ساندرز در آخرین کتاب خود با عنوان «شنا در استخری زیر باران» بر خلاف آثار قبلی خود که همگی آمریکای معاصر را روایت میکنند، در این کتاب به ماجراهای روسیه قرن نوزدهم میلادی میپردازد.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)
به نقل از اینسایدهوک، اگر خواننده داستانهای معاصر آمریکا باشید به طور
حتم با نام جرج سندرز آشنایی دارید. مضمون غالب آثار ساندرز پوچی
مصرفگرایی و نقش رسانههای جمعی در زندگی معاصر است. وی در سال ۲۰۱۷
میلادی با کتاب لینکلن در باردو توانست جایزهٔ ادبی بوکر را از آن خود کند و
نام خود را به عنوان دومین آمریکایی ثبت کرد که توانست این جایزه معتبر را
کسب کند.
ساندرز در آخرین کتاب خود با عنوان «شنا در استخری زیر باران» برخلاف آثار
قبلی خود که همگی آمریکای معاصر را روایت میکنند، در این کتاب به ماجراهای
روسیه قرن نوزدهم میلادی میپردازد. نویسنده آمریکایی با الهام از
نویسندگان مشهور روس مثل چخوف، گوگول، تورگنیف و تولستوی داستانی را روایت
میکند که نوعی آموزش به دیگران برای نوشتن داستان است. او در این کتاب
داستانی درباره داستاننویسان قرن نوزدهم روس نوشته است و در گفتگوی زیر
نیز توصیههایی برای نویسندگان جوان
دارد:
به عنوان اولین سوال شاید باید بپرسم که چرا نوشتن یک داستان درباره نویسندگان قرن نوزدهمی روس را انتخاب کردید؟
همیشه دوست داشتم داستانی آموزنده برای نویسندگان جوان بنویسم و اینکه
نوشتن درباره نویسندگی را تجربه کنم. این کتاب تجربه جدید صحبت کردن
درباره نویسندگی و نگاه به دنیای نویسندهها از زاویه داستان است. در تمام
طول تدریسم در دانشگاه به این نتیجه رسیدم که یک راه برای نوشتن وجود ندارد
و باید به نویسندگان جوان بگویم که همیشه راههای بیشتری برای نویسندگی
تجربه کنند.
در کتاب جدیدتان از چهار نویسنده روس که
سمبل نوعی ادبیات مقاومت در برابر سانسور زمان خود یاد کردید. به نظر شما
میتوان از این واژه ادبیات مقاومت استفاده کرد؟ آیا این نوع ادبیات در
آمریکا نیز کاربرد دارد؟
بله ولی واقعیت این است که باید خود نویسنده انتخاب کند که از ادبیات برای
مقاومت در برابر نابرابریها استفاده کند. ذهن انسان همیشه به دنبال دانستن
بودن و در اصل بودن و یا زنده بودن نیاز به پویایی و تفکر باز دارد و در
اصل فکر کردن نیاز به آزادی دارد و ادبیات یکی از وسایل ضروری تامین این
آزادی است. در آمریکا نیز با وجود سیستم سرمایهداری و استقلال انسان
داستانهای بسیاری میتوان از افرادی گفت که هر روز کنار خیابان میمیرند.
در جایی از کتابتان گفتید که شاید
داستان بسیار برجسته باشد ولی شاید نویسنده منظورش چیز دیگری باشد. آیا این
مسئله در داستاننویسی اجتنابناپذیر است که چیزی متفاوت از نیت و قصد
نویسنده خلق شود؟
بله حتما، ما نویسندهها سعی میکنیم چیزی را که در ذهنمان میگذرد را به
خواننده منتقل کنیم ولی لزوماً آن چیزی نمیشود که دوست داریم و حداقل آن
چیزی نمیشود که میخواهیم. خب البته شاید کار برجستهای شود ولی این مسئله
اجتنابناپذیر است. گاهی اوقات سعی میکنیم حقایق را کتمان کنیم ولی به
طور غیرمستقیم به روشن شدن حقیقت کمک میکنیم.
بر خلاف آثار دیگر مشابه در این کتاب
توصیههای نویسندگی با محوریت خواننده مطرح شده است. به عبارتی شما از آن
نوع نویسندههایی هستید که اعتقاد دارید که نویسنده نباید به دانستههای
خود اعتماد کند و بیشتر به اطلاعات خواننده توجه کند؟
اگر صادقانه بگویم در تمام نوشتههایم سعی میکنم به مخاطب توجه داشته باشم
و فرض نکنم که چیزی بیشتر از او میدانم. قبل از خواننده داستان را برای
خودم مینویسم و در جایگاه یک خواننده آن را مطالعه میکنم. با این روش به
خواننده احترام میگذارم و به خاطر همین بیشتر اینکه بنویسم، کتابهای دیگر
را میخوانم.