یوسف نوریزاده گفت: انقلاب صنعتی نوعی بی هویتی را برای کارگران به بار آورد؛ که نتیجهاش انباشته شدن خشم در کارگران، و به تبع آن اعتصابهای سراسری شد.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) رمان «ما همه چیز میخواهیم» نوشته «نانی بالسترینی» به تازگی توسط انتشارات ناهید وارد بازار نشر شده است. با یوسف نوریزاده مترجم این رمان، گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
درباره نویسنده و جایگاه نویسندگی او در ایتالیا و جهان توضیح دهید؟
«نانی بالسترینی» شاعر و داستان نویس ایتالیی متولد ۱۹۳۵ در شهر میلان است. او عضو یک گروه آوانگارد و معروف به «دسته ۳» بود و به همراه «امبرتو اکو» فعالیتهای ادبی و البته بیشتر در حوزه شعری خود را آغاز میکند. در سالهای ۱۹۷۹درگیریهای دسته جمعی نویسندگان و فعالان مرتبط به جنبش خودگردان، متهم به عضویت در یک سازمان مسلحانه مخفی میشود و به کمک قانون دکترین میتران (فرانسوا میتران رییس جمهور وقت فرانسه) از مرز میگذرد و وارد خاک آن کشور میشود. که این ماجرا به اختصار در مقدمه کتاب هم آورده شده است. او در آنجا پناهنده میشود. بعدها البته تبرئه میشود و به خاک خودش برمیگردد. ایشان یک شاعر تجربهگرا، مارکسیت و فرمالیست و یک نقاش آوانگارد و فعال سیاسی بود. در دهههای( ۶۰-۷۰) از جنبشهای کارگری و اتحاد با زنان و دانشجویان حمایت میکند. این کتاب نخستین رمان اوست است که به مبارزات کارگری خودرو سازی شرکت فیات آن سالها و شکلگیری نطفههای جنبش سراسری کارگری میپردازد و در آن سالها یکی از پرفروشترین کتابها میشود و بلافاصله به چند زبان مطرح دنیا ترجمه میشود که ترجمه من از زبان انگلیسی است این کتاب بوده است.
شخصیت اصلی کسی است که در ابتدای جوانی، بیکاره و مصرفگراست. اما به تدریج از پس این روز مزدی و ناامنی در زندگی در طی اثر، به شخصتی آنارشیست و مخالف وضع موجود تبدیل میشود. درباره او توضیح دهید.
در آن سالها به خاطر وقایع پس از جنگ جهانی دوم، حکومت ایتالیا تصمیم میگیرد به خاطر اشتغال ناکافی در جنوب این کشور، کیفیت بد خاک، مقرراتزدایی از بازارهای محصولات، تنزل قیمت محصولات و متصور نبودن آیندهای درخشان برای جنوبیها، یک پروژهای به نام «کاستا» را در سال۱۹۵۰تدوین کند، تا رشد و توسعه اقتصادی در جنوب ایتالیا را تشویق کند. ۹ میلیون جنوبی که عمدتا زارعین گوجه فرنگی بودند، از مناطق روستایی به مناطق صنعتی در شمال ایتالیا مهاجرت کردند. راویِ داستان که یک روستایی زاده ساده و بی آلایش و نافرهیخته است، پس از ناکامی در ادامه تحصیل در سطح عالی تصمیم میگیرد با اتکا به مدرکی که در فنی – حرفهای گرفته که آن هم باز به خاطر فقر خانوادگی بوده به شمال مهاجرت کند. او هنوز با از خود بیگانگی انسان شهری و گرفتار در چرخ دندههای زندگی صنعتی آشنا نیست. به قدری روحِ بکر و بدوی و بی آلایشی دارد که از دیدن اتیکت قیمتِ اجناس پشت ویترین مغازهها حیرت میکند. چون تا قبل از آن چرخ زندگیشان به شکل ساده و عاری از مبالادت پولی میچرخیده و مایحتاجشان را خودشان تامین میکردند، یا اینکه به صورت پایاپای در روستا تامین میشده است. در شمال کارخانهها به سرعت صنعتی میشوند و به نیروی کار انسانی در ابعاد گسترده احتیاج هست. حتی بی آنکه تخصصی داشته باشند! و در آن بخشی که در فصل اول و دوم کتاب،د رباره تست و معاینه پزشکی که از این داوطلبها به عمل میآید، توضیح میدهد که آنجا میفهمد که آنها فقط به تعداد انبوه کارگران نیاز دارند نه به تخصص آنها! او سیاهی شهر را میبیند و به زبان ساده خودش فضای تیره و تار صنعتی زده را به تصویر میکشد. در جایی هجوم مهاجرین به ایستگاه قطار برای خوابیدن را به تصویر میکشد که پلیس هم کاری به کارشان نداشت و فقط روزنامهنگارها را توقیف میکرده تا حال و روز نزار مهاجرین را در سطح جامعه انعکاس ندهند!! راوی به تدریج تغییر روحیه را در خودش احساس میکند. تضادها و از خود بیگانگی او در اثر استثمار کارگران، به انباشته شدن خشم در او منجر میشود. میبیند که زندگی صنعتی آدمها را بیهویت کرده و به تفیلیهای جامعه تبدیل میشوند.
طوری که حتی نمیدانند اوقات فراغت خودشان رو چطور بگذرانند. و این به ما نشان میدهد که محیط و شرایط کاری او بسیار سخت است و بدون اینکه بتواند فرموله کند، خودش میفهمد که یک جای کار شدید ایراد دارد. همین جا بگویم که تعریف این آدم از کار، در اوایل خیلی تعریف بکری بوده است. کار میکردند که فقط زندگی خود را بگردانند و از کار لذت میبردند. بعد میفهمد که کار را باید برای کارفرما انجام دهد. برای مدیرانی که قدر کارشان را نمیدانند. بعد از آشنایی با دانشجویان متوجه استثمار کارفرمایان میشود. کم کم با مفاهیم انقلابی آشنا میشود و کلماتی مثل «پوشیمین» را میشنود و متاثر از این اگاهی و کمی هم با چاشنی حسادت به یکی از همکاران که رهبر گروهی بود، عقده گشایی حقارتهایی که در زندگی متحمل شده است و کارکرد هورمنها همه دست به دست هم میدهند تا از او یه رهبر اعتصاب بسازند. با اعتراض به دستمزد اخراج میشود. آنجا به آدمی که در ترمینولوژی سیاسی «اجیتیتور» (فتنه انگیز- آشوبگر)میگویند تبدیل میشود، تا کارگران شیفتهای مختلف را تحریک کند تا به یک اعتصاب سراسری دست بزنند. همین اتفاق هم میافتد. او با کارش همذات پنداری نداشته و تنها مشغلهاش جستجوی منبع درآمد است. و هیچ چشم اندازی از رشد و توسعه ندارد. کارگری بیسواد و بینزاکت است. از دلایل این استحاله یکی نئولیبرالیسم است که انتقال تولید به کشورهای جهان سوم با حداقل دستمزدها و فقدان حمایت از جانب اتحادیهها است و همچنین اتوماسیون( کار ماشین آلات و کامپیوترها به جای نیروی انسانی) یکی دیگر از دلایل پیدایش چنین کارگرانِ به اصطلاح از خود بیگانه است.
با توجه به این که داستان اتفاقات دهه ۷۰ میلادی و در واقع گذار از یک دوره کارگری را به دوره ماشینی شدن و هر چه کمرنگ شدن نقش انسان توصیف میکند، آیا میتوان آن را یک مستند تاریخی نامید؟
بله قطعا همین طور است. چرا که سازوکار و انگیزههای شکلگیری جنبشهای کارگری، چیزی متفاوت از این نیست که همین جا در این داستان اتفاق افتاده است.کارفرماها همه جا به طرز غیر انسانی به فکر سود نجومی خود هستند و مدام از حق و حقوق کارگران میزدنند و میزنند. خب این اتفاقات چند سال پیش هم در افریقای جنوبی افتاد و حتی کارخانهدارها کارگران را به رگبار بستند! همین حالا در هندوستان اعتصابات ۲۵۰میلیونی در جریان است. یا مردمی که به کنگره امریکا حمله کردند، همه آنها اراذل و اوباش نبودند، بلکه مردمی بودند که در چند دوره پیشین از کار بیکار شده بودند و آیندهای در کشور خودشان نمیدیدند. در کشور خود ما هم اتفاقاتی نظیر هفت تپه و غیره در جریان است و هزاران جنبش کارگری نمونه همین دادخواه کارگری مگر نیستند؟ پس این اتفاقات قطعا میتواند یک مستند تاریخی باشد که به استناد همین وقایع موجود در جهان رخ میدهد.چون همواره قرار است که ثروتی عظیم در دست عدهای معدود متمرکز باشد و باعث میشود که فقردر دنیا گسترش یابد. اگر ثروتها به شکل عادلانه توضیح شده بودند، قطعا چنین جنبشها و تحولاتی در دنیا اتفاق نمیافتاد.
این یک داستان خشن است، با کلماتی که برای مخاطب دلچسب و گوش نواز نیست. مدام با کلماتی چون اعتصاب، خط تولید، دستمزد، قرارداد و غیره… مواجه است.آیا میتوانیم یک ژانری بسازیم و بگوئیم این کتاب در زمره آثار کارگری است؟ سابقه نوشتن این دست آثار چگونه است؟
این ژانر اصلا جدید نیست و قدمتی چند صد ساله دارد. یادم هست در جوانی رمان «ژرمینال» اثر امیل زولا را خوانده بودم که خیلی روی من تاثیر گذاشت. باز هم در ادبیات خودمان یکی از کارهای قوی اثر علی اشرف درویشیان به اسم «سال های ابری» است که به زندگی کارگری در دوران پهلوی میپردازد. همچنین جنبشهای مهم جهانی انقلاب پرولتاریای فرانسه، که به کمون فرانسه منجر شد.یا در ۱۸۷۱ و انقلاب اکتبر روسیه که از آن رمان «دن آرام» بیرون میآید و یا «خوشههای خشم» را در ادبیات آمریکا داریم که باز در همین طبقه قرار میگیرند. پس ژانری جدید نیست؛ بلکه ژانری اصیل، قدیمی و پرطرفدار است.
درباره سبک نوشتاری اثر صحبت کنید. اثر انقلابی است. مبارزه خیابانی/ اعتصاب/ اغتشاش/ حتی گاهی خیابانهایی که آدمها در آن سراسیمه میدوند… جملات کوتاه، مطنطن و نقطه گذاری شده. اینها همه یک ریتم و تمپوی هیجان انگیز و انقلابی دارد. هم نویسنده در خلق فضا موفق بوده هم شما به عنوان مترجم در انتقال آن به خواننده موفق بودهاید درباره این سبک نوشتاری و چالشهای ترجمه آن توضیح دهید.
خب اینها که گفتید طبیعت این گونه جنبشهاست. طبیعتا باید شتاب آلود باشند و اگر نباشند نتیجه نمیدهند. خیلیها دیگر کارد به استخوانشان رسیده که دست به چنین جنبشهایی زدند. در مورد سبک نوشتاری و چالشهای ترجمه، باید بگویم که چون از زبان انگلیسی ترجمه کردم، خب قبلا از زبان ایتالیایی ترجمه شده بود. حین ترجمه احساس میکردم یک جاهایی نویسنده اصلی نمیخواسته این رابگویید یا میخواسته چیز دیگری بگوید، ولی مترجم انگلیسی نتوانسته آن را خوب برساند. یعنی آن «کوهیرنس» که در ترمینولوژی ترجمه یعنی انسجام درون متنی را من یک جاهایی نمیدیدم. ولی منِ مترجم باید متعهد به متنی باشم که دارم آن را ترجمه میکنم و خودم خیلی حق ندارم که چیزی به متن اضافه کنم.
پایان داستان اما پایانی باز است… همانطور که نویسنده در مقدمه اشاره میکند، حالا با نام کتاب مواجه میشویم« ما هم چیز میخواهیم» در واقع صبحی دیگر فرا میرسد که در پس روشنایی آن، نمیدانیم چه اتفاقی خواهد افتاد… درباره آن بگوئید.
اگر تشکل صورت بگیرد، اگر اگاهی طبقه کارگر در همه جا بالا برود، متحد شوند و جنبشهای مختلف کارگری و دانشجویی معلمان و غیره هم صدا شوند؛ حق و حقوق خودشان را میگیرند. هیچ جا هیچ کارفرمایی به میل خودش و باطیب خاطر مزایا به کارگران نداده است. همین دموکراسی هم که غرب پُز آن را میدهد، حکومتها به مردم دو دستی تقدیم نکردهاند. خونها ریخته شده است تشکلها و اتحادیه ها درست شده، اتحادیهها خیانت کردهاند یا لیدرها خود فروشی کردند و مردم به ماهیت آنها به مرور زمان پی بردهاند. همه این اتفاقات افتاده تا توانستهاند حق و حقوق را بگیرند. باید هزینه پرداخت شود ولی اگر آگاهی برود بالا و تشکل صورت بگیرد، طبعا با هزینه کمتری به حق و حقوق خودشان خواهند رسید. الان دیگر خیلی دیر است که ملاحظاتی بخواهد صورت بگیرد. دیگرصحبت از آینده . کره زمین چشم انداز خوبی ندارد. انقلابها فقط در سطح کشور نباید صورت بگیرند جنبشهای کارگری جهانی حتی باید دست به دست هم دهند.اگر این اتفاقات بیافتد بشر چیزی برایش باقی خواهد ماند وگرنه با بربریت مواجه خواهیم بود.
رمان « ما همه چیز میخواهیم» با شمارگان ۵۰۰نسخه در۱۸۷ صفحه و با قیمت ۳۸۰۰۰تومان در سال ۹۹ از سوی انتشارات ناهید منتشر شده است.