مهتاب خسروشاهی
لوران مووينيه متولد ششم ژوئيه ۱۹۶۷ ميلادي در شهر تور فرانسه است. مووينيه در سال ۱۹۹۱ ميلادي از کالج هنرهاي زيباي فرانسه در رشتهي هنرهاي تجسميفارغالتحصيل شد. او به توصيه دوست نويسندهاش «تانگي ويل» از سال ۱۹۹۰ ميلادي نوشتن را آغاز کرد و نخستين رمان خود را در سال ۱۹۹۹ ميلادي به نام «دور» منتشر کرد. تاکنون از او ۱۴ رمان و تعدادي ترجمه به چاپ رسيده است. همه آثار او توسط يک ناشر يعني Editions de Minuit منتشر شده است.
اشاره:هرآنچه روان را دگرگون کند، ميتواند از قلم چکه کرده و به کلام درآيد. بيراه نيست اگر بگوييم برجستهترين آثار هنري، حاصل رنج ، غم و بغض آدمياست. درواقع نوشتن را ميتوان راهي براي تابآوري، مقابله و گذر از آسيبهاي جسميو رواني آدميدانست. «لوران مووينيه»، نويسندهاي که کتاب «جشن تولد» او به جايزهي بوکر ۲۰۲۳ ميلادي راه يافت دربارهي نوشتن ميگويد: «اگر منظره روبروي من خيلي زيبا باشد، نميتوانم بنويسم»! سايت «The Booker Price» در آوريل ۲۰۲۳ ميلادي دربارهي نوشتن با او گفتگو کرده. يکي از کتابهاي مووينيه به نام «تمام عشق من» نيز به فارسي ترجمه شده است.
از اينکه اسم شما در فهرست بلندبالا و مهم جايزهي بينالمللي بوکر ۲۰۲۳ ميلادي قرار دارد، چه حسي داريد؟ دريافت جايزه براي شما چه معنايي دارد؟
بسيار خوشحالم و از دريافت اين جايزه مفتخر. نويسندگان بايد آثارشان را فراتر از مرزهاي زباني خود بنويسند؛ چراکه در اين صورت آثار آنها جهاني شده و کارشان معناي بيشتري پيدا ميکند. منظورم اين نيست که نوشتن در محدودهي زباني- جغرافيايي خود اهميتي ندارد؛ منظورم اين است که نوشتن، فراتر از مرزهاي ملي، اثر را از قفل شدن در يک محدوده خاص، فراتر ميبرد. درواقع نويسنده بايد چند رنگ بنويسد و فقط به رنگهاي محلي خود اکتفا نکند؛ چراکه در اين صورت امکان پرداختن به پرسشهاي جهاني و فراگيرتر را از دست ميدهد. آثار فرامکاني ميتوانند به مسايل مشترک انساني، فراتر از مرزها بپردازند. درواقع اين نوع آثار به احساسات و دغدغههاي جهانيتري پاسخ ميدهند.
«جشن تولد»، چهطور متولد شد؟ چه دغدغههايي پشت اين کتاب وجود داشت؟
موضوع اين کتاب در ابتدا فيلمنامهي يک فيلم متوسط بود که تصميم داشتم آن را کارگرداني کنم. اما بعد هرچه امکان ساخت فيلم کمرنگتر ميشد، به همان نسبت ايدهي من و روايت آن بهصورت رمان پررنگتر ميشد. از خودم ميپرسيدم شايد زبان ادبي، بستر مناسبتري براي روايت موضوع باشد. فکر کردم که ادبيات، بيش از سينما ميتواند گسترش و بسط يابد و امکان کاوشهاي روانشناختي شخصيتها نيز به اين شيوهي امکانپذيرتر و دقيقتر است. از سوي ديگر نياز به بازگشت به گذشته شخصيتها وجود داشت که زبان نوشتار بيش از سينما از عهدهي اين روايت برميآيد. نتيجهي آن نوشتن رماني با رگ و ريشههاي «استيون کينگ» اما با زبان «مارسل پروست» شد! در نوشتن و فضاسازي نيز دو فيلم ذهن مرا تحت تاثير قرار داد؛ نخست «بازديدکنندگان»، به کارگرداني «اليا کازان» و ديگري «روز قانونشکن» به کارگرداني «آندره دوتوث» بود. علاوه براينکه چند کتاب مانند «شنبه»، نوشته «ايان مک ايوان»؛ بعضي از رمانهاي «خاوير ماريا» نويسنده اسپانيايي و «کورمک مککارتي» و «جويس کارول اوتس» نويسنده آمريکايي در نوشتن رمان «جشن تولد» تغذيهکننده ذهن من بودند.
براي نوشتن از کدام نقطه شروع ميکنيد؟ دستنويس را ترجيح ميدهيد يا مطالب را تايپ ميکنيد؟ چندين پيشنويس براي شروع رمان داريد يا انفجار فکري ناگهاني، آغاز و ادامهدهندهي نوشتن است؟ طرح و ساختار موضوع رمانها – و به طور خاص اين رمان- به طور پيچيده در ذهن شما ترسيم ميشود؟
اين کتاب – جشن تولد- موضوعي خاص را مطرح ميکند؛ چون اقتتباس از يک فيلمنامه است. بنابراين کل داستان و تمام فصلها را يک جا داشتم و فقط بايد آن را به شکل رمان تبديل ميکردم. اما به غير از اين مورد من در نوشتن، محدوديتهاي خاصي را براي خودم قايل هستم. براي مثال هر فصل بايد ۱۰ صفحه باشد. در نوشتن گاهي مسايل زيادي در يک فصل مطرح ميشود و گاهي يک فصل، فضاي خلوتتري از نظر موضوعي دارد. در همهي اين موارد بايد فصل را در ۱۰ صفحه آغاز کنم و به اتمام برسانم. شخصيتها را تک به تک همراهي ميکنم. قانون ۱۰ صفحه درواقع براي آن است که بتوانم سر فرصت به گذشته، انگيزهها، طرز فکر و درنهايت به تصوير کاملي از هر شخصيت رمان برسم. پيشنويس اوليهي رمان جشن تولد، بيش از هزار صفحه بود که بعد با ويرايش جملههاي بيمعنا، صفتها يا توصيفهاي اضافي شخصيتها، تعداد صفحههاي کتاب کاهش يافته و به ۴۰۰ صفحه رسيد. معمولا صفحههاي کتاب را حذف نميکنم بلکه در هر صفحه ويرايش انجام ميدهم. وقت نوشتن هر رمان، به انتخاب هر کلمه دقت ميکنم. روزانه ۱۰ ساعت کار ميکنم و معمولا نوشتن رمانها به اين شکل، شش تا هفت ماه زمان لازم دارد. اما نوشتن واقعي معمولا شبها اتفاق ميافتد؛ در سکوت شب. اما دربارهي کتاب جشن تولد، جرقهي نوشتن در يک لحظه خاص اتفاق افتاد؛ لحظهاي که پسرم به سرطان خون مبتلا شد. من صبحها ميتوانستم او را ملاقات کنم. غروبها مينوشتم ووقتي از اتاقم خارج ميشدم، همراه «گروگانهاي» کتاب، از حبس خارج شده بودم. يک سال و نيم اين روند طول کشيد. درواقع ميخواهم بگويم جرقهي رمان جشن تولد، از يک حادثهي تلخ بود. تلخي، به گمانم هميشه محرک است؛ حداقل براي من بوده.
کجا مينويسيد؟ ميخواهم دربارهي فضاي کاري خودتان بگوييد.
از کودکي روي ميز مينويسم! طي چهار دههي زندگيام، ۳۲ بار جاي ميز تحرير من تغيير کرده و من انگار به اين ميز چسبيدهام! براي نوشتن علاوه بر ميز و خلوت خودم به يک «ديوار» نياز دارم. اين ديوار الزاما واقعي نيست؛ گاهي ديواري است که در ذهن من ايجاد شده و من براي فروريختن آن به نوشتن نياز دارم. اگر منظره روبروي من زيبا باشد، نميتوانم بنويسم. درحين نوشتن نبايد چيزي بشنوم. بنابراين از گوشگير استفاده ميکنم. براي نوشتن به شنيدن نَفَسهاي خودم نياز دارم. انگار آهنگ نفسهايم، آهنگ کلمه و جملههايم را نظم ميبخشد. خودم را منزوي ميکنم و اين فقط براي نشنيدن صداهاي بيروني نيست بلکه براي آن است که جملههاي خودم را بهتر بشنوم. براي نوشتن به درون خودم، به آهنگ ذهن خودم گوش ميکنم تا بتوانم بنويسم.