اروین یالوم که در ایران مخاطبان زیادی دارد، در کتاب خاطراتش، ضمن اشاره به جستجوی معنا، اجتنابناپذیربودن مرگ و بیان ترسهایش میگوید مرگ تجربهای است که به انسان میآموزد چگونه زندگی کنیم.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: اروین یالوم روانشناس سرشناس آمریکایی و یکی از نویسندگانی است که ترجمه آثارش به خوبی در ایران منتشر و خوانده میشود. خودش هم در نوشتههایش به تعداد زیاد خوانندگانش در ایران اشاره کرده و نوشته: «خوانندگان من بهشکل بیتناسب و در حد بالایی ترکیهای، اسرائیلی و ایرانی هستند. تعجبآور است که من مرتب از دانشجویان، درمانجویان و درمانگران ایرانی ایمیل دریافت میکنم.» البته یالوم نسبت به تعداد نسخههای فروختهشده آثارش در ایران اطلاعی ندارد چون میگوید ایران تنهاکشوری است که کتابهایش را بدون پرداخت حقامتیاز چاپ میکند.
بههرحال، نسبت به آثار اینروانشناس اگزیستانسیالیست، اقبال خوبی در بازار نشر کشورمان وجود دارد و ترجمه برخی آثار مشهورش مانند «وقتی نیچه گریست» یا «درمان شوپنهاور» چند ترجمه در ایران دارند. سال ۲۰۱۷ هم که آخرین کتابش «Becoming Myself: A Psychiatrist’s Memoir» (منشدن: خاطرات یک روانشناس) به چاپ رسید، با چندترجمه در بازار نشر کشورمان عرضه شد. یکی از ترجمههای اینکتاب، «آنگه که خود را یافتم» بهقلم نازی اکبری بود که سال ۱۳۹۷ توسط نشر ققنوس به چاپ رسید و قصد داریم در مطلبی که در ادامه میآید، با استفاده از اینترجمه، اروین یالوم، زندگی و دستاوردهای فکریاش را مورد بررسی قرار بدهیم.
یالوم بهعنوان روانشناسی موفق با تالیفات زیاد که نزد عموم مخاطبان بینالمللی، مقبولیت دارد، در اینکتاب، که خود آن را کتاب آخرش خوانده، دست به بیان و انتشار مسائلی زده که میتوان آنها را اعترافات یک روانشناس برای مخاطبانش دانست. ساختار کتابش هم روایی و تحلیلی است و همین عنصر روایت، کمک زیادی به خوشخوان بودن آن و تحملش توسط مخاطب کرده و یالوم با هوشمندی، اینبار خود را وسط گذاشته و «خود» اش را روانکاوی کرده است. در اینکار هم از عنصر داستان و روایت بهرهبرداری زیادی کرده است. او همانابتدای کتاب، به سن ۱۲ سالگیاش رفته است؛ یعنی ۷۶ سال پیش از زمانی که مشغول نوشتن کتاب بوده و حالا (زمان نوشتن اثر) در ۸۵ سالگی، از ترساش از لحظات زودگذری میگوید که در آنها دچار سردرگمی و فراموشی لحظهای میشود؛ بهگونهای که نمیداند کجاست و چه میکند. بنابراین احتمالاً یالوم برای پرخوانندهبودن ایناثرش به جذابیت اینمساله توجه کرده که اعترافات و اندیشههای شخصی یک رواندرمانگر برای بیمارانش یا علاقهمندان به روانشناسی، میتواند چهقدر جذاب باشد.
یکی از مفاهیم مهم اینکتاب که بارها در قالب جملات مختلف، پیشروی مخاطب گذاشته میشود، این است که گذشته یقه آدم را میگیرد. پیرمردی چون ی الوم هم در ۸۵ سالگی نگران زوال مغزی خود و یادآوری (و بازسازی) خاطراتش است. یالوم که در اینکتاب بهطور مرتب به گذشته و حال سفر میکند، از آینده هراس دارد و اینهولوواهمه را با مخاطبانش به اشتراک میگذارد. او مینویسد «من نمیتوانم انکار کنم که سالهای پایانی زندگی مملو از خسران است، یکی پس از دیگری، اما، با اینهمه، آرامش و شادی من در دهههای هفتم، هشتم و نهم عمرم بیش از آن بود که تصور میکردم.» یکی از نتیجهگیریهای مهمی که میتوان از همان ابتدای مطالعه کتاب داشت، این است که بدون گذشته، هیچروانکاوی و تحلیل شخصیتی در کار نخواهد بود، چون آدمهای بیگذشته، چیزی برای به اشتراکگذاشتن با دیگران ندارند.
با توجه به ساختار روایی کتاب که به آن اشاره کردیم، یالوم در برخی فرازها یعنی دو جای کتاب، دست به خلاقیت زده و خودش را در جای بیماری نشانده که مقابل روانشناسی بهنام دکتر یالوم قرار دارد و برای درمانش با او گفتگو میکند. تکرار اینکار در فرازهای دیگر کتاب میتوانست به جذابیت آن، بیشتر بیافزاید اما یالوم تنها ۲ مرتبه اینکار را کرده و ترجیح داده باقی واقعیت، تاریخ و ترسهایش را در قالب خاطرهگویی ساده تعریف کند. او پس از سالها نوشتن، در کتاب «آنگه که خود را یافتم» به اینمساله اشاره کرده که وقتی نگارش ایناثر به پایان برسد، کتاب دیگری (برای نوشتن) در انتظارش نخواهد بود و در صفحات پایانی کتاب هم میگوید: «بیش از پیش احساس میکنم که نیرویی مرا بهسوی آغاز راهم میراند.» با اینوجود، یالوم میگوید در ۸۴ سالگیاش، دویدن و بازی تنیس از فعالیتهایی هستند که به گذشتههای دور تعلق دارند، اما او همچنان هر روز در نزدیکی خانهاش در مسیری مشخص، دوچرخه سواری میکند. و یکی از حسرتهای زندگیاش در سالهای پایانی عمر، پشیمانی از این است که با تکتک فرزندانش، وقت بیشتری را نگذرانده است.
یکیدیگر از اعترافات روانشناس مشهور آمریکایی که در ادامه بیشتر به آن خواهیم پرداخت، چگونگی کنارآمدن با مساله سالمندی و پیری است. او میگوید «از آنجا که من به بسیاری از افراد کمک کردهام تا با مساله سالمندی کنار بیایند، تصورم این بود که خودم هم بهطور کامل برای از دست دادنهای در راه آمادهام، اما این مساله وحشتانگیزتر از آن است که تصور میکردم.»