لیلی گلستان:
هنر متعهد است، بخواهیم یا نخواهیم
پروانه کاوسی- گفتگو با لیلی گلستان
۱ جدل میان طرفداران هنر متعهد با حامیان اندیشه هنر، برای هنر همیشه ادامه دارد به نظر شما هنر، جز تعهد ذاتیاش که تعهد به انسان و جامعه بشری است تعهد دیگری هم دارد؟
هنر – هر هنری – وقتی ارائه میشود و مخاطب آن را میبیند یا میخواند یا میشنود، خودبهخود تعهد ایجاد میکند. تعهد مجری نسبت به مخاطب. مارسل دوشان معتقد است که هنر بدون مخاطب اسمش هنر نیست. هنر وقتی تبدیل به هنر میشود که کسی آن را ببیند. هنري كه ارائه میشود، متعهد است. متعهد به اجتماعش است، متعهد به كسي است كه مخاطب نام دارد. هنر بايد “بیفزاید”، هنر بايد تكان دهد “. حالا يا شادمانت میکند يا غمگين ميشوي. يا باعث حس لذت ميشود يا حس انزجار. هنر في ذاته متعهد است چون تأثیر ميگذارد.من هنر براي هنر را برنميتابم. قصه مینویسید براي نفس نوشتن يك قصه؟ محال است به مخاطب فكر نكرده باشيد! نقاشي ميكنيد و ميگوييد براي دل خودم كشيدهام؟ محال است به مخاطب فكر نكرده باشيد چون ارائهاش كردهايد. چرا ارائه كردهايد؟ كه مخاطب آن را ببيند. پس به مخاطب متعهد هستيد
هنر نميتواند برگرفته از محيط و فضاي اجتماعش نباشد. حتي هنر انتزاعي هم بر همين روال است. حالا برخي خيلي واضح و به اصطلاح ” رو ” بازي ميكنند و برخي با استعاره و لاپوشاني.بنابراین هنر متعهد است. چه اجرا كنندهاش بخواهد و چه نخواهد.
۲ در دهههای چهل و پنجاه تعهد ادبیات متعهد معطوف به طرفداری از “ایدئولوژی چپ” بود شما در مورد این نوع تعهد چه نظری دارید؟
در دهههای چهل و پنجاه به دليل رفتارهاي امنيتي شاه كه البته در دههي پنجاه به اوج خودش رسيد و وجود حزب توده كه هرچند ديگر علني نبود اما”بود” و مخالفيني مثل مجـــاهدين و چريكهاي فدايي و گروههایی ديگر، هنر بيشتر درگير مسائل سياسي و مشكلات اجتماعي شد كه بايد هم ميشد.نويسندگـــان و شعرا و فيلم سـازها و اهـــالي هنرهـــاي تجسمي اغلب سياسي بودند و اغلبشان هم درگير با نهادهاي امنيتي. نظر من در مورد رفتارهاي سياســي هنرمندان در اين دو دهه اين است كه بايد آن چنان ميبودند و بايد آن چنان رفتار ميكردند. فضا جز اين نميطلبيد. بايد سياسي ميبودند و بالطبع چپ.
۳ در آثار نویسندگانی مثل صادق چوبک – هدایت و … شاهد دغدغههای آنها نسبت به مسائل فرهنگی و اجتماعی و انسانی هستیم بیآنکه شعار سیاسی بدهند نظر شما چیست؟
فقط هدايت و چوبك نبودند. گلشيري و ساعدي و گلستان و صادقی و شاملو و فرخزاد و سيمين بهبهاني و خيليهاي ديگر هم بودند. در سينما هم كيميايي و مهرجويي و گلستان و نادري و شيردل بودند و در هنرهاي تجسمي هم بهمن محصص با آدمهاي مثله شدهاش و مميز با گلدانها و كاردهايش و بسياري ديگر. همهشان هم مشكلات را ناشي از مشكلات اجتماعي و فرهنگي ميدانستند.
۴ نظرتان در مورد نظریه هنر برای هنر چیست؟
اگر كسي بخواهد اين چنين باشد بادا كه بادا! من نمیتوانم با آنها همصدا شوم. من هر حركتي را در هنر متعهدانه ميبينم. حتي اگر فقط منظره بكشي.