کیارستمی: بدون تماشاگر خوب سینمای خوب وجود ندارد
بازديد : iconدسته: گفت و گو

گفتگوي محمد حقيقت با عباس کيارستمي

 دربارهي « طعم گيلاس» ( چهاردهم شهريور هفتاد و شش – پاريس )

توضيح: فيلم طعم گيلاس بعد از بهدست آوردن نخل طلا (جشنواره کن ۱۹۹۷) در۲۶ نوامبرهمان سال در فرانسه بهنمايش عمومي در آمد. کمپاني ( سي بي ۲۰۰۰) پخش کننده فيلم يک پروندهي مطبوعاتي درست کردوازمحمد حقيقت خواست گفتگوئي با عباس کيارستمي درباره فيلم ترتيب دهد. ترجمهي اين گفتگو از فرانسه به فارسي توسط سعيد نوري انجام شده است. عباس کيارستمي درخواست کرده بود اين شعر خيام درپروندهي مطبوعاتي چاپ شود.

اي بس که نباشيم و جهان خواهد بود                          ني نام زما و ني نشان خواهد بود

زين پيش نبوديم و نبد هيچ خلل                               زين پس چو نباشيم همان خواهد بود

محمد حقيقت: عنوان فيلم شما،«طعم گيلاس» چه معنايي دارد؟

عباس کيارستمي: من به سه عنوان مختلف فکر کرده بودم: «سفر به سپيده دم»، «کسوف» و «طعم گيلاس». اين عنوان براي من به معني لطافت زندگي است! گاهي من هم مثل افراد بدبين و واقعگرا فکر ميکنم به اين که زندگي، زياد هم خوشايند نيست اما عجالتا چيز ديگري هم براي جايگزيني آن نداريم.

 حقيقت: ايدهي خودکشي چهطور به ذهن شما رسيد؟

عباس کيارستمي: دلم نميخواهد در اين باره حرف بزنم. اما طبق آمار هشتاد درصد مردم حداقل يکبار در زندگي به فکر خودکشي افتادهاند. در تمامي مذاهب اين کار ممنوع است و ممنوعيت کنجکاوي ميآفريند. بنابراين در دلِ خود موضوع اين کشش هست و ارزش صحبت کردن درباره اش رادارد.

 حقيقت: و چرا حالا و نه مثلاً چند سال قبل راجع به اين موضوع فيلم نساختيد؟ آيا علتش افزايش آمار خودکشي در سالهاي اخير در ايران است؟

عباس کيارستمي: تا آنجاييکه من ميدانم آمار خودکشي در ايران بالا نرفته. فکر ميکنم در سوئد بيشترين امار خودکشي وجود دارد.

 حقيقت: در فيلم شما آقاي بديعي تصميم به اين عمل گرفته . او از چه جايگاه خانوادگي برخوردارست؟

عباس کيارستمي: خودکشي به خودي خود براي من موضوع جالبي بوده است. مسلماً در فيلم من علت اين امر را بسط ندادهام. لحظهاي هست که آقاي بديعي ميگويد: «کلمهي خودکشي فقط براي فرهنگنامه نوشته نشده است. بالاخره بايد يک جايي کاربرد داشته باشد.» يک فرد نااميد مثل يک فرد مسئول واکنش نخواهد داشت. چند سال پيش، نويسندهاي بعد از دريافت جايزهي پوليتزر خودکشي کرد اما قبل از مرگش در نامهاي مشخصا نوشته بود: «چون ديگر نميتوانم مفيد باشم از حقوق مدني خويش استفاده ميکنم و به زندگي خويش پايان ميدهم.» مثلاً در ژاپن معناي خودکشي به کلي چيز ديگريست. گاهي هم معناي اصالت وجود دارد. زندگي مثل سالن سينماست که خروجيهاي اضطراري دارد؛ وقتي تماشاچي ديگر از تماشاي فيلمي لذت نميبرد ميتواند بيرون برود. اگر بيرون برود يعني ميخواهد از شرّ چيزي خلاص شود. وقتي ميتوانيم زندگي کنيم و اين راانتخاب کردهايم، خودکشي نميکنيم : بايد بهتر زندگي کرد. زندگي و مرگ در سه فيلم من رو در روي هم هستند: «زندگي و ديگر هيچ»، «زير درختان زيتون» و « طعم گيلاس». جملهاي از سيوران ( فيلسوف رومانيايي) به يادم آمد که ميگويد: « اگر امکان خودکشي نبود، مدتها پيش خودم را کشته بودم.» سه فيلم: «خانهي دوست کجاست»، «زندگي و ديگر هيچ» و «زير درختان زيتون» به عنوان يک سهگانهي درنظر گرفته شدهاند اما به نظر خودم اگر «خانهي دوست کجاست» را کنار بگذارم و «طعم گيلاس» را جايگزينش کنم، سهگانهي بهتري ميشود. در اين سه فيلم بيشتر زندگي را ستايش ميکنيم تا مرگ را. در تمامي رباعيات خيام هم براي ستايش زندگي، مرگ را پيش چشم ما ميکشد. همچنان که ميگويد نميتوانيد زندگي را ارج بنهيد مگر هنگامي که مرگ را پيش رو داشته باشيد. او به شيوهاي شاعرانه به مرگ ميانديشد. معتقداست زمين بهشت است و بايد در آن خوش زيست.

 حقيقت: ساختار «طعم گيلاس» شبيه « زندگي و ديگر هيچ» است اما دايره وارتر. آقاي بديعي قبرش را کنده و در اطرافش طواف ميکند. مثل زائري که در مناسک حج دور کعبه طواف ميکند يا همچون پروانهاي که گرد شمع ميگردد تا شعله اش او را بسوزاند. قهرمان فيلم شما همچون غريبهاي ميآيد که چيزي از او نميدانيم و دست آخر همچون ناشناسي ما را ترک ميکند.

عباس کيارستمي: قصد قهرمانپروري نداشتم و مايل نبودم تماشاچي با او همذاتپنداري کند و براي مرگش گريه کند. اين حرف که ما چيز زيادي از او نميدانيم درست است. با اين که در اکثر اوقات در نماي نزديک او را ميبينيم ميخواستم او را از تماشاچي دور نگهدارم. او نه مشکلاتش را شرح ميدهد نه دلايلش براي خودکشي را باز ميکند. مهم اين است که بعد از مرگش زندگي ادامه دارد. در بسياري از موارد خودکشي يا ميخواهيم از خودمان انتقام بگيريم يا از ديگري يا از دنيا. بعضيها فکر ميکنند با خودکشيشان ديگران را تنبيه ميکنند. اما اگر ميدانستند که بعد از مرگشان چيزي تغيير نميکند در اين مورد عاقلانهتر فکر ميکردند. در اين فيلم من تلاش نميکنم «قصه تعريف کنم»، چون احترام زيادي براي تماشاگر قائلم.  من فيلم را ناتمام ميگذارم که تماشاگر بتواند آن را کامل کند. اين عادلانه نيست که من يک سويه فقط حرف بزنم و او در سوي ديگر فقط شنونده باشد. اين کار، کار پيامبران و سياستمداران است. من جوابي براي تماشاگر ندارم. او بايد پاسخ را با هوش خود پيدا کند. تفاوت سينماگر و تماشاگر در اين است که اولي نگاتيو فيلم در اختيار دارد و آن ديگري نه. اين بدان معنا نيست که تماشاگران خلّاقتر از ماها نيستند. و بر اساس همين اصل است که سعي ميکنم فيلمم را تمام نکنم.  من از تماشاگر انتظار دارم که فعّال باشد چه براي فيلم و چه براي خودش. من فيلمي را ميپسندم که در سالن سينما مرا گروگان نگيرد اما ذره ذره در من مستقر شود تا وقتي که از آن بيرون بيايم. پايان «طعمگيلاس» ميتواند براي عدهاي غافلگيرکننده باشد چرا که غيرمتعارف است.

 حقيقت: آيا همه چيز را در فيلمهايتان گفتهايد؟

عباس کيارستمي: مسلماً نه! هر فيلمي در زمان خود و در زمينهي خود جوهرهاي دارد. پيش امده که وقتي فيلم تمام شده فهميدهام که فيلم در اندازةچيزي که ميخواستهام بگويم از کار درنيامده است. اما وقتي اولين نسخه از لابراتوار درميآيد از آن فاصله ميگيرم و نياز به انجام دوبارهي آن را هرگز تجربه نکردهام.

 حقيقت: کار شما چهگونه از ايدهي اوليه سناريوتا نسخهي اوليه فيلم تکامل مييابد؟

عباس کيارستمي: در هر مرحله، سوژه تحول مييابد، وفيلم تکامل مييابد. خيلي براي پيدا کردن محل فيلمبرداري وقت ميگذارم. اصولاً وقت پيشتوليد، موقع فيلمبرداري و نهايتاً در زمان تدوين ايدههاي جديدي پديدار ميشوند که نبايد در مقابلشان مقاومت کرد. بايد به آنها اجازه دارددرجاي خود مستقر شوند.

 حقيقت: دربارهي نخل طلاي «طعم گيلاس» چه فکر ميکنيد؟

عباس کيارستمي: انتظارش را نداشتم اما بهشکل مضاعفي خوشحالم: هم براي خودم وهم براي اين نوع از سينما. بايد به تماشاگر هم تبريک گفت: بدون تماشاگر خوب، فيلم خوب وجود نخواهد داشت.


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY