گفتوگو با فرزان سجودی، دربارهی کتاب، دموکراسی، فضای مجازی و …
هولزدگی بسیاری از مدیران و مسئولان فرهنگی کشور در برابر فضای مجازی و اصرارشان بر تبدیل داشتههای فرهنگی مکتوب به نوع دیجیتال آنها و اعتقادشان به ضرورت حذف تدریجی تولیدات فرهنگی مکتوب اعم از کتاب و مجله بیشک کسانی را که با کمی صبر و طمأنینهی بیشتر این شرایط را رصد میکنند، به یاد صندلیهای لهستانی و رادیوهای لامپی خانههای پدر و مادرها و پدربزرگ و مادربزرگهایمان میاندازد که از هول عقب نماندن از قافلهی مدرنیتهی وارداتی به ثمن بخس نصیب سمسارها شدند و بعد از کم تر از پنج دهه با سلام و صلوات به خانههایمان برگشتند تا وسیلهی پز دادن باشند، که بله ما هم جنس عتیقه داریم که از خانوادهمان به ارث رسیده، پس اصل و نسب آنچنانی داریم و بعد هم کمکم تبدیل شد به مُد و شیئی محبوس در یک ویترین شیشهای نامرئی! نشانهای از یک حلقهی منفصل دیگر در مسیری که تا امروز آمدهایم.
حکایت کتاب و نشریات مکتوبمان هم همین است. در همه جای دنیا، در کشورهایی که پدیدآورندهی اینترنت بودند و فضای مجازی، و امروز هم از نعمت انواع فیلتراسیون بیبهرهاند و تصادفا در مترو و اتوبوس و … از اینترنت پرسرعت بهرهمند هستند، و باز هم کاملا تصادفی در مقایسه با کشور ما و شرایط خاصی که در مورد هر یک از این مؤلفهها دارد، در مترو و اتوبوس و مطب دکتر اکثرا افراد کتاب یا مجلهی مکتوب در دست دارند و میخوانند! و این همان تصویری است که هر یک از ما حداقل در هفته دربارهاش چند بار میشنویم که در فلان کشور وجود دارد اما در کشور ما هیهات…! مردم کتاب نمیخوانند.
صحیح است مردم کتاب نمیخوانند، این عارضهی ناخوشایند فرهنگی کم بود. ذوقزدگی دست جمعیمان هم برای تخریب یکی از اصلیترین ارکان حیات فکری بشر، یعنی کتاب و سندهای مکتوب به نفع تولید دیتای دیجیتالی هم به آن اضافه شده. مقصود از ذکر این نکات ارزش گزاری نوستالژیک کتاب و مجله به نسبت تولیدات فضای مجازی یا بالعکس نیست. بلکه تنها طرح این پرسش است که چرا در کشورهایی بستر پدید آمدن تکنولوژی و فضای دیجیتال هستند و طی یک پروسهی منطقی به آن وارد شدهاند، هنوز چرخهی نشر با عظمتی که همهمان میشناسیم، در کنار نشریاتی با قدمت چند دهه مثل اشپیگل – تایم – آساهی شیمبون و … به حیات خود ادامه میدهند و آنها به اندازهی ما برای دیجیتالیزه شدن هول نیستند. در این بین، نظریاتی چون اعمال استعمار خُرد از طریق دیجیتالیزه کردن جوامع در حال توسعه و از بین بردن میراث فرهنگی و مکتوب آنها – به مصداق مرگ خوب است اما برای همسایه – هم از سوی عدهای مطرح میشود و بحث همیشگی امنیت دادهها در فضای مجازی و صدق و کذب اطلاعات ارائه شده در این فضا هم نکتهی مهمی است در کنار آن ضرورت تغییر انسان در عصر دیجیتال و اینکه آیا جامعهی ما آمادگی و توان پذیرش این تغییر ماهوی را تنها به صرف هجوم به سمت اطلاعات سطحی که از فضاهای مجازی میگیریم را دارد یا این روند در کشورهای در حال توسعهای که همواره به مرحلهی اختراع چرخ برمیگردند و داشتههای قدیمیشان را فدای هولزدگی برای ورود به ابتدای جادهی طویل مدرنیته میکنند، با مشکل روبهرو خواهد بود و طبعا قیمتی بسیار گزافتر بابت آن پرداخت؟!
اینها همه موضوعاتی بود که در گفتگو با محققان و پژوهشگران عرصهی فلسفه – نشانهشناسی، زبانشناسی، روزنامهنگاری و فضای وب و در قالب پروندهی پیشرو مطرح شد. شاید طرح این پرسشها و پروندهی این شماره جرقهای باشد برای ایجاد بینشی ژرفتر در برابر ضرورت غیرقابل انکار همزیستی بافضای مجازی و پیش کشیدن بحثهایی مفیدتر در این زمینه.
به نظر شما چرا در کشورهایی که مبدع اینترنت و شبکهی مجازی بودهاند و امکانات اینترنتی و تکنولوژیک بسیار بهتری نسبت به ایران دارند، هنوز کتابها با تیراژ چند صد هزارتایی چاپ میشود، مجلات با سابقهای مثل اشپیگل، تایم و … هنوز کاغذی هستند و مردمشان مثل ما برای حذف تولیدات فرهنگی کاغذی شتابزده ندارند. آیا حذف نشریات کاغذی به عنوان اسنادی از یک دورهی تاریخی به تحلیل رفتن غنای زبان و فرهنگ منجر نمیشود؟ و آیا اگر برای دیتاهایی که در فضایی مجازی و اینترنت منتشر میشوند اتفاقی بیفتد و از بین بروند و سند کاغذی هم از تولیدات فرهنگیمان نداشته باشیم، بخشی از تاریخ و فرهنگ از بین نخواهد رفت؟ (منظور اصلا مخالفت با فضای مجازی نیست، بلکه استفاده از همهی این داشتهها به شکل درست در کنار یکدیگر است و نه بودن یکی به قیمت حذف دیگری). این شتاب برای حذف کتاب و نشریهی کاغذی به قیمت رونق و رواج فضای مجازی، آیا ناشی از رفتار فرهنگی ماست که همیشه برای حذف شتابزدهایم؟ آیا همانطور که برخی معتقدند به مصداق «مرگ برای همسایه خوب است» نوعی استعمار خرد است، برای از دست رفتن داشتههای فرهنگی کشورهای در حال توسعه یا …؟ از شما میخواهم این فضا را ارزیابی کنید.
سجودی: من از چند زاویه و رویکرد وارد مسئله میشوم و سعی میکنم نظر خودم را در مورد هر یک از این رویکردها بگویم. یک رویکرد معروف، رویکرد رومانتیکی نسبت به کاغذ و چاپ است. و باید بگویم اگر کسی از این دیدگاه با نشر الکترونیکی مخالفت کند، نمیتوانم آن را بپذیرم. چون چنین نگاهی، مثل رویکرد رومانتیکی نسبت به قلم در برابر کیبورد است. که همراه آن نوعی بحث نوستالژی اصالت، پیش میآید و خب این گفتمانها هستند که سعی دارند اصالت را تعریف کنند و اصالت امر بالذات نیست. همه در تعریف اصالت سرانجام به مشکل برمیخورند، چون همیشه آن چیزی که اصیل میدانند، به معنایی دیگر اصیل نیست. یعنی همیشه دلیلی در نفی آن وجود دارد. فرض کنید کسی میگوید؛ من فقط با قلم خودنویس میتوانم رمان بنویسم. خب این پذیرفتنی نیست. چون خود قلم خودنویس پدیدهی مصنوعی است که شاید حدود دویست سال از عمرش میگذرد و هنگامی که تازه باب شده بود خیلیها شاید فکر میکردند مثلا با پر بهتر میتوانند بنویسند. چون “اصیل”تر از خودنویس است. اصالت و نوستالژی امر اصیل یک برساختهی گفتمانی است.
ابزارها که تعیینکننده نیستند، بحث ما در مورد فضای مجازی و متون ثبت شده بر کاغذ است.
سجودی: دقیقا این توضیح را دادم که بین ابزار و رسانه تمایز قایل بشوم. من با هر نوع حس و حال رومانتیک و نوستالژیک بخشیدن به ابزارها (حتی کاغذ هم نوعی ابزار است) مخالفم. چون فکر میکنم خود صنعت چاپ وقتی به وجود آمد، عدهای را نگران کرد که از این پس هر کس، هر پرت و پلایی را میتواند چاپ کند. در حالی که کاتبی که قبل از آن یک کتاب قطور را رونویسی میکرد. طبعا هر چیزی را نمینوشت و معمولا کتابهای “با ارزش” – به هر دلیلی باارزش – رونویسی و نسخهبرداری میشدند. یعنی ما هر قدر عقبتر برویم، شاهد مقاومت در برابر هر پدیدهی جدیدی – در زمان خودش جدید – هستیم. از این منظر، من فکر میکنم ما با تحولی تکنولوژیکی روبهرو هستیم. خود خط ماهیتا یک تحول تکنولوژیک و بسیار مهم بوده است. چون یک نظام نشانهی افزوده به زبان است. و از این جهت یک تحول تمدنی – تکنولوژیکی است. به هر حال هنوز جوامعی هستند که زبان دارند ولی خط – به عنوان نظام نشانهای افزوده بر زبان – ندارند. حالا اگر ما آن تحول فناورانه را بپذیریم. پس هیچ دلیلی ندارد که بعدا تحول در نوشتار با ابزار الکترونیکی را نپذیریم. چون نوشتار و اختراع خط یک موضوع است و ابزار و رسانهای که این نوشتار را محقق میکند موضوعی دیگر. ماهیت مجلات و کتابهای الکترونیکی و … کماکان ماهیت مکتوب است و اینها از جنس نوشتار هستند. حتی اگر رسانه را با تعریف “مجرا” بپذیریم، هم در این شکل مجرا خیلی تغییر نمیکند و کماکان دیداری است. خیلیها در دفاع از فضای مجازی معتقدند که فضای مجازی به دلیل اینکه میتواند به شکل گسترده در دسترس باشد و همزمان مجرای شنیداری و دیداری تصویری را هم فراهم بکند، خیلی نسبت به کتاب مفیدتر و کارآمدتر است. پس از نظر آموزشی میتواند دستاوردهای خیلی زیادی داشته باشد. مثلا در بسیاری رسالههای دانشگاهی و مقالات علمی و ادبی، امروز بخشهایی به صورت فیلم ارائه میشود و بخشهایی به صورت نوشتار اینها امکاناتی است که کتاب کاغذی ندارد. کتاب مشروعیت خود را از قبل به دست آورده. مثلا من میتوانم کتاب دکتر نجومیان را یا به صورت کاغذی بخرم و بخوانم و یا به صورت الکترونیکی. مهم این است که آنچه در این کتاب نوشته شده پذیرفته شده است و و منِ مخاطب میل به خواندن آن دارم. و اگر کار تبلیغاتی خوبی روی این کتابها صورت بگیرد، چه بسا که نشر الکترونیکی به فرهنگ کتابخوانی کمک کند چون به هر حال میشود دهها کتاب را روی یک تبلت ریخت و خواند. اینکه گفتید در کشورهای غربی تیراژهای در حد چند صد هزارتایی داریم و اینجا نداریم سؤال این است، آیا قبل از آن داشتهایم؟ این مشکل فضای مجازی نیست. بلکه مشکل فضای فرهنگی است.
البته در مورد کتاب و یا نشریات این مشکل ابعاد مختلفی دارد.
سجودی: دقیقا همینطور است. در سالهای دههی پنجاه شمسی رمانهایی بودند که در تیراژ ده هزار نسخه چاپ شدند. مثل سووشون یا شوهر آهو خانم. اما امروز بهترین رمانها در تیراژ یکی دو هزار نسخه نسخه چاپ میشود. میخواهم بگویم که خود این مسئله نیز میتواند ریشه در معضلات دیگری داشته باشد. از جمله سانسور، نظارتهای عجیب و غریب یا فقدان حضور نویسندههای بزرگ. شما فکر کنید اگر «زوال کلنل» دولت آبادی امروز در ایران چاپ میشد، آیا تیراژش همان ۱۰۰۰ نسخه بود! یا تیراژ حداقل سی یا چهل هزار تایی داشت؟ میخواهم بگویم بخشی از مسئله هم برمیگردد به اینکه ما تولید ادبی شاخص، انتشار بیدردسر و خیلی موانع دیگر را هم باید در نظر بگیریم. و اصولا صنعت نشرمان هم باید تابع قوانینی از آن دست که در کشورهای پیشرفته هست، باشد. به نظر من آنچه هم در فضای مجازی منتشر میشود فرهنگ مکتوب است. دربارهی سند صحبت کردید، مفهوم سند چیست؟ اینکه آیا این اسناد حفظ میشوند یا نه؟ این یک بحث کاملا فنی است. که در کتابخانهداری هم این بحث هست. که اسناد کاغذی چهطور حفظ شوند. در اصل اگر ما فکر کنیم که متون فضای مجازی ممکن است به دلیلی از بین بروند، خب متون فضای فیزیکی هم ممکن است در اثر عدم نگهداری درست، یا آتشسوزی – سیل – زلزله و … از بین برود. در نتیجه مادامی که بحث مربوط به کتاب، مجله و روزنامه میشود به نظر من مشکل بیشتر فرهنگی است. اینها که گفتم نقاط قوت این فضا و ابزار جدید بود. چون واقعیت این است که ما امروز نمیتوانیم به تکنولوژی که این همه امکانات برای ما به وجود آورده، بگوییم خداحافظ.
قطعا نه.
سجودی: اما واقعیت دیگری هم هست. و آن هم همان داستان نوستالژی است که گفتم و بحث فردیت.
شما که گفتید این مباحث را قبول ندارید.
سجودی: در بحث علمی و نفی یا اثبات مسایل قبول ندارم. اما وجود آن را در افراد نمیتوان منکر شد. اینکه یک نفر دوست دارد صبحها پایش را روی پا بیندازد و یک روزنامهی کاغذی ورق بزند. این یک سلیقهی شخصی است. به زور نمیتوان افراد را از علایقشان جدا کرد. خیلیها هم دوست دارند روی تبلت روزنامهی صبحشان را بخوانند. معنی این حرف، این است که نباید نگاه قطبی به ماجرا داشت.
اما الان حتی بسیاری از مسئولان فرهنگی کشور معتقدند که حالا که فضای مجازی هست، پس رسانهها و کتابها و تولیدات فرهنگی کاغذی باید تعطیل شوند! اما همین چند روز پیش آمار معتبری منتشر شد که آمار مراجعه به کتاب کاغذی طی یک سال گذشته در آمریکا رو به افزایش داشته و چند نشریهای که در اروپا نسخههای کاغذی خود را تعطیل کرده و در فضای مجازی منتشر میشدند دوباره به فضای قبلی برگشتهاند.
سجودی: بله این درست است. و به فضای جامعه و حس و حال فردی آدمها هم برمیگردد. که مثلا با دسترسی به فیزیک کتاب راحت ترند. اما در اصل این طور نیست و تفاوتی بین نسخهی دیجیتال و مکتوب نیست. بلکه این فقط نوعی گرایش است. نکتهی آخر در این بخش از بحث این است که در عرصهی آموزش مثلا در برخی نقاط کانادا که در بخشهایی از سال بسیار سرد است و عملا بچهها نمیتوانند به مدرسه بروند فضای مجازی عملا مشکل آموزش بچهها را حل کرده است. و این اتفاق و امکان خیلی خوبی است.
البته در بسیاری از دانشگاه ها هم بخشی از آموزش به همین طریق اتفاق میافتد.
سجودی: بله. مثلا چند سال است که یونیسف تبلتهای ارزان تهیه کرده و در اختیار بچههای فقیر آفریقا قرار داده و به آنها از این طریق آموزش میدهد. و این باعث میشود که بچهها علاوه بر آموزش دیدن و دسترسی به متون آموزشی با کیفیت رنگ و تصویر خوب – به نسبت کتاب چاپی – مطالب متنوعی داشته باشند. ضمن اینکه همهی ما در تاریخ خواندهایم که روزی که دوش و حمام به شکل امروزی وارد کشور شد خیلیها در برابر آن مقاومت کردند و گفتند توطئهی کافرها است و مردم سادهدل هم آب خزینه را سطل سطل به قیمت گزاف میخریدند و با آن غسل میکردند… این را در پاسخ به آن کسانی گفتم که ضمن نادیده گرفتن خصایص فرهنگی جامعهی ما تقصیر را به گردن استعمار و این چیزها میاندازند.
اما در کنار همهی این مسایل، مقولهی اصالت مطالبی که در فضای مجازی منتشر میشود به نسبت مطالبی که تبدیل به سند مکتوب میشود هم امر مهمی است. بسیاری از مطالبی که در فضای مجازی منتشر میشوند ممکن است به دلیل نبودن فرصت اصلاح و در بسیاری موارد پشتوانهی ضعیف پژوهشی از اعتبار لازم برخوردار نیستند.
سجودی: چه فرقی میکند که شما روزنامهی شرق – اطلاعات یا … راروی تبلت بخوانی یا در قالب نسخهی چاپی؟
نجومیان: من فکر میکنم که ما باید چند موضوع را از هم جدا کنیم. من اصلا قصد ارزشگذاری بین این دو رسانه را ندارم و فکر میکنم «رسانه» برای واژهی «مدیوم» معادل بهتری است. ما از دو رسانهی مجازی و نوشتاری-کاغذی صحبت میکنیم. گمان میکنم که تاریخ فرهنگ، تاریخ خلق مدیومها یا رسانههای جدید است و اصولا فرهنگ به همین شکل جلو رفته است. فرهنگ پروسهی تحول مدیومهاست. از جهتی باید گفت، ریشهی فرهنگ در ابزارها و رسانههاست، یعنی ایدهها و اندیشهها نتیجهی مدیومها و مواد و ابزار جدید هستند. از این زاویه میتوانیم بگوییم که این یک حرکت طبیعیِ تحول و تغییر فرهنگی است که خاستگاه و قالبِ آن در ماده است.
سجودی: اصلا اهمیت خط در آن است که زبان را مادی کرد و به زبان مادیت بخشید.
نجومیان: همین است. فرهنگ همیشه وابسته بوده به ماده یا به آن چیزهایی که در شکل مادی خود رسانهی فرهنگ بودهاند. پس از این زاویه، باید با آغوش باز از فضای مجازی استقبال کرد. چرا که یک مدیوم نوین به مدیومهای پیشین اضافه شده است و این مدیوم نوین مجموعهای از شرایط جدید را برای ارتباط فرهنگی ایجاد کرده است. اینجا مایلم به نظریهی رومن یاکوبسن اشاره میکنم. یاکوبسن میگوید: در فرآیند ارتباط، یک فرستنده داریم، یک گیرنده و در بین اینها یک پیام هم داریم. اما در کنار فرستنده، گیرنده و پیام، سه عامل دیگر هم هست: رمزگان، شرایط تماس و بافت/زمینه. اگر در زمینهی بحث خودمان به نظریهی یاکوبسن دقت کنیم، میبینیم که در این اتفاق خاص دو عامل مهم یعنی تماس و بافت/زمینه دگرگون شده است. انسان یک ابزار جدید، یا به تعبیر کلانتر، یک رسانهی نوین، ساخته است و این ابزار و رسانهی جدید، شرایط تماس و بافتش متفاوت است. آن کودک آفریقایی که اصلا امکان دسترسی به کتابخانه و مواد آموزشی در آفریقا را ندارد، از طریق امکاناتی که با تَبلت برایش فراهم میشود به این امکانات دسترسی پیدا میکند و تماس او با آن پیام از جنس دیگری است. دیگر نیازی نیست که برای دسترسی به کتاب و مواد آموزشی انتظار بکشد یا به کتابخانه برود، یا کتاب و مجله بخرد. بر این اساس، میخواهم بگویم که ما با یک «شرایط ارتباطی» جدیدی روبرو هستیم که در آن به طور مشخص، شرایط تماس، و زمینه/بافت کاملا تغییر کرده است.
حال از این دیدگاه به مسئله نگاه کنیم که باید هر رسانهای را در مقایسه با رسانههای مجاورش بسنجیم و محدودیتها و تواناهاییهایش را مطالعه کنیم. بر این اساس، من فکر میکنم تاریخ فرهنگ نهایتا انتخاب خودش را خواهد کرد و اصلا نیازی به دخالت هیچکس نیست. انسانها خودشان ممکن است حتی در یک دورهای به این نتیجه برسند که اگر تا حالا مثلا روزنامه را در تبلتم میخواندم دوست دارم دوباره آن را روی کاغذ بخوانم. در این سیرِ تحول فرهنگ، انسان خودش تکلیف مناسباتش را با محصولات و ابزارهای فرهنگی روشن میکند.
اما در همین حال باید به توانشها و محدودیتهای این رسانههای نوین دقت کرد. من گمان میکنم که رسانههای مجازی مجموعهای از توانشها را دارد. یکی از مهمترین این توانشها، «ارتباط بینامتنی» است، ارتباطی که در رسانهی کاغذی کمابیش وجود ندارد. مخاطب کتاب مکتوبی را برمیدارد و ورق میزند، اما در فضای مجازی میتوان به راحتی این کتاب را در کنار سایر آثار نویسندهی کتاب، مقالهها و مصاحبههایش دربارهی این کتاب گذاشت و همه را در نسبت با هم مطالعه کرد.
البته این کار را با نسخهی مکتوب هم میشود کرد، یعنی تبلت یا لپتاپ کنار دستت باشد و کتاب روی میز و موارد دیگر را در کنارش سرچ کنی.
نجومیان: به زمان و حجم کتاب مورد نیاز هم توجه کنید. در فضای مجازی این کار با یک کلیک انجام میشود. میتوانید صدای نویسنده را گوش کنید، فیلم مصاحبهاش را ببینید. این ارتباط بینامتنی خیلی مهم است. اما در مورد حفظ و پایداری دیتا یا دادهها در این فضا به نظرم باید این را به آینده سپرد. با صحبت دکتر سجودی موافقم که حفظ و پایداری این دنیا مثل کاغذ مسایل خودش را دارد. اما فکر میکنم در نهایت آرشیوسازی و دسترسی در فضای مجازی راحتتر به نظر میرسد.
اینکه این اطلاعات در یک سرور مرکزی و همواره در اختیار افرادی است که ما آنها را نمیشناسیم چه طور؟
نجومیان: به نظرم فعلا نباید از این نظر نگرانی خاصی داشته باشیم. چرا که این اطلاعات در جهان و در فضای اینترنت در حال پخش، تولید و تکثیر است و از این جهت هم به نظر من مسئلهای نیست.
در مورد صدق و عمق اطلاعات در این فضا به نسبت کتاب و رسانههای مکتوب چه نظری دارید؟
نجومیان: چندی پیش روزنامهای در مورد ویکیپدیا با من مصاحبهای کرد و ظاهرا نگاه همهی کسانی که در این مورد صحبت کرده بودند دربارهی ویکیپدیا منفی بود و گفته بودند ژورنالیستهایمان ویکیپدیایی شدهاند، اطلاعات در این فضا درست و متقن نیست و الی آخر. اما نگاه من در این مورد متفاوت است. چون اعتقاد دارم اصولا صدق یا درستی اطلاعات در تکثر و فراوانی اطلاعات اتفاق میافتد و نه در انتخاب منحصر به فرد توسط چند متخصص محدود و گزینش شده.
این مورد را کمی بیشتر توضیح میدهید؟
نجومیان: ببینید، شما میتوانید نوشتن مدخلی از یک دایرهالمعارف را به یک استاد دانشگاه بسپارید، و چون او متخصص آن رشته است، حرف نهایی را در مورد سوژهی آن مدخل بزند. اما میتوانید نوشتن این مدخل را به دهها یا صدها نفر بسپارید، در بین مطالب این افراد حتما اشتباه و غلط هم پیدا میشود و اشتباه را افراد دیگری درست میکنند و در نهایت یک گفتمان علمیِ درست شکل میگیرد.
اما بالاخره یک نفر باید انتخاب کنندهی نهایی باشد.
نجومیان: نکته همینجاست. در ویکیپدیا ما هیچ وقت با یک متن پایانی و نهایی روبرو نیستیم.
سجودی: چون همیشه در حال «شدن» است.
نجومیان: بله، دقیقا. به این تعبیر میتوانیم بگوییم همهی مفاهیم در حالِ «شدن» هستند. یعنی مفاهیم، هیچوقت نقطهی پایانی مشخصی ندارند. مشکل طرفداران دایرهالمعارف مکتوب سنتی این است که آن فردی که خودش را پشت چند مدرک دانشگاهی یا تخصصی پنهان میکند، درواقع ایدئولوژیها، سوگیریها و پیشداوریهای خودش را هم پشت آن تخصص پنهان میکند. یعنی مخاطب فکر میکند، چون او متخصص است، پس اوست که میتواند حرف آخر را بزند. اما امروز تحلیل انتقادی گفتمان، به ما یاد میدهد که از درون علمیترین متون هم میتوان مجموعهای از ایدئولوژیها و گفتمانها را استخراج کرد و از این دید، خطر صدق و کذب در مورد آن متن کتبی خیلی بیشتر از فضای مجازی است. چرا؟ چون در متن مکتوب آن فرد خود را در پشت یک تخصص پنهان میکند، ولی ما به ویکیپدیا یا متون مشابه، همیشه با تردید و چند درصد خطا می نگریم. این اتفاقا خوب است. در پروسهی ارتباط فرهنگی باید به یافتههای دانش بشری به صورت «در حال شدن»، «در حال تکثر» و «در حال آزمون و خطا» نگاه کنیم و مفاهیم هیچوقت نباید حالت قطعی و مطلق به خود بگیرند. با این مقدمات میتوان نتیجه گرفت که فضای مجازی، یک فضای در حال «شدن» است، و نه یک فضای «بودنِ» مطلق. به این معنی که یک متن تمام شده نیست بلکه همواره در حال شدن است.
رولان بارت در مقالهای مهمِ «از اثر تا متن»، دو مفهوم «متن» و «اثر» را با یکدیگر مقایسه میکند. شاید بتوان مفهوم «اثر» رابه فضای متن کاغذی اطلاق کرد و «متن» را به فضای مجازی. در آن مقاله بارت هفت تمایز میان اثر و متن میبیند. به عنوان نمونه، اثر را همواره در سایه پدیدآورنده آن میفهمیم و میشناسیم، در حالیکه متن فارغ از «مالک» آن دارای معنی و ارزش است. شاید بتوان این تمایز را میان اثر و متن قایل شد. بارت از متن دربرابرِ اثر دفاع میکند و میگوید، «متن» نوشته ایست که نام مؤلف آن اهمیتی ندارد، و البته فضای پر از تردیدی است، ولی در عین حال فضایی است که خود را از مطلقگرایی دور نگه میدارد.
من گمان میکنم رسانهی کاغذی رسانهای است که همواره با مفهوم «تمامشدگی» (finality) عجین شده است. یک کتاب وقتی چاپ شد دیگر قطعی است، در حالی که به عنوان نمونه، دنیل چندلر، نویسندهی کتاب «مبانی نشانهشناسی» این کتاب را بیش از دو دهه نوشت و روی اینترنت گذاشت و هر از چند گاهی آن را اصلاح میکند. در واقع این کتاب بیش از بیست سال است که در حالِ «شدن» است.
اگر کلانتر به موضوع نگاه کنیم، فضای مجازی، فضایی است متکثر که در حال شدن است، و صداهای غالبی که به مراکز قدرت وابسته هستند، لزوما در این فضا حرف آخر را نمیزنند. این فضا به دلیل تکثر آن دارای اطلاعات تردیدآمیز است، اما همین که مورد تصدیق یک نهاد آموزشی یا پژوهشی نیست سبب میشود که همواره مورد نقد و تحلیل باشد در حالی که در گزارههای نهادهای آموزشی و پژوهشی کمتر این تردید را داریم و همین آسیب بزرگی است. فضای مجازی جای حرف زدن همه است، فضایی کمابیش دموکراتیک و در سطح تجربهی زیسته انسانها و همواره در حال شدن.
یعنی شما نگران صدق اطلاعات در این فضا نیستید؟
نجومیان: خیر. چون هیچ اطلاعاتی را به طور مطلق صادق یا درست نمیدانم.
سجودی: مسئلهی صدق از آن مسایلی است که صرفا به رسانه مربوط نمیشود. در نظریهی انتقادی معاصر، اصولا هیچ متنی صادق نیست و هر متنی صدق خود را از گفتمانی میگیرد که به آن تعلق دارد. یعنی به واسطهی گفتمان یک گزاره یا صادق است و یا نیست. به همین دلیل است که براساس یک اتفاق در جهان گزارههای متفاوتی تولید میشود و بسته به اینکه شما به کدامیک از این گفتنیها تعلق داشته باشید گزارههای صادق را انتخاب میکنید. پس صدق یک امر ذاتی نیست. براساس نظریههای متفاوت گفتمان میتوان در کتاب صدق یک مسئله را زیر سؤال برد و در فضای مجازی هم همینطور. که بسته به تعلق گفتمانی خودتان این یا آن گزاره را صادق بدانید.
اینجا مقولهی مشروعیت گفتمان هم مطرح میشود.
سجودی: دقیقا. من میخواهم به همین مقوله اشاره کنم. میخواهم بگویم که اشکالی ندارد که ما در وضعیت تناقضآمیز (یا پارادوکسیکال) باشیم، درواقع ما همیشه در وضعیت تناقض هستیم و گفتمانها هستند که به ما میگویند وانمود کنیم که در وضعیت تناقض نیستیم و تکلیفمان روشن است. همین الان ما از فضایی صحبت میکنیم، که یک فضای کاملا دموکراتیک است چون – ساز و کارهای قدرت و امکانات – کنترلیشان در فضای مجازی – به دلیل نوع تکنولوژی – میل به صفر میکند (البته فیلترکردن و ابزارهای دیگر در نفس این فضا وجود ندارد. و از بیرون بر آن تحمیل میشود و یک پارازیت است) در نتیجه از یک سو گستردگی و تنوع ایدهها به وجود میآید و از سوی دیگر ما دوباره به گونهای پارادوکسیکال در همین فضای گسترده و متنوع در حقیقت به دنبال تکیهگاههای دارای مشروعیت میگردیم. و مثلا میگوییم فلانی این حرف یا جمله را گفته. این فلانیها درواقع به نوعی مرجع میشود.
البته ما در همین بحث خودمان هم در حال استناد کردن به بارت و باکوبسن و چندلر و … هستیم.
سجودی: بله دقیقا. میخواهم بگویم که فضای مجازی در غایت خودش میتواند همان چیزی بشود که دکتر نجومیان گفت، و برود به سمت نوعی از سیالیت و انعطاف. ولی در عین حال گفتمانها در فضای مجازی هم بی کار ننشستهاند و دایما در حال مفصلبندی، کنترل کردن، چفت و بست دادن و ارزش بخشی نهادی هستند و اینها همان نقل قولهاست. الان مثلا ما در تلگرام دایما شاهدیم که به نام بسیاری از نویسندگان، فیلسوقها، شاعران و غیره جملاتی منتشر میشود. اینجا سعی میشود که از طریق آن سِمَت یا تیتر یا مدرک به سخنی که ارائه میشود، ارزش داده شود. من در کتاب «نشانهشناسی لایهای» بیش از ده سال پیش، گفتم که ابزار خودش یک رمزگان دارد. یعنی هر ابزاری خودش کارکردهای گفتمانی و ایدئولوژیکی دارد. ضمن اینکه خواهم گفت که کارکردهای فضای مجازی با فضای مکتوب کاغذی فرق میکند، اما از سطح دیگری بین هر دو مشترکاتی وجود دارد. یعنی مثلا مباحثی چون نهاد – مرجعیت – عنوان – نظامات دانشگاهی – دستگاههای پیچیدهی گفتمانی که از طریق همین گفتمان دانشگاهی، تولید «باور» و «حقیقت» میکنند – در حالی که خیلی هم فرصت به گفتمانهای رقیب نمیدهند – هم در کتاب هست و هم در فضای مجازی. حتی فکر میکنم در یک جایی گفتمانهای دانشگاهی حس کردند که عقب ماندهاند، و بدو بدو دایرهالمعارفها و کتابهای مهمشان را وارد فضای مجازی کردند که در این گفتمان، میدان را به دیگران واگذار نکنند. اما چه فرقی میکند؟ آنجا که ابزار خودش کارکرد رمزگانی دارد. میخواهم اینجا به دوگانهی انجماد در برابر سیالیت اشاره کنم. یعنی ما دایم به سمت ابزارهای نرم تر حرکت میکنیم. مثلا کتاب سخت و سفت فیزیکی است و فضا را اشغال میکند. و اگر ده تا غلط هم داشته باشد، نمیتوان آن را ویرایش کرد. اما در فضای مجازی میشود برگشت و اشتباهها را درست کرد. یعنی مرتب به سوی فضاهای سیالتر و نرمتر حرکت میکنیم. حالا متناسب با بحثی که کردیم در آن جا به شکلی پارادوکسیکال تمام نهادها، گفتمانهای قدرت و پاد قدرت و … در حال فعالیت هستند ولی فضا که سیالتر بشود میدان سهلتر میشود. یعنی اینکه به سمت گریز از مرکز سخت و به سوی یک سیالیت دموکراتیک حرکت میکند.
بحث اصلی همینجاست. که این سیالیت قابلیت ارجاع به این فضا را کم میکند.
سجودی: ما نمیتوانیم این مسئله را کنترل کنیم. اما به مقولهی دیگری میشود اشاره کرد. چرا نهادهای مشروعیت بخش، حق نویسندگی را از برخی گرفتهاند و برخی آن حق را از طریق نهاد نشر و نقد و مجلهی ادبی و غیره به دست آوردهاند؟! این یک حق است و در فضای مجازی هر کسی فکر کرد میتواند بنویسد، مینویسد. من و شما میتوانیم بخوانیم یا نخوانیم. اتفاقا میخواستم بگویم که او دارد از حقی استفاده میکند که نهادهای صُلب اجتماعی قبلا جلوی این حق را گرفتهاند. مثلا نمونههایی مثل آبدارچی یک اداره را داریم که در فضای مجازی حضور دارد و صفحهاش چند ده هزار عضو دارد. خب آیا در فضای عادی او میتوانست کتاب بنویسد، مجوز بگیرد، چاپ کند و این همه افراد مختلف نوشتههایش را دنبال کنند؟ قطعا نه. اما امروز مردم مطالبش را میخوانند. ممکن است که ما با پایگاههای مختلف گفتمانی بگوییم، اینها، مطالب کمارزش یا عامهپسند هستند ولی به هر حال او از یک حق استفاده میکند.
این حرف در مورد مطالبی از این دست صادق است، اما در مورد مطالبی که بار علمی و پژوهشی دارد، دیگر به این راحتی نمیشود دموکراتیک برخورد کرد.
سجودی: اینکه داستان دیگری است. اینجا اول مسئلهی حق را حل کنیم. من معتقدم که فضای مجازی شرایط راحتی را برای حضور همهی مردم به وجود آورده که قبلا وجود نداشته. درست مثل زمانی که حق استفاده از خیلی چیزها از انحصار اشرافیت خارج شد و به همین ترتیب حق نویسندگی و انتشار را از دست «اشرافیت نهادی شدهی انتشار» خارج کرد.
نجومیان: حتی یک مرحله جلوتر، حق ارتباط انسانی را عمومی کرد. شما در فضای مجازی حق و اجازه پیدا میکنید که با انسانهای دیگر ارتباط برقرار کنید و این ارتباطتان فارغ از جایگاه اجتماعیتان باشد که به طور معمول امکان ندارد. چون آن مراجع اعتبار بخشی، مثل سواد، عنوان و جایگاه، را در فضای مجازی میتوانید کنار بگذارید. هر رسانهی جدید یا ابزار جدیدی که پیدا میشود، درواقع برای خودش میزانی از فضای عملیاتی جدید هم به وجود میآورد. گارسیا مارکز در یکی از مصاحبههایش میگوید: وقتی جوان بودم میخواستم فیلمساز بشوم. بعد دیدم این کار نیازمند داشتن سرمایهی کلان، تهیهکننده، بازیگر و استودیو و … است. اما متوجه شدم من یک ماشین تحریر دارم با مقداری کاغذ و میتوانم در ذهنم یک دنیا را بسازم و فضای عملیاتی من با این ماشین تحریر فضای بسیار بازتری است. این شرایط دقیقا برمیگردد به مثال دکتر سجودی که افرادی از فضای مجازی برای ارتباط اجتماعی استفاده میکنند که قبلا این امکان را نداشتهاند. خود من همین الان در تلفن همراهم یک کتاب بسیار نوآورانه دارم که دختر ده سالهای آن را نوشته و توسط مادرش برای من فرستادهاند. چند سال پیش این ممکن نبود. اما امروز، این دختر به راحتی این کتاب را میتواند در فضای مجازی به اشتراک بگذارد که دیده شود، بازخوردهای مختلف بگیرد و او هم متوجه شود که کارش خوانده شده و این خیلی ارزش دارد.
این شرایط یک «موقعیت» ایجاد میکند. فضای مجازی به عنوان یک رسانه قابلیتهای بسیاری را پدید آورده است و به دلیل نداشتن محدودیت، همهی صداها را میتوان در آن دید و شنید و در کنار ارائهی این اطلاعات یقین مخاطب را هم کمرنگ میکند و همین اتفاق در عرصهی بسیطتری در خود فضای وب رخ میدهد. یعنی ما صداهای مختلفی را میشنویم که همدیگر را رد، نقد یا تأیید میکنند
ما در نهایت اگر کمی فانتزی فکر کنیم، میبینیم که انسانها مجموعهای از تضادها هستند خوبی دارند و بدی دارند، و این فضا در حال تبدیل شدن به «ابر انسانی» است که به هیچ ویژگی آن نمیتوان اطمینان و یقین داشت. ما از یک طرف با این ابر انسان فرضی رو به روییم و از سوی دیگر در حال از بین بردن فردیت انسان هستیم. وقتی گوتنبرگ حروف چاپی را اختراع کرد، درواقع کمک کرد به گسترش انتشار آثار و انتشار کتاب در دهها و صدهها و بعدها هزاران نسخه. اما هرگز این اتفاق نیفتاد که فلان نویسندهی آن زمان نامههایش را با حروف سربی بنویسد. و خط انسانها هویت داشت. فردیت هر کسی با خط خودش سر جای خودش بود. امروز ممکن است من امضایم را بالای نوشتهای که در آن فضا مینویسم بگذارم، اما حروف همان حروفی است که دستگاه در اختیار من گذاشته و شما از خط من نمیتوانید متوجه روحیات و سطح سواد من بشوید. بنابراین من و شما دیگر نیازی نمی بینیم که با هم نامهنگاری کنیم و مثلا شما از روی خط من متوجه بشوید که دیشب کم حوصله بودهام و یا حال خوشی نداشتهام. این بخش هویت فردی وقتی شما ایمیلی از من دریافت میکنید در پس خط شسته و روفتهی تایپی پنهان میشود. به نظر شما تکلیف این بخش فردیت انسان چه میشود و همچنین با آن ابرانسانی که به هیج وجه نمیشود به او مطمئن بود چه کنیم؟ الان شاید در اثر سرعت حرکت این تکنولوژی ما گیج شدهایم و به چهگونگی حرکت فکر نمیکنیم و فقط این سرعت را میبینم. تکلیف انسان در برابر این تحول عظیم چیست؟
نجومیان: هویت امری نسبی است. در مورد همین خط که فرمودید، از زمان افلاطون به بعد، این پرسش مطرح بود، که آیا کلام و گفتار شفاهی ارزش بیشتری دارد یا متن کتبی؟ و جالب است بدانیم در طی تاریخ فلسفه همیشه کلام و گفتار را به عنوان حقیقت میپذیرفتند. انگار گفتار با هویت و فردیت و حضورِ بلافصل تداعی میشد.
لحن گوینده،کلام و حالات دیده میشود همان چیزی که به آن میگوییم زبان بدن.
نجومیان: دقیقا. و وقتی انسان وارد نوشتار شد، فرض بر این شد که انگار نوشتار نوعی کپی یا نسخهی دست دوم است. فیلسوفانی این مسئله را مورد نقد قرار دادند و حرفشان این بود که اتفاقا نوشتار از زوایای بسیاری میتواند روح زبان را بیشتر آشکار کند. زبان همین است. زبان در غیاب شکل میگیرد و ما اصولا از زبان به این دلیل استفاده میکنیم که چیزی غایب است وگرنه از زبان استفاده نمیشد. پس از این جهت نوشتار ارزش بالاتری دارد. از این دیدگاه من هم با شما موافقم که نامهی دستخطی حس و روح نویسنده را به خواننده منتقل میکند. نکتهی مهم این است که ما الان در دورهی انتقال یا گذار هستیم، و هنوز همهی توانشهای فضای دیجیتال را ندیدهایم. آرام آرام میبینیم کامپیوترها قلم دارند و انسان با قلم به جای کاغذ روی صفحه مانیتور مینویسد.
بشر در طی تاریخ کوشش کرده و میکند تا فردیت خود را در قالبهای مختلف حفظ کند و این یک حس انسانی غیرقابل انکار است. انسان دوست دارد تشخص فردی داشته باشد. اصلا شاید بتوان گفت آن نامههای دستخطی، امروز تبدیل شده به فضای اینستاگرام و عکسهایی که کنار هم قرار میگیرند و زیر آن یک سری کامنتهایی نوشته میشود و افراد آن صفحه را میبینند. وقتی به صفحهی یک نفر نگاه میکنیم، از انتخاب عکسهایش روحیهاش را تا حد زیادی میشناسیم و این هم تشخص است. میخواهم بگویم تشخص در دورههای مختلف در بستر همان تحولات فرهنگی و در قالب ابزارهای جدید بازتعریف میشود.
سجودی: این حرف در جای خودش درست است که خط هر کس حامل ویژگیهای مختلفی از اوست. اما تغییراتی که در طول تاریخ بشر اتفاق افتاد. نشانههای هویتبخشی فردی را – که البته خود این نشانهای بودن مبین این است که هویت فردی همیشه یک وجه جمعی هم دارد – عوض کرده است. در طول تاریخ فلسفهی غرب، و به قول دریدا متافیزیک غربی، الویت با گفتار بوده و همهی آن ویژگیهای هویتبخشی را در گفتار می دیدند، از همه مهمتر میگفتند گفتار چون حضوری است مهم است. با اختراع نوشتار، کماکان نوشتار و خط را یک عنصر افزوده میدانستند تا قرن بیستم که در قرن بیستم با آمدن آدمهایی مثل دریدا، این تفکر تغییر کرد. میخواهم بگویم که ما همیشه یک چیزی را از دست میدهیم و در عوض یک چیزی به دست می آوریم و همیشه با شکل نوشتار نیست که هویت فردی یک انسان در عرصهی نوشتن و بیان تعریف می شود. بلکه، انتخاب واژگان، سبک نوشتار، انتخاب موضوع – (در محیط چند رسانهای با تصاویر انتخابی) این هویت تعریف میشود. همین الان حادثهی دردناک زلزلهی کرمانشاه اتفاق افتاده و ما شاهد عکسهای مختلفی در فضای مجازی بودیم. از عکس سلفی با زلزلهزدهها در تلگرام و اینستاگرام پیدا میشد تا عکسهایی که عمق فاجعه را نشان میداد. و البته بودند صفحاتی که متعلق به آدمهایی است که اصلا انگار نه انگار در این کشور اتفاقی رخ داده و هنوز عکس چلوکباب روی صفحهشان میگذارند! بدون شک اینها گرایشات فردی را نشان میدهد. از آن عکسهای سلفی که مشهورترینش به نام آن ورزشکار معروف شده تا یک حضور متعادل در این فضای عمومی و … در کنار هم یک پیوستاری را نشان میدهد که هویت فرد را آشکار میکند. ما مفهوم نامه ی دستخطی را از دست دادهایم. و البته نامه وقتی نوشته میشود دلالت بر غیاب گیرنده دارد و وقتی دریافت میشود هم دلالت بر غیاب نویسنده دارد. در حالی که فضای مجازی بالقوه بلافصل است و هم زمان میتوانی با طرف مقابل چت کنی و این یعنی انگار که گفتگو نوشتاری شده است. قبلا گفتگو و نوشتار با هم فرق میکرد. نوشتار دلالت بر غیاب میکرد و گفتگو دلالت بر حضور. حالا شما تند تند مینویسید و درواقع در حال گفتگو با یک نفر دیگر در آن سوی دنیا هستید و رسانهی این گفتگو شده نوشتار.
این یک حالت پارادوکسیکال به وجود آورده. ما فکر میکنیم این فضا ما را به هم نزدیک کرده در حالی که درواقع این ابزار ما را از هم دور کرده و درواقع ما با تکیه بر این امکان دلیلی برای دیدار حضوری نداریم در حالی که انسان در درون خودش آن حس نزدیکی فردی و … را دارد.
سجودی: ما بخواهیم یا نخواهیم این شرایط، به غایت رساندن فرهنگ است. چون فرهنگ نشانه ایست. و در نتیجه ما در حال حرکت به سمت یک رویهی غایی فرهنگی هستیم که همه چیز در فضای نشانهای اتفاق میافتد. وقتی هم ما همدیگر را میبینیم در فضای نشانهای قرار داریم اما هنوز این حس پدیداری لمس دست یا در آغوش کشیدن وجود دارد.
ولی اینها حسهای واقعی انسانیاند و نمیتوان آنها را منتفی دانست.
سجودی: بله، اما میخواهم بگویم. این فضای جدید کاملا برخلاف پدیدارشناسی حسی و عاطفی عمل میکند. سعی میکنم این شرایط را تعریف کنم. انسان از روزی که زبانورز و درواقع نشانهورز شد، تبدیل به «انسان» شد. و درواقع یک موجود فرهنگی شد. چون فرق انسان با سایر حیوانات (از این زاویه لااقل) این است که انتقال اطلاعات در نزد حیوانات ژنتیکی، و نزد انسان، فرهنگی است. یعنی به واسطهی نشانههاست و این یعنی مصنوع است. این مصنوع بودن امروز به غایت خود نزدیک شده است. این خیلی عجیب و درواقع پارادوکس حاضر و غایب است. الان با همسرم که ۲۰ هزار کیلومتر از من دور است به صورت تصویری حرف می زنم ولی نمیتوانم دستش را بگیرم. این حضور، حضور مصنوع است و این یعنی حضور را هم به غایت نشانهای خودش رساندهایم. یعنی زمانی دریدا میگفت: «نشانهها دلالت بر غیاب میکنند» من الان یک قدم از بحث دریدا جلوتر میروم و میگویم این فضا، حضور را به غایت نشانهایاش رسانده!
اگر وجود حسهای انسانی و ضرورت پاسخگویی به آنها را بپذیریم آیا میشود یک دورهی بازگشت برای شرایط فعلی تصور کرد؟
نجومیان: ارتباط حسی و انسانی هم در دورههای مختلف شکلهای مختلفی مییابد. واقعیت این است که جهان در حال بسیط شدن است.
سجودی: من خیلی هم موافق نیستم که مفهوم «حسی» و «انسانی» را یکی بدانیم.
نجومیان: بله درست است. اما میخواهم بگویم ما ممکن بود صد سال پیش با آدمهای کوچه و محلهی خودمان ارتباط نزدیکی هم داشتیم و عصرها در قهوهخانهی سر کوچه مینشستیم و حرف میزدیم و این ارتباط برای ما ایجاد نوستالژی میکند. اما اگر ما این نوع ارتباط را از دست دادهایم یک چیز مهم به دست آوردهایم، ما الان در دنیایی زندگی میکنیم که این ارتباط انسانی را با آدمی در یک سوی دیگر دنیا به طور همزمان میتوانیم برقرار کنیم و این را نباید در بستر پیشرفتهای ارتباطی بشر دست کم گرفت. ما دیدیدم که عکس یک پسربچهی سوری در کنار دریا چنان ارتباط حسی و عاطفیای در سراسر دنیا ایجاد کرد که یک جهان را به واکنش واداشت. میخواهم بگویم باید این را باارزش بدانیم.
عکس آن جوان ویتنامی که چهل و چند سال پیش منتشر شد و اسلحه روی پیشانیاش بود همین تأثیر را داشت.
نجومیان: بله، آن هم تأثیر رسانه بود.
بله ولی منظورم این است که تأثیرگذاری آن عکس مربوط به فضای مجازی نبود.
نجومیان: اما سرعت گسترشش چرا. هر رسانهای که به وجود میآید ممکن است که ما با نوستالژی که نسبت به نظام معناسازی رسانهی قبلی داریم، با آن برخورد کنیم، ولی باید این را درک کنیم. که رسانههای جدید نظامهای معناسازی و فرهنگ خودشان را میسازند.
سجودی: و سواد نشانهای خودشان را به وجود میآورند.
آیا نزدیکی روحیات انسان نباید از ویژگیهای این فرهنگ جدید باشد تا به ماندگاری آن کمک کند؟
سجودی: یکی از بحرانهایی که دربارهی آن صحبت میکنید، ناشی از فقدان و نبود این سواد نشانهای و ورود به فضای نشانهای جدید بدون این سواد است.
در این میان آیا نباید در نظر گرفت که همهی این اتفاقات توسط انسان برای انسان دارای یک سری گرایشات ذاتی، حسی و ژنتیکی رخ میدهد. نمیخواهم چیزی را نفی کنم. فقط میخواهم بگویم، اگر من نتوانم پدرم را که دور از من است در آغوش بگیرم، جای این حس انسانی را چه چیزی می گیرد؟
سجودی: من بحث را به یک جایی رساندم. آنجا که تمام مدت متفکرین گفتند غیاب، حضور، گفتار و … انگار که حالا فضای نشانهای جدید حضور را به مصنوعترین یا نشانهایترین شکل تعریف میکند. از حاصل آنچه تا الان گفتهایم، هم سو با گفتههای شما حرف بزنم. میخواهم بگویم که احساسات عاطفی بشر هم کمکم از آن حالت پیشینی و قدیمی تغییر میکند. یعنی ما نه تنها به حضور در نشانگیترین شکل ممکن، تحقق بخشیدهایم (منظورم حضور به مفهوم پدیداری نیست) حالا مفهوم حسی – عاطفی را هم به غایت نشانگیاش رساندیم. چون وقتی یک عکس میتواند دنیا را تکان بدهد. یعنی حس و عواطف مردم تکان خورده. (این حرفها به شکل جدی مبانی فلسفهی پدیدارشناسی را به چالش میکشد) چون هم بحث حضور را کاملا نشانهای کرده، یعنی طرف مقابل شما با استفاده از فضای دیجیتال با فرسنگها فاصله اینجا حضور دارد، و هم بحث حسی و عاطفی را تغییر شکل داده است. اصلا چه کسی گفته که نوشتار بیحس و بیعاطفه است، و حضور بلافصل است که امکان برانگیختگی حسی و عاطفی را فراهم میکند. مثلا در جنگ، از همان ابتدا عکاسی جنگ تکان دهندهترین تأثیرها را در سطح جهان داشته و تأثیری که شما از این عکسها میگیرید ربطی به حضورتان در صحنهی جنگ ندارد. میخواهم بحث را برسانم به فضای معاصر. واقعیت این است که بسیاری از تأثیرات اجتماعی امروز ما به همین فضای مجازی برمیگردد. اما در همین زلزلهی اخیر سرعت تبادل اطلاعات، هماهنگی بین مردم یک کشور برای ارسال کمکهای مورد نیاز – تا حد جزیی کردن نیازهای افراد زلزلهزده – چیزی بود که تنها از طریق این رسانه امکانپذیر بود. این خیزش مردمی را با زلزلههایی که همهی ما شاهدش بودیم از بویین زهرا بگیر تا بم و آذربایجان و رودبار مقایسه کنید. آن زمان هم همه کمک میکردند و دوست هم داشتند که کمک کنند. اما این تکان عاطفی که فضای مجازی در مردم ایجاد کرد و این همه عکس در کانال های مختلف یک خیزش مردمی به وجود آورد.
این نیاز واقعا هست، وقتی انسان دلش برای مادرش یا فرزندش تنگ میشود، دوست دارد او را در آغوش بگیرد، حضورش را حس کند، در چشمهایش نگاه کند و …
نجومیان: من این را نفی نمیکنم، اما این همه چیز نیست. خیلی از افراد وقتی کنار هم هستند ارتباط حضوریشان کمتر از زمانی است که دور از هم هستند و از طریق همین فضای دیجیتال دایم نگران هم هستند و با هم ارتباط میگیرند.
سجودی: یک نکته هست و این که کم شدن این بعد مکان و آسان شدن ارتباط دفعات ارتباط را بیشتر کرده. اما کیفیت آن قطعا مثل ارتباط حضوری نیست. آدمها وقتی از هم دورند مکاتبات رومانتیکتری دارند. و مرتب نگران حال هم میشوند در صورتی که وقتی کنار هم هستند، بر این باورند که این حضور همیشگی و بدیهی است، این بعد مکان انگیزه میدهد به حضور مجازی که الان ممکن شده و فواصل تماسها کم میشود.
نجومیان: یک نتیجه از این بحث بگیریم. ساختار پدیدارشناسی با ورود فضای مجازی باید بازتعریف بشود. ما باید اصلا پدیدارشناسی را طور دیگری تعریف کنیم، مخصوصا پدیدارشناسی که مثلا مورلوپونتی مطرح میکند، در حال دگرگونی است.
و در آینده ما در پس این تحولات ظاهری شاهد تغییرات بنیادی تری خواهیم بود.
سجودی: بله من فکر میکنم صورتبندی فرهنگ در آینده دچار تحولات بنیادی میشود. حتی همین الان با همهی این فشار فضای مجازی هنوز آن هاله ی قدسی کتاب و متن کتبی آن قدر مهم است که یک مسئلهی حقوقی بزرگ در این شهر به وجود آورده و صدها نفر به ناشرها پولهای کلان میدهند که کتابشان چاپ بشود. (به خصوص در حوزهی شعر) و صاحب کتاب بشوند. در صورتی که همین کتاب را میتوان روی فضای مجازی گذاشت. تا همین چهل سال پیش اگر قرار بود کسی شاعر تلقی بشود باید اول در محافل ادبی حضور پیدا میکرد بعد کم کم دو نفر شاعر پیشکسوتتر تشویقش میکردند، بعد رخصت میگرفتند و بعد کتاب اولش را چاپ میکرد. این میل به کتاب داشتن و از این طریق اعتبار یافتن کماکان ناشی از عملکرد گفتمانی است که به کتاب در شکل فیزیکیاش اعتبار و مشروعیت ویژه میبخشد.
در این بین آن بزرگترها به جز رخصت دادن حداقل توانایی شاعری این افراد را تأیید میکردند. و این کم چیزی نبود و آبرویشان را خرج یک شاعر کممایه نمیکردند.
سجودی: بله لازم بود که یک شاعر مهم برایت مقدمه بنویسد و … مشروعیت بخشی از اینجا آغاز میشد.
و آن هالهی قدسی از همین مشروعیت بخشی و سندیت پیدا کردن متن کتبی آغاز می شود.
سجودی: ولی کماکان همان آدمهایی که صبح تا شبشان در فضای مجازی میگذرد، حاضر نیستند کتاب شعر یا داستانشان را صرفا روی فضای مجازی قرار دهد تا مردم بخوانند و اصرار دارند که آن را چاپ کنند. چون مشروعیت بخشی کتاب فیزیکی هنوز مهم است.
نجومیان: ولی این یک توهم است.
سجودی: قطعا. اما میخواهم بگویم اگر قطبی نگاه کنیم. توهمات گفتمانی پیشین چهطور نشست پیدا میکند در فضای کنونی. خیلی وقتها پیش میآید که نویسندهها از سانسور ناراحت هستند ولی حاضر نیستند متنی را در فضای مجازی قرار بدهند. این همان چیزی است که بارت در از اثر تا متن تحت عنوان «نسب» و «مالکیت» از آن صحبت میکند و بنیامین به آن «هاله» میگوید. «هاله»ی بنیامین به علاوهی «نسبت» و «پدری» بارت نتیجهاش میشود اینکه روشنفکرترین آدمها هنوز نگاهشان به کتاب این است که سندیت و مشروعیت بیشتری دارد.
و این فقط به جامعهی ما مربوط نیست، سارا ماگو در کتاب «نوت بوک» همهی یادداشتهایش را که در فضای مجازی و روی کامپیوترش داشته، تبدیل به کتاب کرده و در مقدمه هم گفته این کار را کردم که «بمانند».
سجودی: بله.
تا حدی هم مربوط میشود به نشانههای فردی یعنی من کتابم را به شما میدهم و میگویم آقای دکتر «کتاب من» را دیدهاید. «کتاب من»!
سجودی: البته حواشی شبه آیینی آن هم هست مثل امضای کتاب و … که در فضای مجازی نمیشود این کارها را کرد.
نجومیان: ولی من فکر میکنم مشروعیتی که کتاب کاغذی میبخشد خیلی کمتر از مشروعیت فضای مجازی است.
سجودی: از نظر گفتمانی نه ولی از نظر کارکردی چرا.
نجومیان: آن زمان هم که کتاب شعرت را در دههی چهل به چاپ میسپردی ممکن بود فقط عضو یک محفل پنج نفره باشی و کتابت را چاپ کنی. اما الان در فضای مجازی نیازی به این پیشزمینهی آشنایی و محفلی نیست و صدها هزار نفر این کتاب را میخوانند و نظر میدهند.
اصلا چرا خانم رولینگ با این همه ثروت باز هم هریپاتر را در تیراژ میلیونی «چاپ» میکند و بارها تجدید چاپ میکند و نسخههایی از آن روی اینترنت هم هست. این همان سؤال آغازین است که چرا تیراژهای چند هزارتایی کتاب و مجله در همه جای جهان سر جای خودش ست و ما چنان هول شدهایم که کتاب فیزیکی را نفی میکنیم و یا میگوییم نوعی ابزار قدیمی است.
نجومیان: این برمیگردد به نحوهی برخورد فرهنگی ما با این پدیدهها. واقعیت این است که من اصلا بر این باور نیستم که ما با فضای دیجیتال کتاب خواندن را کنار گذاشتیم. بلکه معتقدم ما اصلا کتاب نمیخواندیم. ما همان قدر که در گذشته کتاب می خواندیم حالا هم میخوانیم. ما سیصد نسخه کتاب چاپ میکنیم ولی به این توجه نمیکنیم که هر هفته دهها عنوان کتاب چاپ می شود در حالی که آن زمان در دههی چهل که تیراژ کتاب دو هزار تا و تیراژ مطبوعات چند ده هزار تا بود عناوین محدود بود.
سجودی: این برمیگردد به مشکلات فرهنگیمان.
اصلا منظورم این نیست میخواهم بگویم در سایر جوامع کارکرد همه ی این ابزارها در کنار هم تعریف شده و هیچ کدام نافی آن دیگری نیست. ولی ما این کار را نکردیم.
نجومیان: دلیل شما چیست؟
چون بسیاری از مردم فکر میکنند چون روزی دو تا خبر در تلگرام میخوانند این یعنی استفاده از رسانه، چون یک شعر روی فضای مجازی میخوانند یعنی مطالعه. و به لحاظ روانی خودشان را بی نیاز از خواندن و دانستن بیشتر می بینند و این سواد سطحی و همگانی به دلیل دسترسی آسان، توهم با سواد بودن و مطالعه در آدمها ایجاد کرده. حتی مسئولان ما معتقدند که طلایهداران فرهنگ از فضای مجازی میآیند. ما هول زدهایم و در سایر جاهای دنیا این هولزدگی در استفاده از فضای مجازی نیست.
نجومیان: بله این متأسفانه برمیگردد به تفکر فرهنگی خود ما.
مسئلهای که دکتر سجودی مطرح کردند دربارهی هالهی تقدس کتاب و مثال آن حتی در مورد ساراماگو و رولینگ مطرح شد که متعلق به جوامعی هستند که اصولا مبدع فضای مجازیاند ولی آثارشان را چاپ میکنند. اما اینجا میگوییم اصلا فضای مجازی خیلی بهتر است؟
سجودی: دلیل این است که در جوامعی که ساز و کارهای فعال کسب و کاری وجود دارد مادامی که یک کالا هنوز میتواند درآمدزا باشد. آن را حفظ میکنند.
یعنی صنعت نشرشان را حفظ میکنند.
سجودی: بله معلوم است و آن را احیا میکنند. همین الان وقتی شما خوانندگان یک یادداشت را در یک روزنامهی صبح با میزان مراجعه به این یادداشت در فضای مجازی میسنجی اصلا قابل مقایسه با کل تیراژ آن روزنامه نیست.
و البته ایده آل این است که این دو در کنار هم باشند. و هرکس خواست از هر طریقی این نوشتهها را بخواند، نه اینکه یکی را به نفع دیگری نفی کنیم. مهم انتشار اثر است با حداکثر ابزارهای ممکن.
سجودی: در جامعهای که تیراژ کتاب ۳۰۰ تاست میزان مراجعه به این نوشته ها گاهی اعجابآور است.
اما این باور به مستندتر و اصیل بودن سند کاغذی در همه ی جوامع وجود دارد.
نجومیان: این روندی است که در جریان آن، صورتبندیهای فرهنگی عوض میشوند و صورتبندیهای قدیمی در برابر جدیدها مقاومت میکنند. ریموند ویلیامز الگویی را مطرح میکند به این شرح که در هر دوره تاریخی، سه گفتمان در حال کشمکش هستند: یکی مفهوم فرهنگی رسوب شده از گذشته است، دومی مفهوم فرهنگی غالب، و سومی مفهوم فرهنگی در حال پدیدار شدن. این سه گفتمان در کشمکش دائم با هم هستند تا آرام آرام گفتمان در حال پدیدارشدن تبدیل به گفتمان غالب شود و سپس رسوب کند و آنگاه رسوب شود.
این پدیده عجیبی نیست، بلکه روند طبیعی فرهنگ است. ما باید آن را بپذیریم. فقط باید ببینیم که در روند صورتبندیهای فرهنگی هر کدام از اینها چه توانشها و محدودیتهایی دارند. بالاخره وقتی صورتبندیهای فرهنگی بشر دگرگون میشود، روابط انسانیاش هم تغییر میکند. مناسبات انسانی نوین صورتبندیهای فرهنگی نوین در زمانهی خودش را میخواهد. ما کسانی هستیم که با نوعی از مناسبات انسانی ارتباط داشتهایم و به آن مناسبات با ابزار و مواد و رسانه خودش تعلق خاطر داریم، اما باید بپذیریم که در جهان امروز گفتمان نوینی در حال پدیدار شدن است که مناسبات با ابزار و مواد و رسانه نوینی را مناسبتر میشناسد. من و دکتر سجودی متعلق به نسلی هستیم که مثلا اگر در خانهی ما کنار هم شام بخوریم خیلی هم راضی هستیم از این دیدار و نحوهی ارتباط، چون نسل ما هر وقت همدیگر را دعوت میکردند حتما شام یا نهاری بود. نسل بعدی در یک کافه بیشتر بهشان خوش میگذرد. قطعا بچههای آنها صورت دیگری از روابط و مناسبات انسانی را تعریف خواهند کرد و به تبع آن رسانه نوینی را هم میطلبند. این طبیعی است.
مثلا ده سال دیگر خیلی راحت میشود کسی را که دوست دارید، در اندازههای طبیعیاش و در یک شکل مجازی ببیند و …
نجومیان: بله دقیقا فیلم Her با همین نگاه به عشقورزی نسبت به یک موجود مجازی ساخته شده است. قهرمان فیلم عاشق شخصیتی مجازی در اپلیکیشن خود میشود. انسان مرتب در حال دگرگون شدن است. قضاوتها و ارزشگذاریهای ما همواره بستگی به این دارد که ما در کدامیک از آن موقعیتهای گفتمانیِ رسوب شده، غالب، یا در حال پدیدار شدن قرار گرفته ایم.
سؤال از ابتدا این بود که هر یک از این ابزارها در سایر جوامع درست تعریف شده و برای ما نه، یعنی از نظر خیلیها الان اگر تبلت نداشته باشی، عقب ماندهای، منظور نفی هیچ کدام از این فضاها نیست.
سجودی: شما حق دارید در دنیای غرب شما در مترو و یا اتوبوس چندین نفر را مشغول مطالعهی کتاب کاغذی میبینی و چندین نفر را به طور همزمان مشغول مطالعهی کتاب از روی تبلت یا گوشی همراه. کتاب کاغذی البته خیلی زیادتر است. ما در اینجا هیچ کدام را نداریم. من با مترو خیلی رفت و آمد میکنم و هر هفته میتوانم به شما بگویم مهم ترین بازی مُد روز چیست. یعنی همه دارند بازی میکنند! این برمیگردد به اینکه ما خیلی کم مطالعه میکنیم. و در یک قیاس بزرگتر توجه کنیم به چند مفهوم نو شدن. وقتی میگوییم نو شدن شهر، یکدفعه بولدوزر میاندازیم زیر همهی ساختمانهای شهر و از نو میسازیمشان در صورتی که در دنیا خانههای هفتاد هشتاد ساله دارند و فقط داخلشان بازسازی میشود. شهرهای جدید را کنار شهرهای قدیمیتر میسازند. و بعد میگوییم ما جامعهی سنتی هستیم. شما به اروپا نگاه کنید. آنها زنجیرهای از داشتههایشان را میزیند و به حلقهی بعدی میروند. اما حلقهی قبلی را از بین نمیبرند. برای ما سنت یعنی چند تا گلدان شمعدانی و یک حوض و چند تا نقش اسلیمی. سنت گراهای افراطی سنت را تبدیل به یک امر موزهای میکنند و با این کار آن را از بین می برند. در حالی که سنت واقعی آن چیزی است که تغییر کند. باشد و تغییر کند. سایر جوامع اینطورند. ما همیشه از اختراع چرخ شروع میکنیم. در نتیجه همیشه در جا می زنیم. به بیان دیگر آنها «جوگیر» نیستند. خصیصهای که ما به شدت دچار آن هستیم. آنها اگر کتاب را بخشی از تاریخ تمدن میدانند، از کتاب به فضای مجازی میروند، مجلهی صدسالهاش را هم در نسخهی کاغذی حفظ میکند، حتی کمک میکند و سوبسید میدهد که منتشر شود و بعد نسخه دیجیتالش را هم تولید میکند. برنمیگردد حلقهی قبلی را حذف کند. اما ما دچار هیجانزدگی بیتاریخی بوده و هستیم، متأسفانه.
نجومیان: روند تحول فرهنگی و گفتمانی را میتوان در دو سر یک طیف دانست. یک سر این طیف تداوم است و سر دیگر گسست. سنت فرهنگی و اندیشگانی در غرب در پنج سده پیش در یک پیوستگی و تداوم مرتب در حال شدن است. اما به گمان من، ما از نظر فرهنگی و گفتمانی در چند سدهی گذشته همواره با گسست روبرو بودهایم. ما مرتب به نقطهی صفر برمیگردیم و دوباره از نو. این گسست نتیجه کتمان و مشروع ندانستن گذشته است. تا زمانی که ما از نظر فرهنگی یاد نگیریم که با گذشته خود آشتی کنیم این گسست ادامه خواهد داشت. منظور من از آشتی این نیست که آن را بپذیریم، بلکه منظور این است که با آن وارد گفتگو شویم. ما باید گذشته خود را به رسمیت بشناسیم و آنگاه با آن وارد یک گفتگوی انتقادی شویم. مشکل ما تنش میان سنت و مدرنیته نیست بلکه گسستِ گفتمانی است. درک ما از مفهوم سنت هم درکی همراه با گسست است. تا زمانی که ما مفاهیم را به صورت جداگانه و گسسته از هم درک میکنیم و همیشه حرفمان این است که «حرف نو» یعنی پایان و کتمانِ حرفِ پیش از آن، کل نظام فرهنگی و اندیشگانی ما در رکود و عقبماندگی خواهد ماند. گفتمان سنتی ما دچار گسست است چون با هر آنچه در حال پدیدار شدن است سر ناسازگاری دارد و حاضر نیست امروز و فردا را به رسمیت بشناسد، گفتمان مدرن ما هم دچار گسست است چون مدرن بودن را به اشتباه در رد و کتمان و فراموشی هر آنچه در گذشته بهدست آوردهایم میداند. این تراژدی و فاجعه فرهنگی ایران امروز
است.
سجودی: رویکرد نخست به مقولههای فرهنگی در کشورهای در حال توسعه میتواند رویکرد سنت گرا باشد، سنتگرا دچار گسست است چون همیشه با تاریخ هر چیزی سروکار دارد، نه نقد فعال اکنون آن در زنجیرهی تارریخش؛ و همیشه تاریخ ادبیات، تاریخ معماری و .. را مطالعه میکند، آن را تبدیل کرده به سنت، منجمدش کرده متعلق به گذشته کرده یک هاله ی قداست اطراف آن درست کرده. و از آن فاصله گرفته و مطالعهاش کرده. گروه دوم مدرنیستهای کشورهای در حال توسعه هستند که آن هم دچار گسست هستند چون فکر میکنند، نیازی به تداوم فرهنگی و رابطهی بینامتنی با متونی که در یک دورههایی تولید شده ندارند. و مدام فکر میکنند اینها به چه دردی میخورد، و باید دور ریخته شوند. ما این دو گروه را میبینیم چون هر دو دچار تفکر گسست فرهنگی هستند و این در آنها مشترک است. اما گروه سومی هم هستند که مصداق این بیت حافظ هستند گرچه پیرم، تو شبی تنگ در آغوشم گیر / تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم. این رویکرد سوم است. یعنی باید با گذشته و کلاسیکها درآمیخت و با آنها ممزوج شد. باید آنها را خواند، نقد و باز تعریف کرد و در گفتگوی همزمانی با دیگری و گفتگوی درزمانی با گذشته، با حلقههای پیشین آمیخت و حلقههای پسین را رقم زد. با این دید، فرهنگی امری فرایندی و پیوستاری است. این رویکرد براساس مفاهیم پساساختارگرایی است که پیوستگی، خوانش، بینامتنیت را مطرح میکند. در سینمای ایران شاهد این پیوستار همزمانی و درزمانی هستیم. و بخش زیادی از ادبیات ما هم این ویژگی را دارد. اما در شکل فرهنگ اجتماعی ما هنوز دچار آن گسست هستیم. از این بحثها پاسخ سؤال اصلی درمیآید یعنی اینکه آیا ما در آمیزش و خوانش فعال و پیوسته دچار تحول فرهنگی از رسانهای به رسانهی دیگر میشویم یا اینکه با هیجانات مختلف و جوزدگی برخورد میکنیم و مرتب دچار گسست می شویم و یک راه دیگر را شروع میکنیم و همین است که یک بحران را در خودمان تکرار
میکنیم.
بچهها در بازیهایشان مفهومی دارند که مرتب میگویند از از سر….
سجودی: بله متأسفانه ما ملت از از سریم..