شغل خطرناکی به نام «هنر»!
چرا هنرمندان به مرگ خودخواسته تمایل دارند؟
شماره ۱۷۵ مترجم: مهتاب خسروشاهی
سناريو را نوشته. شخصيتها را ميشناسد. مدتها به جاي آنها در ذهن خود بازي کرده و حالا آماده است تا دکمهي آغاز و پايان را بزند؛ در يک لحظه، با يک تيغ يا طناب، به ضربهاي به صندلي يا هر آنچه بتواند آخرين خط سناريو را کامل کند. اينکه آخرين ماشه را چه کسي يا چه چيزي چکانده، مهم نيست؛ مهم اين است که « او ديگر نيست» و همين، تمام ماجراست. خودکشي، شايد امري عادي در ميان هنرمندان نباشد؛ اما رفتاري غيرعادي هم نيست. کم نيستند هنرمنداني که پس از يک دورهي رنج، تحمل، سکوت و تلاش براي بقا، ديگر ميلي به ماندن ندارند. اما چه عواملي هنرمندان را بيش از ديگران در معرض تمام کردن داستان زندگي قرار ميدهد؟ اجتماع؟ خانواده؟ احساسات رقيق و حساس آنها؟ تنگ شدن عرصه براي ارايهي هنر؟ و… تا صبح فردا ميتوان دلايل را پشت هم چيد. در اين مقاله، دبورا استون به همين موضوع پرداخته است؛ اينکه چرا هنرمندان بيش از ساير اقشار جامعه در معرض مرگ خودخواسته قرار دارند.
«ونسانونگوک»* پس از یک دورهی افسردگی عمیق برید. «ویرجینیا وولف»**، با جیبهای پر از سنگ وارد رودخانه میشود و اعلام میکند که نمیتواند با «دیوانه شدن دوباره» زندگی کند. «رابرت شومان»*** پس از چندین بار اقدام به خودکشی، در نهایت در آسایشگاه روانی جان باخت. «کرت ونهگات»**** پس از چندبار خودکشی ناموفق، با سقوط به زندگی خود پایان داد. همهی این هنرمندان، آثار باشکوهی از خود به جا گذاشتهاند که خلق آنها به بهای هولناک و گزافی بوده است.
-رنج شیدایی بیست برابر است
از زمان افلاطون این بحث مطرح شده که «دیوانگی» با نبوغ خلاق پیوند خورده است؛ رنجهایی که اکنون بهعنوان افسردگی، آشفتگی و شیدایی آنها را میشناسیم. علم ثابت کرده که «نابغهی دیوانه» افسانه نیست. مطالعات انجام شده در مورد زندگی هنرمندان و نویسندگان (به چاپ رسیده در مجله ساینتیفیک اَمریکن) تاکید میکند که هنرمندان و نویسندگان تا بیست برابر بیشتر از افراد عادی درمعرض ابتلا به اختلال خلقی دوقطبی(که اختلال شیدایی نیز نام داد) و ده برابر بیشتر درمعرض افسردگی قرار دارند. یک درصد از جمعیت عمومی دچار اختلال دوقطبی هستند. اما هفت مطالعه انجام شده طی ۳۰ سال گذشته نشان داده که آمار ابتلا به اختلال دوقطبی از ۵ تا ۴۰ درصد در جمعیت هنرمندان بهویژه نویسندگان دیده میشود. در اختلال سیکلوتیمیا که سندرم خفیفتر در چرخهی شادی است؛ این عدد به ۷۰ درصد میرسد. افسردگی شدید در میان مردم عادی، ۵ درصد گزارش شده که این میزان در بین هنرمندان و نویسندگان بین ۱۵ تا ۵۰ درصد دیده شده است. مجموعهی این شرایط بیانکننده خطر خودکشی در بین هنرمندان است و نگرانکنندهتر اینکه هنرمندان ۱۸ برابر بیشتر از جمعیت عمومی در معرض خودکشی قرار دارند.
تصور میشود صد در صد افراد خلاق، افسردگی درونی را تجربه میکنند، که نتیجهی آن، تمایل برای یافتن معنای زندگی از طریق کارشان – کار هنری- است.
چرا افسردگی در اهالی هنر شایع است؟
این یک پُز هنری است یا اهالی هنر، واقعا درمعرض ابتلا به افسردگی قرار دارند؟ چهطور ممکن است یک اختلال به یک نقطهی قوت، یک امتیاز خلاقانه تبدیل شود؟ و آیا هنرمند میتواند بدون آسیب ناشی از این اختلال، از کنار آن عبور کرده و از مزایای این آشفتگی ذهنی استفاده کند؟
پروفسور «کیردفیلد جیمیسون» روانپزشکی که خود مبتلا به اختلال خلقی دوقطبی (شیدایی) است، مقالهی مهمی در این زمینه دارد که در آن دربارهی تاثیر شیدایی در هنر توضیح میدهد.
فرد مبتلا به شیدایی در دورهی خلق بالا، سریعتر فکر کرده، آزادانه معاشرت کرده و به خواب کمتری نیاز دارند. انرژی غیرمعمول، تمرکز بالا و خودباوری بسیار از دیگر ویژگیهایی است که میتواند منجر به خلق اثر هنری شود. از سوی دیگر افسردگی در دورهی خلق پایین، تاوانی است که هنرمندان در بخش دیگری از دورهی زندگی خود پرداخت میکنند. درواقع هنرمندان با یک دورهی خلاقیت و یک دورهی خاموشی روبرو میشود.
به گفته دکتر جیمیسون، خلق و خوی شیدایی- افسردگی، از نظر بیولوژیکی، یک سیستم هوشیار و حساس است که باعث بروز واکنشهای سریع درهنرمند میشود. او در مقالهی خود میگوید هنرمند با طیف وسیعی از تغییرات احساسی، ادراکی، تفکری، رفتاری و انرژی به دنیا پاسخ میدهد. بنابراین احتمال بروز هرگونه واکنشی در این تغییرات وجود دارد؛ بهویژه اگر محرکهایی نیز فرد را آزرده کرده و احساسات او را تحریک کند.
شما برای زندگی در دنیا حساس هستید
زندگی برای افراد حساس، رنگهای دیگری دارد. «دکتر ترنس کتر» روانپزشک و استاد دانشگاه استنفورد؛ خلاقیت را در دو گروه افراد مبتلا به اختلال خلقی دوقطبی و افسردگی بررسی کرده و از سوی دیگر عوامل شخصیتی و شیوههای شناختی مشترک بین افراد مبتلا به اختلال خلقی دوقطبی را با افراد خلاق مقایسه کرده است. دکتر ترنس کتر نتیجهی این پژوهش را به این شکل بیان میکند که: «احساسات متغییر، شهود بالا، کنجکاوی و ذهن باز، حساسیت بالا و نشخوار فکری از رفتارهای مشترک بین هنرمندان و افراد مبتلا به افسردگی است»
او در ادامهی این پژوهش و در همایش «افسردگی و خلاقیت» جملهای طلایی بیان کرده و میگوید: «هنر، شغل خطرناکی است؛ چون به حساسیت نیازمند است. زندگی برای افراد حساس، تاوان سنگینی دارد. شما میتوانید آنقدر حساس باشید و در این دنیا زندگی کنید؟ و بیتفاوت زندگی کنید؟»
راز کوچک کثیف در هنر
انگار که همخانه باشد؛ انگار که همراه؛ انگار که جزیی جداییناپذیر از هنر و هنرمند! «اریک مایزل»، در کتاب «وانگوک بلوز، مسیر فرد خلاق از طریق افسردگی» مینویسند: «افسردگی در هنرمندان اجتنابناپذیر است»
اریک مایزل در یک مصاحبهی تلویزیونی میگوید: «من فکر میکنم صد درصد افراد خلاق افسردگی درونی را تجربه میکنند که نتیجه، تمایل آنها برای یافتن معنای زندگی ازطریق کار – هنر آنها – است» او ادامه میدهد: «راز کوچک کثیف در کار هنری این است که اگر سه سال را صرف نوشتن فقط یک رمان کنید، ممکن است به رمانی موفق دست یابید و احساس کنید که کار معناداری انجام دادهاید؛ اما برای آن هزار روز خلق اثر هنری، تقریبا ۷۰۰ یا ۸۰۰ روز را رنج کشیدهاید و در همهی آن روزها، زندگی را به همان اندازه موفق و معنادار تجربه نکردهاید. بنابرین رنج، همراه هنر است»
در آشفتگی میمانند
کتابی را به خاطر دارید که تک تک جملههای آن تا مغز استخوان شما را سوزانده باشد؟ شعری را خواندهاید که از نخستین بیت تا پایان آن، روایتگر رنج و درد باشد و شما آن را به خاطر سپرده باشید؟ دربارهی فیلم، تئاتر، نقاشی و… هم حتما به این موارد برخوردهاید. نمونه آن کتاب «سلاخخانه شماره پنج» نوشته ونهگات، ناشی از رنج جنگ؛ «تنهایی پرهیاهو» نوشته «بهومیل هرابال» متاثر از خفقان اجتماعی، «سفر به انتهای شب» نوشتهی لوئی فردینان سلین، ناشی از رنج جنگ و… است. بنابراین میتوان گفت هنر، در رنج بیشتر زاده و پرورده میشود. به همین دلیل بعضی از هنرمندان از درمان امتناع میکنند؛ شاید از این رو که نمیخواهند رنج- از هر منظر که آنها را متاثر کرده باشد- در جان آنها مانده و در هنرشان جاری شود. درواقع بعضی از آنها هراس دارند که آرامش، خلاقیت آنها را مدفون کند. البته این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که ماندن در افسردگی حاد، روانپریشی و… خود عاملی برای محدودیت در عملکرد طبیعی است
————————————–
پینوشتها
- دبورا اِستون ( Deborah Stone): متولد اول آوریل ۱۹۴۶ میلادی/ پرفسور بازنشسته مدرسه سیاست و مدیریت اجتماعی هِلِر/ عمده مطالعات او در حوزه سیاست و سیاستگذاری و تحلیل خط مشی در زمینه سلامت و سیاست اجتماعی است. او در زمینه تحلیل و سیاستگذاری در کشورهای صنعتی پیشرفته و همچنین کشورهای درحال توسعه، تخصص دارد. او بیشتر به خاطر کتاب درسیاش با عنوان « پارادوکس سیاست؛ هنر تصمیمگیری سیاسی» مشهور است. این کتاب به پنج زبان ترجمه شده است. / مقالهای که ترجمه آن در اینجا آمده به تاریخ ۸ اکتبر ۲۰۲۰ میلادی به چاپ رسیده است.
* نقاش هلندی
** نویسنده، منتقد، فعال حقوق زنان و ناشر انگلیسی
*** آهنگساز و پیانیست آلمانی
**** نویسنده آمریکایی
………………….
منابع