نقل قول‌هایی درباره روشنفکری
بازديد : iconدسته: گزارش

نظريه‌هايي بسيار بي‌معني و احمقانه وجود دارد که تنها يک روشنفکر مي‌تواند باورشان کند.

اسکار وايلد۲

ترديدي نيست که نبوغ پايدارتر از زيبايي‌ست. به سبب همين حقيقت است که ما اين همه رنج مي‌بريم تا خودمان را بيش از حد آموزش بدهيم. در جنگ وحشيانه براي بقا، ما مي‌خواهيم چيزي را داشته باشيم که بيشتر دوام بياورد و همين است که ذهن‌مان را در اميدي ابلهانه، براي حفظ جايگاه‌مان، از زباله‌ها و حقايق پر مي‌کنيم. انسان، کاملاً مطلع و آگاه که کمال مطلوب دنياي مدرن است و ذهن اين انسان کاملاً آگاه و مطلع چيز وحشتناکي‌ست. مانند يک مغازه ي کهنه فروشي‌ست با انبوهي از اشيا ريز و درشت که قيمت همه آن ­ها بالاتر از ارزش حقيقي‌شان است.

(در  :The Picture of Dorian Gray تصوير دوريان گري)

فردريش نيچه۳

آموختنِ ديدن، انس گرفتن چشم به آرامش و شکيبايي و رخصت دادن به همه چيز تا رسيدن به حد اعلا و قابل قبول خود؛ به تعويق انداختن قضاوت، عادت به نزديک شدن و چنگ زدن به موضوعي واحد از تمام جهات؛ اين‌ها اولين مدرسه ي مقدماتي روشنفکري‌ست. انسان نبايد به شکلي ناگهاني به يک محرک پاسخ بدهد بلکه بايد پيش از هر چيز قدرت و کنترل مسدود کردن و تفکيک کردن غرايز  را به دست بياورد.

(در Twilight  of  the  Idols, Or, How to Philosophize  With  the  Hammer:   غروب بت‌ها يا فلسفيدن با پتک)

منينگ ماربل۴

زمــــاني که سوسيـــاليـسم از روند دموکراسي جدا شد تا حد زيادي راه خود را گم کرد. ديدگاه من درباره‌ي جامعه‌ي ســـوسيــاليسم، جامعه‌اي است که عميقاً دموکرات باشد، جامعه‌اي که اجازه بدهد صداي مردم شنيده بشود، جايي که حقيقتاً مردم حکومت کنند. سي. ال. آر. جيمز۵ (نويسنده،نمايش‌نامه­ نويس، منتقد ادبي، رهبر جنبش‌هاي آفريقايي، تاريخ‌نويس ورزشي و نظريه‌پرداز سياسي) گاهي از اين شعار براي  بيان اين ايده که نبايد هيچ سلسله مراتبي از قدرت ميان نيروي حاکم  و مردمي که او را برگزيده‌اند باشد، استفاده مي‌کرد:”هر آشپزي مي‌تواند حکومت کند”. اين نظر با مبحث “آنتونيو گرامشي”۶ (نظريه‌پرداز مارکسيست و از رهبران و بنيان‌گذاران حزب کمونيست ايتاليا) مرتبط است که مي‌گويد؛ هدف حزب انقلابي آن است که هر عضو آن يک روشنفکر باشد. اين به آن معناست که هرکسي توانايي و ظرفيت آن را دارد که نگرش خود را درباره ي واقعيت بيان کند و براي تحقق بخشيدن ارزش‌ها و اهدافش در جامعه بجنگد. “گرامشي” به پيشرفت و ترقي يک استراتژي که عميقاً دمکرات است اشاره مي‌کند. جايي که در آن ما يک ايده يا نظر برتر و نخبه نداريم که بگويد جامعه بايد به چه شکل باشد، بلکه صاحب فروتني هستيم و براي شنيدن و ياد گرفتن از طبقه‌ي کارگر و ضعيف جامعه، صبر و شکيبايي به خرج مي­دهيم؛ يعني از کساني که به راستي مرکزيت هر آن چه که ما جامعه مي‌ناميم، هستند.”

  خورخه لوئيس بورخس۷

“مــطالعــــــه، عملي‌ست که منتهي به نوشتن مي‌شود؛ يعني سازگاري بيشتر، مدنيت (تمدن) بيشتر و روشنفکري بيشتر.” 

ميشل فوکو۹

“بر روي زمين ايده‌هاي بيشتري از آن‌چه روشنفکران تصور مي‌کنند، وجود دارد و اين ايده‌ها فعال‌تر، قــدرتمنــدتــر، پــايـــــدارتــر و پراحساس‌تر از آن چيزي هستند که “سياست‌مداران” مي‌پندارند. ما بايد در لحظه تولد اين ايده‌ها و انفجار نيروي آن‌ها حاضر باشيم؛ نه اين‌که آن‌ها را در کتاب‌ها توضيح بدهيم، بلکه اين نيرو را در وقايع و در نبردهايي که در اطراف اين ايده‌ها در حمايت و يا مخالفت با آن‌ها رخ مي‌دهد، نشان دهيم. ايده‌ها بر دنيا حکومت نمي‌کنند اما از آن‌جا که جهان هم براي خود ايده‌هايي دارد (و به آن دليل که جهان به طور مستمر اين ايده‌ها را توليد مي‌کند) بنابراين دنيا به دست کساني که رهبران آن هستند يا کساني که مي‌خواهند نقش آموزگار و پيشرو را داشته باشند، اداره نمي‌شود ، يک بار و براي هميشه: اين همان چيزي‌ست که بايد به آن فکر کرد.”

پيتر استراب۸

“روشنــــفکري شيوه‌ي رايجي‌ست براي طفره رفتن از انديشيدن.”

(در If  You  Could  See  Me  Now) 

ادوارد مورگان فورستر۱۰

“اين دروغ‌ها را دربــــاره‌ي انســــــان‌هاي روشنفکر باور نکنيد، اين‌ها فقط براي تسکين و دلجويي اکثريت مــــردم نوشـته مي‌شوند.”                                                             ( در The  Longest  Journey)

ناتانيل هاوثورن۱۱

   «چرا شاعران و روشنفکران در انتخاب جفت خودشان بسيار مستعد هستند؟ اين استعداد نه از جنس موهبت شاعرانه، بلکه به همان شکلي که ممکن است موجب شادي ساده‌ترين پيشه‌وران بشود، به همان خوبي هم روح هنرمند ايده‌آل را شاد مي‌کند. شايد به اين دليل که در بالاترين سطح خود، شاعر به غرايزانساني توجه ندارد، بلکه نزول کردن و بيگانه شدن را کسل‌کننده مي‌يابد.»‌

(درThe House of the Seven Gables )

هلن کلر۱۲

  «مردم دوست ندارند فکر کنند. اگر کسي فکر کند بايد به نتيجه برسد و نتايج هميشه خوشايند نيستند.»

دن سيمونز۱۳

«روشنفــــکري من بزرگ‌ترين خودبيني من بود.»

( در The  Fall  of  Hyperion)

 مري مکلين۱۴

«اميدوارم که شما «روشنفکر» نباشيد؛ چيزي که يک خصيصه‌ي غيرقابل بخشش است.»      
( در I  Await the  Devil’s  Coming)

روبرتو بولانو۱۵

 “تمــام نـام‌ها (از جملــه نــام روشنـــفکرها) ناپديد مي‌شوند. کودکان بايد اين را در مدرسه ابتدايي ياد بگيرند. اما ما از آموزش دادن‌ آن به آن‌ها بيم داريم.” ( در ۲۶۶۶)


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY