در این مطلب متن کامل مجله شماره ۱۲۲ آزما را بخوانید.
از اینحا ۱۲۲ میتوانید متن کامل ماهنامه ادبی آزما را دانلود کنید. در این شماره از مجله ادبی آزما از ناهید طباطبایی نویسنده معاصر مطلبی خواهید خواند و درباره دکتر ضیا موحد نیز متنی میبینید.
اولین بخش ماهنامه آزما سخن سردبیر است که با این عبارات شروع میشود
تهران سجل ندارد،
تهران سایه ندارد
تهران ساهاب! ندارد
سردبیر درباره تهران چنین نوشته است
واقعيت اين است که تهران، شهري که به خاطر بافت جمعيتياش از يک سو و به دليل پايتخت بودنش بيش از هر شهر ديگري، ايران و شاکلهي فرهنگي آن را نمايندگي ميکند. و به همين دليل نيازمند داشتن يک مديريت فرهنگي زبده است. مديريتي که بتواند نقش مؤثر و تعيينکننده در همهي برنامهريزيهاي توسعهي شهري داشته باشد. و با برخورداري از قدرت اجرايي لازم از عملي شدن برنامههايي که با فرهنگ ايران و شرايط اقليمي شهر در تعارض قرار ميگيرد. جلوگيري کند. تشکيل چنين ساختاري با عنوان شورا يا کميتهي فرهنگي ميتواند به طور جدي در دستور کار شوراي شهر تازه تشکيل شده قرار گيرد و حتي در صورت لزوم براي تفويض قدرت نظارتي لازم به اين ساختار، تشکيل نهاد مديريت فرهنگي شهر به عنوان لايحه يا طرح در مجلس شوراي اسلامي بررسي و به صورت قانون اجرايي گردد و در اين صورت است که ميتوان اميدوار بود برنامههاي مربوط به توسعهي شهرها و ساختوسازهاي شهري نه بر بنيان تقليدهاي ناهمساز با روحيه، شيوهي زندگي، زيباييشناسي و فرهنگ ايراني بلکه براساس همهي آنچه که ميتواند سبب بازيابي هويت رنگ باخته تهران و بسياري از شهرهاي بزرگ ايران باشد اجرا خواهد شد.
ادامه سخن سردبیر در شماره ۱۲۲ آزما
اين واقعيت آشکار است که تهران در سالهاي اخير رشد هولانگيزي داشته است. رشدي نامتوازن و ناهمگون با پيشينهي فرهنگي و تاريخي شهر و ناهمخوان با شيوهي زندگي مردمانش. يکي از بدترين سياستهاي مديران شهري در سالهاي اخير، تلاش براي بلند مرتبهسازي به قيمت تخريب باغها و قلع و قمع درختان کهنسال و فروش تراکم براي تأمين برخي از هزينههاي کلان شهري است؛ که ديگر دشوار ميتوان آن را «تهران» ناميد. شهري که ظاهر آن بيشتر شبيه شهرهاي بزرگ شرق آسياست. به همين دليل و دلايل متعدد ديگر بايد گفت: بزرگترين مشکل تهران به ويژه در سالهاي اخير، مديريت بروننگر و بيتوجه به بنيانهاي فرهنگي بوده است. مديريتي که چشم به الگوهاي ساخت و ساز در کلان شهرهايي مثل کوالالامپور و يا گاهي برخي از شهرهاي اروپايي داشته. بدون اينکه به اين مسئلهي مهم و اساسي توجه کنند که تهران نه کوالالامپور است، نه استانبول نه رم و نه پاريس، تهران بزرگترين شهر در کشوري است که فرهنگ و پيشينهي فرهنگي خود را دارد و شيوهي زندگي مردمش به رغم همهي تغييرات اجتماعي به وجود آمده در دو دههي اخير، مبتني بر فرهنگ خاص خودشان است و در يک کلام تهران، تهران است و بايد تهران باشد. از نخستين ماههاي پس از انقلاب، مسئولان ردهي بالاي کشور و همهي کساني که با غرب و انديشهي غربي مخالفند، نگران مقولهي تهاجم فرهنگي بودهاند.
سخن سردبیر آزما
اين نگراني مظاهري چنان آشکار دارد که نميتوان گفت از آن دست نگرانيهايي است که گهگاه بر زبان ميآيد و پس از مدتي فراموش ميشود و به همين دليل نهادهاي بسياري براي مقابله با اين تهاجم و صدور ارزشهاي انقلابي تشکيل شده است که مسئول جلوگيري از اين تهاجم و برخورد با مظاهر آن هستند و بيشتر جلوههاي اين تهاجم را در تغيير رفتارهاي فردي و اجتماعي نسل جوان و طرز لباس پوشيدن و شيوهي آرايش آنها ميدانند در حالي که در دو دههي اخير بيشترين تهاجم به دليل نبودن مديريت آگاه فرهنگي در تهران و در شيوهي ساخت و سازها و توسعهي شهري، پايتخت و به تبع آن در شهرهاي ديگر کشور و حتي در برخي روستاها اتفاق افتاده است و همين امر بيشترين تأثير را در تغيير الگوهاي فرهنگي و رفتارهاي اجتماعي نسل جوان داشته است.
در دومین مطلب نشریه آزما یادداشت سردبیر را میخوانیم
یادداشت
آقای رییس جمهور بسم الله
سالها پيش (به دعوت دوستي) سفر کوتاهي به پاريس رفتم. و به لطف او از دو مؤسسهي مطبوعاتي هم بازديد کردم. يکي از اين مجلات “پاريس ريويو” بود. و آنجا فهميدم اين مجلهي وزين ادبي که اعتبار جهاني دارد، از طريق کمک شرکتها و مؤسسات بزرگ و افراد خير علاقهمند به پيشرفت فرهنگ اداره ميشود و هر سال در يک جشن خودماني که در محل مجله برگزار ميشود، به نوعي براي مجله گلريزان ميکنند.
و فهميدم که تعداد اين نوع نشريات، به خصوص در بين نشريات فرهنگي اروپا کم نيست. در آنجا، دولت قانوني وضع کرده که در صورت کمک به امور فرهنگي. براساس يک ضريب بسيار بالا، از حجم ماليات کساني که به صورت شخصيت حقيقي و يا حقوقي به يک نهاد يا حرکت فرهنگي کمک کنند کسر خواهد شد. و وجود اين قانون باعث ميشود که نهادها و افراد مختلف مشتاق کمک به امور فرهنگي بشوند. و در نتيجه اين صاحبان صنايع و افراد متمول باشند که مشتاق کمک به امور فرهنگي خواهند بود، نه روال برعکسي که در کشور ما هست و اهل فرهنگ با گردن کجخواهان آگهي يا کمک مالي به نشريه، تئاتر يا فعاليت فرهنگيشان هستند.
ادامه یادداشت سردبیر آزما
اين شرايط به همين شکل در سراسر اروپا و همچنين در کشورهايي مثل مالزي و سنگاپور هم که شکل گيري نظام حقوقيشان متأخرتر و به تقليد از اروپاست، ادامه دارد. چون در همه جاي دنيا، رسانهها از نظر نحوهي فعاليت سه دستهاند: ۱- رسانههاي وابسته به يک حزب يا دولت که بودجهشان از طريق کمکهاي آن احزاب و دولت تأمين ميشود. ۲- رسانههاي تخصصي مثل رسانههاي فعال در حوزهي معماري، مُد، کشاورزي، روانشناسي و … که به سبب ارتباط با نهادهاي محدود متولي اين امور و داشتن جامعهي آماري مخاطبان محدود، تکليف آگهي و خريد نسبتاً ثابتشان از طريق اين مخاطبان معلوم است.
۳- نشريات فرهنگي در حوزهي ادبيات، تئاتر، و گاهي حتي نشريات سينمايي (در کشورهايي مثل آمريکا و فرانسه و … که سينما در آنها صنعت بزرگي است و سازوکار اقتصادي خودش را دارد و اصولا جزو نشريات فرهنگي محسوب نميشود)، کتاب و … ضمن اينکه همهي افراد جامعه ميتوانند مخاطب آن باشند، در عين حال مخاطب خاص دارند و در اکثر کشورها هم متولي مشخصي ندارند و با گروههاي فعال فرهنگي مثل NGO ها، ناشران و هنرمندان طرف هستند که عموماً بنيهي مالي قوي براي پشتيباني از اين نشريات ندارند. اما در کشورهايي که گفتيم، چنين شرايطي نه تنها به معناي مرگ اين نشريات نيست، بلکه هم دولت و هم نهادهايي که به سوداي ژست فرهنگي و رهايي از ماليات به آنها کمک ميکنند. در پشت سر اين نشريات ميايستند، سرشان را بالا ميگيرند و براي انتشار آنها سوبسيد ميدهند تا هم اين رسانهها تأثير خود را در مسير اصلاح و بهبود فرهنگ جامعه بگذارند، و هم خودشان را به عنوان سازندهي بخشي از پرستيژ فرهنگي جامعه مطرح کنند. …