ما ايرانيها هرگاه سخني دربارهي مشروطه ميشنويم حدا قل هر سال در سالگرد اين واقعه ي تاريخي ، يعني۴۱ مرداد ماه دچار احساسي دوگانه از غرور و افسوس ميشويم. مشروطه براي ما حکايت انسانهايي است که ظلم، استبداد و خودکامگي را برنتافتند و سعي کردند با دست خالي يوغ اسارت را از گردن خود باز کنند.
ترديدي نيست که در اين اسارت ستيزي دوران مشروطه و سال هاي پس از آن نميتوانيم نقش اديبان و روزنامهنگاران و نشريات فرهنگي را ناديده انگاريم. کساني که قلم خود را سلاح کردند و به مبارزه با خودکامه گي برخواستند. اما نتيجه اين مبارزات جدا از هدف نخستين آن که شکستن باروي استبداد بود، باور بر اين حقيقت بود که براي رسيدن به آزادي و حاکميت قانون آگاهي از هر سلاحي کارسازتر است و اين آگاهي جز با شناخت بنيان هاي فرهنگي حاصل نمي شود و نتيجه اين باور تولد نشريات فرهنگي در سال هاي بعد از مشروطه بود و اين بهانه اي شد براي گفتوگوي آزما با دکتر محمد غلامرضايي شد که خود روزهايي را در کنار حبيب يغمايي در «يغما» که يک نشريه ادبي بود گذرانده است.
عصر مشروطه يک عصر طلايي براي ادبيات معاصر ما است. کارنامهي اين عصر را در حوزهي مطبوعات به ويژه مطبوعات ادبي، هنري و تاريخي چهگونه ارزيابي ميکنيد؟
از زماني كه روزنامه در ايران پديد آمده است تا عصر مشروطه، نشريهي تخصصي در حوزهي ادبيات تقريباً نميتوان يافت زيرا پيش از دوران مشروطه نشريات بيشتر جنبهي خبري داشتند تا تحقيقي و عملي و در دورهي مشروطه نيز به سبب شور انقلابي حاكم بر جامعه، نشريات بيشتر به مطالب اجتماعي و سياسي ميپرداختهاند و اگر بعضي از آنها وجهي ادبي نيز داشتهاند بيشتر ادبيات در ارتباط با اجتماع و سياست بوده است. با وجود اين بايد توجه داشت كه تحولات اجتماعي و سياسي از نيمهي دوم عصر ناصرالدين شاه و آشنايي ايرانيان با فرهنگ و تمدن اروپايي و ترجمهي برخي آثار ادبي فرنگ به زبان فارسي به تدريج زمينههاي تحولات ادبي را نيز فراهم ميكرده و به ناچار تجدد در حوزههاي ادبيات ناگزير ميشده است به همين سبب در مجلاتي مانند دانشكده به مديريت ملكالشعراي بهار و تجدد به مديريت تقي رفعت، جدالهاي ادبي كهنه و نو را ميتوان ملاحظه كرد و مجلهي بهار به مديريت اعتصامالملك كه عرضهگاه بعضي ترجمههاي ادبي بوده است نيز از مجلههاي تأثيرگذار در عصر خود به شمار ميآمده است. به هر تقدير در سالهاي حوالي دورهي مشروطه مجلاتي پاي گرفته است كه آنها و جريانهاي مطرح در آنها در وهلههاي بعدي به نوعي ادامه يافته و سير تكاملي يافته است.
البته در دورهي دوم مشروطه – يعني پس از فتح تهران به دست مجاهدان و خلع محمدعلي شاه مجلات ادبي ديگري نيز در داخل و خارج از ايران نشر يافت كه بحث در باب آنها مجالي ديگر ميخواهد.
مطبوعات به طورکلي تا چه اندازه بر رونق فضاي ادبي آن زمان موثر بودند؟
مطبوعات از زمان پيدايش خود – يكي از عوامل تأثيرگذار در پرورش اديبان بوده شايد بتوان تأثير مطبوعات را در چند زمينه دانست. يكي عرضهي تحقيقو ترجمهوطرح ديدگاههاي ادبي ديگران. دوم نشان دادن روش كار، سوم شيوهي نگارش مقالات علمي و ادبي، بيشك مجلاتي كه در دورهي مشروطه و سالهاي نزديك به آن و پس از آن در ايران و خارج از ايران چاپ ميشده و به دست دوستداران آنها ميرسيده ميتوانسته دست كم در زمينههايي كه مذكور افتاد يا در زمينههايي مشابه اينها، در پرورش ذهن و ذوق ديگران مؤثر باشد و نيروي درك و نقد را در آنان تقويت كند. از باب مثال مقالاتي كه سيد حسن تقيزاده با امضاي محصل در مجلهي كاوه نوشته از نظر دقت و مراجعه به منابع متعدد در عصر خود قابل توجه بوده و ميتوانستند در شيوهي مطالعه و كار علاقهمندان جوان مؤثر باشد.
مجلههايي مثل يادگار، آينده، مهر، يغما، سخن و امثال اينها كه چاپ كنندهي مقالات برجستهترين محققان ادبي و تاريخي روزگار خود بودهاند در پرورش اديبان و پژوهشگران جوان عصر تأثير داشتهاند هم از جهت انتقال اطلاعات علمي به نسل جوان و هم از نظر معرفي پژوهشگران جوان و چاپ نوشتههاي آنان.
در يک نگاه تطبيقي، در عصر مشروطه مطبوعات آزادي اندکي نسبت به دورههاي قبل، براي تغيير وضعيت موجود يافتند. پس از سقوط مشروطه آيا ميتوان فضاي فکري تاريخي را در مطبوعات يافت؟
قبل از روي كار آمدن رضا شاه به دليل آزادي نسبي كه در جامعه حاكم بوده مجلات نيز در عرضهي ديدگاههاي نويسندگان آزادتر بودند. با قدرت گرفتن رضاشاه اين آزادي در عرصهي سياسي و اجتماعي محدود شد و پژوهشگران – حتي آنان كه در جريان انقلاب مشروطه در حوزهي مسائل سياسي و اجتماعي فعاليت ميكردند و مينوشتند در دوران رضاشاه بيشتر به تحقيقات ادبي و تاريخي روي آوردند.
رضاشاه به گذشتهي ايران و از جمله ايران باستان علاقهمند بود و مليگرايي يكي از شاخههاي مهم روشنفكري بود كه بنا بر مقتضيات اجتماعي و سياسي در اواخر عصر قاجار شكل گرفته بود و برخلاف ديدگاه بعضي، تنها محصول سياست رضاشاه نبود به همين علت تحقيق در زمينهي مسائل تاريخي و ادبي گذشته در اين عصر رونق گرفت و گروهي از مطبوعات ايران تا چند دهه بعد متاثر از اين سياست بودند.
اصولاً در دورانهايي كه آزاديهاي سياسي بيشتر ميشده – مانند سالهاي ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ بسياري از مطبوعات نيز رنگ سياسي ميگرفتند و در دورانهايي كه اين آزاديها محدود ميشد مانند سالهاي پس از كودتاي ۱۳۳۲ تحقيقات ادبي و تاريخي بيشتر ميشده و طبيعتاً مجلات ادبي نيز به پيروي از سياست زمان ملزوم بودهاند. اظهارنظر در باب اينگونه مسائل البته نيازمند تحقيق است.
آيا در اين دوره آسيبي متوجه مطبوعات بوده است؟
مهمترين آسيبي كه متوجه نشريات بوده – درست همانند ساير زمينهها – افراط و تفريط است. افراط و تفريط نشانه ي بيماري اجتماعي است. اجتماع سالم معتدل است. افراط و تفريطها ناشي از نوع سياستهاي حكومتهايي است كه به جاي انديشيدن به پيشرفت اجتماعي به فكر رواج سياستهاي انحصارطلبانهي خود هستند.
اگر قرار باشد دربارهي تبعات و فروع اين مسائل گفتوگو كنم بحث طولاني ميشود زيرا اين افراط و تفريطها در مجلات نيز به گونهاي بازتاب مييافته است.
عملکرد مجلات ادبي را در اين دوران چهگونه ارزيابي ميکنيد. از ميان مجلات ادبي آن دوران کدام مجله در جذب مخاطب و محتوا موفقتر عمل کرده است؟
برتر دانستن يك نشريه از ديگر نشريهها كاري است دشوار و تا حدودي حاكي از نوعي نگرش يك جانبه است. ميتوان – به صورتي نسبي – از نشريههاي بهتر و موثرتر در زمينههاي گوناگون سخن گفت. در مجموع ميتوان از مجلههايي چون يادگار و مهر و يغما و سخن و راهنماي كتاب و فرهنگ ايران زمين و مجلههاي دانشكدههاي ادبيات چون تهران و مشهد و تبريز نام برد البته نام بردن از اين مجلات با اين معني نيست كه مجلههاي ديگري هم سطح و هم شأن اينها وجود نداشته است.
اين نشريات، در نشريات پس از خود چه تأثيراتي داشتند؟
نشريات مهمي از حدود سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۷ منتشر ميشد. نشرياتي كه از لوني ديگر بود و تا حدودي مسائل به رنگي ديگر در آنها بازتاب مييافت مجلاتي بود از نوع نگين و فردوسي. البته نشريات دانشگاهها را نيز نبايد فراموش كرد مانند مجلهي دانشكدهي ادبيات دانشگاه تهران و مشهد و تبريز و امثال اينها.
با انقلاب ايران در سال ۵۷ بسياري از اين مجلات به محاق رفتند. به عقيده ي شما اصليترين دليل اين اتفاق را در چه عاملي بايد جستوجو کرد؟
اينكه چرا بعضي از اين مجلات پس از سال ۱۳۵۷ منتشر نشد يا دچار وقفه گرديد، برميگردد به مسائل اجتماعي و سياسي و گاهي به مسائل شخصي مديران آنها.
در سالهاي اول انقلاب، به سبب غلبهي شور انقلابي و حوادث خارجي كه پيش ميآمد و ديدگاههاي خاصي كه وجود داشت امكان ادامه ي كار براي بعضي از اين نشريات نبود. مجلاتي مانند يغما و سخن و نگين و فردوسي و امثال اينها بنا به دلايل سياسي و فكري و مالي امكان انتشار نداشتند. مجلات دانشگاهي نيز به سبب تعطيلي دانشگاهها دچار وقفه و تأخير شدند.
ايرج افشار كه سابقهي مطبوعاتي بيشتري داشت و از بعضي امكانات موقوفات دكتر افشار – مانند جايگاه دفتر مجله ميتوانست استفاده كند، امتياز دورهي جديد مجلهي «آينده» را گرفت و توانست آن را به همان شكل و شمايل و شيوهي مجلهي راهنماي كتاب چند سال منتشر كند. اين نكته كه بدان اشارت رفت البته تفصيلي دارد كه نيازمند جستجوي بيشتري است.
شما سالهايي را نيز در مجلهي يغما گذرانديد. دربارهي آن دوران کمي برايمان بگوييد و افت و خيزهايي که يغما طي کرد؟
حضور من در مجلهي يغما به جز مدتي، مستمر نبوده است. خاطراتي كه از زمان حضور در مجلهي يغما دارم بيشتر مربوط به خود مرحوم يغمايي است و به عبارتي ديگر شخص و خاطرات خصوصي ايشان است و شايد اكنون زمان باز گفتن آن نباشد. اما بيشتر آنچه را مربوط به مجله و مديريت آن است در« ارج نامه ي حبيب يغمايي» نوشتهام. تفصيل آن را در آنجا ميتوان ديد. اما بعضي نكتههاي كلي اين است كه: حبيب يغمايي مجلهي يغما را در دفتري محقر و با كمترين امكانات اداره ميكرد. او خود پيوسته در دفتر مجله حضور داشت و بر كارها نظارت ميكرد و حتي اتفاق ميافتاد كه شبها نيز در همانجا ميخوابيد. با وجود اين كارمند اصلي مجله كه معمولاً يك نفر بيشتر نبود – از صبح اول وقت تا پايان وقت كار اداري ميماند و معمولاً حدود ساعت چهار و پنج بعدازظهر دفتر مجله رسماً تعطيل ميشد مگر آنكه برنامهاي خاص بود يا حبيب يغمايي ميهماني ويژه داشت. براي توزيع مجله در بعضي ادارات معمولاً حبيب يغمايي خود شخصاً حضور مييافت.
توجه داشته باشيم كه مجلههايي چون يغما و سخن – كه جزو سر آمدان مجلات ادبي و تاريخي آن روزگار بود جايگاه عرضهي مقالات تحقيقي استادان بود. در يغما كساني مانند مجتبي مفيدي، استاد همايي، دكتر محمد معين، دكتر محمد جعفر محبوب، دكتر محمود خساعي، دكتر عبدالحسين زرينكوب، دكتر محمد علي اسلامي ندوشن، ايرج افشار و امثال اينان مقالات خود را چاپ ميكردند.
و خود حبيب يغمايي… ؟
مرحوم حبيب از كساني بود كه طيفي وسيع از اهل علم و ادب را ميشناخت و آنان نيز او را ميشناختند و درستي و ارتباط آنان به آمد و رفت به دفتر مجلهي يغما يا ارتباط تلفني محدود نميشد. از تورق كردن شمارههاي مجلههاي يغما و خواندني خاطرات حبيب يغمايي تنها به بخشي از اين آشناييها ميتوان پي برد. علاوه بر اين، وي افراد را از نظر ميزان سواد و اطلاعات و مهارت در كار به خوبي ميشناخت. يكي از دوستان من كه در فرهنگستان ادب دستيار وي در تصحيح غزليات سعدي، بود ميگفت كه روزي در بيتي از سعدي به ابهامي برخورد كه رفع آن را ميخواست از كسي بپرسد به من گفت به نظر تو از كه بپرسم. گفتم از فلاني. نگاهش را به چشمانم دوخت و گفت او مثل خود توست! گفتم از شفيعي كدكني. گفت: گل گفتي.
استادي ميگفت كه در يكي از كنگرههاي تحقيقات ايراني كه به همت و سرپرستي مرحوم ايرج افشار برپا ميشد، فرزند يكي از استادان در باب موضوعي سخن ميگفت. چون بخشي از سخن ايراد شد مرحوم حبيب يغمايي خطاب به سخنران گفت: كافي است!
بقيهي مطلب را ارجاع ميدهيم به مقدمهي پدر بزرگوارتان بر فلان كتاب. وقتي كس ديگري در همان جلسه سخنراني خود را به پايان رسانيد گفت: اين يكي تازه بود و قابل استفاده.
حبيب يغمايي براساس تجربه و شناختي كه داشت ميدانست كه چه بكند تا كمتر دچار سانسور شود. از جمله به مناسبت برگزاري جشنهاي دو هزار و پانصد ساله در سر مقالهي مجلهي يغما پس از ستايش از اين مراسم در پايان نوشت اگر دولت ميخواهد شيوهي زندگي عهد كورش را به مهمانان خارجي نشان بدهد آنان را به خور بيابانك ببرد!
اين جملهي طنزآميز با آن ستايش نخستين تناقضي شگفت داشت كه بر هيچ ظريف طبعي پوشش نيست.
روزي حبيب يغمايي همراه با برادرش اقبال يغمايي به مراسمي دعوت شده بودند. از قضا در آن مراسم محمد رضا پهلوي نيز حضور داشته است. هنگامي كه وي از صف مهمانان بازديد ميكرده از حبيب يغمايي پرسيده بود كه برادرت هم مانند تو شاعر است؟ حبيب پاسخ داده بود. خير. ايشان مثل من ديوانه نيست! اين پاسخ نيز – با توجه به بعضي شعرها كه در آنجا چاپ ميشد پاسخي معنيدار بود كه ظريف طبعان نيك آن را در مييابند