روشنفکران وطني فقط ميخواهند و دولتها اغلب از اين خواستهها سرآسيمه ميشوند. اين اصل در مورد اهالي رسانه هم جاري بوده است. دولتها اين خصلت اهالي فکر را خوب شناختهاند.
کنت مونت فرت، افسر ايتاليايي که پيشينهي جنگ با آزاديخواهان تحت رهبري گاريبالدي معروف را هم داشت و رئيس پليس دستگاه ناصرالدين شاه بود، نخستين قانون بگير و ببند پليسي را نوشت که بخشي از آن، به روزنامه، اعلاميه و کتاب مربوط ميشد. اين متن، به «کتابچهي قانوني کنت» معروف شد. از اين کنت، جز يک کوشک در چهارراه کنت (تقاطع لالهزار) همان کتابچه چيز قابلي باقي نمانده است. بندهاي قانون کنت، تهديد و مجازات کساني بود که جرأت ميکردند نکتهاي را به ديگران اطلاع دهند. از آن پس قرار شد هر کس ميخواهد چيزي منتشر کند، آن را به مسئولي دولتي تحويل دهد و بدون مهر آن مسئول، مجاز به انتشار نباشد.
چهرهي اصيل نظارت دولتي بر انتشارات و توليد انديشه و هنر در دوران قاجاري، محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، پسر علي خان حاجبالدوله بود که اميرکبير را در کاشان کشت. او را بدون دلواپسي ميتوان پايهگذار سنت تقابل و درگيري اهالي توليد انديشه و حکومتها دانست. شغل سازماني او در دستگاه ناصرالدين شاه مترجمي و روزنامهخواني (مطبوعات اروپايي) بود.
در عمل اما يک تنه بر وزارتهاي آموزش و پرورش، علوم و فنآوري، فرهنگ و ارشاد، ميراث فرهنگي . . . امروزي حکومت ميکرد. عدهاي را مثل ابوتراب قزويني (پدر علامه قزويني) ذکاءالملک (پدر فروغي) و ديگران به کار گرفته بود تا کتابهايي براي دربار بنويسند تا به نام او چاپ شود. هر صاحب ذوقي که کتابي، جزوهاي، جنگي، چيزي مينوشت، بايد با مبلغي به خدمت آن بزرگوار مي-فرستاد، تا مميزي شود. اين کارها بدون مهر او، قابل فروش در بازار نبود. يک ماه پيش از ترور ناصرالدين شاه سکته کرد و مرد. بسياري نوشتهاند که شخص شاه او را قهوهخور کرد.
فرمان مشروطه که امضا شد، روشنفکران ما خيال کردند، دربست آزاد شدهاند. در حالي که کانونهاي قدرت همچنان دست نخورده بر جا بود. مطبوعات آن دوران عليه هر که ميخواستند، قلم فرسودند. نتيجه؟ جماعت روشنفکر ماند و خشم درباريان، زمينداران، نظاميان، شاهزادگان، اشراف، روحانيان و . . . مجلس اول هم، در سال دوم مشروطه، با ميل و رغبت تمام کارهاي مملکت را زمين گذاشت و قانون مطبوعاتي نوشت و تصويب کرد که بنمايهي تمامي قوانين بعدي مطبوعات شد.
براي عبرت روزگار، اولين محاکمهي مطبوعاتي پس از پيروزي مشروطه خواهان، به سبب انتشار شمارهي دوم «صور اسرافيل» برگزار شد. بندهخدايي بود به نام مهديقلي خان هدايت (مخبرالسلطنه)، دانشآموختهي آلمان که وجود کميابي به حساب ميآمد. در گرفتن فرمان مشروطه پا در ميان داشت و ميگفتند پيشنويس فرمان را با نظر او نوشتند. به شکلي درمانناپذير با حزب، آزادي، آگاهي رساني، توليد فکر و اين نوع کوششها پدر کشتگي داشت. در سال ۱۲۸۶ خورشيدي، وزير علوم بود و وزير علوم، مسئول انتشارات. جهانگير خان شيرازي را همين وزير علوم محاکمه کرد.
شخصيت دولتي ديگر پس از مشروطه، ناصر خان ناصرالملک (قرهگوزلو) تحصيلکردهي آکسفورد بود. محمدعلي شاه وقتي به سفارت روسيه گريخت و قرار شد احمدميرزاي بچهسال شاه شود، اين ناصر خان، بعد از عضدالملک قاجار، نايبالسلطنه و همه کاره شد. او هم فکر بکري کرد: تمام مطبوعات را غير از ارگان دولت، امر به تعطيل داد: خلاص! رضا خان که آمد، اول ارتش (قشون) و بعد نظميه (شهرباني) انتشارات و هنر و فرهنگ را زير نظر گرفتند. در واقع نشريه و کارهاي هنري چنداني نبود که نياز به نظارت داشته باشد. ادارهي پرورش افکار اراده کرده بود به قول آل احمد دم کورش و بهرام را به دم پهلوي گره بزند. پس از خروج ارتشهاي بيگانه، دوران رونقي در مطبوعات و انتشارات کشورمان ايجاد شد که چندان اسباب افتخار هم از آب درنيامد. در آن هفت سال، تا کودتاي ۲۸ مرداد، دولت چندان نظارتي بر مطبوعات نداشت. کودتا که پيروز شد، دوباره سختگيريها را از سر گرفتند. از اين دوران، يک نام ماندگار شد: محرم علي خان زينعلي! تيمور بختيار فرماندار نظامي تهران شد تا کار بگير و ببند مخالفان شاه را سامان دهد. اين محرمعلي خان، هر روز و هنگام صفحهبندي به دفتر آن چند نشريه که هنوز زنده بودند سر ميزد و در جا اصلاح ميکرد. گارسهي صفحهبندي را پيش ميکشيد و با يک پنس درشت، حروف، جمله يا حتي پاراگراف خطر آفرين را بيرون ميآورد. ادارهي انتشارات و راديو و سپس وزارت فرهنگ هم چند سالي کارهاي مطبوعات و کتابها را زير نظارت گرفتند تا وزارت اطلاعات (بعد وزارت اطلاعات و جهانگردي) تأسيس شد.
ديگر کارها سامان گرفت. به جاي محرمعلي خان عدهاي مميز وارد به کار را استخدام کردند که ريز کتابها، نشريهها، فيلمها کاريکاتورها و… را با دقتي ريزبينانه ميديدند، رفع عيب ميکردند و شسته و روفته تحويل صاحبش ميدادند. اگر کار خيلي از خط دور بود و اگر کشيدن روي شانهي خاکي تکرار ميشد، صاحب کار بايد جواب حسابي بگويد. مجلس بعد از کودتا قانون تعطيل مطبوعات کم تيراژ را تصويب کرده بود اما کسي جرأت اجراي آن را نداشت.
اين وزارت تازه، يک مديرکل مطبوعات به نام جهانگير تفضلي داشت که از قضا، مطبوعاتي هم بود. اين تفضلي، آن مصوبه را کامل اجرا کرد. چند روزنامه و مجله-هاي تهران مصور، سپيد و سياه، مهر ايران صبح امروز و. . . توفيق تعطيل شدند. اين خلوت شدن، در مسير رفع مزاحمت از اجراي سياستهاي تمرکزگراي شاه، مفيد بود.
آن فضاي بدبيني دوجانبه، ميان مطبوعات و دولتها، پس از پيروزي انقلاب هم ادامه يافت. قوانين مطبوعات در اين ۱۱۰ سال، همچنان بيش از آنکه روانکنندهي فعاليتهاي آگاهي رساني باشد، ناظر بر ايجاد محدوديتهاست. هنوز باور نکردهايم که رسانهها ميتوانند و بايد بتوانند از منافع و آرمانهاي ملي دفاع کنند. هنوز نياموختهايم که اهالي رسانه بايد مهارتها و هدفهاي اين حرفه را به خوبي بشناسند.
هنوز اهالي مطبوعات دولتها را رو در روي خود ميبينند و دولتها پنهاني رسانهها را «شر لازم» ميشمارند. هنوز باور نکردهايم فضاي اجتماعي شفاف، به سبب کوششهاي رسانهاي تا چه اندازه ميتواند کار مسئولان اجرايي را سبکتر کند. هنوز غافليم که فضاي بسته به روي آگاهيها، چه زيانهاي گستردهاي ميتواند به بار آورد.