ترازوی قدرت را مساوی کنید/ زنان و سونامی اعتراض علیه توسعه‌ی مردسالاری
بازديد : iconدسته: دسته‌بندی نشده

چرا وقت آن رسیده که زنان داستان‌ها را بازنویسی کنند؟ سوالی است که در سال‌های اخیر به شکل صحیح مطرح شده.
در دنیای ادبیات مردانِ نویسنده‌ی بزرگی چون ادگار آلن پو، آپ دایک، فیلیپ راث، میلر و بسیاری دیگر از دست به قلمانِ مذکر، سهم بسزایی در به وجود آوردن فرهنگ حقارت زن دارند؛ از این رو وقت آن رسیده که زنان داستان‌ها و ماجراها را بازنویسی کنند.
در این راستا اصطلاحی وجود دارد به نام «گس لایتینگ» (Gaslighting) که به مفهوم سوءاستفاده‌های احساسی و عاطفی از زنان است؛ به این صورت که فرد سوءاستفاده گر شرایط را به گونه‌ای فراهم می‌کند که قربانی، خودش به عقل و شعور و حافظه‌ی خود شک می‌کند و مدام دچار این تردید است که دیده‌ها و شنیده هایش اشتباه هستند، او اندیشه هایش را زیر سوال می‌برد و خود را کوچک و حقیر می‌پندارد.
این اصطلاح از نمایشنامه‌ای به همین نام (Gas light) به معنی «چراغ گازی» گرفته شده که توسط پاتریک همیلتون، نویسنده‌ی انگلیسی، در سال ۱۹۳۸ نوشته و در تأتر ریچموند به روی صحنه رفت. در این نمایش شوهری وجود داشت که تلاش می‌کرد با استفاده از حقه‌های متفاوت همسرش را دچار جنون کند و باعث شود او نسبت به همه چیز، به ویژه ذهن و حافظه‌ی خودش مشکوک باشد. او می‌خواست با این کار به اموال و جواهرات زنش که تصور می‌کرد در اتاق زیرشیروانی است دست پیدا کند.
در آن زمان در خیابان‌ها برای روشنایی از چراغ‌های گازی استفاده می‌شد. یکی از صحنه‌های مشهور این نمایش زمانی است که مرد به اتاق زیرشیروانی رفته و در حالی که باد نور چراغ‌های گازی را کم و زیاد می‌کند او همه جا را می‌گردد و زیر و رو می‌کند.
این تغییرات و چشمک زدن‌های نور روی صورت زن نیز نشان داده می‌شود و طوری او را تصویر می‌کند که چهره‌ای کاملاً دیوانه از او برداشت می‌شود.
شش سال بعد این نمایش در هالیوود به شکل فیلم ساخته و در آن شکنجه‌ها و در نتیجه تردیدها و دوگانگی‌های شخصیت زن پررنگ تر نمایش داده شد. طولی نکشید که اصطلاح gaslithing به علم روانشناسی راه پیدا کرد و برای کسانی که دچار خود کم بینی می‌شدند، به کار رفت.
در سال‌های اخیر این اصطلاح بار دیگر احیا شده و به عنوان استعاره‌ای برای خرد کردن، به سخره گرفتن و لگدمال کردن درک و شعور زنان به کار می‌رود؛ از این رو زنان قد علم کرده‌اند تا شعله‌ی این چراغ‌های گازی را فرو بنشانند.
این روزها موضوع صداقت و راستگویی از جانب زنان به گونه‌ای متفاوت مطرح می‌شود. از زمانی که اتهامات آقای هاروی واینستاین در مورد تجاوزات جنسی او به ستاره‌های سینما، تئاتر و موزیک علنی شد. کمپین‌های زیادی از سوی زنان شکل گرفت و با استفاده از فضاهای مجازی و هشتگ هایی چون «من هم همین‌طور» و «زمان به سر آمده» بسیاری از قربانیان با گونه‌ای خاص از رک گویی وارد نبرد علیه مردسالاری شدند.
امروز داستان گویی برای این زنان یک میدان نبرد کلیدی است. آن‌ها سالیان دراز قصه‌ها و ماجراهایشان را در خفا و در گوش یکدیگر زمزمه می‌کردند و درباره‌ی مردانِ قدرتمند و خطرناک به همدیگر هشدار می‌دادند اما این بار برخلاف سنت‌های رایج لیست اسامی متجاوزان را بی پروا منتشر می‌کنند.
آن‌ها از این راه‌ها بهره می‌برند چون باور دارند علی رغم تغییرات گسترده در سده‌های اخیر، دیدگاه‌ها درباره‌ی زنان تغییر محسوسی نداشته است. از سال ۱۸۴۶ که ادگار آلن پو اعلام کرد «شاعرانه ترین موضوع در دنیا مرگ یک زن زیبا است» به این معنا که تا پیش از مرگ موجودیت زن اهمیت چندانی ندارد، تغییر بنیادینی در این نوع نگاه‌ها پیش نیامده است.
نمونه‌های دیگر از این دست را می‌توان در بزرگ‌ترین آثار ادبی دنیا دید. برای مثال در رمان وداع با اسلحه (ارنست همینگوی، ۱۹۲۹)، آن جا که کاترین بارکلی برای فردریک هنری چنین روشنگری می‌کند: «هیچ منی وجود ندارد. من، تو هستم. برای من شخصیتی جداگانه در نظر نگیر» و یا در برخی آثار که زنان هیچ نقشی در آن‌ها ندارند مثل رمان مفصلِ موبی دیک که در بیش از ۶۰۰ صفحه نوشته شده اما فقط دو برگ از آن به زن‌ها اختصاص دارد. نادیده گرفتن زن‌ها امری کهن و سنتی نیست؛ حتی امروزه که بسیاری از زنان در عرصه‌ی سیاست‌های جهانی حضوری موفق دارند، هنوز هم زورِ نگاه‌های مردسالارانه در دنیا بیشتر از امتیازات زنان است.
نمونه‌ی دیگر در ادبیات سال‌های اخیر داستان «حیوان در حال مرگ» (سال ۲۰۰۱) نوشته‌ی فیلیپ راث است که با شرح حال یک استاد دانشگاه آغاز می‌شود؛ برای او همه‌ی دانشجویان دخترش حکم «گوشت» را دارند. اگرچه راث دیدگاه این پروفسور را به تمسخر می‌گیرد اما در طول داستان شاهد اتفاقات و توصیفاتی هستیم که بر اساس آن‌ها دیدگاه نویسنده نیز نسبت به زن چندان بهتر از پروفسور نیست و فراتر از جسمیت نمی‌رود و به آن جایی می‌رسد که حتی شخصیت زن داستان نیز خودش را در برابر استاد همچون گوشت می‌بیند. سال‌ها پیش میلر در مقابل منتقدان فمینیست خود صراحتاً اعلام کرد که «باید با این موضوع یعنی برتری مرد و قدرت جنسی او کنار بیایید.» و بسیاری از نویسندگان و منتقدان ادبی از او پیروی و حمایت کردند. اگرچه در مقابل، مردان زیادی نیز این نوع اندیشه را واپسگرایی و بی‌اساس دانسته‌اند اما زنان هنوز هم تغییر قابل توجهی در دیدگاه‌های مردسالارانه، حتی در دنیای پسامدرن امروز ندیده‌اند و به همین علت تصمیم گرفته‌اند شخصاً وارد نبرد شده و شعله‌های Gas light (چراغ گازی) را برای همیشه خاموش کنند.

*متن حاضر دربرگیرنده بخش‌های قابل چاپ مقاله‌ی گاردین است. (مترجم)

ویسنده: سارا چارچ ول
منبع: گاردین
ترجمه: سیمین دخت گودرزی


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY