینی هست که آن فضای تخیلی بدتر از آن فضای واقعی که بچهها از آن فرار کردهاند، نباشد؟! باید در اینباره مطالعه شود، ولی جامعه ما به عنوان یک جامعه شلخته، هیچ نظم و سامانی ندارد و برای همین ممکن است خیلی از بچهها قربانی این ماجراها شوند.
نویسنده «پسر نان و نمک» افزود: اینها همه باید در یک سازوکار مطالعهشده باشد، مترجمی که آثار وحشت را ترجمه میکند، اگر لازم است باید در بخشهایی کار را ویرایش کند و ساختار روانی مخاطب ایرانی را در نظر بگیرد. بعضیها میگویند بهتر است هر کدام از رمانهایی که در ژانر وحشت ترجمه میشود، توسط یک روانشناس کودک و نوجوان خوانده شود و او درباره آن نظر بدهد، اما حالا کدام ناشر این کار را انجام میدهد؟ خیلی از ناشران دنبال بازگشت سرمایه و سودشان هستند.
جهانگیریان در پایان درباره عوارض دور کردن کودک و نوجوان از دنیای واقعی به واسطه داستانهای فانتزی و ادبیات وحشت گفت: مشکلی که من با خیلی از دوستان طرفدار ژانر وحشت دارم این است که میگویند بچهها الان در شرایطی هستند که بیشتر دوست دارند به تخیل پناه ببرند تا واقیعت؛ اما من میگویم کودک و نوجوان یا باید به این شرایط تن یا آن را تغییر بدهد، این تغییر با شناخت واقعیتهای دنیای پیرامون به وجود میآید. اما وقتی ما به مخاطبمان این فرصت را نمیدهیم که جهان واقعیاش را بشناسد، آدمی را تربیت میکنیم که در آینده فاقد مهارتهای اجتماعی است و نمیتواند مشکل زندگی خود را حل کند و واقعیتهای جامعهاش را نمیشناسد. نوجوانی که در یک شکست عشقی در ۱۶سالگی خودکشی میکند، علتش این است که نتوانسته احساساتش را کنترل کند، چون تجربه مقابله کردن با این پدیدهها را ندارد. این تجربهها در رمانهای عاشقانه وجود دارد و نوجوان باید در رمان عاشقانه با این مسائل به عنوان یک تجربه عاطفی در دوران بلوغ آشنا شود؛ اگر آن را در ادبیات تجربه کند، در زندگی با پختگی و آگاهی بیشتر با آن مواجه میشود. بنابراین من موافق نیستم که نوجوان فقط رمان وحشت بخواند و از واقعیتهای زندگی غافل شود.