با پرویز دوایی
بازديد : iconدسته: ادبیات

هوشنگ اعلم

کاشف فروتن حقیقت سینما

من سینما را با پرویز دوایی فهمیدم. با نقدهایی که در مجله فردوسی می نوشت. اصلا یکی از دلایلی که فرد.سی می خوانم همین نقدهای دوایی بود حتی وقتی به خاطر نوجویی های افراطی که در فرد.سی بود یا بعضی نوشته های به اصطلاح افراطی که در فرد.سی بود یا بعضی نوشته های به اصطلاح سیاسی اش رغبتی به خریدن و خواندنش نداشتم. اما از نقدهای دوایی نمی توانستم بگذرم هرچند که او در نشریات دیگری هم می نوشت و من می خواستم همه را بخوانم. دو، سه صفحه آخر مجله فردوسی به اصطلاح صفحات نقد فیلم بود و نقدها را جمال امید، بهرام ری پور و دوایی می نوشتند اما من شیفته ی نوشته های دوایی بودم. جادویی در نوشته هایش بود که مجذوبم می کرد و حلقه ی ارتباط من با سینما بود و جدول امتیازهایی که دوایی و ارجمند و جمال امید به فیلم ها می دادند معیار انتخاب من بود.

انقلاب که شد خیی از مجلات تعطیل شدند و فردوسی هم از سینما و فیلم های به درد خور هم دیگر خبری نبود و از نوشته های دوایی که رفته بود پراگ و نمی دانستم تا سال ها بعد که روزهایی سرگردانی و هیأت گذشت و زندگی به شکل دیگری درآمد. شکلی که نمی شد دوستش داشت. اما باید تحمل می کردم و تا سال ۷۷ که سرم و دلم گرم شد به انتشار «آزمام و کم کم پیدا شدن یاران قدیم و بعدتر نامه های دوایی را از پراگ می خواندم که برای جهان کتاب می فرستاد و چه قدر دلم می خواست نوشته ای از او را در آزما داشتیم. که نمی شد دوایی در دنیایی که برای خودش ساخته بود زندگی می کرد و می نوشت و آسان نبود وارد شدن به دنبال او.

دوایی در پراگ بود اما در وطنش زندگی می کرد و با خاطراتش از ایران که خاطره نبود عین زندگی اش بود. زندگی که در نوشته هایش منعکس می شد. او هنوز در تهران زندگی می کرد در کوچه ها و خیابان های پراگ که پر از سرسبزی و زندگی بود قدم می زد اما با تهران. با خیابان هایش با کافه هایش به قول دستی او وطنش را در چمدانش گذاشته بود و با خودش برده بود. و لحظه، لحظه زندگی اش با تهران و در تهران می گذاشت. مثل ما که این جا بودیم.

مدت ها بود که به فکر بودم دست کم به خاطر دینی که به او دارم و این که او سینما را به من فهماند برایش مراسم بزرگداشت بگیرم و یک حلقه ارتباط برقرار کنم که زیر بار نمی رفت. اما بالاخره به لطف هوشن گل مکانی و عباس یاری این پل ارتباطی برقرا شد و مراسم هم برگزا و من حالا کمی آرامش خاطر یافته ام هرچند پرویز دوایی حقش بسیار بیشتر از این هاست. خیلی بیشتر.


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY