ص ۸ و ۹، ماهنامه آزما، شماره ۱۲۲

هوشنگ اعلم، یادداشت: واقعيت اين است که تهران، شهري که به خاطر بافت جمعيتياش از يک سو و به دليل پايتخت بودنش بيش از هر شهر ديگري، ايران و شاکلهي فرهنگي آن را نمايندگي ميکند. و به همين دليل نيازمند داشتن يک مديريت فرهنگي زبده است. مديريتي که بتواند نقش مؤثر و تعيينکننده در همهي برنامهريزيهاي توسعهي شهري داشته باشد. و با برخورداري از قدرت اجرايي لازم از عملي شدن برنامههايي که با فرهنگ ايران و شرايط اقليمي شهر در تعارض قرار ميگيرد. جلوگيري کند.
تشکيل چنين ساختاري با عنوان شورا يا کميتهي فرهنگي ميتواند به طور جدي در دستور کار شوراي شهر تازه تشکيل شده قرار گيرد و حتي در صورت لزوم براي تفويض قدرت نظارتي لازم به اين ساختار، تشکيل نهاد مديريت فرهنگي شهر به عنوان لايحه يا طرح در مجلس شوراي اسلامي بررسي و به صورت قانون اجرايي گردد و در اين صورت است که ميتوان اميدوار بود برنامههاي مربوط به توسعهي شهرها و ساختوسازهاي شهري نه بر بنيان تقليدهاي ناهمساز با روحيه، شيوهي زندگي، زيباييشناسي و فرهنگ ايراني بلکه براساس همهي آنچه که ميتواند سبب بازيابي هويت رنگ باخته تهران و بسياري از شهرهاي بزرگ ايران باشد اجرا خواهد شد.
اين واقعيت آشکار است که تهران در سالهاي اخير رشد هولانگيزي داشته است. رشدي نامتوازن و ناهمگون با پيشينهي فرهنگي و تاريخي شهر و ناهمخوان با شيوهي زندگي مردمانش. يکي از بدترين سياستهاي مديران شهري در سالهاي اخير، تلاش براي بلند مرتبهسازي به قيمت تخريب باغها و قلع و قمع درختان کهنسال و فروش تراکم براي تأمين برخي از هزينههاي کلان شهري است؛ که ديگر دشوار ميتوان آن را «تهران» ناميد. شهري که ظاهر آن بيشتر شبيه شهرهاي بزرگ شرق آسياست. به همين دليل و دلايل متعدد ديگر بايد گفت: بزرگترين مشکل تهران به ويژه در سالهاي اخير، مديريت بروننگر و بيتوجه به بنيانهاي فرهنگي بوده است. مديريتي که چشم به الگوهاي ساخت و ساز در کلان شهرهايي مثل کوالالامپور و يا گاهي برخي از شهرهاي اروپايي داشته. بدون اينکه به اين مسئلهي مهم و اساسي توجه کنند که تهران نه کوالالامپور است، نه استانبول نه رم و نه پاريس، تهران بزرگترين شهر در کشوري است که فرهنگ و پيشينهي فرهنگي خود را دارد و شيوهي زندگي مردمش به رغم همهي تغييرات اجتماعي به وجود آمده در دو دههي اخير، مبتني بر فرهنگ خاص خودشان است و در يک کلام تهران، تهران است و بايد تهران باشد. از نخستين ماههاي پس از انقلاب، مسئولان ردهي بالاي کشور و همهي کساني که با غرب و انديشهي غربي مخالفند، نگران مقولهي تهاجم فرهنگي بودهاند، اين نگراني مظاهري چنان آشکار دارد که نميتوان گفت از آن دست نگرانيهايي است که گهگاه بر زبان ميآيد و پس از مدتي فراموش ميشود و به همين دليل نهادهاي بسياري براي مقابله با اين تهاجم و صدور ارزشهاي انقلابي تشکيل شده است که مسئول جلوگيري از اين تهاجم و برخورد با مظاهر آن هستند و بيشتر جلوههاي اين تهاجم را در تغيير رفتارهاي فردي و اجتماعي نسل جوان و طرز لباس پوشيدن و شيوهي آرايش آنها ميدانند در حالي که در دو دههي اخير بيشترين تهاجم به دليل نبودن مديريت آگاه فرهنگي در تهران و در شيوهي ساخت و سازها و توسعهي شهري، پايتخت و به تبع آن در شهرهاي ديگر کشور و حتي در برخي روستاها اتفاق افتاده است و همين امر بيشترين تأثير را در تغيير الگوهاي فرهنگي و رفتارهاي اجتماعي نسل جوان داشته است.
تهران کلان شهري است که سر در دامنهي البرز دارد و تا حاشيهي کوير مرکزي ايران، دامن گشوده است و به همين دليل از شرايط اقليمي و آب و هوايي خاص برخوردار است که اين شرايط در جريان ساخت و سازهاي سالهاي اخير و توسعهي تهران به هيج عنوان مورد توجه قرار نگرفته است اين واقعيت روشن است که تهران شهري پرآفتاب با هوايي خشک است و مسير جريان هواي آن از غرب به شرق است و با نگاهي گذرا به نقشههاي هواشناسي خيلي راحت ميتوان فهميد که کانالهاي دم و بازدم تهران در کدام سوي شهر قرار گرفته و عوامل طبيعي کندکنندهي جريان هوا در کدام نقاط شهر قرار دارند و برجهاي ساخته شده در شمال غرب تهران چه بر سر هواي اين شهر آورده. موضوعي که ساکنان تهران در دههها و سدههاي پيشتر به خوبي بر آن واقف بودند و با توجه به شرايط آب و هوايي و موقعيت جغرافيايي تهران از شيوههاي معماري خاص و متناسب با شرايط اقليمي در ساختن بناها استفاده ميکردند. يکي از مهمترين مسايلي که ساکنان قديم تهران به آن توجه داشتند، پرآفتاب بودن تهران بود. و به همين دليل براي تعديل هواي شهر و گسترش سطح سايهسارها، در معابر و خيابانها درختهاي سايهگستر و از جمله چنار ميکاشتند که ضمن همخواني با شرايط آب و هواي تهران، با ايجاد سايهسارهاي گسترده به ويژه در مسير معابر اصلي و مسيرهاي منتهي به شمال و شرق و غرب کشور گستره نفوذ آفتاب را به سطح شهر کاهش ميدادند و از اين طريق فضاي مناسبتري را براي زندگي و تردد اهالي و در خنکاي بيشتر به وجود ميآورند. در حالي که طي دو، سه دههي گذشته، مديران شهري به جاي کاشت درختهاي سايهگستر، کاشت انواع درختهاي پايه کوتاه و کم شاخ و برگ از جمله نارون و سرو را در دستور کار خود قرار دادند و در مقابل با قطع چنارهاي کهنسال به خاطر تغيير کاربري باغها و تسهيل در امر بلندمرتبهسازي، سطح سايهها را در شهر پرآفتاب تهران تا حد فاجعهباري کاهش دادند. در زمينهي معماري و ساختمانسازي هم، سازمانهاي مسئول و مديريت شهري به جاي بهرهبرداري درست از شيوههاي آزموده شده، معماري ايراني و متناسب با فرهنگ و آب و هواي تهران، به الگوبرداري از شيوههاي معماري و طراحي ساختمانها در کشورهايي روي آورند که شرايط اقليمي کاملاً متفاوتي با تهران دارند و نتيجهي آن ساخت بناهايي با نماهاي شيشهاي و آلمينيومي و سنگ بود که جدا از ناهمخواني اين نماها با شرايط اقليمي و آب و هوايي تهران شکل و شمايل ظاهري و خصوصيات داخلي آنها با فرهنگ و معماري ايراني هيچ قرابتي ندارد و البته يکي از افتخارات مديران شهري گفته يا ناگفته اين است که تهران به معروفترين کلانشهرهاي دنيا شبيه شده است!
اما واقعيت اين است که تهران نه کوالالامپور است نه استانبول و نه پاريس و در نهايت در صورت تداوم روند فعلي، نتيجه همهي تقليدها تهران را به کاريکاتوري مضحک از همهي اين شهرها تبديل خواهد کرد و اگر کسي که دو، سه دههي پيش از تهران رفته، روزي به اين شهر برگردد بدون شک با شهري روبرو خواهد شد که کمتر نشاني از تهران به عنوان يک ابر شهر ايراني در خود دارد.
در شهر پاريس پايتخت فرانسه که قدمت تاريخي دارد، با وجود همهي امکاناتي که براي مدرنسازي شهر در اختيار شهرداري و شهروندان هست، هنوز و همچنان در ساخت بناها شرايط اقليمي و فرهنگي هنري فرانسه به دقت مورد توجه قرار ميگيرد. در پاريس دروازهي پيروزي هنوز پابرجاست و حتي خيابانها و کوچههايي که زماني شاهد نبردهاي دورهي رنسانس بودهاند هنوز هست. و حتي صاحبان خانهها و مغازههاي قديمي پاريس براي بازسازي بناهايشان و ايجاد کمترين تغيير در اين ساختمانها بايد از شهرداري مجوز کتبي بگيرند. آنها هنوز کليساي نتردام را دارند و هنوز کتابفروشي شکسپير و شرکا با همان معماري قديمي با عمر صدوبيست سالهاش در مقابل نتردام ايستاده است. شيوهي معماري و روکار ساختمانها همچنان از سنتهاي معماري فرانسوي پيروي ميکند. و همين امر پاريس را عروس شهرهاي جهان کرده.
در لندن شيوهي معماري ساختمانها حتي ساختمانهايي که طراحي مدرن دارند، برگرفته از معماري گذشته و با استفاده از موتيفهاي معماري سنتي و فرهنگ اين سرزمين است و بگذريم که هنوز اتوبوسهاي دو طبقه در لندن تردد دارند. در استانبول ترکيه اکثر بناها با توجه به معماري قديمي و سنتي ترکيه ساخته ميشوند. حتي در ساخت مسجدهاي جديد هم از همان الگوها و موتيفهايي استفاده ميشود که در مساجد قديم استفاده شده است. در حالي که در تهران حتي مسجدهايي که در ده، بيست سال اخير ساخته شدهاند کمتر نشاني از معماري مسجدهاي ايراني مثل مسجد «شهيد مطهري» يا مسجد امام(ره) دارند و جز منارهها و گنبد آنها نميتوان بين اجزاي آن با مسجدهاي قديمي ارتباطي برقرار کرد و اين همه اعوجاج تنها نتيجه اين است که تهران مديريت فرهنگي ندارد و متوليان ساخت و سازها و آنها که مسئوليت قانوني براي نظارت بر معماري و ساخت و سازهاي تهران دارند به شکلي اشکار تحت امر بساز و بفروشهاي بياعتنا به ارزشها و فرهنگ ايراني هستند. بساز و بفروشهايي که با سفر به کشورهاي مختلف تنها در پي تقليداند و اگر نگاهي دقيقتر به مراکز خريد متعددي که در سالهاي اخير ساخته شده بياندازيم، آشکارا متوجه تقليدهاي کورکورانه و بيتناسبي اين بناها با فرهنگ و معماري اصلي ايراني و شرايط اقليمي تهران خواهيم شد و با چنين رويکردي سرانجام توسعهي شهري چيزي جز تبديل تهران به شهري شبيه کوالالامپور که پيشينهي فرهنگياش چيزي حدود ۵۰ سال است نخواهد بود و البته در چنين حالتي تهران ديگر تهران نيست و طبعاً مردم آن هم تهراني نخواهند بود و سخن گفتن از تهاجم فرهنگي نيز بيشتر به يک شوخي شباهت خواهد داشت.
بر اين اساس بايد اين واقعيت را بپذيريم که تهران بيش از هر چيز نيازمند مديريت فرهنگي است. مديريتي آگاه نسبت به پيشينهي تهران و زندگي مردماش و البته روشن است که هدف از چنين مديريتي واپسگرايي و تشويق به ساختن ساختمانهاي کاهگلي نيست. بلکه توسعهي شهر براساس ارزشهاي فرهنگ خودي با توجه به شرايط اقليمي و آب و هوايي و شيوهي زندگي مردم است و دست و پا کردن هويت واقعي براي تهران و براي رسيدن به اين هدف شايد تشکيل يک کميتهي فرهنگي با اختيارات اجرايي در شوراي شهر نخستين گامي باشد که بايد در اين مسير برداشت.
و روشن است که در چنين کميته يا نهادي جايي براي آن دسته از اعضاي شورا که اصولا اهل و زادهي تهران نيستند نخواهد بود و نبايد باشد. به معناي ديگر اعضاي اين کميته بايد در درجهي اول شخصيتهاي اهل فرهنگ و آشنا با سابقهي تاريخي تهران و خلق و خو و شيوهي زندگي مردم اين شهر باشند. تا بتوانند برنامهريزيهاي توسعهي شهري را با ويژگيهاي فرهنگي اين شهر منطبق و هماهنگ سازند. متأسفانه در حال حاضر تهران به نمايشگاهي در هم و برهم از شيوههاي مختلف معماري متعلق به فرهنگها و شهرهاي ديگر جهان تبديل شده است، از معماري رومي گرفته تا معماري پاکستاني و عربي و اروپايي که بدون هيچ سنخيت و تشابهي با معماري و فرهنگ ايران فضايي نامأنوس و گاه غيرقابل تحمل براي مردم به وجود آورده است و وجود چنين مديريت فرهنگي ميتواند تا حد زيادي مانع از گسترش آشوبي باشد که تهران را در خود گرفته است و در آن صورت شايد بتوان اميدوار بود که تهران بار ديگر بخشي از هويت خود را بازيابد و به شهري شناسنامهدار تبديل شود که فرهنگ ايران و ايراني را نمايندگي کند. و ساکنان آن از آسودگي بيشتري برخوردار شوند.