این روزها نام مارگارت آتوود، نویسنده کانادایی همه جا به چشم میخورد. کتاب جدید آتوود تحت عنوان «وصیتها» ده روز پیش وارد بازار شد. به همین بهانه مجله «نیویورکتایمز» مصاحبهای با نویسنده کانادایی انجام داده است.
ایبنا به نقل از نیویورکتایمز: «وصیتها» نوشته مارگارت آتوود این هفته در صدر پرفروشهای فهرستهای مختلف از جمله نیویورکتایمز قرار گرفته است. نیویورکتایمز به همین بهانه با او درباره این کتاب و موضوعات مختلف دیگری سخن گفته است:
وقتی اعلام کردید قصد نگارش ادامه «سرگذشت ندیمه» را دارید گفتید دوست دارید به پرسشهایی که در تمام این سالها درباره گیلیاد برای خوانندگان پیش آمده است پاسخ دهید. چند نمونه از این پرسشها را لطفاً بگویید؟
چند نسل مختلف این کتاب را خواندهاند و سؤالهای مختلفی دارند. حکومتهای دیکتاتوری هیچگاه باقی نمیمانند؟ خیلیها میپرسند چطور میشود که یک حکومت دیکتاتور فرو میپاشد؟ جوابهای زیادی برای این سؤال وجود دارد. گاهی از بیرون به آن حمله میشود، گاهی فساد درون آن سیستم افزایش مییابد. گاهی نسل دیکتاتورها تغییر میکند. نسل اول اغلب معتقدند همیشه حق با آنها است؛ نسل دوم به نهادها اهمیت زیادی میدهند، و نسل سوم از خود میپرسند اینجا چه میکنیم!
پس از انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیسجمهور فروش «سرگذشت ندیمه» افزایش یافت و خیلیها گفتند داستان در این دوره معنای بیشتری یافته است. موضوعات مهمی مانند جداکردن والدین از فرزندان در مرز و هدف قرار دادن اقلیتها توسط سفیدپوستان برتریطلب همزمان با اتفاقات دوره ترامپ شد. برای بررسی کردن این موضوعات جدید تصمیم به نوشتن ادامه کتاب گرفتید؟
نه، نه. این موضوع همیشه بودهاست. سفیدپوستان برتریطلب همیشه هستند و هنگامی شرایط مساعد باشد خود را نشان میدهند؛ اتفاقی که هم اکنون در آمریکا در حال رخ دادن است.
«وصیتها» پانزده سال پس از «سرگذشت ندیمه» رخ میدهد اما بیشتر اتفاقاتی را مورد بررسی قرار میدهد که در سریال «سرگدشت ندیمه» آمده است. آیا این کار را از قصد انجام دادید؟
تلاش کردم طوری داستان را بنویسم که با زمان کتاب قبلی هماهنگ باشد.
شما خیلی درگیر روند سریال شدهاید و سریال قصه افراد را فراتر از کتاب «سرگذشت ندیمه» توضیح داده است. این روند به چه شکل بود؟
من در سریال تأثیرگذار بودم اما قدرتی نداشتم. تفاوت زیادی بین این دو وجود دارد. من تصمیمگیرنده نیستم اما با بروس در ارتباطم و مثلاً به او میگویم نباید این شخصیت را بکُشی.
موفق هم میشوید؟
خب در این مورد به حرف من گوش کرد. البته قصد کشتن او را هم نداشت. این شخصیت اینقدر خوب است که نمیتوان او را از داستان حذف کرد.
کدام شخصیت؟
خاله لیدیا.
پیش آمده که مدیران سریال تصمیم بگیرند مسیر داستان را از کتاب جدا کنند؛ به طوری که شما حس کنید دنیایی که ساختید خراب شده است؟
موضوعاتی در کتاب وجود دارد که در سریال پررنگ نشده است اما قابلدرک است زیرا آنها در حال تولید سریال هستند. در کتاب سفیدپوستان بی چون و چرا برتری دارند اما در سریال چنین نیست. به چند دلیل مختلف شخصیتهای داستان چند نژادی هستند. اول به این دلیل اینکه داستان را درباره زمان کنونی ساختهاند و دوم اینکه فیلمی که همه شخصیتهایش سفیدپوست هستند خستهکننده میشود.
آیا با گسترش بخشی از داستان کتاب در سریال مخالفت کردهاید؟
بله چند باری فریاد زدم و به نظر خودم حق داشتم فریاد بزنم! به نظر من آدمهایی که در حکومت دیکتاتوری زندگی کردهاند خوب میدانند که این شخصیتها احتمالاً خیلی زنده نمیمانند. احتمالاً به قتل میرسند اما گاهی در سریال چنین نمیشود.
در «وصیتها شخصیت خاله لیدیا خیلی پیچیدهتر میشود و نقش قربانی را دارد. در طول این سالهای در ذهن شما چه تغییری رخ داد که تصمیم گرفتید لیدیا را به شخصیتی کلیدی در «وصیتها» تبدیل کنید؟
چطور میتوان در یک حکومت دیکتاتوری به شخصیتی بلندپایه تبدیل شد؟ یا از آغاز باید به این نوع حکومت اعتقاد داشته باشید یا خیلی فرصتطلب هستید یا از حکومت میترسید یا ترکیبی از همه موارد است. به نظر من ترس در جایگاه نخست قرار دارد. خاله لیدیا همیشه از فرصتهایش استفاده کرد و در این مورد هم همینطور است.
هنگام نوشتن «وصیتها» چه اتفافاتی از زمان حاضر در ذهن شما بود؟
دوست ندارم درباره اتفاقی خاص صحبت کنم و قبل از خواندن کتاب ایدهای در ذهن خواننده به وجود بیاورم. تاریخ پر از آدمهایی است که ناپدید شدند و هیچ رَدی از آنها نیست. باید از بقیه پرسید چه پایانی دوست دارید!
پیش از این اعلام کردید دوست ندارید عنوان فمینیست را به شما نسبت دهند اما همچنان این دسته افراد کتاب شما را در این مکتب بررسی میکنند و معتقدند عناصر فمینیستی زیادی در آن وجود دارد. در این باره چه حسی دارید؟
راحت نیستم. علاقه زیادی به عدالت دارم. وقتی تساوی به معنای تساوی است و نشانه برتری گروهی بر گروهی دیگر نیست.
چه چیزی در حال حاضر بیشتر از هر چیزی شما را میترساند؟
اینقدر پیر شدهام که از چیزی نترسم. وقتی جوان هستید ترس بیشتری دارید. وقتی ۲۰ ساله هستید دستاورد زیادی در زندگی ندارید و از آینده میترسید. امید دارید، هیجانزده هستید و در عین حال میترسید. چیزی که من به آن امید دارم جوانی و جوانان هستند. جوانانی که میخواهند و میتوانند زبان سیاست را تغییر دهند.
در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
در حال کار کردن روی مجموعه شعری کوتاه هستم.