شما با نشريات جدي ادبي در دوران دبيرستان آشنا شديد و شروع ماجرا هم ظاهرا با مجلهي «سخن» بود آيا فکر ميکرديد روزي سردبير اين مجله باشيد؟
آن زمان نشرياتي مثل” يادگار”، هم چاپ ميشد که من چندان علاقمند به مباحث آن نبودم اما وقتي درسالهاي دبيرستان نخستين شماره از سال دوم سخن به دستم رسيد، با مفاهيم تازهاي آشنا شدم که مرا علاقمند کرد. وقتي به تهران آمدم بلافاصله اقدام کردم براي تهيه ي دورهي کامل مجله، اما سخن بعد از ۳۴ شماره انتشار موقتاً تعطيل شد چون خانلري، هدايت و شهيد نورايي که هر سه از روشنفکران بودند و تفکر انقلابي در ادبيات داشتند (البته بيشتر هدايت و نورايي) به اروپا رفتند. بعد از تيراندازي به شاه در سال ۱۳۲۷ يکباره آزادي نسبي که از ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۷ به سبب آشفتگي اوضاع بعد از سقوط رضا شاه تا آن روز وجود داشت از بين رفت اما باز هم اوضاع تا ۱۳۳۲ بد نبود و از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲به بعد خفقان مطلق حاکم شد. اما اين دورهي دوازده ساله ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ يک دورهي منحصر به فرد بود از نظر آزادي مطبوعاتي و فرهنگي. وابعاد اين آزادي آن قدر بود که حتي به نوعي «هوچيگري» در نشريات منجر شد مثلاً در مجلهي «آتشبار» به مديريت انجوي شيرازي يا «مرد امروز» به مديريت محمد مسعود. يا «شورش» به مديريت کريم پورشيرازي اينها عملا در نشرياتشان ناسزا ميگفتند. اين دوران دوران غريبي بود و هر جا ميرفتيم صحبت سياست بود و حزب توده.
بعد از ۲۸ مرداد فعاليتهاي فوقالعادهاي چه در زمينهي ادبيات و چه در رشتههاي ديگر هنري و به خصوص در حوزه ي روزنامهنگاري آغاز شد از سال ۱۳۳۵ و در واقع درميانهي دههي سي فعاليتهاي هنري و فرهنگي بيشتر شد و در در اوايل دههي پنجم که از ۱۳۴۰ شروع ميشود تا سالهاي ۵۱ – ۱۳۵۵ يک دورهي فوقالعاده بود در تاريخ هنر و ادبيات ايران که نه قبل از آن سابقه داشت و نه بعد از آن تکرار شد. بعضيها اغراق ميکنند و مثلا آقاي زرياب خويي ميگويد: «اين دهه ايران حتي در جهان بينظير بوده». در اين دوران اوج کارهاي آل احمد بود و پختگي شعري شاعراني چون شاملو و فروغ و سهراب، چاپ آثار ساعدي و نويسندگان نوگراي ديگر و در همين دوران سينماي موج نوي ايران بروز ميکند و حتي از نظر سياسي هم مردم جرات پيدا کرده بودند که پوشيده و يا آشکار آزادي خواهي و مطالباتشان را بيان کنند.
اما افرادي مثل آيدين آغداشلو معتقدند که نوجوييهاي بزرگاني چون نيما و مقاله نويسي هاي فروزانفرها بود که زمينه را براي پيشرفتها در دههي چهل پديد آورد، شما چه قدر اين حرف را قبول داريد؟
من اين را قبول ندارم. آنها يک کار ديگر ميکردند. امثال فروزانفرها و هماييها حتي روبروي نيما قرار گرفتند.
در آن مقطع زماني که سخن، يغما، صدف و … منتشر ميشدند، «سخن» متفاوتتر از بقيه بود هم در زمينه انتخابهايي که ميکرد و هم ترجمه ي شعرهايي که چاپ ميکرد دليل اين نگاه متفاوت را شما در چه چيزي ميبينيد آيا کاراکتر خود خانلري بود يا چيز ديگري؟
نه چندان. خانلري با توجه به همهي ارزشهايي که دارد و من به همهي آنها احترام ميگذارم، خودش يک روحيه ي بينابيني داشت هم علاقمند به زمينهاي بود که در آن پرورش يافته بود يعني همان روش قدمايي و کلاسيک و هم کششي به سوي ادبيات غرب و ادبيات جديد داشت ولي خودش به شيوهها و فضاي جديد آنطور که بايد علاقه نداشت يعني مثلا نيما را نميفهميد و يا نميخواست بفهمد. چون به هر حال پرورش يافتهي کلاسيکها بود. اما تفاوتش با آنها در اين بود که زبان خارجي ميدانست و به خصوص به زبان فرانسه تسلط عالي داشت و از اين طريق با ادبيات خارج به خصوص با رمان و نمايشنامه آشنا بود در حالي که فضلايي چون همايي و فروزانفر به کلي با اين مسايل بيگانه بودند. بنابراين آنها به هيچ وجه پايهگذار هيچ پيشرفتي به سوي ادبيات مدرن نميتوانستند باشند.
خانلري هم ادبيات قديم را کار کرده بود و هم گرايشهايي به ادبيات غرب داشت و در اين ميان مانده بود يعني نه خيلي قدمايي بود و نه خيلي جديد. در نتيجه مجلهاش هم همينطور بود در مورد چاپ خيلي از مطالب جديد ديگر انتخابش با خود خانلري نبود بهخصوص در دههي چهارم. در دههي دوم ۱۳۲۲ تا آن دوره ي دوم که سخن منتشر شده که هدايت و (دو نفر ديگر که سردبير بودند…) آن زمان سخن نسبت به دوره ي خودش مجلهي پيشرويي بود اما از ۱۳۴۵ به بعد سخن ديگر پيشرو نبود.
يعني سخن از شرايط دوران بعد از ۲۸ مرداد عقب ماند؟
دقيقا اما مقالههاي متيني در آن منتشر ميشد و گاه همانها زمينهساز بحثهاي خوبي ميشد. و البته هرگز آن چه ما شعر نو ميناميم در آن چاپ نشد.
اما ترجمهي شعرهاي خوبي مثلاً از بودلر و ساير شعراي پيشگام غربي در آن منتشر ميشد.
بله، اينها بود گاهي بحثهايي در زمينهي نقد ادبي در آن چاپ ميشد که از بين بهترينها انتخاب ميشدند، ترجمههايي که از آثار نويسندگان خارجي ميشد بسيار خوب بود که اينها بيشتر حاصل حضور همکاراني بود که در کنار خانلري بودند، از جمله عدهاي از همکاران بين سالهاي ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ در سخن جمع شدند که گروه بسيار جالبي بودند آنها به همت عليرضا حيدري دور هم جمع شده بودند که به نظر من بهترين دورهي مجله سخن اين دوره بود. اين جوانها برخي تندرو بودند، تندوري که خانلري نميتوانست داشته باشد اما با آنها کنار ميآمد. اما قدر خانلري همواره محترم است. اگر اين مجله يک مجلهي تاثيرگزار در دوران خودش بود، قطعا بخشي هم مديون خانلري بوده که باعث شد اين مجله پايدار بماند در اين شکي نيست. اما اين که مسئوليت هر آن چه در سخن چاپ ميشد به انتخاب و عهدهي خانلري باشد نه اين جور نبود و بسياري از نوآوريها بر عهدهي همکاران خانلري بود. و از يک دورهاي هم ديگر سخن عقب افتاد. يعني وقتي من سال ۱۳۴۵ از خارج برگشتم ديگر سخن کهنه شده بود. در آن زمان جنگ اصفهان، جنگ هنر و ادب حسين رازي (که در سال ۱۳۳۵ چاپ شد و اصلا کلمه ي جنگ را هم او به کاربرد) يا انديشه و هنر و خروس جنگي بودند که منشا تحولات بسياري بودند.
متن کامل در ارشیو سایت ماهنامه آزما