مصاحبه شونده: کاشفی خوانساری، رضا؛ مصاحبه کننده: آزما؛
اردیبهشت ۱۳۹۷ – شماره ۱۲۸ (۳ صفحه_ از ۴۲ تا ۴۴)
رضا کاشفی مهندس است اما همهی عمرش را در عرصهی ادبیات کودک صرف کرده و در واقع از حرفهایهای این عرصه است. حضورش بهعنوان منتقد و فعال عرصهی ادبیات کودک در سالهای اخیر بسیار پررنگ بوده. او روزنامهنگار هم هست و تیزبینی یک منتقد و جسارت روزنامهنگار را با هم دارد. و به قول معروف سرش درد میکند برای هر کاری که باعث ایجاد یک نقطهی روشن در زمینه ادبیات کودک شود.
به نظر شما ادبيات کودک امروز ما نسبت به گذشته در چه شرايطي قرار دارد آيا سير نزولي داشته يا صعودي ؟ و چرا در اين عرصه به جاي توليد محتواي بومي بيشتر از آثار ترجمه استفاده ميشود؟
براي بررسي و شناخت وضعيت کلي ادبيات کودک بايد کليت اين حوزه در ابعاد مختلف از جمله صنعت نشر، تاليف، وضعيت اهل قلم، مديريت و سياستهاي کلان، حوزهي تعليم و تربيت و … بررسي شود. بهطور مثال در حوزهي صنعت نشر از لحاظ شاخصهاي چاپ و نشر، برگزاري و شرکت در جشنوارهها، کسب جوايز بيناللملي و… حوزهي ادبيات کودک رشد چشمگيري داشته است و همچنين از حيث نويسندگي و اهل قلم نيز ادبيات کودک به عنوان يک شغل و يک رشتهي دانشگاهي پذيرفته شده. در حالي که در گذشته اين امر تنها يک علاقه و کار جانبي در کنار باقي امور بود، اما از لحاظ تاثيرگذاري، محتوا و نقش ادبيات کودک متاسفانه پاسخ قطعي براي روند نزولي يا صعودي اين حوزه وجود ندارد چرا؟ چون مباني قطعي و محکمي براي اظهار نظر نداريم و شاخصي براي سنجش اين مهم وجود ندارد، چون در مباحث نظري خلائي وجود داردکه درايران متاسفانه در همهي حوزهها چشم ها برروي آن بسته شده است. و در اغلب حوزههاي فکري و مباني دقيقا نميدانيم بايد در کجا باشيم و چه ميخواهيم و اين امر ناشي از مخدوش شدن مباني فکري مردم است. چرا که در بسياري موارد، ترديدهاي جدي به وجود آمده و اين منجر به شکلگيري نوعي بيهويتي شده و خيلي مباحث تحت عنوان طرز فکر قديمي ناديده گرفته ميشود و متأسفانه در اکثر موارد افکار و پرسشهاي جديدي هم که مطرح ميشود برايمان پذيرفته نيست. و به همين دليل در جامعه اغلب با امور و حرکاتي مواجه هستيم که متاسفانه نه تنها حاصل رسيدن به نوعي از تفکر نيست، بلکه ناشي از تزلزل و ترديد و درک نکردن است.
در حوزهي نشر و ادبيات کودک هم بالطبع به دليل کمبود مباحث نظري موجود دقيقا نميدانيم چه ميخواهيم که عملکرد و نتيجه حاصل را با آن مقياس و معيار بسنجيم و يا به سمت آن مقياس حرکت کنيم، حتي معياري براي سنجش نقش ادبيات حوزهي کودک وجود ندارد که به ما پاسخ دهد؟ آيا کتاب بهطور مستقيم و غير مستقيم نقشي در تربيت کودک و شکل دادن نسل آينده دارد و اگر نقشي هم ندارد. آيا ادبيات موجود کنوني ميتواند بهطور صددرصد کودکان را فارغ از هرگونه جهتگيري تربيت کند، البته اين نکته غير قابل کتمان است که حوزهي ادبيات کودک، با مخاطباني روبرو است که تاثير پذير هستند و تاثير پذيري در گروه سني کودک و نوجوان بسيار بيشتر از بزرگسالان است.
اما سوال اساسي اين است که اين براي کودک و مخاطب تاثيرپذيري که در دوران پست مدرنيسم و در معرض انواع شبکههاي مجازي، تلگرام، اينترنت ماهوارهها، فساد و فحشا، مواد مخدر، تنشهاي خانوادگي و … قرار دارد، اصلا کتاب چهقدر موثر است و آيا کتاب کودک ميتواند نقشي در تربيت اين مخاطب ايفا کند.
در حال حاضر تنها ميتوانم به عنوان کارشناس نشر آمارهايي ارايه دهم که نشان ميدهد کتاب کودک نسبت به کتاب کمک آموزشي چهقدر رشد داشته و مورد استقبال قرار گرفته است، ولي نميتوان تاثيربخشي کتاب را با واقعگرايي بازيهاي رايانهاي، موسيقي و برنامههاي سه بعدي و رايانهاي مقايسه کرد.
آنچه اکنون بهطور قطع ميتوان در اين حوزه اعلام کرد و دربارهاش آمار قطعي و تحليل داد، وضعيت کتاب کودک در مقايسه با کتابهاي کمک آموزشي است و رشد بازار نشر و ورود ناشران جديد، پولدار و غير فرهنگي به اين حوزه با هدف سرمايهگذاري در چاپ کتابهاي کمک آموزشي است که اغلب اين ناشران پولدار دغدغههاي فرهنگي ندارند و از کارشناسان ادبي و حرفهاي هم برخوردار نيستند و در جهت رشد حوزهي نشر کتب کمک آموزشي گامهاي موثري برداشتهاند.
با توجه به اينکه اصليترين ويژگي کتاب، وادار کردن مخاطب به انديشيدن و درست انديشيدن است آيا ميتوان گفت که کتابهاي منتشر شده امروز حوزهي کودک اين ويژگيها را دارند ؟
مهمترين انتظاراتي که ميتوان از کتاب کودک داشت تفکر برانگيزي و دعوت به تفکر، ايجاد باور پرسشگري، احساس ارزشمند بودن، شناخت ارزشهاي خود، هويتشناسي و اينکه من کيستم، آزادي و … است که بايد از دوران کودکي با کتاب در افراد نهادينه شود، و با توجه به تجربههاي گذشته اغلب افراد ماندگارترين تاثيرات را از کتابهايي که در دوران کودکي مطالعه ميکنند ميگيرند، اما متاسفانه در حال حاضر جريان کلي ادبيات کودک خيلي اين دغدغهها را ندارد و هر کدام از عناصر اين حوزه از نويسنده، ناشر، تصويرگر، مولف، مدير و … درگير مشکلات مالي و دغدغههاي روزمره است و نگاه آيندهنگر ندارد و در لحظه به دنبال چاپ اثر و ارايه آن براي رفع مشکلات مالي هستند و ميکوشند تا امورات روزانه بگذرد و در سطح کلان هم مديران اين عرصه با کارهاي سنگين و فشارهاي سياسي و در نهايت روزمرگي مواجهه هستند و طبعا به ده سال يا ۳۰ سال آينده و اهداف کلي فکر نميکنند و بيشتر به دنبال گذران هستند، و بهطور مثال وقتي کتابهاي ژانر جادو، ترس، وحشت و .. فروش و بازار خوبي دارد کسي به اين فکر نميکند که آيا اين فروش بالا براي جامعه و نسل آينده خوب است يا بد، و کودکاني که با اين کتابها بزرگ ميشوند چه آيندهاي خواهند داشت. در حاليکه در انجام يک کار اقتصادي هم ميتوان نگاه آيندهنگر و فرهنگ ساز داشت. البته هستند ناشراني که چنين نگاهي دارند ولي ميتوان گفت اين آيندهنگري عموميت ندارد کارها تابع خواست و مدهاي بازار است. و بهطور مثال نويسندهها در زمانهاي مختلف براساس مد موجود در بازار ظلمستيزي، مسئله محيط زيست و دفاع از حيوانات، رعايت حق اقليتها، تفاوتها و… که عمدتا وارداتي و غير ادبي بودهاند، را ترويج کردهاند.
قبل از انقلاب «ماهي سياه کوچولو» اگر نه تنها اثر بلکه يکي از شاخصترين آثاري بوده است که ارزش آزادي و مبارزه و تلاش براي رها شدن از وضع موجود را محور قرار داده بود و به همين دليل مورد توجه قرار گرفت آيا بعد از انقلاب اثري داريم که از نظر محتواي آموزشي و تاثير همطراز اين کتاب در حوزهي ادبيات کودک منتشر شده باشد؟
من به ماهي سياه کوچولو و نويسنده آن احترام ميگذارم ولي عقيده دارم که آن کتاب هم بر اساس مد موجود و تحت تاثير جريانات سياسي و فکري آن زمان نوشته شده بود، و به قول معروف «به موقع» نوشته و مطرح شد هرچند که حتي امروز هم پژوهش دقيقي در مورد تاثيرگذاري کتاب «ماهي سياه کوچولو» نداريم و از لحاظ فروش نيز در همان سالهاي قبل از انقلاب در مقايسه با کتابهاي همچون «تن تن» يا کتابهاي «مارتين» و يا کتاب «قصههاي خوب براي بچههاي خوب» فروش بالايي نداشته و فروشي هم که «ماهي سياه کوچولو» در آن زمان داشت. تحت تأثير تبليغات رسانهها و مد روز بوده و اگر همان کتاب را امروز نقد کنيم، ايرادهاي جدي به آن وارد است، اولا آنچه که «صمد بهرنگي» نوشته با آنچه که «سيروس طاهباز» منتشر کرده بسيار فرق دارد، و دوم اينکه نقاشيهاي «فرشيد مثقالي» نقاشيهايي کودکانهاي است و تمثيلهاي آن اعم از مهاجرت، مبارزه، فدا شدن براي ديگران، ضرورت تغيير و نپذيرفتن قواعد اجتماع را کودکان متوجه نميشوند و اين تمثيلها بيشتر براي ردهي سني نوجوان قابل درک است در حاليکه قطع کتاب نوجوانانه نيست و قطعي کودکانه دارد و…
اما آنچه مشخص است پس از انقلاب در آثار ادبيات کودک نمونهاي مانند کتاب ماهي سياه کوچولو که به هر دليلي در جامعه معروف و شناخته شده باشد، نداشتهايم و اگر در قشر کارمند و متوسط جامعه پرسش شود که کدام کتاب حوزهي کودک و نوجوان را ميشناسند هيچ کتاب شاخصي را نميشناسد و شايد دليل آن هم کثرت آثار باشد. بهطور مثال در سينماي ايران پس از انقلاب آثار خوبي توليد شده است ولي آثاري مثل «گنج قارون» و «سلطان قلبها» تکرار نشده چون در مقطع خاصي اين آثار اولين بوده و در زمان خودشان يک اتفاق محسوب ميشدند. بعد از انقلاب هم در حوزهي کتاب کودک کتابهاي خوبي توليد و منتشر شده است ولي هيچکدام به اندازهي ماهي سياه کوچولو معروف نشدند. چون شايد همانطور که گفتم در «موقع» خودشان منتشر نشوند يا برايشان تبليغ نشد و…
در همين دوران اخير آثار ارزشمند زيادي توليد شدهاند، که تنها در فضاهاي خاصي منتشر، خوانده و تمام شدهاند، کتابهايي مانند «کشتي پهلو گرفته» اثر «سيد مهدي شجاعي» که حدود ۵۰ يا ۶۰ بار تجديد چاپ شده و از لحاظ تيراژ قابل قياس با ماهي سياه کوچولو نيست ولي جريان عمومي خاصي را ايجاد نکرده و يا کتاب «دو خرماي نارس» نوشتهي «فريدون عموزاده خليلي» کتاب ارزشمندي در حوزهي کودک بود که اصلا تجديد چاپ نشد و اين به دليل اين است که در اقبال عمومي دلايل متفاوتي براي پرفروش شدن وجود دارد که برخي از عوامل از حوزهي ادبيات خارج است و در حوزهي فروش و بازاريابي بررسي ميشود و يا براساس نگاه سنتي به شانس يا نيت نويسنده و يا نگاه و توجه خداوند به يک نويسنده و اثر بوده که از اختيارات آدميزاد خارج است و يک باره کاري معروف ميشود و فروش ميکند. بعضي اوقات نيز اتفاقات غير ادبي ممکن است باعث معروف شدن يک اثر بشود، خيلي از کتابهاي خوب سالها مورد توجه قرار نميگيرند ولي بعد از فوت نويسندهشان يکباره معروف ميشوند و در مدت کوتاهي چندين بار تجديد چاپ ميشوند.
در يک نگاه کلي شرايط امروز چهطور است؟
اما اگر به طورکلي بخواهيم بگوييم پس از انقلاب و در حوزهي نشر ادبيات کودک و نوجوان کتاب «حسني نگو يک دسته گل» اثر «مرحوم منوچهر احترامي» کتابي است که تقريبا همهي مردم اسم آن را شنيدهاند و آن را ميشناسند و شهرت عمومي دارد. ولي مثلا کتاب «پريا» اثر شاملو به دليل ترانهاي که پيش از انقلاب براساس شعر آن خوانده شده، معروف شده است و معروفيت آن ربطي به کودک و نوجوان ندارد و يا اگر فروغ و پرواز را به خاطر بسپار معروف شده است به دليل اين است که آخرش گفتهاند علي کوچيکهاي بود و به دليل تلقيهاي ديگر است، و نميتوان برخي موفقيتها را به پاي ادبيات کودک و نوجوان گذاشت.
اما اينکه در دوران پس از انقلاب کتابي منتشر شده باشد که مورد توجه مخاطب کودک و بزرگسال بهطور توامان باشد، اختلاف نظر وجود دارد از يک طرف در عرصهي جهاني امروز تئوري قالب اين است که، کتابي که کودکان بپسندند قطعا مزخرف است و بعيد و دور از ذهن است که آن کار را بزرگسالان هم بپسندد، از سوي ديگر امروز شاهد اين امر هستند که درآثار توليد شده، در عرصهي کتاب کودک در کنار پيامهايي براي کودکان، پيامهايي نيز براي بزرگسالان وجود دارد و حتي انيمشنهايي که ساخته شده از جمله «من نفرت انگيز»، «ماشينها» و «کلاه قرمزي» بخش عمدهاي از مخاطب آن بزرگسالان هستند و امروز گرايش توليدات فرهنگي بر اين است که پشت جلد کتاب بنويسند از رده سني ۶ تا ۹۶ سال، ولي هميشه اين تلقي نيست و ملاکهايي وجود دارد مبني بر اينکه ملاکهاي زيباييشناسي در گروهها متمايز است و نميتوان گفت که يک کاري که دو گروه بزرگسال و کودک را هدف قرار دهد، کار خوبي از آب درميآيد.
نهادهايي که در عرصهي ادبيات کودک فعاليت دارند نميتوانند تعريف جامع و يا اهداف روشنگر بدهند که حرکتها به آن سمت برود و يک چشمانداز واحد را ترسيم کنند؟
اگر به دنبال آن باشيم که يک نظريه، اساسنامه يا مانيفستي براي ادبيات کودک تدوين کنيم تا همه بر اساس آن عمل کنند اين خود نوعي محدوديت است و قرار نيست اين محدوديت در حوزهي ادبيات کودک ايجاد شود. ولي اين به اين معنا نيست که فکر نکنيم و يا بهطور کلي بحثها تعطيل شود بلکه بايد مانيفستهاي متعددي تهيه شود که داراي چالش بوده و اين مانيفستها به نقد گذاشته شود چرا که متاسفانه به دليل نبود چشمانداز و نظريههاي متعدد امروزه بحث و نقد در ادبيات کودک تعطيل است.
البته نهادهاي فعال در اين حوزه دوست داشتهاند که چنين کاري را صورت دهند ولي به دليل روزمرگي اين اتفاق تاکنون رخ نداده و در بخش دولتي هم در «شوراي انقلاب فرهنگي» نهادي به نام «هيات نظارت بر کتاب کودک و نوجوان» که وظيفهاش ترسيم اهداف و نظارت، جريان شناسي ارايه راهکار و… است تشکيل شده ولي اين هيات اصلا وجود خارجي ندارد و همهي دولتهاي روي کار آمده پس از انقلاب از چپ و راست و ميانه بر اين امر اتفاق نظر داشتهاند که هيات نظارت واقعي تشکيل نشود و مديران ارشاد نيز بر اين باور بودهاند که اين هيات جمعي از افراد هستند که قرار است تنها بحثها و حرفهاي عجيب بزنند و کارهاي حوزهي کتاب کودک را مختل کنند و اصرارشان بر اين است که ارشاد با همان مجموعهي «اداره کتاب» کارها را پيش ميبرد. و در نهايت در هيچ دولتي عملا به شکل واقعي هيات نظارت بر کتاب کودکان تشکيل نشده به جز در دورهي وزارت آقاي مسجد جامعي در ارشاد که ايشان هم براساس تعريف خود از هيات نظارت آن را به اتاق فکر وزارت ارشاد تبديل کرد و چندين جلسه هم برگزار شد. «شوراي کتاب کودک» نيز که نهاد کتابداران ومروجان کتابخواني است شايد ميتوانسته در اين باب تحليلهاي عميقتري را ارايه دهد ولي به دليل درگيريهار مربوط به کارهاي روزمره و برگزاري جشنوارهها و تدوين فرهنگنامه و … چنين فرصتي پيش نيامده است.
بهطور کلي بايد
گفت نهادهاي فعال اين حوزه، عملا کار خود را به اين تغيير دادند که بدون تئوري و پشتوانهي مدون و دقيق
کارهاي بد و نامناسب را تعديل کنند و در حقيقت عمدهي فعاليت آنها حمايت کردن
از کارهاي خوبي است که مي پسندند و مخالفت کردن با کارهاي ضعيفي که نميپسندند. انجمن
نويسندگان کودک و نهادهاي مدني ما هم حداکثر کارکردشان موضعگيري در برابر
اتفاقات روزمره است و خودشان طرح سوال نميکنند و کمتر آغازکنندهي بحث هستند و
بر اساس اتفاقات رخ داده اغلب پاسخ ميدهند و در قبال
تغييرات انجام شده به صورت واکنشي و انفعالي عمل ميکنند. دانشگاهها هم که بايد
به عنوان مرجع تحقيقاتي به اين موضوع فکر کنند، و نقدهاي تاثيرگذار دانشگاهي ارايه
دهند، اصلا چنين قابليتي ندارند و رشتهي ادبيات کودک دانشگاه عملا
به يک ساختار عقيم، بيخاصيت و اخته تبديل شده است که بسيار مرعوب ترجمه، روشها، فرمها و نقدهاي آکادميک
است نقدي که هيچ جواب قابل قبولي ندارد و پاسخگو به هيچ سوالي نيست و راهکار و تحليلي
ارايه
نميدهد.
همچنين در دانشگاه کساني که حرفهاي حوزهي ادبيات کودک نبودهاند به عنوان هيات علمي منسوب شدهاند و عملا مرعوب ترجمهاند و فارغالتحصيلاني که تربيت ميکنند نيز افرادي غير کاربردي هستند که هيچ نظريهاي از خود نداشته و پاياننامههاي آنها با حذف نقلقولهاي مستقيم و غيرمستقيم هيچ حرف و نظريهي جديدي ندارد، چرا؟ چون اجازهي چون اظهار نظر، نظريه دادن و برداشت کردن به دانشجو داده نشده است.
درواقع مشکل نقد امروز ادبيات کودک مشکل پاسخها نيست، مشکل نداشتن پرسش است و ما در حال حاضر پرسش بومي نداريم که به دنبال پاسخ آن باشيم، و اغلب پرسشهاي ما هم وارداتي است و هيچ مصداقي ندارد. مثلا يک نظريهپرداز کنشهاي مختلف شخصيتها را در طول ۱۰۰ داستان بررسي کرده و تغييرات بيروني و دروني شخصيتها را مورد مطالعه قرار داده که بعد از پايان پژوهش نتيجهي کاربردي که به تغيير و رشد حوزهي کتاب کودک کمک کند استخراج نميشود. درحاليکه نقد ادبيات کودک يک مبحث ميان رشتهاي است و فردي که اين تحقيقات را انجام ميدهد بايد روانشناسي کودک، علوم اجتماعي، علوم ديني و.. را بداند و پيامهاي يک داستان را دريابد و تفکري را که داستان منتقل ميکند را بيان کند که به اين روند «ايدئولوژي» ميگويند و حالا با شعار ايدئولوژيزدايي از ادبيات کودک و با شعار پرهيز از نقد ايدئولوژيک هرگونه پيام را از اين معادله حذف ميکنند و نتيجه ميشود روبهرو شدن با حرفهايي بيخاصيت. و اينکه مردم ايدئولوژيزده شدهاند و حوصلهي بحثهاي مبنايي را ندارند، و اگر يک کتاب با تصويرگري و محتواي خوب را به آنها معرفي کنيم مورد قبولشان قرار نميگيرد و ميگويند کودک ما اين کتاب را دوست دارد.
اگر شما روزي صاحب اختيار بلامنازع ادبيات کودک باشيد، اولويتهاي ادبيات کودک از نظر شما چيست؟
تا زماني که امکان گفتگو، نقد و چالش وجود نداشته باشد اتفاق خوبي رخ نميدهد و در مقاطعي تجربه کردهايم که ديکتاتور مقتدر نميتواند ناجي مملکت باشد و اين نوعي فرار است که بخواهيم به دنبال فرد قدرتمند در اين عرصه باشيم اين اتفاق خوبي نيست.
ايجاد فضاي گفتگو، دامن زدن به فضاي نقد به شکل کاربردي و اجازه دادن به افراد براي اظهارنظر، حرف، بحث و جمعآوري و تدوين آنها ميتواند اولويت اصلي باشد چرا که اگر اجازهي اظهارنظر به مردم ندهيم ديکتاتوري نخبگان، ديکتاتوري دانشگاهي و روشنفکران بوجود ميآيد.
چنانچه که اکنون در ايران جشنوارههاي متعدد کتاب کودک برگزار ميشود و داوري همه اين جشنوارهها با کارشناسان کتاب کودک است و به مردم، ناشرين، کودکان، و .. اجازه داوري و اظهارنظر داده نميشود و اين امر وجاهت و اعتماد به نفس را از ناشر، مردم و نويسنده ميگيرد.
برگزاري جشنوارههاي متعدد که در آن از نظر و داوري همهي اقشار جامعه مادران، کودکان، طلبهها، کتابفروشها، مسجدها و… استفاده شود نيز به عنوان عاملي که به ايجاد فضاي نقد کمک ميکند داراي اهميت است.
تغيير فضاي دانشگاهها و حضور افراد تجربي که کار ادبيات کودک انجام دادهاند ولي مدرک دانشگاهي اين حرفه را ندارند در بين دانشجويان و استفاده از تجربيات آنها يکي ديگر از اولويتهايي است که بايد مورد توجه قرار گيرد.
شما با مدرک مهندسي با چه انگيزهاي وارد ادبيات کودک شدهايد؟
شايد اشتباه اصلي که رخ داد
خواندن رشتهي مهندسي بود، چون در آن زمان نميدانستم روزنامهنگاري و ادبيات
کودک شغل است و در آن سالها مد بود که همهي دکتر يا مهندس
ميشدند، و من رشته مهندسي خواندم ولي در دوران دانشگاه مسئول تاتر و نشريه بودم و
بيشتر درگير کارهاي هنري و و روزنامهنگاري شدم. به طوري که رسالهي ليسانسم ۶ سال
به طول انجاميد. و اين در حالي بود که از وجود
ادبيات کودک بيخبر بودم، گرچه کتاب کودک زياد خوانده بودم و در کانون هم فعاليت
داشتم و به صورت اتفاقي در سالهاي اول دههي هفتاد در حوزهي هنري براي مجلهي سورهي نوجوانان مطلب
نوشتم و اينگونه وارد حوزهي ادبيات کودک شدم. سپس در
سال ۷۲ به راهاندازي مجلهي باران کمک کردم و در سال ۷۳ نيز نشريات صدف و زمزم را در بنياد انديشهي اسلامي راه
اندازي کرديم و کم کم متوجه شدم علاقه و توانايي به جز در عرصهي کار کودک
ندارم.
حرف آخر …
يکي از بسترهاي مهم گفتگو در اين زمينهها همين مجلات ادبي مثل آزما است که ممکن است تيراژ ۲۰، ۳۰ هزارتايي نداشته باشد، ولي مخاطبهاي خاص خود را دارد که تاثيرگذار هستند و بايد به اين حوزه نگاه سطحي نکنيم، چرا که ادبيات کودک داراي اهميت است و در حال حاضر ۴۰ درصد تعداد کتابهاي منتشر شده و ۳۰ درصد عناوين کتابها مختص اين حوزه است و اين سطح اهميت زيادي دارد و بايد به همان اندازه سهم بگذاريم تا مخاطبان و نخبگان و مردم در اين حوزه سخن بگويند و فضاي گفتگو ايجاد شود.