نگاهی بر نقش رسانهها در فرهنگسازی
گفتوگو با علیاکبر قاضیزاده
شقایق عرفینژاد
به نظر میرسد روشنفکران ما نسبت به درک مسایل اجتماعی پشت سر مردم قرار دارند و عقبتر از آنها حرکت میکنند؟ یا بهتر است بگویم، آنچه را که در زیر پوست جامعه جاری است به درستی نمیبینند.
چه دلیلی برای این حرف دارید؟
برای اینکه خیلی از اوقات واکنشهای جامعه در برابر یک اتفاق برای جامعهیروشنفکری غیرقابلدرک به نظر میرسد. نمیخواهم به این بحث کهنه برگردم اما درگذشت مرتضی پاشایی و تشییع جنازهی غیرقابل پیشبینی او جامعهی روشنفکری ما را حیرتزده کرد.
اینجا مسئله این نیست که روشنفکران سورپرایز شدند. اگر منظورتان یوسف اباذری است، او از این مسئله غافلگیر نشده بود. حرف دیگری میزد که قابل تأمل است. او میگفت ظرقیت این آدم واقعاً اینقدر بود که یک میلیون نفر آدم به خاطرش به خیابان بریزند؟ مسئله و این نبود که اباذری یا امثال او یکباره با پدیدهای مواجه شدند که از آن بیخبر بودند.
یعنی معتقدید جامعهی روشنفکری که لزوماً باید در تحلیل مسایل جلوتر از جامعه باشد قبل از فوت او از میزان محبوبیتش بین جوانان مطلع بودند؟ من شک دارم که اصلاً او را میشناختند.
اصلاً صحبت سر محبوبیت نیست. بحث اباذری این بود که ما در جامعهمان چهرههای والاتر و بالاتری داریم که در کمال گمنامی از بین میروند. اما مردم هوادار خوانندگانی از این دست هستند.
این بحث به جای خود درست، سؤال من این است که جامعهی روشنفکری نباید به صورت واکنشی در مقابل این جریان قرار میگرفت بلکه باید از قبل حدس میزد که چه اتفاقی ممکن است بیافتد چون بعد از حضور پرتعداد مردم در مراسم، بحثهای جامعهشناسانه راه افتاد که نشان میداد اصولاً چنین اتفاقی پیشبینی نشده بود. آیا واقعاً این به دلیل محبوبیت این خواننده بود یا علت دیگری داشت و حرف من این است که اصولاً آن جریان زیرپوستی جامعه که منجر به این اتفاق شده قابل پیشبینی و شناخت نبود؟
باز هم میگویم اصلاً مسئله محبوبیت نیست. بحث سر این است که چهطور میشود مردم را با یک همچنین چیزهایی سرکار گذاشت. یعنی چهقدر تودههای مردم میتوانند جوگیر شوند. بدون اینکه آن شخص ظرفیتش را داشتهباشد. این دو تا یکی نیست. اول از همه اصلاً باید ببینیم روشنفکر کیست؟ تعاریف متعددی در مورد اینکه روشنفکری چیست و روشنفکر کیست داریم. از آل احمد تا دیگران تعاریف خودشان را ارایهدادهاند. روشنفکر کسی است که زندگیاش از راه تولید فکر میگذرد. یا خودش عملاً تولید فکر میکند یا مشتری تولید ذهنی دیگران است. کتاب، فیلم، نقاشی، مجسمه و… به این طبقه، الیت میگویند. همیشه رسم بر این بودهاست که تودهیمردم نگاهشان به طبقهی الیت است. نمونههای متعدد در ایران و دنیا وجود دارد. اما گاهی اتفاقمیافتد که چهرههایی بدون اینکه شرایطش را داشتهباشند الگوی تودههای مردم میشوند. خواننده یا هنرپیشه یا حتی یک روزنامهنگار دست پایین روی موجهایی سوار میشوند و اسم و شهرت پیدا میکند. اتفاقاً این معروفیتها و شهرتها خیلی زود از بین میرود وپایا نیست.
بحث من به شهرت رسیدن این یا آن آدم نیست بحث من در مورد این مسئله است که چرا جامعهی روشنفکری ما شرایط عمقی جامعه را که منجر به مسایلی از همین نوع که شما اشاره کردید میشود تبیین نمیکند؟ و بعد اینکه چرا رسانههای ما منتظر میشوند تا مردم از کسی خوششان بیاید و سریع به سمت او بروند خودشان کسی را که واقعاً به قول شما ظرفیتش را دارد بزرگ نمیکنند.
دوست ندارم سویتفاهم به وجود بیاید، اما روزنامهنگاران ما که بیرون از دایرهی مردم نیستند. هستند؟
شاید فکر میکنند از تودهی مردم جلوترند!
فکر میکنند را رها کن آنها واقعاً از مردم هستند. با همان احساسات و گرایشها و نیازها. حالا این روزنامهنگاران باید طبیعتاً دنبال چیزی بروند که دلخواه مردم است.
خودشان نباید سلیقه بسازند بهعنوان یک رسالت پیشروانه؟
خیلی وقتها این کار را میکنند. فوتبالیستها را معروف میکنند، هنرپیشهها، ورزشکاران، خوانندهها، موزیسینها و سینماگران را بزرگ میکنند. نمیخواهم نمونه بدهم، ولی آدمهایی بودند که فیلمهای بسیار نحیفی ساختهاند و توسط همین مطبوعات بزرگ شدهاند. سیاستمدارانی بودهاند که دانش سیاسی بالایی نداشتهاند. اما همیشه مصاحبهها و عکسهایشان در مطبوعات هست. و البته این هم به دلیل رسالت امر روزنامهنگاری نیست. به دلیل توجه تودهها به این عناصر است. یعنی قاعدتاً روزنامهنگار باید دنبال آن چیزی برود که مردم به آن نیاز دارند و بهسمتش گرایشدارند. خیلی وقتها هم مطبوعات چهره میسازند. اصولاً چهرهسازی کار مطبوعات است و اینکه آدمها را بزرگ کنند.
قبل از اینکه بین مردم محبوب شدهباشند؟
قبل از اینکه حتی مردم آنها را بشناسند. این طور نیست که همیشه تودهها به کسی توجه کنند و بعد روزنامهنگاران دنبال او بروند. در ۹۰ درصد موارد اول رسانهها چهرهها را در هر حوزهای میسازند و بعد مردم دنبال آنها میروند. مگر موارد خیلی نادر که مردم اتفاقی شخصی را کشف کنند. این موارد خیلی نادر است به طور معمول حوادث و موفقیتها و شکستهای ورزشی و جنایتهای شهری را چه کسی رسانهای میکند؟ مردم که این کار را نمیکنند.
اصلاً به نظرتان مردم منتظرند تا رسانهها برایشان قهرمانسازی کنند یا سوپراستار بسازند؟
هیچکس دست به سینه منتظر نمیشیند که برایش قهرمان و سوپراستار بسازند. ولی این اتفاق افتد. ارزش خبری یعنی دربرگیری، شهرت، برخورد، استثنا و شگفتی و تازگی که روزنامهنگاران به دنبال آن هستند. یعنی حادثهای، یا پدیدهای که یکی از این ارزشهای خبری را داشتهباشد. حالا ممکن است کوتاه مدت باشد یا بلندمدت. مثل آن خانمی که همراه ۲۰۰ گربهاش در آتش سوخت. ممکن است نوهی او حرفی بزند، نیرویانتظامی چیز دیگری بگوید، دولت هم در برابرش موضع دیگری بگیرد. بنابراین نمیتوانم بپذیرم رسانهها پشتسر مردم حرکت میکنند، مثال میزنم، درگیری در خیابان فرشته اتفاق میافتد و دو خانواده به هم شلیک میکنند. کسی متوجه نمیشود، فقط همسایهها خبردار میشوند و آنها هم اطلاعرسانی میکنند. این گروهکوچک که خبر دادهاند، تودهی مردم نیستند.
اگر پدیدهای پیدا کردید که توجه همهی گروهها را جلبکند، ولی رسانهها از آن غافل باشند حرف شما درست است.
منظور من این نیست که رسانهها دیرتر از مردم خبر میشوند. منظورم این است که دنبال آنچه که مردم میخواهند میروند. حتی اگر خیلی سطح پایین باشد.
این اصلاً ذات رسانه است. اتفاقاً درست برعکس، آنچه باعثمیشود یک فوبتالیست گمنام، اسمش سر زبانها بیفتد، یا یک هنرپیشه دست دهم مرتب مطرح شود رسانهها هستند. این اتفاق دلایل مختلفی دارد که یکی از آنها میتواند دلایل مالی باشد. قاعده این نیست که رسانهها پشتسر مردم حرکتمیکنند، آنها ممکن است به سلایق نازل مردم دامن بزنند. مظهرش آمریکا و اروپا هستند که خوانندهها و گروههای خیلی دم دستی را روی جلد میبرند و از آنها پول درمیآورند. این رسم است و مخصوص ایران هم نیست.
الان با توجه به این که مردم رسانههای خودشان را دارند، مثل وایبر و تلگرام، فکر میکنید؟ چهقدر رسانههایرسمی همچنان قدرت خودشان را حفظکردهاند؟
رسانههای رسمی قدرتی ندارند. پیش از شبکههای اجتماعی هم قدرت نداشتند.
چرا؟
چون من مخاطب، نیاز، سلیقه، گرایش و دلبستگیام را در این رسانهها نمیبینم. دلیل دیگر این است که تلفن همراه شما میتواند خبری را منتشر کند که فردا یا پسفردا، روزنامهای مثل همشهری ممکن است آن را چاپ کند. یعنی لحظه به لحظه میتواند خبررسانی کند.
که البته خیلی از آنها هم میتوانند دروغ باشند.
بله، و خطر در همین است. شما وقتی به رسانههای رسمی پشتکردی، مشتری شایعه میشوی. این یک امر بدیهی جهانی است. مشکل رسانههای رسمی ما این است که با تودههای مردم فاصله دارند. نظر و گرایش و سلیقهی تودههای مردم را ندیده میگیرند. فقط یک قشر خاص خیلی بهداشتی و تر و تمیز را برای مخاطبانشان مطرح میکنند که در زندگی تودهها نمونههایشان دیده نمیشود و چون دیدهنمیشود توده با آن احساس بیگانگی میکند و در آخر میگوید این اصلاً مال من نیست. رسانه وقتی با من ارتباط برقرار نکند، وقتی به نیازهای من جواب ندهد چرا من باید مشتری آن باشم؟
فکر میکنید الان مردم چهقدر با رسانهها در ارتباط هستند؟ چهقدر مثلاً روزنامه میخرند؟
خیلی کم. دلایلش را هم گفتم. الان خیلی راحت با یک کلیک به هر اطلاعاتی که نیاز داشته باشیم دسترسی داریم. پس چه نیازی به خبر فلان روزنامهداریم؟ مشکل دیگر هم همانطور که گفتم این است که رسانههای ما به مردم نزدیک نیستند. دلیل دیگرش مادی است. قیمت رسانه بالاست. خیلیها نمیتوانندبخرند. قیمت یک مجله مثلاً دههزارتومان است. کدام کارگر یا کارمندی میتواند ماهی ۵ تا از این مجلهها را خریداریکند؟ نیازهای فوری دیگری برای مردم وجود دارد که مجبورند از کتاب و مجلهخریدن چشمبپوشند حتی اگر مورد علاقهشان باشد.
از طرف دیگر به نظر میرسد قشر فرهیختهی ما هم با سلیقهی تودهی مردم تحقیرآمیز برخورد میکنند. فکر میکنید این اتفاق درست است؟
چرا حافظ این قدر از آدمهای ریاکار خرده میگرفت؟ کار بدی میکرد؟ سعدی چهطور؟ این همه در گلستان از آدمها انتقاد کرده است وقتی واژههای بد به کار برده است. وظیفهی روشنفکر، روشنفکری است.
صددرصد. ولی این اتفاق طوری میافتد که دیگر آن قشر دنبال کتاب خواندن و پیگیری افکار و نظرات این گروه از روشنفکران نمیروند.
یعنی معتقدی درست نیست حرف آدمهای متفکر را جدی بگیریم؟
منظورم تحقیرکردن است.
تحقیر یعنی چه؟ وقتی این آقا آلبومش در مجموع ۵ هزار تا هم نفروخته، تحقیر است یا واقعیت است؟ این که گفتهشد مردم یک باره جوزده شدند تحقیر است؟
بگذار برایت بگویم در سال ۱۹۹۹ از منتقدان همهیدنیا خواستند که صد کتاب برتر قرن را انتخاب کنند و دلیلش را هم بگویند. آناکارنینا جزو صد اثر برتر قرار گرفت. فکر میکنید وقتی آناکارنینا چاپ شد نامدارترین منتقد ادبی انگلستان دربارهاش چه گفت؟ اثری مبتذل! او نوشت این آقا از نوشتن این اراجیف خجالت نکشیده است؟ یا مثلاً وقتی خانم سلین دیون آهنگ فیلم تایتانیک را خواند، آن را یک افتضاح موسیقی خواندند. من ایرادی در این امر نمیبینم. منتقد باید نظرش را بگوید. این دلیل نمیشود که بگوییم روشنفکران نسبت به هر چیزی که انتقاد دارند مردم اعتنا نمیکنند و دنبال کار خودشان میروند. اتفاقاً درست برعکس است، مردم از روی دست منتقد نگاه میکنند نمونههای زیادی وجود دارد که تودههای مردم دنبالهروی روشنفکران بودهاند. همیشه الیت اثرگذار بودهاست. گاهی هم ممکن است راه غلط بروند. مثل انقلاب روسیه و در عوض مردم کمک کردند لنین به قدرت برسد.
گاهی هم به رفتار مردم معترضند اما این دلیل این نیست که نسبت به مردم بیاعتنا هستند یا مردم را نمیبینند. اینها هشدار و نقد است که اگر نباشد تبعات دیگری به دنبال دارد.