مشروطیت جوان مرگ شده اما …
بازديد : iconدسته: یادداشت ها

روز سيزدهم مردادماه سال ۱۲۸۵ شمسی كه چهاردهم جمادي‌الثاني ۱۳۲۴ قمري بود سرانجام مظفرالدين شاه كه دريافته بود، ساختار حاكميت و دربار پيش از اين تاب مقاومت در برابر اعتراضات عدالت‌خواهانه مردم و جمعي از روحانيون طرفدار مشروطه را ندارد و دامنه‌ی اعتراضات مردمي روز‌به‌روز گسترده‌تر مي‌شود فرمان مشروطيت را خطاب به «جناب اشرف صدراعظم» مشيرالدوله امضاء و امر كرد: «سواد دستخط مبارك را اعلان و منتشر نماييد تا قاطبه‌ی اهالی از نيات حسنه‌ی ما كه تماماً راجع به ترقي ملت و دولت ايران است كمانیبغی مطلع و مرفه الحال مشغول دعاگويي دوام اين دولت و اين نعمت بي‌زوال باشند».

البته صدور اين فرمان به مذاق عين‌الدوله كه هفت روز پيش‌تر از صدور اين فرمان از سمت صدراعظمي معزول شده و جايش را به مشيرالدوله داده بود. خوش نيامد و بسیاری دیگر از درباریان و تیول‌داران و حاکمان بلاد هم دل‌نگران نتایج این فرمان و قدرت یافتن مشروطه‌خواهان بودند، اما در این داستان پاي انگليس در ميان بود و در واقع مظفرالدين شاه زماني حاضر به قبول امضاي فرمان شد كه سفير انگليس چراغ سبز را رسماً روشن كرد و پيام فرستاد كه، اعليحضرت بايد خواسته‌هاي معترضان را كه شمار زيادي از آن‌ها در باغ سفارت تحصن كرده‌اند بپذيرند و به تشكيل مجلس كه اصلي‌ترين خواسته معترضان بود فرمان دهد.

اما فرماني كه مظفرالدين شاه در روز سيزدهم مردادماه امضاء كرد و حسب‌الامر به اطلاع قاطبه‌ی اهالي رسيد، آن نبود كه مردم انتظارش را داشتند و به همين دليل شماري از معترضان در کوچه و بازار راه افتادند و هر جا كه فراشان حكومت نسخه‌اي از فرمان را به در يا ديواري چسبانده بودند،‌ به نشانه اعتراض پاره كردند و بار دیگر اعتراض‌ها آغاز شد و این که شاه بايد، نظرش را درباره‌ی تشكيل مجلس، روشن‌تر از آن چه در فرمان صادره گفته بود اعلام كند. دو روز بعد از اين ماجرا يعني در شب شانزدهم مردادماه نمايندگانی از طرف معترضان به خانه مشيرالدوله در قلهك رفتند و خواسته‌هاي خود را یک بار دیگر به روشني بيان كردند و بعد از گفت‌وگوی مفصل با مشیرالدوله نتيجه‌ی مذاكرات شب شانزدهم اين شد كه مظفرالدين شاه فرمان ديگري با عنوان متمم فرمان نخست‌ صادر كرد و دستور داد مجلس هر چه سريع‌تر با حضور منتخبين ملت تشكيل و نظامنامه‌ی آن از سوی نمايندگان تدوين کرد و جهت توشيح به عرض شاه برسد در این فرمان آمده بود.

صدور فرمان مشروطه

جناب اشرف صدراعظم در تکمیل دستخط سابق خودمان مورخه ۱۴ جمادی‌الثانیه، ۱۳۲۴ که امروز فرمان صریحاً در تأسیس مجلس منتخبین ملت فرموده بودیم مجدداً برای آن‌که عموم اهالی و افراد ملت از توجهات کامله همایون ما واقف باشند امر و مقرر می‌داریم که مجلس مزبور را به شرح دستخط سابق صریحاً دایر نموده و بعد از انتخاب اجزاء مجلس فصول و شرایط نظام مجلس شورای اسلامی را موافق تصویب و امضای منتخبین به طوری که شایسته ملت و مملکت و قوانین شرع مقدس باشد مرتب نمایند که به شرف عرض و امضای همایونی ما موشح و مطابق نظام نامه مزبور این مقصود مقدس صورت و انجام پذیرد.

روز بعد از صدور فرمان متمم، جلسه‌اي با حضور برخي از سران مشروطه‌ و روحانيون در تالار مدرسه‌ی نظام كه يكي از تالارهاي ارك سلطنتي بود تشكيل شد. وظيفه‌ی شركت‌كنندگان در اين جلسه‌، برنامه‌ريزي براي تشكيل مجلس موقت بود که مهم‌ترين وظيفه‌اش تدوين نظامنامه انتخابات مجلس شورا بود و به اين ترتيب نخستين گام عملي، براي استقرار مشروطيت و تشكيل مجلس از نمايندگان طبقات مختلف مردم برداشته شد. اين اولين قدم اگر چه ظاهراً نشان مي‌داد كه آزادي‌خواهان و مشروطه‌طلبان پيروز شده‌اند و براي نخستين بار در تاريخ ايران شاه كه سايه‌ی خدا در زمين دانسته مي‌شد نمی‌تواند حكومتي بلامنازع نخواهد داشته باشد و قانون، عين اراده و خواست ملوكانه نيست، بلكه مشروط و منوط به تاييد و تصويب نمايندگان مردم و مجلس خواهد بود اما در باطن روشن بود كه پذيرش چنين تقسيم قدرتي بين شاه و دربار و توده‌ی مردمي كه «رعيت» بودند و مي‌رفتند تا «ملت» شوند و در تعيين سرنوشت خود نقش اساسي داشته باشند، براي درباريان و قدرتمداراني كه مالك جان و مال «رعايا» بودند، آسان نبود.

اما واقعيت‌هاي ديگري هم وجود داشت كه مي‌توانست نشان دهد زمين زير پاي مجاهدان پيروزمند براي برداشتن گام نخستين و گام‌های بعدی به سوي افق آرماني نه تنها سفت و محكم نيست، بلكه مسيري بسيار لغزنده و نااستوار و پر از موانع بازدارنده پیش روی آن‌هاست به ويژه آن كه نه فقط مردم معترض بلكه پيش گامان نهضت مشروطه هم به درستي نمي‌دانستند قبله‌ی آمالشان كجاست و در نهايت چه مي‌خواهند و چگونه بايد بخواهند و مهم‌تر از آن چشم اسفنديار آزادي خواهان و مبارزان مشروطه خواه، نا آگاهي نسبي آن‌ها نسبت به شرايط اجتماعي و فرهنگي جامعه و زيرساخت‌هاي تعيين كننده باورهاي فرهنگي توده مردم بود. مردمی که زمینه تفکرشان با پیشروان نهضت و روشنفکران و تجددخواهان فاصله بسیار داشت.

سهم خواهی از مشروطه

از سوي ديگر، اختلاف نظرهايي كه از پيش‌تر بين گروه‌هاي معترض به وجود آمده بود با صدور فرمان مشروطيت و تشكيل مجلس و پيروزي مبارزان شکل دیگری به خود می‌گرفت و شرايط براي آشكارتر شدن اين اختلافات مساعد‌تر می‌شد و مي‌شد انتظار داشت كه در فصل سهم‌خواهي از موفقيت به دست آمده چالش‌هاي عميق‌تري بين گروه‌هاي مختلف معترضان به وجود آيد. به ويژه آن كه افرادي مثل عين‌الدوله و محمدعلي ميرزاي وليعهد كه به دليل دشمني با عين‌الدوله، در ابتدا خود را حامي معترضان نشان مي‌داد و زورمداران و مالكاني كه در صورت حاكميت قانون هست و نيستشان به خطر مي‌افتاد در انتظار چنین فرصت مناسبی بودند تا داد خود را از آزادي‌خواهان بستانند و بار ديگر در را بر همان پاشنه بچرخانند كه در زمان شاه شهيد مي‌چرخيد و هر كسي كه از حق و عدالت و آزادي وآگاهي سخن مي‌گفت از ديار فاني، به جهان باقي ارسال می‌شد.

حتي اگر اميركبير بود. چرا كه آن‌ها دریافته بودند اگر «رعيت» به «ملت» تبديل شود، و حقوق خود را بشناسد و از طریق مجلس بتواند اراده خود را در اداره امور کشور دخیل کند و مخصوصاً اگر عدالت خانه‌ای برپا شود و قانون به جای اراده حاکمانه بنشیند،‌ مفاهيم ديگري هم در چشم‌انداز تفكر جامعه پديدار خواهد شد كه اركان حكومت مطلقه شاه را كه ظل السلطان بود به لرزه خواهد انداخت و اين يعني به خطر افتادن و از ميان رفتن منابع بيكران منفعت و عرصه‌ی قدرت جماعت آويزان به پايه‌هاي قدرت و همه این‌ها سبب شد كه عمر شادماني آزادي خواهان از صدور فرمان مشروطیت و تشکیل مجلس چندان نپايد و هنوز يك سال تمام از امضاي فرمان مشروطيت نگذشته بود كه مظفرالدين شاه درگذشت و اداره کشور و قدرت حکومت به دست محمدعلی میرزا افتاد که به هیچ روی حاضر به پذیرش مشارکت مجلس در اداره امور و محدود کردن اراده شاهی به شرط و شروط نمایندگان مردم نبود و از سلطان قبلی تنها نامی مانده بود به عنوان كسي كه با امضايش آغاز فصل تازه‌اي را در تاريخ ايران تاييد كرد و از نظر محمدعلی شاه و درباریان مخالف مشروطه با این کارش اساس سلطنت قاجار را به خطر انداخته بود و بنابراین به راحتی می‌شد آن چه را که به ملت داده بود باز پس گرفت و چنین رفتاری در حق او توجیه پذیر بود، چرا که مظفرالدین شاه  در سال‌هاي پاياني زندگي‌اش به پادشاهي رسيده بود و معمولا بيمار بود و نه قدرت ناصرالدين شاه را داشت و نه سفاكي جدش آقا محمدخان را و تنها چيزي كه او را از سایر سلاطین خاندانش متمايز كرد همين امضاي فرمان مشروطيت بود.

جشن صدور فرمان مشروطيت

امضايي كه امسال صد و هفت ساله شد و يادآور پيروزي مردماني كه براي استقرار قانون و پايان دادن به قرن‌ها حكومت ديكتاتوري شاهان جنگيدند. البته آن چه كه آن‌ها مي‌خواستند ظاهراً هرگز در شكل واقعي‌اش محقق نشد. مجلس ملي به جز چند دوره، به مجلس دولتي تبديل شد و به جاي نمايندگان مردم، افراد مورد نظر خان‌ها و فئودال‌ها و دولت‌ها كرسي‌هاي آن را اشغال كردند و حتی در يك دوره‌ی شانزده ساله به جز شمار اندكي از آن‌ها هیچ‌کدام هرگز جرات ابراز وجود نداشتند و مجالس بعدی هم همین سرنوشت را یافت و جالب این که در همه این سال‌ها كه هر سال در روز چهاردهم مردادماه سالروز صدور فرمان مشروطيت جشن گرفته مي‌شد و دولت مردان و مجلسیان «ملت» و ملیت و ملی‌گرایی را گرامی می‌داشتند و به سرسلامتی مشروطیتی که سال‌ها از مرگش می‌گذشت می‌نوشیدند و پای می‌کوبیدند و سخن می‌راندند و در این میان این نکته هم به درستی معلوم نشد که چرا جشن مشروطیت روز چهاردهم مردادماه گرفته می‌شد در حالی که مظفرالدین شاه فرمان را روز سیزدهم مرداد امضا و صادر کرد و در واقع روز چهاردهم روزی بود که مردم به عنوان اعتراض نسبت به آن چه که انتظار داشتند در فرمان مورد تاکید قرار گرفته باشد و نگرفته بود هر جا نسخه‌ای از فرمان همایونی را دیدند پاره کردند!

شاید هم به این دلیل چهاردهم مرداد را مبدا قرار دادند که «سیزده» در باور عامه نحس می‌نمود و ترجیح داده شد که تاریخ صدور فرمان را «چهاردهم» بخوانند و یا مثلاً بهتر دیدند که چهاردهم روز را از ماه قمری بگیرند و «مرداد» را از سال شمسی که متبرک باشد صدور فرمان به تاریخ قمری‌اش!  به هر شکل مشروطیت با همه مجاهدت‌ها و تلاش‌ها، جوانمرگ شد و نیامده رفت و در پایان سلطنت دودمان قاجار تاریخ ایران یک بار دیگر ورق خورد و در این ورق خوردن بود که مشروطیت یکسره از معنا و محتوا تهی شد و تنها پوسته‌ای از آن ماند و البته در این میان با همه سختی‌ها، مشروعه خواهان که از ابتدا با مشروطه و مشروطه خواهی و قوانین و آموزه های از فرنگ آمده مخالف بودند، هم‌چنان اما به آرامی به تکلیف عمل می‌کردند و کار خود پیش می‌بردند تا سال ۵۷ که انقلاب اسلامی نشان داد. زیر ساخت‌های تفکر اجتماعی در ایران، بیش از آن که مشروطه را بشناسد و مشروطه طلب باشد و در قوانین زمینی به دنبال آرمان‌هایش بگردد متکی به آسمان است و دل سپرده قانون الهی و این حقیقتی بود که ۷۲ سال بعد از صدور فرمان مشروطیت به روشنی آشکار شد.

مفاهیم تازه‌ای ازفرهنگ با ورود نهضت مشروطیت

اما نهضت مشروطیت اگر چه در عرصه‌ی سیاسی باری نداد و ابتر ماند اما در عرصه فرهنگی نقش انکارناپذیری داشت. با نهضت مشروطیت مفاهیم تازه‌ای وارد فرهنگ اجتماعی و سیاسی و هنر ایران شد. مفاهیمی مانند «ملت» و «آزادی» برای نخستین بار در ادبیات ایران سربرآورد. شعر از پیله‌ی مدیحه‌سرایی برای حاکمان بیرون آمد و به میان مردم رفت و ادبیات مندرس و فاخر نمای مندرس به زبان مردم نزدیک شد و به جست‌وجوی افق‌های دیگر برآمد و در یک معنای کلی نهضت مشروطیت چشم‌اندازهای تازه‌ای را در برابر مردم گشود که گر چه به درستی دیده و شناخته نشد اما تداوم یافت و در این تداوم بود که «ظل اله» و این که شاه سایه خداوند در زمین است بی‌معنا شد و ذهن گروه‌هایی از جامعه آماده‌گی یافت تا مفاهیم تازه‌ای را در عرصه‌ی زندگی اجتماعی و سیاسی بشناسند و مهم‌تر از همه نقش تفکر را در تغییر.


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY