از شمس‌العـماره تـا شابـاد!
بازديد : iconدسته: گزارش

نخستين نشانه‌هاي پاتوق نشيني در ايران را بايد در عصر صفويه جست‌وجو کرد که قهوه‌خانه‌ها داير شدند. دلايل پيدايي قهوه‌خانه‌ به علت بي‌توجهي شاهان صفويه به برخي اتابکان، منشيان، شاعران، ديوانيان، تاريخ‌نگاران، تذکره پردازان و هنرمنداني بود که از درباره رانده شدند برخي از آنان که نام و آوازه‌اي داشتند، راهي دربارهاي شاهان مغولي هند شدند و کساني که تنک‌مايه‌تر بودند، راهي کوچه و بازار و نقالي، پرده‌خواني و بالاخره قهوه‌خانه نشيني از محصولات اين حرکت بود. زنده ياد نصراله فلسفي بر اين باور است که از دوران شاه تهماسب اول صفوي نوشيدن قهوه در ايران رواج يافته است۱. در عصر شاه عباس صفوي قهوه‌خانه‌هايي داير بوده است. به ويژه در دو شهر مهم آن دوران يعني اصفهان و قزوين قهوه‌خانه‌هايي در اطراف ميدان‌ها و گذرگاه‌هاي اصلي شهرها بود، در قهوه‌خانه‌ها شاعران، اهل قلم، نقاشان و حتي رجال دربار و تجار براي گذران وقت، ديدار با همديگر، سرگرمي، بازي و مناظرات ادبي و گاه هم قصه‌خواني، شاهنامه خواني و گوش دادن به موسيقي و تماشاي رقص گرد هم مي‌آمدند.

پس از صفويه تا آغاز سلطنت قاجارها چندان ردي از فعاليت‌هاي فرهنگي در ايران که گرفتار جنگ‌ها و اغتشاشات داخلي است نمي‌بينيم، اما از اواخر دوران پادشاهي آغا محمدخان و به ويژه در دوره‌ي سلطنت فتحعلي  شاه، نهادها و مجامع فرهنگي کم‌کم پا مي‌گيرند.

اين انجمن‌ها که محل گرد آمدن اهل انديشه بود به مکاني براي شعرخواني، اقتراح و طبع‌آزمايي تبديل شد و در اين ميان، برخي از آنان پا از اين محدوده فراتر نهاده به تنوير افکار، مبارزه با تاريک انديشي، بررسي و نقد فرهنگ جامعه و ارزش‌هاي سنتي و سامانه‌هاي پيشين مي‌پرداختند. البته شکل‌گيري چنين مجامعي ارتباط تنگاتنگي با رشد و تحول جامعه داشته و ميزان توسعه‌ي آن‌ها بيش از هر چيز به حد شعور اجتماعي جامعه بستگي داشته است.

تا روزگار ناصرالدين شاه نهادي به اسم کتاب‌فروشي در ايران شکل نگرفت. دليل آن به وضوح نبودن عناوين قابل توجه کتاب براي عرضه و نداشتن متقاضي خريد کتاب بود. چند دليل ديگر نيز براي عدم تأسيس کتابفروشي مي‌توان برشمرد:

۱) توليد کتاب در ايران تا اواسط دوران ناصري، چندان رونقي نداشت، تأسيس دارالفنون، و رفتن عده‌اي به فرنگ براي دانش‌اندوزي، باعث پيدايي گروهي شد که صاحب انديشه بودند و نياز به کتاب و خواندن آن را حس مي‌کردند.

۲) توليد کتاب تا جنبش مشروطه بيشتر از طرف دولت انجام مي‌شد، نخستين گروه از افرادي که به چاپ کتاب تمايل نشان دادند تجاري بودند که مراودات تجاري با کشورهاي همسايه به ويژه هند داشتند و چون هند از مراکز اصلي توليد کتاب فارسي بود، اين عده که به «تاجر کتابفروش» شهرت يافتند، دست به کار چاپ کتاب‌هاي به ويژه‌ي مذهبي مي‌زدند تا بتوانند به شکل تهاتر کتاب بدهند و کتاب براي فروش در ايران بگيرند.

۳) يکي ديگر از دلايل تأسيس کتابفروشي در تهران، به احتمال رشد جنبش مشروطه بود اين جنبش تکان ذهني بزرگي در جامعه ايجاد کرد و اهل انديشه را به تفکر واداشت که بيشتر دانستن و آگاهي بر تاريخ و وقايع مفيد است. اين عوامل موجب پيدايي و گسترش کتابفروشي در تهران به ويژه در بازار شد. اگر چه کتابفروشي از همان آغاز نهادي مستقل نبود و کتابفروشان از همان ابتدا در کار چاپ و نشر کتاب نيز بودند.

کتابفروشي خيلي زود تبديل به محلي براي گردهم جمع شدن ادبا و فضلا و بحث و گفت‌وگو ميان آنان شد. محمدعلي فروغي در يادداشت‌هاي خود از کتابفروشي شيخ حسن ياد مي‌کند که هفته‌اي دو سه بار به آن‌جا سر مي‌کشيده و در آن‌جا با دوستان ديدار مي‌کرده است. او به طور وضوح در يادداشت‌هاي خود چنين نوشته است:

«در حجره‌ي شيخ حسن با آقاي شيح محمد (علامه قزويني) و معتمدالممالک و ميرزا صادق گفت‌وگوي متفوقي کرديم. از اشعار سنايي و ناصرخسرو هم بعضي اشعار خوانديم. مذکور شد که سنايي ]اشعار[ خوب کم دارد. همچنين ناصر خسرو اشعار قرص دارد و او مردي بوده … نيز گفت‌وگوي خط و اصلاح خط فارسي به ميان آمد، گفتم تغيير دادن خط فارسي کار صحيحي نيست. بهتر آن است که گذاشتن اعراب کم کم معمول شود۲». زنده ياد سعيد نفيسي از تجمع افراد در کتابفروشي‌ها ياد مي‌کند: «… در سال‌هاي اول مشروطيت اين مغازه‌هاي کتابفروشي ناصريه مرکز و محل اجتماع آزادي خواهان و مشروطه‌ طلبان بود و عصرها آن جا جمع مي‌شدند.۳»

مشخصاً نفيسي از يک کتابفروشي پاتوقي مشهور نيز ياد مي‌کند: «در زير شمس العماره در انتهاي خيابان ناصرخسرو شيخ حسن کتابفروش، معروف ترين کتابفروشي آن زمان را به نام «کتابخانه‌ي شمس العماره» داشت. معمول اين بود که هر روز در حوالي عصر تا اول شب عده اي از کساني که در آن زمان دعوي دانش داشتند در آن کتابخانه گرد‌مي‌آمدند و چون شيخ حسن نيز مرد باسوادي بود روي نيمکت‌هايي که در دو طرف دکان او پشت درهاي دکان و در مقابل پيشخوان گذاشته بودند مي نشستند و از اين در و آن در و ناچار بيشتر از سياست سخن مي‌گفتند و از قهوه خانه‌ي مجاور که هنوز هم هست ]در روزگار زندگي نفيسي[ گاه گاه براي آن ها چايي مي آوردند و شيخ حسن پول چاي آن‌ها را مي‌داد و گاهي هم يکي ازآن‌ها ديگران را به چاي دعوت مي کرد. من نيز گاهي به آن‌جا مي رفتم.۴»

سيد ابوالقاسم انجوي شيرازي هم در يادکردي از کتابفروشان اوليه‌ي تهران، به نقل از دکتر جواد گوهر درخشان از کتابفروشي حاج شيخ رضا ياد مي‌کند که محل جمع شدنِ اهل کتاب بوده است. «…. يک روز به اتفاق سه تن از ياران به دکان حاج شيخ رضا رفتيم.۵»

ديگر از کتابفروشان مهم پاتوقي، کتابخانه‌ي «تربيت» در خيابان ناصريه بوده که از سال ۱۲۸۶ ش داير شده و توسط رضا و محمدعلي تربيت اداره مي شد. و محل آن پاتوق و جايگاه اهل ادب و سياست بوده است. کساني نظير ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل، قاسم خان تبريزي، علي اکبر دهخدا، يوسف اعتصام الملک و عباس خليلي در آن محل رفت و آمد داشته‌اند.

کتابفروشي کاوه با مديريت سيد عبدالرحيم که گويا سيد حسن تقي زاده نيز در اين کتابفروشي با او شريک بوده از مکان هاي گرد هم آمدن اهل فضل و ادب بوده است. کساني مثل يحيي مينوي و شيخ احمد سيگاري از باشندگان دايمي اين کتابفروشي بوده اند. «کتابخانه‌ي تهران» هم، در ابتداي لاله‌زار و با مديريت حسين پرويز که خود از مبارزان دوره‌ي مشروطه بوده و کتابخانه‌اش قرارگاه اهل ادب و سياست، در محوطه‌ي کتابخانه دو نيمکت چوبي وجود داشته و اهل فضل آن زمان نظير علي اکبر دهخدا، محمدتقي بهار، جلال الدين همايي، وحيد دستگردي، عباس اقبال، شيخ عبدالمجيد مينوچهر (پدر دکتر حسن مينوچهر)، محيط طباطبايي، سعيد نفيسي، نصراله فلسفي، حاج ميرزا يحيي دولت آبادي و سيد نصراله تقوي در آن جا گرد هم مي آمدند.

کتابخانه‌ي دانشکده، هم که محمدتقي بهار (ملک الشعراء) آن را تأسيس کرد و محلش در ابتداي خيابان شاه آباد روبه‌روي خيابان باغ سپهسالار بوده يکي از پاتوق‌ها بود که کارهاي مجله‌ي دانشکده در همين محل سامان مي‌گرفته. اين نشريه در حقيقت ناشر افکار اعضاي انجمن دانشکده (جرگه‌ي دانشوران پيشين) بوده است. انجمني که سعيد نفيسي و عباس اقبال پايه‌گذارش بودند در اين محل بزرگاني نظير سعيد نفيسي-  عباس اقبال آشتياني – غلامرضا رشيد ياسمي – نصراله فلسفي – رضا هنري و عبدالحسين تيمورتاش حضور پيدا مي‌کردند، پس از تبعيد بهار به اصفهان اين محل تعطيل شد.

کتابخانه‌ي ابن سينا در ميدان مخبرالدوله، پاتوق افرادي چون حسن وثوق‌الدوله، ملک‌الشعراء بهار، علي اکبر دهخدا، اديب‌السلطنه سميعي، سيد نصراله تقوي، علي دشتي و محمدحجازي بوده است. مرحوم ابراهيم رمضاني دربارة حضور اهل فضل و سياست در کتابخانه‌ي ابن سينا مي‌گويد: «ميدان مخبرالدوله سر راه مجلس بود و کساني که در مجلس بودند به آن جا مي‌آمدند و مي‌نشستند و صحبت مي‌کردند، گاهي وزراء هم در آن جا جمع مي‌شدند وصحبت مي‌کردند. بيشتر اخباري که در روزنامه‌ها چاپ مي‌شد، ابتدا در کتابخانه‌ي ابن سينا پخش مي‌شد و من مي‌شنيدم، براي مثال رکن‌الدين مختاري به آن جا مي‌آمد و خبرهايي را مي‌رساند يا اديب السلطنه سميعي از اخبار دربار مي‌گفت. کتابخانه‌ي ابن سينا در آن زمان مرکز فعاليت علمي نبود، بلکه بيشتر محل تجمع اهل سياست بود، ولي ظاهر کتابفروشي باعث مي‌شد که آن‌ها گرفتار ماموران شهرباني نشوند. مردمي هم که مي‌خواستند اين آقايان را ببينيد به کتابخانه مي‌آمدند.۶» وي در ادامه مي‌گويد: «…. در اواخري که مرحوم فروغي خانه نشين شد در کتابخانه ميزي قرار داشت که آقايان دور آن مي‌نشستند و صحبت مي‌کردند. سردار فاخر هم که آن زمان رئيس مجلس بود مي‌امد، علي اصغر حکمت و مطيع الدوله (حجازي) نيز هفته‌اي يک بار مي‌آمدند. حسين ميرزا فرمانفرما سالي يکي دوبار مي‌امد و کتاب درسي بچه‌هايش را مي‌گرفت. او اهل کتاب نبود. بيش از همه مرحوم موتمن الملک به کتابخانه مي‌امد و کتاب‌هاي خارجي مي‌خريد.۷»

کتابخانه خيام نيز از کتابفروشان پاتوقي بوده، بيژن ترقي ترانه سراي مشهور و فرزند حاج محمدعلي ترقي از افرادي همچون نيما يوشيج، صادق هدايت، اميري فيروزکوهي، محمدحسين بهجت تبريزي (شهريار) ياد مي‌کند که در کتابفروشي حضور مي‌يافته‌اند. 

کتابفروشي «شرق» و سپس کلاله خاور که موسس هر دو محمد انصافي بود، به علت علاقه‌ي به ادبيات فارسي محل آمد و شد بسياري از بزرگان نظير صادق هدايت، عباس اقبال، سعيد نفيسي، نصراله فلسفي، رشيد ياسمي، بزرگ علوي، مسعود فرزاد، حسين پرتو، محمدتقي بهار و محمدتقي مدرس رضوي بوده است.

کتابفروشي «دانش» که توسط نوراله ايران پرست فرزند سيد محمدعلي داعي الاسلام صاحب فرهنگ نظام در خيابان سعدي نرسيده به ميدان مخبرالدوله راه اندازي شد، طي سال‌هاي ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۴ که محل کار خود را عوض نکرده بود يکي از کتابفروشي‌هاي پاتوقي تهران و محل حضور بزرگاني همانند سيد محمدمحيط طباطبايي، دکتر محمد معين، علي اکبر دهخدا، سيد احمد خراساني، سعيد نفيسي و محمد پروين گنابادي بود.

کتابخانه‌ي «اقبال» هم با مديريت حاج محمد حسين اقبال در محل خود واقع در خيابان شاه‌اباد از محلهاي پاتوقي به حساب مي‌امد در دو طرف مغازه نيمکت‌هاي چوبي نهاده بود و اساتيدي نظير سعيد نفيسي، جلال همايي، عبداله رازي، بديع الزمان فروزانفر، عباس اقبال، سيد محمد نخجواني، شريعت سنگلجي، حسين رکن زاده آدميت، احمد سهيلي خوانساري، محمد جناب زاده، علي اصغر حکمت، محيط طباطبايي، بهمن کريمي، احمد گلچين معاني و محمدرضا جلالي نائيني به آن جا سرکشي مي‌کردند.

استاد ايرج افشار از چند کتابفروشي پاتوقي ياد کرده است: «… از جمله وثوق الدوله را من دو دفعه در کتابفروشي ابن سينا ديدم که در فضاي پشت پاچال نشسته بود و با دو سه نفر صحبت مي‌کرد، چهره‌ي او را همان دوبار ديدم. کتابفروشي‌هاي ابن سينا، دانش و خيام بيش از همه محل ديد و بازديد و صحبت ادبايي بود که سنشان از حدود پنجاه مي‌گذشت. همان اوقات چون کتابفروشي «نيل» در همان چهارراه آغاز به کار کرد، جوان‌هاي بيست و چند ساله طبعاً به آن جا آمد و رفت داشتند. چندي بعد که نشر «انديشه» با همکاري محمدجعفر محجوب، کيکاوس جهانداري، محمدقاضي و عبدالرحيم احدي تأسيس شد، رقيبي مي‌بود براي کتابفروشي نيل. کمي آن طرف تر در اول ميدان بهارستان چون محمدحسين اسدي کتابفروشي ]کتاب‌هاي[ قديمي و متون عربي را تأسيس کرد، پاتوق فضلايي چون مجتبي مينوي، جلال همايي، محمدمحيط طباطبايي و سعيد نفيسي و اقران آن‌ها بود و کساني که ذوق خاص مجموعه سازي داشتند مانند احمد افشار شيرازي، که تقريباً همه روزه سري به آن جا مي زد همان‌طور که به کتابفروشي «شمس» رو به روي شمس‌العماره.۸»

بعدها کتابفروشي «زمان» نيز در خيابان نادري و سپس مقابل دانشگاه محل آمد و شد رضا سيد حسيني، جلال آل احمد، علي اصغر خبره زاده، اکبر رادي، هوشنگ گلشيري، نصرت رحماني، بهرام صادقي و مصطفي رحيمي بود.

کتابفروشي طهوري از مهم‌ترين مکان‌هاي حضور بزرگان ادب بود، مجتبي مينوي، ايرج افشار، استاد ناتل خانلري و بسياري ديگر به اين مکان آمد و شد داشتند. طهوري گرم رو، مهربان و با اهل قلم مداراگر و خوب بود. اگر چه چراغ کتابخانه «طهوري» به لطف احمد آقا طهوري فروزان است اما ديگر از بزرگان پاتوق نشين کسي نمانده که به آن جا سرکشي کند.

کتابفروشي «چشمه» هم درخيابان کريم خان البته تا قبل از توسعه‌ي آن و زماني که خود حسن کيائيان داير مدار امور بود، محل حضور هماره فريدون مشيري، مصطفي کمال پورتراب و خيلي از اهل ادب و انديشه بود.

سال‌هاست کامبيز درم‌بخش کاريکاتوريست بين‌المللي ايران هم باشنده‌ي کافه کتاب ثالث در همين راسته کريم‌خان است. اما نمي‌توان از کتابفروشان پاتوقي ياد کرد و از کتابفروشي «تاريخ» به مديريت زنده ياد بابک افشار حرفي به ميان نياورد. اين مکان که با ذوق ورزي مهيا شده بود در ساختماني مقابل سينما ديانا (سپيده) سال‌ها محل حضور بزرگاني چون محمدتقي دانش‌پژوه، مصطفي مقربي، ايرج افشار، کيکاوس جهانداري و دکتر جواد شيخ‌الاسلامي و رسول درياگشت بود.

امروزه با تغيير مديريت در کتابفروشي‌ها، تنگ حوصلگي فروشندگان، عدم شناخت اهل ادب از سوي کارکنان کتابفروشي‌ها و بالاخره تابلوي «توقف بي‌جا! مانع کسب است» ديگر کتابفروشي پاتوق نداريم شايد تنها استاد خليلي مستوفي است که در کتابفروشي کوچک خود در شاه‌آباد (جمهوري کنوني) هنوز چراغ پاتوق بدون کتابفروشي را روشن  نگه داشته، هنوز هم همه روزه در ساعات پيش از ظهر شاهد حضور چند پيرمرد فاضل در اين مکان هستيم که در حال گپ و گفت در اطراف نسخ خطي، تصحيح متون و چند و چون کتاب‌هاي جديدند.


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY