یک منتقد هنری معتقد است در حال حاضر به زحمت میتوانیم مجسمهای جدید که قابل افتخار باشد و در حافظه عمومی ماندگار شود، در بین آثار حجم و مجسمههای شهری پیدا کنیم.
مهر: ششمین نمایشگاه انجمن مجسمهسازان با عنوان «چهار سوی خیال» از ۲۱ تیرماه در خانه هنرمندان با نمایش ۱۸۲ اثر از ۱۶۰ هنرمند آغاز به کار کرد و تا ۱۴ مردادماه در گالریهای ممیز، پاییز، زمستان، میرمیران، بهار و تابستان خانه هنرمندان ایران برپاست.
سعید فلاحفر هنرمند و منتقد و کارشناس هنری درباره این نمایشگاه و ارزیابی آن یادداشتی در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است که در ادامه آن را میخوانید.
«معلوم نیست که اول باید از کدام سمت به موضوع بپردازیم و کدام طرف این دایره بی انجام را مسئول وضعیت موجود بدانیم. این شهر و شهروندی است که حال مجسمهها را چنین کرده یا حال مجسمهها که شهر و شهروندی چنین پرورش داده است؟ فرقی نمیکند، حرف از نمایشگاهها و نگارخانهها باشد یا از میدانها و خیابانها و ساختمانهای دولتی. آیا «هر دو» گزینه قابل بحثی است؟
سالها از ساخت و نصب المانها و مجسمههای فردوسی و میدان حر و برج آزادی و… گذشته است، اما به زحمت میتوانیم به نمونه قابل افتخار تازهای در حافظه عمومی مراجعه کنیم. این فرفرههای رنگی و عروسکهای شب عید و نوروز هم گمان نمیکنم خاصیت زیادی در این مبحث داشته باشد.
اشکال از سواد عمومی و عدم نکته سنجی و تیزبینی مردم است یا چیز دندانگیری در شهرها ساخته نشده است؟ واقعاً شهر برای هنرمندان مجسمهساز چه کرده و هنرمندان مجسمهساز برای شهر چه کردهاند؟ مجسمه در چه ژانرهایی به شهر و به شهروندان مربوط میشود؟ شهر چیست؟ مجسمه چیست؟ گروههای مصرفکننده مجسمه شامل چه طبقات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و… میشود؟ سوالاتی که بدیهی مینمایند اما کمتر به گوش میرسند.
جواب بعضی از این سوالات را ممکن است در ششمین نمایشگاه «چهارسوی خیال» پیدا کنیم. این نمایشگاه را انجمن مجسمهسازان در خانه هنرمندان برپا کرده است. در این گشت و گذار مثلاً میشود به این نکات اشاره کرد:
چقدر مجسمهساز داریم و نمیشناسیم. چطور میشود که از جزئیات زندگی هنرپیشههای معمولی و درجه سه سینما و تلویزیون با خبریم، کم و بیش اسم چند نقاش معروف (یا گرانقیمت) را شنیدهایم و… ولی به زحمت میتوانیم چند نام تأثیرگذار در مجسمهسازی کشورمان بشماریم؟ اشکال از حافظهها است یا شیوههای ارائه؟ هنرمندان مجسمهساز کم کاری کردهاند یا مدیران و رسانهها و منتقدان؟ پتانسیل فرهنگی و هنری ما همین اندازه است یا تربیت عمومی شهروندان؟
رئیس وقت انجمن هنرمندان مجسمهساز ایران در نشست مروری بر دوسالانههای مجسمهسازی ایران که یازدهم مهر ماه سال ۱۳۹۶ برگزار شد، گفته بود: «شرایط مجسمه و مجسمهسازان در چند سال اخیر بسیار تغییر کرده و برخوردی که تا قبل از این با بینال مجسمهسازی میشد، باید تغییر کند. بنابراین بینال میتواند به آن بخش مستقل و تجربه گرا از مجسمه معطوف شود که در شهر و گالریها کمتر جایی برای نمایش و ارائه دارد. هفتمین دوسالانه مجسمهسازی تهران حرکت رو به جلویی بود و برای هشتمین دوسالانه مجسمهسازی تهران جلسات شورای برنامه ریزی آغاز شده تا با نقد و بررسی دوسالانه هفتم برای دوره آینده برنامه ریزی شود و قطعاً هشتمین دوسالانه مجسمهسازی دو سال دیگر (۱۳۹۸) برگزار خواهد شد.»
همچنین دبیر هفتمین دوسالانه مجسمهسازی در این جلسه گفته بود: «به کار برگزارکنندگان هفتمین دوسالانه مجسمهسازی نیز انتقاد هست، اما در این دوره اتفاقهای مهمی افتاد. برای برنامه ریزی و انتخاب تم جلسات متعددی برگزار شد و تم برای نخستین بار بر اساس آرای یک اندیشمند ایرانی مباحث نظری را مورد توجه قرار داد و همچنین در این دوسالانه فضای تعاملی برای مخاطبان با دوسالانه و آثار آن فراهم شد و از حد و مرز ارتباط بصری فراتر رفت.»
اگر به خاطر بیاوریم، هفتمین دوسالانه مجسمهسازی سال ۱۳۹۶ در موزه هنرهای معاصر تهران و ششمین دوسالانه سال ۱۳۹۰ در فرهنگسرای نیاوران برگزار شدند و با توجه به توضیحاتی که مدیران برگزارکننده در انجمن هنرمندان مجسمهساز ایران درباره تحولات هنری و اجتماعی در مجسمهسازی کشور، ارائه کردند، نباید به نمایش مجدد آثار تکراری و یا آثار مشابه در سطح دوسالانههایی که به مبدا تحولات تعبیر شدهاند و پرداختن به آثاری حتی ضعیفتر، چندان افتخار کرد.
از این نظر نمایشگاه «چهارسوی خیال» در قیاس با رویدادهای گذشتهای که با حضور انجمن برگزار شده است قدمی رو به جلو محسوب نمیشود. آیا پتانسیل هنر مجسمهسازی در کشور بیش از این نیست؟ آیا مجسمهسازی و هنرمندان مجسمهساز از آن غافله تحولات اشاره شده، جا ماندهاند؟ آیا نمایشگاه و انجمن در جذب طیف وسیعتری از هنرمندان ناموفق بوده است؟ روند مجسمهسازی در شاخصههای کیفی، فنی، مبانی تئوریک، عرضه و معرفی، جذب حمایتهای اجرایی و… چگونه بوده و تغییرات حاصل چه نسبتی با دوسالانهها و نمایشگاههای مشابه «چهارسوی خیال» دارد؟ یا نسبت خویشاوندی «چهارسوی خیال» با کلیت هنرمندان مجسمهساز، بازار فروش و سفارش مجسمه و به ویژه با دوسالانه مجسمهسازی چه تعریف روشنی دارد؟ چه تقسیمات و وجوه ممیزی بین دوسالانه مجسمهسازی و سالانههای انجمن برای تحقق اهداف انجام میشود؟
سالانهها، دوسالانهها و چند سالانهها بر اساس موقعیت اجتماعی، سیاسی، توانمندیهای اجرایی و اقتصادی و به ویژه میزان ارائه آثار هنری و تحولات هنر به نسبت زمان طراحی میشوند. به این ترتیب که؛ آثار تولید شده توسط هنرمندان در حد فاصل هر دو دوره، هم از لحاظ کمی و هم از لحاظ کیفی، بتواند غنای کافی رویداد را تأمین کند. کوتاه و بلند شدن این فاصله مستقیماً در نتیجه مؤثر است.
ظرفیت مجسمهسازی در کشور، با توجه به معیارهایی مثل فاصله زمانی دوسالانههای مجسمهسازی، «چهارسوی خیال» و مانند آن، برای تحقق یک رویداد قابل تأمل چگونه ارزیابی میشود؟ آیا در حد فاصل یک سال، دو سال و… میتوان به نمایش مجموعهای درخور امیدوار بود و یا این فاصلههای زمانی تنها بر اساس کلیشهها و الگوهای جهانی انتخاب میشوند؟
مخاطب مجسمههای هنرمندان مجسمهساز کیست؟ این مجسمهها برای چه کسانی و برای کجا و چرا ساخته شدهاند؟ سردرگمی در این چیستی و چرایی در همه فضاها و ظرفیتهای مجسمهسازی کشور به چشم میخورد؛ مجسمههای شهری که (به دلایل قابل بحث مختلف) در ابعاد رومیزی ساخته شدهاند. مجسمههایی مستلزم دورنماهای شهری که زیر سقف و چراغهای سالنهای نمایش حبس شدهاند. مجسمههایی که حسرت نصب شدن دارند. مجسمههایی که میان سلیقه خریداران احتمالی، پیمانکار و نظر منتقدین هنری سردرگم، پرسه میزنند. مجسمههایی که نمیدانند باید حکیم و فیلسوف باشند یا مصلحی اندرزگو. زیبا باشند یا راوی حکایتی قطعی. حال باشند یا قال. نگرانی برای تهیه مواد و معضلات ساخت، فناوری ساخت و اجرا، نگرانی برای نگهداری آثار به فروش نرفته بعد از نمایشگاه، ترس از سرمایه گذاری، فاصله عمیق بازار و سرمایه و تجربههای هنرمندانه و… تقریباً در همه نمایشگاههای مجسمه و حجم به چشم میخورد.
موضع و تعهد هنرمند مجسمهساز در قبال هنر، جامعه، شهر، شهروند و… چیست؟ رابطههای فرم و محتوا و مضمون و شعار و… چگونه تعریف میشود؟ آیا میشود مثلاً یک کاریکاتور یا پوستر گرافیکی و… را که سه بعدی و حجیم اجرا شده، مجسمه قلمداد کرد؟ حدود ذاتی هنر مجسمهسازی چقدر برای هنرمند و مخاطب، برای نمایشگاه گردان و منتقد، برای خریدار و مدیر و مصرف کننده و… قابل تشخیص است؟ چقدر فرصتهای ابراز از یک سو و زیرساختهای صنعتی لازم از سوی دیگر در اختیار هنرمندان خلاق قرار دارد؟