میرجلالالدین کزازی شاهنامهپژوه عقیده دارد: شمار زنان نیک، پسندیده، ستوده (در شاهنامه) بیش از مردانی است که از این ویژگی ها برخوردارند؛ ما زنانی را در شاهنامه مییابیم که به راستی برتر از مردانند.
بحث جایگاه زنان در شاهنامه فردوسی یکی از مواردی است که به ویژه در سالهای اخیر مورد توجه استادان و صاحبنظران متعددی قرار گرفته است.
۲۵ اردیبهشت در تقویم، روز بزرگداشت ابوالقاسم فردوسی طوسی (۳۲۹ هجری قمری – ۴۱۶ هجری قمری)، شاعر حماسهسرای ایرانی و سرایندهٔ شاهنامه، حماسهٔ ملی ایران، است.
در ادبیات ایران و جهان، فردوسی را با القاب حکیم سخن و حکیم طوس بزرگترین سرایندهٔ پارسیگو می شناسند.
درحالی که برخی صحبت از زن ستیزی در شاهنامه را پیش میکشند و با اشاره به اشعاری خاص در این اثر فردوسی را به داشتن دیدگاهی تحقیرآمیز نسبت به زنان متهم می سازند، برخی از برجسته ترین صاحبنظران ادبیات فارسی در رویکردی کاملا متضاد شاهنامه را اثری میداند که جایگاهی بالاتر از مردان برای زنان قائل است.
میرجلالالدین کزازی استاد دانشگاه، شاهنامهپژوه و از چهرههای ماندگار فرهنگ و ادب ایران در گفت وگو با خبرنگار فرهنگی ایرنا و در توضیح جایگاه زنان در شاهنامه فردوسی بیان کرد: از نگاهی فراخ و فراگیر چهره زن در شاهنامه همان چهره ای است که زن در فرهنگ و منش ایرانی داراست؛ وارونه آنچه کسانی شتابزده و خام نوشته اند یا گفته اند، زن در شاهنامه چهره ای فرودین و کم ارج ندارد. به همان سان که در تاریخ و فرهنگ ایران می بینیم زن در شاهنامه چهره ای نه تنها گرامی و والا که چهرهای درخشان یافته است.
خواست من این نیست که در شاهنامه هیچ نکوهشی از زن دیده نمی شود. در شاهنامه مردان هم نکوهیده شده اند. اگر شما از این دید: از دید ستودگی و نکوهیدگی زنان و مردان شاهنامه را با هم بسنجید، به شیوه ای بآیین خواهید دید که شمار زنان نیک، پسندیده، ستوده بیش از مردانی است که از این ویژگی ها برخوردارند.
وی افزود: ناگفته پیداست، پس شمار زنانی که نکوهیده و ناپسندند بسیار کمتر از مردانیست که دارای این ویژگی های ناخوشایندند.
زنان در شاهنامه جایگاهی برتر از مردان دارند
بر این اساس شما عقیده دارید که بر مبنای شاهنامه، در نظر فردوسی جایگاه زنان بالاتر از مردان است؟
کزازی تاکید کرد: اگر فراخ بنگریم و برپایه آمار، پاسخ من آری است. ما زنانی را در شاهنامه می یابیم که به راستی برتر از مردانند. یک نمونه برجسته، بی مانند از این گونه زنان، سیندخت است. سیندخت بانوی مهراب کابلی و مادر رودابه. سیندخت نماد زن ایرانی است در چاره گری، گره گشایی، آزمودگی. او در جایی می درخشد که برترین مردان روزگار در آن درمانده اند، بیکاره اند.
او گره ای را می گشاید که مردان از گشودن آن ناتوانند. منوچهر پادشاه ایران به جهان پهلوانِ آن روزگار سام، می فرماید که سپاه به کابل بکشد، کابل را بسوزد و از میان بردارد. چرا؟ زیرا زال فرزند سام، دل به رودابه باخته است، می خواهد رودابه را به زنی بستاند. گره ای که یک سره کور است و ناگشادنی.
وی افزود: زیرا رودابه از سوی پدر تبار می رسانیده است به پلیدترین چهره در افسانه های ایرانی، به دَحاک (ضحاک) مادردوش. نه مهراب پدر رودابه با این پیوند همداستان است و نه سام و نه منوچهر. رودابه و زال به یکدیگر دل باخته اند. سیندخت با کاردانی با چارهگری این گره را می گشاید. نمی خواهم بیش از این به داستان بپردازم. چهره ای مانند سیندخت برتر از مردان بزرگ و نامدار آن روزگار است.
چهره دیگری از زن را در شاهنامه می بینیم که به راستی شگفتی انگیز است: گردآفرید. گردآفرید در جایی شگفتی می آفریند که نازشگاه مردان است؛ در آوردگاه.
این شاهنامهپژوه تصریح کرد: او (گردآفرید) پهلوانی بزرگ مانند سهراب را در نبرد به گونه ای به شگفتی و حتی ستوه می آورد. سهرابی که در زمانی کمتر از آن که چشم برهم بزنند یا بوی از بینی به مغز برسد، پهلوانی نامدار، فرمانده دژ سپید، هژیر را که از دودمان پهلوانی است، از گودرزیان است از زین برمی گیرد و بر زمین برمی افکند. گردآفرید در نبرد و آورد که قلمرو ویژه مردان شمرده می شود، دختریست برتر از هژیر دلاور.
وی افزود: نمونه های دیگر هم از زنان بزرگ و بی مانند در شاهنامه می توانیم یافت و من به همین دو چهره بسنده می کنم.
فردوسی داستان سراست نه داستان آفرین
با بررسی فاعلیت زنان در شاهنامه به نظر می رسد که زنان در این دوران نوعی از آزادی و حق انتخاب دارند؛ این فاعلیت و اراده چه حد در آن دوره تاریخی و زمان بوده و تا چه حد از سوی فردوسی خلق شده است؟
کزازی تصریح کرد: پیش از آن که به این پرسش پاسخ بدهم، ناچارم زمینه ای بنیادین ناگزیر را در شاهنامه شناسی روشن بدارم؛ فردوسی داستان سراست نه داستان آفرین.
داستان های شاهنامه هیچ یک آفریدۀ پندار یا اندیشۀ فردوسی نیست. فردوسی داستان های کهن ایرانی را که دستاورد هزاران سال زیستن و اندیشیدن و آموختن و آزمودن ایرانیان بوده است، با شیواترین، شگرف ترین، گرم ترین، گیراترین زبانی که می توان، سروده است.
وی افزود: او بارها در شاهنامه آشکارا گفته که روا نمیداشته است که پاره ای خُرد از داستان ناگفته بماند. از آن روی که در این باره به فراخی نوشته ام و سخن گفته ام بیش بدین زمینه نمی پردازم؛ پس چهره ای مانند سیندخت یا گردآفرید یا هرچهره ای دیگر چه پسندیده چه نکوهیده در شاهنامه آفریدۀ فردوسی نیست و فردوسی حماسه سراست نه حماسه آفرین.
گردآفرید هم برآمده از فرهنگ و منش ایرانیست. آنچه من درباره چهره زن گفته ام به روزگاری در تاریخ ایران بازنمی گردد. در آغاز سخن گفتم که اگر فراخ و فراگیر به پهنۀ تاریخ و منش و اندیشۀ ایرانی بنگریم، چهرۀ زن را چهره ای درخشان خواهیم یافت.
وی افزود: این چهره در شاهنامه بازتاب یافته است. برای این که خوانندگان این گفت وگو با شما نینگارند که آنچه بر زبان من می رود، برآمده از دلبستگی من به فرهنگ ایران و شاهنامه است تنها به یک نمونه، نمونۀ تاریخی، بسنده می کنم؛ تاریخ نگاران یونانی از زنی یاد کرده اند که در دلاوری، در آگاهی از چند و چون و زیر و بم نبرد، سرآمد روزگار بوده است؛ چهره ای که دریاسالار در نبردهایی بوده است که ایرانیان با یونانیان داشته اند.
یونانیان آنچنان که شیوه نکوهیده آنان است، نام این بانوی برین بی مانند را یونانی کرده اند و او را ارتمیس نامیده اند. ایران سرزمین پهلوانان، دلاوران بوده و هنوز هم هست اما از آن روی که ایران تنها از یک سو در پیشینۀ روزگار تاریخی خویش یا دریا پیوند داشته است، ایرانیان در نبردهای دریایی کمتر از نبردهای زمینی کارآزموده بوده اند.
کزازی خاطرنشان کرد: از این روی در ایران دریانوردی کار و پیشه ای باریک و دشوار بوده است، چگونه است که در روزگار هخامنشی زنی دریاسالار می شود؟ آیا مردانی نبوده اند که شایستگی کاری چنین دشوار و باریک را داشته باشند؟ پاسخ روشن است، بی گمان مردانی هم می توانسته اند دریاسالار بشوند اما بانویی ایرانی فرماندۀ ناوگان دریایی ایران می شود. چرا؟ زیرا برتر از آن مردان بوده است. به گونه ای که تاریخ نگاران یونانی را که در آن روزگار دشمنان ایران بوده اند، به ستایش وامی دارد.
نمونه هایی دیگر می توان یاد کرد اما من به همین یک نمونه بسنده می کنم چون شما دربارۀ گردآفرید پرسیدید که دلاوری شگفت آور بود و من خواستم نمونه ای از تاریخ بیاورم که همسوی و همسنگ باشد با این پهلوان مادینۀ نمادین.