مقاله خانم سورنسن (Majken Jul Sorensen) ترجمه سیمین دخت گودرزی با عنوان «طنــــــز ابزاری برای مبــــــارزه بدون خشونت» در شماره ۱۴۰ مجله آزما، شهریور ۹۸: سلسله پژوهشهاي جين شارپ (استاد فلسفه دانشگاه آکسفورد) با عنوان سياست جنبش بي خشونت که شايد مهم ترين اثر تئوريک در اين زمينه باشد، داراي بخشي است که کارهاي هنري طنز مثل نمايشهاي عروسکي و خيمه شببازي با مضامين کمدي را به عنوان يکي از روشهاي مبارزه مطرح ميکند.
پژوهش ديگر مربوط به جيمز اسکات با عنوان سلطه و هنر مقابله: «نوشته هاي پنهاني» است که در آن به نقش مبارزات پنهاني در شکلگيري طنز به عنوان بخشي از فرهنگ مقاومت اشاره ميکند. البته او در اين کتاب تأثير خنده را بسيار کوتاه و گذرا و به اندازهي طول مدت خود خنديدن ارزيابي کرده است.
يکي ديگر از معدود نويسندگاني که دربارهي طنز به عنوان سلاح مقاومت نوشتهاند، گريگور بنتون، استاد بازنشسته دانشگاه کارديف ولز است که در اتحاد جماهير شوروي به مطالعه و بررسي دربارهي طنز پرداخته و نظري متفاوت دارد؛ او معتقد است طنزهاي سياسي راه به جايي نميبرند و معتقد است: طنزهاي سياسي هيچ چيز را تغيير نميدهند و به هيچ شکل راه مؤثري براي يک جنبش سياسي نيستند. درست مثل طنزهاي يهوديان که فقط براي حفظ روحيهي مردم خوب هستند؛ يعني مثل يک کمک فنر عمل ميکنند که به نوعي از ظلم و فشار دولتها انتقام ميگيرند و با نرمشي که به همراه دارند تحمل فشار را آسانتر و کام تودهي مردم را با طعم انتقام همراه ميکنند. تأثير اين طنزها موقتي است در حالي که تنها چيزي که ميتواند تغيير اساسي ايجاد کند يک جنبش سياسي اصولي و داراي برنامه است.
بنتون هيچ دليل و مدرک قانع کنندهاي براي اين گفته اش ارائه نميکند اما نگارنده با آوردن شواهدي اثبات خواهد کرد که اين ادعاي بنتون درست نيست؛ هرچند شايد محققان کمتري در اين ديدگاه خوشبينانهي من که طنز ميتواند ابزاري براي مقاومت باشد، سهيم هستند.
يورگن يوهانسن، مدرس دانشگاه و نويسندهي سلسله مقالاتي پيرامون دنياي دموکراتيک به دور از خشونت، دربارهي اين که نروژ در سال ۱۹۸۰ در برابر فشارهاي سياسي قدرتمنداني که حتي در جامعهي دموکراتي مانند نروژ توانسته بودند تأثير بگذارند، مقالهي مفصلي مينويسد و شواهد او محور اصلي همين بحث است. او به آثار طنز کاتلين استوکر (استاد بازنشستهي دانشگاه نروژ و نويسندهي کتاب فولکلور با نازيها ميجنگد) اشاره ميکند که چهطور با تأثير در تئوريها مقدمات اخراج نازيها را فراهم کرد.
ليندا هنمن و برتيل نيومن نويسندگان ديگري هستند که از طنزپردازيهاي زندانيان و اسراي اردوگاههاي نازيها مينويسند. آنها محققاً به اين نتيجه رسيدند که طنز سلاح نيرومندي در برابر فشارهاي وحشيانه است. نظريههايي که به نظر ميرسد ميتواند براي جوامع گوناگون سودمند باشد.
مورد ديگر، جنبش مشهور آتپور در صربستان است. خود واژهي آتپور در زبان صربي به معني مقاومت است. جنبش آتپور که بسيار موفق عمل کرده، در اين تحقيقات موردي بسيار مهم و مؤثر شناخته شده و زبانزد است.
آتپور نشان ميدهد که طنز، از شکلگيري تا منجر شدن به پيروزي چه فرآيندي را طي ميکند، چه فايدهاي دارد و در نهايت به چه نتيجهاي ميرسد.
اما در اين جا بايد به اين نکته نيز اشاره کرد که وقتي صحبت از مقاومت، طنز و فشارهاي اجتماعي ميشود، بايد تعريفي از هر يک از اين مقولهها ارائه داد. در مورد مقاومت ميتوان گفت که مقاومت يک واکنش نسبت به قدرت برتر و ديکتاتوري است که آن را به چالش ميکشد. اما در مورد فشارهاي اجتماعي نميتوان به سادگي تعريفي را ارائه کرد و بايد گفت که اين فشارها انواع گوناگون دارند و در زمان و مکانهاي مختلف، متفاوت هستند و نکتهي مهم اين است که مخاطب اين نوع نوشتارها اغلب خود را تحت ستم ميداند و همين امر او را از دانستن يک تعريف مشخص و کليشهاي بينياز ميکند. اما در مورد طنز بايد گفت هر چيزي که سرگرم کننده باشد در قالبهاي مختلف از جمله داستان، نمايشنامه، کاريکاتور، فيلم، کتاب و يا حتي ادا در آوردن و نقش بازي کردن يا به علت گرفتن پلاکاردي با شعار طنزگونه در يک تظاهرات ميتواند همان سلاح بي خشونت باشد. تنها مسئلهي مهم اين است آن که اين نماد داراي مفهوم سياسي و مشوق يک حرکت مقاومتي درست باشد.
در اين جا مثالي از کشور نروژ ميآوريم. در سال ۱۹۸۳ جمع کوچکي از معترضان، گروهي به نام KMV را تشکيل دادند. اين نام مخفّف «کمپين عليه خدمت اجباري» بود و ماجراي آنها از آنجا آغاز ميشد که در کشوري مانند نروژ که دموکراسي آن شهرت جهاني دارد، ساليان دراز قانوني وجود داشت که طبق آن هر کس مشمول خدمت سربازي بود و از انجام آن امتناع ميکرد بايد ۱۶ ماه به زندان ميرفت. اما واقعيت اين بود که کسي که سربازي نميرفت عملاً مجرم و جنايتکار محسوب نميشد با اين حال به شکل صوري و به دليل وجود همان قانون براي او دادگاه تشکيل ميدادند و بعد حکم يکسان و از پيش تعيين شدهي ۱۶ ماه زندان را به او ابلاغ ميکردند. حکميکه البته اجرايي نميشد در اين دادگاهها اغلب نه دادستاني حضور داشت، نه قاضي و نه هيئت منصفهاي. درست مانند هر کار اداري ديگري روال آن انجام ميشد. و طبيعي بود که مردم در کشوري که نه درگير جنگ بود و نه هيچ خطري آن را تهديد ميکرد، نسبت به وجود حتي بلااثر اين قانون کهنه و بيمنطق اعتراض داشتند تا اين که وقتي يکي از اعضاي کمپين KMV براي دريافت برگهي جريمهي ۱۶ ماههي خود راهي دادگاه شد. يکي ديگر از اعضاي گروه لباس رسميدادستان را پوشيد و در جلسه حضور پيدا کرد. او در مقام دادستان با لحني تند و جدي با فرد مورد نظر مانند يک مجرم برخورد کرد و حتي مجازاتي سخت براي او در نظر گرفت و در نهايت او را طبق همان روال راهي زندان ساخت. اين جلسات در ادارهي پليس تشکيل ميشد. افسران پليس همگي از حضور اين دادستان متعجب شده بودند ولي او آن قدر اين نقش را جدي بازي کرد که هيچکس متوجه قلابي بودن آن نشد. اين دو عضو کمپين به طور مخفيانه از آن جلسه فيلمبرداري و پس از مدتي آن را در بين مردم پخش کردند. هرکس فيلم را ميديد به اين مسخرهبازي و حماقت پليس ميخنديد. آنها يک نسخه از فيلم را براي ادارهي پليس هم فرستادند. طبق قانون نروژ اين افراد جرميمرتکب نشده بودند و فقط يک قانون بياساس و صوري را به سخره گرفته بودند. همين امر سبب شد تا قانون مجازات ۱۶ ماهه لغو شود.
در همين کشور سالها پيش (۱۹۴۰ – ۱۹۵۴)، يعني زماني که نازيها آنجا را اشغال کرده و دموکراسي نروژ هنوز قد علم نکرده بود، در ميان نروژيها کساني بودند که با همين شيوهي طنزآميز در برابر آنچه برايشان قابل پذيرش نبود مقاومت ميکردند؛ در آن سالها افسران نازي در خيابانهاي نروژ حضوري مستمر داشتند. روزي يک افسر نازي از کنار خانم ميانسالي با موهاي سفيد که ثروتمند نيز به نظر ميرسيد، رد شد و تنهاش با او برخورد کرد. خانم ميانسال عصايش را بالا برد و با آن کلاه مرد را پرت کرد و بعد بيوقفه شروع کرد به فرياد زدن که اين مرد جوان به او اهانت کرده و حرمت سن و موقعيت او را نگه نداشته است. افسر نازي با شرمندگي عذرخواهي کرد اما اين خانم کوتاه نميآمد. سرانجام مرد جوان مجبور به فرار و ترک موقعيت شد. سپس خانم ميانسال به راه خود ادامه داد و زيرکانه
زيرلب خنديد و با خود گفت: «به هر حال هرکسي بايد به روش خودش مبارزه کند؛ اين چهارمين کلاهي بود که امروز در لجن پرتاب کردم!»
موارد گفته شده علاوه بر اين که کاربرد طنز را در روشهاي مبارزاتي بدون خشونت نشان ميدهد، گوياي آن است که استفاده از اين روشها در موقعيتها، فرهنگها و زمانهاي متفاوت، با هم فرق ميکنند اما آنچه که مشخص است اين که ابزارها همه جا يکسان است: اعمال سمبوليک و استفاده از شوخيهاي تأثير گذار در قالب نمايش، کاريکاتور، ادبيات و غيره. متأسفانه تئوريهايي که تاکنون در مورد مقاومت بدون خشونت در برابر زور، مطرح شدهاند کمتر به طنز و ادبيات کمدي پرداختهاند و هنوز تحقيقات در اين مورد بسيار ناچيز است اما به اعتقاد من اين موضوع را ميتوان در ابعاد و از جنبههاي گوناگون مورد بررسي قرار داد و به نتايج کاربردي بيشتري رسيد.