به بهانهي ۸ مهر روز جهاني ترجمه
عبدالله کوثري/ مترجم
در دههي سيوچهل دو عامل در گزينش کتاب توسط مخاطب، جدا از نام نويسنده اهميت پيدا کرد، يکي ناشر و ديگري مترجم، چون ناشران معتبر کتابهاي ارزشمند را چاپ ميکردند که به قلم مترجمان متبحر ترجمه شده بود و حتي در آن دهه جزوهاي منتشر ميشد که خاص نقد کتاب (خواه ترجمه و خواه تاليف) بود . در حالي که در دههي ۱۰ و ۲۰ اسم مؤلف اهميت بسياري داشت و چون تعداد مترجمها انگشتشمار بود، اگر ترجمهي بدي به دست خواننده ميرسيد برداوري ما دربارهي نويسنده تأثير منفي ميگذاشت و اگر ترجمهي خوبي از اثري ميخوانديم تازه با تفکر صحيح نويسنده آشنا ميشديم. به همين دليل بودکه در دههي چهل ناشر براي کتابخوانهاي حرفهاي اهميت بسياري پيدا کرد، ناشراني چون نشر نيل، نشر زمان، اميرکبير و فرانکلين و… نشان داده بودند کتابهاي درجه دو منتشر نميکنند و ما به اعتبار ناشر کتاب ميخريديم. کتابهاي جيبي هم که منتشر شد يکي از بهترين مواهب براي نسل جوان بود، چون قيمت بسيار مناسب بود و ترجمهها و ويراستاري بسيار خوبي داشتند. در نسل قبل از ما مترجمان فرانسه بيشتر از مترجمان انگليسي زبان بودند چون برتري زبان انگليسي بعد از جنگ جهاني دوم با قدرت گرفتن آمريکا شروع شد و از سال ۱۳۲۰ به بعد بود که به تدريج ترجمه از انگليسي رونق گرفت. بحث تاريخي نمي کنم اما تا آنجا که مي دانم يکي از اولين کساني که از زبان انگليسي ترجمه کرد ابراهيم گلستان بود و بعد از او نجف دريابندري وارد دنياي ترجمه شد.
فکر مي کنم محمد جعفر محجوب هم از انگليسي ترجمه ميکرد در همان زمان . در دههي سي بنگاه ترجمه و نشر کتاب هم، که يک سازمان دولتي بود، ترجمه آثار کلاسيک و انگليسي را شروع کرد و ما با افرادي چون اسکار وايلد و ديکنس و شلي و خواهران برونته آشنا شديم. آثار ويليام شکسپير در کتابهاي دوزبانه با ترجمهي خانم فرنگيس شادمان منتشر شد و اين دوزبانه بودن براي انتشارات و خود مترجم يک اعتبار به حساب آمد. سعيد نفيسي هم در دهه ي ۱۳۳۰ ايلياد و اديسه را ترجمه ميکند که هنوز بهترين ترجمههاست. با اين تلاشها بود که از دههي چهل تا کنون در ترجمه به چنين معيارهايي رسيدهايم و ترجمه تأثير خود را بر اکثر حوزهها گذاشته است.
ترجمه از يک جهت نقش هنري دارد، از يک جهت نقش اجتماعي و از جهت ديگر نقش زبانشناختي. نقش ترجمه در هنر و ادبيات چندچيز است: شناساندن ژانرهاي جديد، غنا بخشيدن به واژهها و اصطلاحات و از همه مهمتر شکل روايت و ديالوگ. مترجم خوب کسي است که در عين اينکه رسالت انتقال مضمون کتاب به فارسي را با دقت و صحت انجام ميدهد چيزهايي هم به زبان اضافه کند. در ترجمه، حتي در ترجمهي رمان، با بسياري مفاهيم مواجه هستيم که در زبان فارسي وجود ندارند و مترجم براي آنها معادلسازي ميکند. در سالهاي ۱۳۱۰ تا اوايل دهه ۳۰ مترجمان در ترجمههاي خود لغتهايي را که در زبان فارسي معادلي نداشتند به شکل اصلي ميآوردند ولي از دههي چهل تا کنون پايه ي تلاش بر معادلسازي واژگان بود. ترجمه در اين شصت سال اخير واژهسازيهاي بسياري داشته است، بهخصوص در رشتههاي علوم انساني، جامعهشناسي، روانشناسي و اقتصاد. اهميت ترجمه غنابخشي به زبان است اما نه فقط در واژه. ما در دورهي قبل از مشروطه رمان و داستان کوتاه به معناي امروزياش نداشتيم؛ فردوسي و نظامي داستانسرايان بي بديلي هستند ولي آثار آنها شباهتي به رمان و داستان کوتاه ندارد؛ داستانگويي به شکل و شمايل امروزي را ما از ادبيات غرب، آن هم از طريق ترجمه وام گرفتيم. نويسندگان ما از شکل روايت و ديالوگسازي آنها استفاده کردند. چون ما در ادبيات خود چيزي معادل ديالوگ در ژانر رمان نداشتيم. درست است که يکي از زيباترين ديالوگها بين خسروپرويز و فرهاد در «خسرو و شيرين» صورت ميگيرد با رجزخوانيهاي رستم و اسفنديار بهراستي شاهکاري در اين نوع سخن پردازي هاست اما اين گفتگو در فضاي شعر نظامي و فردوسي قرار گرفته و اين شيوه در رمان جوابگو نيست؛ ما بايد در داستاننويسي براي هر کس زبان مشابه شخصيتاش را پيدا کنيم؛ زبان يک استاد دانشگاه با زبان يک لمپن متفاوت است و يا زبان يک زن طبقهي متوسط با يک زن روستايي. کتابي به نام «شمس و طغرا» در اوايل دورهي داستاننويسي ما توسط محمدباقر خسروي، که شازدهاي کرمانشاهي بود تحت تأثير کتاب «سه تفنگدار» و کتابهاي مشابه که تا آن وقت ترجمه شده بود نوشته شد. جاهايي زبانش به ترجمههاي همان دوره نزديک ميشود. در ترجمههاي اوليه اين تفاوتها نبود يعتي لحن ديالوگ همان زبان متن بود و تفاوتي هم ميان زبان شخصيتها نميديدي؛ کمکم مترجمان ما ديالوگ را به معناي واقعي رمان درآوردند و از دههي چهل اين قضيه جديتر شد. بعد از انقلاب در ايران در بسياري موارد جايگاه مترجمان بيشتر از مؤلفين نمود پيدا کرد زيرا تلاشهاي بسياري در شناساندن ترجمه صورت گرفت و همين موجب شد بحث از ترجمه وارد جامعه فرهنگي شود و اهميت آن افزايش يابد و بحثهاي نقد و تئوريک بسياري در اين مقوله انجام گرفت. قبل از انقلاب، مقوله ترجمه به اين شکل حائز اهميت نبود گرچه آثار ترجمه شده ضرورتي انکارناپذير شناخته شده بود. مساله اين بود که چندو چون ترجمه و بحث از روشها و شگردها و …. مطرح نبود .نگاهي به مطبوعات آن زمان بيندازيد و ببينيند چند مصاحبه با مترجمان صاحب نام دارد که از روش ترجمهي آنها بحثي به ميان آمده .
تنها در يک مجله که به همت زنده ياد کريم امامي و ساير مترجمان و ويراستاران صاحب نام مثل دريا بندري و … منتشر ميشد (متاسفانه نام مجله الان در خاطرم نيست) بحث دقيق دربارهي ترجمهي دن کيشوت با قاضي مي يابيم . و شايد با يکي دو مترجم ديگر .راستش براي خود ما هم که خوانندگان ترجمه بوديم ترجمه انگار چيزي بديهي بود که چندان نيازي به بحث و تحقيق نداشت. سال ۷۰ يا ۷۱ بود که دکتر خزاعيفر به من پيشنهاد همکاري براي انتشار مجلهي «مترجم» را داد، آن موقع من چند کتاب هم ترجمه کرده بودم ولي ترجمه برايم يک امر بديهي بود و از پيشنهاد انتشار چنين مجلهاي متعجب شدم و گفتم مگر در مورد ترجمه چه اندازه ميتوان حرف زد که بشود مجله منتشر کرد، اما ديديم که اين مجله به مدت ۱۲ سال منتشر شد و باعث شد ابعاد جديد ترجمه شناخته شود. با انتشار مجله «مترجم» در مشهد اهميتي که جامعه براي مترجم قائل بود مشخص شد. بسياري از اهالي مطرح ادبيات با اين مجله همکاري ميکردند و ما مجله را با تيراژ ۴۰۰۰ يا۵۰۰۰ منتشر ميکرديم و اين تيراژ براي يک مجلهي شهرستاني عدد بالايي محسوب ميشود. نشرياتي مثل «مترجم» نشان داد که عرصهي ترجمه تا چه اندازه وسعت دارد. به ترجمه چه به ديد هنر نگاه کني و چه به ديد علم و فن، اگر برآوردي صورت گيرد خواهيد ديد که به جز آثار چند نويسندهي مشهور ايراني، رمانها با ترجمهي مترجمان صاحبنام به تيراژ بالاتري رسيدهاند اين به اين دليل است که مترجم اگر مترجم کوشايي باشد در تلاش است بهترينهاي يک فرهنگ را انتخاب کند و آن را به زبان خود برگرداند.
ما چند نويسنده را انتخاب ميکنيم، چند کتاب از او ميخوانيم و در آخر بهترين اثر را انتخاب کرده و ترجمه ميکنيم. درواقع ما نمونهها را برميگزينيم و اگر ترجمه خوب باشد آن کتاب فروش ميرود. در حالي که در فرهنگ خودمان مثل هرجاي ديگر تعداد نويسندگاني که پذيرش عام مييابند و به اصطلاح جا ميافتند از تعدا انگشتان دو دست تجاوز نميکند. به عبارت ديگر مترجمان گنجينهاي ادبيات جهان را در اختيار دارند و اگر براستي کتابخوان و علاقهمند باشند بهترين هاي ادبيات هر کشور را معرفي ميکنند. اما يادمان نرود ميان ترجمه و تاليف نبايد تقابلي وجود داشته باشد. ترجمه براي نفي تاليف نيست. تاليف هم تا امروز رقيبي براي ترجمه نبوده.