«در سالهاي گذشته همهي خواستهمان اين بود كه مميزي كتاب و نشريه به ناشران سپرده شود. اميدوارم دولت جديد به هنرمندان اعتماد كند. معتقدم كه كار مميزي را به ناشران بسپاريم و در آخر اگر وزارت ارشاد خواست جلوي انتشار و توزيع كتابي را بگيرد، ميتواند اين كار را انجام دهد. اين ها بخشی از گفتههاي فاطمه راكعي، شاعر و رئیس خانه ی شاعران است و انتظارش از مسئولان فرهنگي كشور.
چنان كه پيمان خاكسار هم گفته: “حداقل خواستهي ما اين است كه مسئولاني براي سمتهاي فرهنگي انتخاب شوند كه درك خوبي از هنر، ادبيات و سينما داشته باشند… با مسائل فرهنگي نبايد با نگاهي سياسي برخورد كرد” و نويسندهاي ديگر محمد هاشم اكبرياني از زاويه ديگري به مسئله نگاه ميكند و ميگويد: “در ايران قدرت و اهرمهاي اقتصادي غالباً در اختيار دولت است و اين موضوع سبب ميشود انتظارات هم از دولت افزايش يابد. اگر تمركز قدرت اقتصادي از دولت برداشته شود و بخشي از آن به بخش خصوصي سپرده شود نويسندگان و اهل قلم انتظاراتشان را از دولت كاهش ميدهند.” و سرانجام عبدالعلي دستغيب، نويسنده و منتقد و پژوهشگر ادبي، است كه معتقد است: “دولت نبايد در همهي كارها دخالت داشته باشد و بهتر است كارهاي فرهنگي را رصد و اداره كند.” اينها گزيدهاي از سخنان نويسندگان و مترجمان ايراني است كه در قالب يك نظرخواهي در مورد انتظارات اين قشر از دولت آينده بيان شده است.
از خرداد امسال و پس از انتخابات دورهي يازدهم رياست جمهوري، همهي اصناف جامعه در قالب نامههاي سرگشاده و مصاحبههاي مختلف در مورد فعاليتهايشان و كمبودها و موانعي كه در زندگي حرفهاي آن ها هست و اگر نباشد راهشان هموارتر خواهد بود حرف زدهاند و خطاب به رئيس جمهوري منتخب، نامهها نوشتهاند و مصاحبهها كردهاند تا جايي كه اين نامه نوشتنها آن هم از نوع «سرگشاده» ظاهراً تبديل به نهضتي شده است فراگیر و انگار همه به عارضهي ربودن گوي سبقت از ديگران در این زمینه دچار شدهاند و هركس بسته به وسعش در اين عرصه جايي را اشغال كرده است. برخي مثل سينماگران كارشان براي بازگشايي «خانهي» صنفي به تحصن و رويارويي با وزارت ارشاد فعلي و حتي نيروي انتظامي رسيد، برخي مثل بازاريها و بازرگانان با توجه به قدرت مالي كه دارند در قالب اين نامهها در واقع سياستهاي مورد نظرشان در دولت بعدي را مطرح ميكنند و …
نويسندگان و مترجمان هم در نظرخواهيها و فرصتهاي مختلف از آرزوهايشان گفتهاند؛ از آرزوهايي كه جماعت نويسنده سالهاست- نه فقط هشت سال- بلكه از زمان تشكيل اولين ادارهي مميزي در عهد قاجار، در حسرت برآورده شدنش بودهاند و همين روياي قديمي است كه دليل شتاب اين گروه را براي برداشتن قدمهايي در اين زمينه روايت ميكند؛ قدمهايي كه هيچ وقت در طول هشتاد سال اخير اين قدر «بلند» نبوده است.
نميدانم كي و كجا در طول تاريخ هشتاد سال اخير بوده است كه تصدي و دخالت دولت در امور فرهنگي صفر شده باشد يا نزديك به صفر، جز در مواردي بسيار جزئي و گه گاهي، چرا كه وقتي مجوز نشر را بخش دولتي صادر ميكند، آيا بر اساس ابتداييترين اصول منطقي ميتوان انتظار داشت كه دولت در كار نشر نظارت و بلکه دخالت نكند يعني همان كاري كه طي چند دههي گذشته همواره شاهدش بودهايم. بيان اين جمله به معناي آن نيست كه اين روياها و آرزوها در ذهن روزنامهنگاري مثل من نيست كه حداقل به مصداق وصف العيش، نصف العيش حتي از شنيدن اين كه مجوز فلان ناشر به او برگردانده ميشود، يا قرار است مميزي روند منطقي پيدا كند و … خوشحال و تا حد ذوقزدگي دچار هيجان ميشوم. اما يك مقايسهي كوچك و بازگشت به سالهاي گذشته برايم ثابت ميكند كه اين خواستهها اگر چه به حق است، اما تجربهها ميگويد اين خواستهها عموماً سنگهاي بزرگي است به نشانهي نزدن.
براي درك بهتر قضيه بايد پرسيد در كشوري كه بيش از نود درصد اقتصادش بر پاشنه ی صادرات نفت ميچرخد آيا ميتوان مقوله ی فرهنگ و هنر و اقتصاد آن را از شاكله ی اقتصاد كلي جدا كرد و در چنين شرايطي چه طور ميتوان در بخش فرهنگ و هنر انتظار قطع حضور دولت را داشت؟ و پايهي انتظارات از دولت را بر روياي ريشهكن شدن مميزي قرار داد؟ اين روياها بسيار شيرين هستند و از شنيدنشان قند در دل آدم آب ميشود، اما شايد امروز بتوان فهميد كه چرا در بين اهل فرهنگ، بخش احساسگراتر آن يعني سينماگران، نقاشان و نويسندگان و … از يكي دو روز پس از انتخابات شروع به نوشتن نامهكردند و از آرزوهايشان در قالب خواستهها شان سخن گفتند اما روزنامهنگاران در اين ميان خاموشتر بودند، چون اين قشر از اهل فرهنگ، تصادفاً ذهن تحليلگر و حافظهي طولانيمدتتري دارند. اينها به عادت ساليان و به خصوص «چند سال اخير» دريافتهاند كه نه براي ترجمهي يك قصه يا كتاب طنز، بلكه براي بيان حقايق روز جامعه وقتي قلم بر كاغذ ميگذارند مدام به اطرافشان و به خصوص پشت سرشان نگاه كنند.
به حسب عادت در روزهاي پس از انتخابات هم در بيان اين آرزوها كه دست كم به شهادت روزهاي همين چند سال گذشته تحققش براي آن ها بسيار شيرينتر از ساير هنرمندان ميتواند باشد آرامتر و با احتياطتر عمل ميكنند اما صرفنظر از اين كه چه كسي نامهي سرگشاده بنويسد و چه كسي سكوت كند. آن چه در روزهاي پيش رو و به خصوص چندماه اول دولت آقاي روحاني مراقبت از آن ضروري تر از مباحث مطرح شده به نظر ميرسد جلوگيري از رواج كميت گرايي فرهنگي و ابتذال به جاي توليد محصولات اصيل فرهنگي است و به نظر ميرسد امروز بايد بيشتر آرزو كرد كه نیايد روزي كه آمار نشر كتاب از ده مورد به پنجاه مورد برسد و باورمان بشود كه با مجوز دادن به متون دم دستي و بيمايه روند مميزي منطقي تر شده و خدا نياورد روزي كه به جاي ده فيلم، بيست، سي يا پنجاه فيلم بر پردهي سينماها برود و در تك تك اين فيلمها كنايههايي را بشنويم كه با اشاره به مسائل فرهنگي و سياسي موج خندهي مخاطب را از ديوار سينماها بيرون ببرد وخوشحال باشيم كه نميشد اين حرفها را تا همين چند سال پيش زد و يادمان برود كه سينماي خوب و بد يعني چه؟
به نظر ميرسد مهمترين وظيفهي اهل فرهنگ و هنر در دوران پيش رو، نخست تعديل خواستههاست به نفع خواستههاي قابل تحققتر و دوري از آرمانگراييهاي مخل و پافشاري بر نقش نظارتي دولت و نفي نقش دخالتگرايانه آن در امور فرهنگی مطابق آن چه در قانون اساسی آمده چرا كه همواره در خوشبينانهترين شرايط دولتها سعي كردهاند در كوچكترين حركات فرهنگي و هنري كشور دخالت كنند، چرا كه به مصداق «پولش را ميدهم پس مالكش هستم» دولتها همواره در ايران به اين فكر كردهاند كه وقتي مجوز و بودجهي يك فعاليت فرهنگي را تامین می کنند، پس اختيار هر نوع اعمال نظري هم دارند غافل از اين كه بزرگترين سنگ در راه پيشرفت فرهنگ و هنر كشور همين دخالتهاي «سليقهاي» است.
در روزهاي پيش رو، بايد دقت كنيم كه به كميت گرايي مبتذلساز به جاي رشد كمي و كيفي آثار فرهنگي و هنري دل نبنديم و شايد بتوان آرزو كرد، در اين شكل در آيندهي نزديك زمينهي توليد محصولات فرهنگي با ارزش فراهم شود و روزي برسد كه مثل همه جاي دنيا جلساتي براي همانديشي مسئولان با روزنامهنگاران تشكيل گردد و در آن جلسه ضرورتهاي سياسي، ادبي، اجتماعي و سياسي مطرح و خطوط قرمز به صورت مشخص بيان شود. در چنين شرايطي حداقل براي حفظ حرمت جامعه و امنيت اجتماعي و سياسي اهل فرهنگ و روزنامهنگارها قطعاً اين خطوط را ميپذيرند، اما در پرواز كور و در هول و هراس چه گونه نوشتن چهطور ميتوان انتظار كار درست را داشت. هول از رفتن به دادگاهي كه معيارهاي خودش را دارد، احضار به جلسهاي كه متوليانش نظرات خود را دارند، دريافت اخطار از شورايي كه مصوبات خودش را دارد و ….
و اي كاش روزي برسد كه «تكليف روشن» اصليترين دستاورد اهل فرهنگ اين كشور و كساني باشد كه به جاي مهاجرت ماندهاند تا براي اعتلاي فرهنگ كشور و جامعهشان تلاش كنند. دستيابي به يك تكليف مشخص و روشن و حفظ حرمت انساني هنرمندان و نويسندگان و مسئولان و رعايت كردنش طعمي به شيريني مشاركت در حفظ منافع ملي دارد و نه پذيرش يك اجبار و يا هراس از پروازي چشم بسته كه مجبور به انجامش هستي.