این خانه بی‌زوال است
بازديد : iconدسته: یادداشت ها

ماجراي به وجود آمده بر سر انتشار کتاب «زوال کلنل» اگر مسئله ي صدور مجوز براي اين کتاب را دشوارتر نکرده باشد، سهولت و اغماضي را نيز فراهم نکرده است. مسئولين اداره ي کتاب وزارت ارشاد بر اساس شرايطي که بر آن حاکم است و به استناد قوانيني که پيش رو دارند، کار خودشان را مي‌کنند و هر کتاب و مجموعه نوشتاري بايد که از صافي‌هاي تعريف شده‌اي عبور کند تا مجوز بگيرد و روانه ي بازار نشر شود و البته ترديدي هم نيست که به اعتبار برخي سليقه‌ها گاه صافي‌ها چنان فراخ روزن مي‌شوند که هر بايد و نبايدي به اعتبار همان قوانين و مقررات از آن در مي‌گذرد و گاه چنان تنگ روزن که تک واژه‌اي را هم به ظن ناروا بودن رخصت عبور نمي‌دهد و اين البته که ايراد است و جاي اعتراض دارد و تا به درستي روشن نشود که خط قرمزها کدام است و درصد قرمزي خطوط تا چه حد است!!

جدل‌ها خواهد بود و مسايل حل نخواهد شد مگر به قول قضاييون وحدت رويه‌اي به کار آيد و کار به کارشناسان داده شود که بدانند چه مي‌خوانند و چه گونه بايد بخوانند و … مصلحت‌ها را به درستي و در فراخناي امروز و آينده تشخيص دهند و تا آن زمان البته در برهمين پاشنه خواهد چرخيد که مي‌چرخد. خوب يا بد.

خيزابه‌هاي برآمده بر سر انتشار «زوال کلنل» اين واقعيت را به روشني نشان داد که نظام روزنامه‌نگاري ما اگر نه بيمار که سخت بي‌سامان است و به رغم عمر نزديک به دويست ساله اش، هنوز به تعريف درستي از خود و نقشي که بايد ايفا کند ندارد و دست کم در طول يکصد سال اخير، چندين و چندبار آنارشي حاکم بر نظام روزنامه‌نگاري لطمه‌هاي بسيار وارد کرده است بر مردم و اين سرزمين و گاه ديوارهاي بلند برکشيده است در مسير حرکت جامعه به سمت آرمان‌هاي جمعي.

مطبوعات دهن دريده

در تاريخ مطبوعات ايران فاصله ي بين سال‌هاي ۱۳۲۰ تا حدود ۱۳۳۲ که شر سايه ي ديکتاتوري رضاخاني از سر مردم کم شده بود، در غياب داغ و درفش و حبس ان قدر آزادي بود که مطبوعات بتوانند به رسالت ذاتي خود عمل کنند و با اطلاع‌رساني آزادانه و تحليل درست ازشرايط حاکم بر ايران و جهان جامعه را به سمت و سوي درک درست از آزادي و دموکراسي هدايت کنند و پايه‌هاي انديشه ي مردم سالاري را به تعقل و تدبير پي‌بريزند. اما آن چه در واقعيت اتفاق افتاد آنارشيسمي بود ناشي از «خودبيني» برخي روزنامه‌نگاراني که فرصت را فراخ يافته بودند براي منفعت طلبي و کم‌ترين منفعتي که برخي از آنان نجيبانه! طلب مي‌کردند لابد حقوق ملت بود و البته و قهرمان ملي شدن و هر يک عجول‌تر از ديگري براي ايستادن بر اين سکو اما چه گونه؟ گويا به درستي نمي‌دانستند و نتيجه اين شد که، عربده‌کشي و دشنام دادن و پرده دري‌هاي رسوا، به جاي حرف حساب و سخنان سنجيده و روشن گر صفحات روزنام‌ها را پر کرد و هياهو انديشه را به سايه راند و در اين بلبشو کساني هم بودند که دکان دو نبش گشودند به نام طرفداري از آزادي و آزادي خواهي و رسالت روزنامه‌نگاري، تا هم توبره را داشته باشند و هم آخور را و هم اينان بودند که هتاکي و تسويه حساب‌هاي شخصي و استفاده از ادبيات عوام فريبانه و هتک حرمت‌ها و غوغا سالاري بهانه‌اي شد تا پس از کودتاي آمريکايي سال ۳۲ دستگاه سلطنت مرمت شده، به ضربتي سنگين‌تر از ضربه‌هاي ديکتاتور بزرگ، ساز و کار روزنامه و روزنامه نگاري را درهم بکوبد و مدعي دفاع از حيثيت افراد در برابر هتک حرمت و فحاشي و توهين و افترا شود و اين که توهين و فحاشي به اين و آن روزنامه‌نگاري نيست! البته با قلع و قمع روزنامه‌هاي دوره‌ي آزادي نيم بند دستگاه حاکميت همان بساط را به نوعي ديگر در شبه نشرياتي که جيره خوار سفره ي وابستگان به دستگاه بودند به راه انداخت و اين بار طوفان عربده جويي و تهمت و دشنام از آن سو بر سر جماعت مغلوب برآمد و هرکس هياهوسازتر بود، لابد ‌شايسته‌تر براي روزنامه‌نگاري! و اين شد که يکي هم از «کوره پزخانه» سربرآورد در عالم مطبوعات و به پاداش عربده‌کشي‌هايش به نفع ذات اقدس همايوني در ۲۸ مرداد امتياز روزنامه گرفت و «فرمان» دار شد و ديگران هم هر کدام به گونه‌اي و شاهد حي و حاضر اين غوغا سالاري منحط، نسخه‌هاي موجود از برخي روزنامه‌هاي آن زمان در کتابخانه ملي است، البته اگرباشد! و متأسفانه روزنامه‌نگاري در اين جا بر چنين بنياني تعريف شد و دوام يافت به خبطي چنان عميق که حتي بسياري‌ از درس‌خوانده‌هاي دانشکده‌هاي روزنامه‌نگاري هم در نيافتند روزنامه‌نگاري به درستي چيست و روزنامه‌نگار کيست و چه وظيفه و نقشي دارد و فرق است ميان «روزنامه‌نگار» و «روزنامه‌درآر» که اولي استواري کارش بر تدبر و تعقل است و شناخت روز و روزگارش و مسلط برقلم و زباني که بتواند درست بگويد و بنويسد، بي که حرمتي بشکند يا هياهويي بسازد و موجي را بشوراند و گزک بدهد به کسي. روزنامه‌نگار واقعي مي‌داند که نقش او روشن گري است و افشاگري اگر مي‌کند به قصد روشن کردن ذهن جامعه است بي‌که بازيچه شود يا بازي بخورد و کم نبوده‌اند و نيستند چنين روزنامه‌نگاراني، که البته در آشفته بازار تاخت و تاز غوغاسالاران عرصه ي مطبوعات سر به دامن گرفته‌اند و کارشان را مي‌کنند، اگر بتوانند و بشود گروه روزنامه درآر و غوغا سالاران اما پيوسته در عرصه ي مطبوعات ايران حضوري چشمگير داشته‌اند و پر رنگ، چرا که قواعد مطرح شدن و مطرح بودن و مطرح کردن را خوب مي‌دانند و معمولاً هم هر کدام سر در آبشخور گروه و جناحي داشته‌اند و دستشان دراز به سفره‌هاي پرفتوتي بوده است که خرج ذوق آزمايي و هياهوگري آنان و روزنامه هايشان را پرداخته است و در هر فصلي از سياست! هرگاه که فرصتي به آن‌ها ارزاني شده تا به صحنه بيايند چنان به تاخت رفته‌اند که حريف در اولين فرصت به دست آمده اولويت قلع و قمع را سهم آنان کرده و چرا که نه! وقتي که روزنامه سخن گوي حزب و گروه و دسته و محفل مي‌شود و روزنامه‌نگار سخنگوي حامي اين يا آن ديگري و اعتنايش نه به مردم که برقاعده ي قدرت است و حتي در نوشتن از هنرو فرهنگ و ادبيات هم صف‌بندي دارد، ‌نخستين قرباني حتماً، ‌روزنامه‌نگاري است که جز در آزادي از قيد اين و آن نمي‌بالد و جز تکيه بر قواعد حاکم بر رسالت روزنامه‌نگاري که مهم‌ترين آن تعهد به مردم و روشن گري است متکي به هيچ ستوني نيست. روزنامه‌نگار مي‌داند که وظيفه‌اش حرکت دادن ذهن جمعي جامعه به سوي «انديشه» و درک عميق‌تر از همه آن چيزي است که زندگي فرد و جامعه‌اش را مي‌سازد و اين ممکن نيست مگر با شناخت کافي از شرايط فرهنگي، ‌اجتماعي، اقتصادي و سياسي يک جامعه و درک درست از هر رويداد و اين که بداند يک تيتر، يک خبر و يک گزارش چه نقش و پيامدي مي‌تواند داشته باشد و چه تأثيري در روند حرکت جامعه و همين آگاهي است که «روزنامه‌نگاري» و «روزنامه‌نگار» را جدا مي‌کند از هر کار ديگري که با نوشتن و نوشتار سر و کار دارد و با روزنامه درآر که با روزنامه تجارت مي‌کند و طبق اصل اساسي تجارت توليد مي‌کند براي مصرف.

در تاريخ روزنامه‌نگاري ما و عمر دويست ساله ي آن البته فراز و فرودهاي بسيار بوده و افت و خيزها بسيارتر، اما انگار در اين عمر دويست ساله، جز آن چه تکنولوژي به مطبوعات ما داده است از تايپ کامپيوتري به جاي حروف چيني دستي در پاي «گارسه» تا رنگ و لعاب ظاهري ارزاني شده به مطبوعات از سوي صنعت چاپ، و مهم‌تر از همه منابع سرشار «خوراک مطبوعاتي»! و صفحه پرکن که تحفه ي گسترش شبکه ي جهاني اطلاع‌رساني و اينترنت است، چندان چيزي به داشته‌هاي روزنامه‌نگاري اضافه نشده و هنوز  و همچنان جنجال‌آفريني و جريان سازي و هياهو و استفاده از هر عاملي که مورد پسند مردم باشد و جذاب براي افزايش تيراژ به هر قيمت درس اول و آخر و اصلي‌ترين آموزه ي روزنامه‌نگاري ماست و اگر روزگاري کريم‌پور شيرازي با دشنام‌هايش با محمد مسعود با تيترهاي آتشين و افشاگري‌هايي که تنها خاصيت‌اش خنک کردن دل مخاطب بود، براي خود «نام» و براي نشريه‌شان تيراژ مي‌ساختند، امروز هم نشريات بسياري از همان شيوه و شگرد براي برتر بودن و بيشتر فروختن بهره مي‌برند. گيرم يکي در صحنه ي سياست بازي مي‌کند، ‌يکي در عرصه ي فرهنگ و ديگري در عرصه ي هنر و البته بازباني اديبانه!

شکي نيست که يک هنر روزنامه‌نگار دست يافتن به مخاطب بيشتر است و «تيراژ» بالاتر و معقول‌ترين و سنگين‌ترين نشريات جهان هم بي‌نياز از اين هنر نيستند. اما مخاطب يافتن و تيراژ ساختن همانند راه رفتن بر لبه ي تيغ است يا بر پلي باريک و لغزنده که در يک سوي آن ژرفاي «زردنگاري» است و ژورناليسم بازاري و سوي ديگرش، عرصه ي پر تعب روزنامه‌نگاري و باور داشتن به رسالت اين حرفه. و حفظ ارزش‌ها و معيارهاي حاکم بر آن. در ژورناليسم زرد و زردنگاري مطبوعاتي انجام هر کاري و توسل به هر ترفندي براي جذب مخاطب و افزايش تيراژ مجاز و مباح است و البته که زردنگاران روزنامه‌نگار نيستند و عنوان” روزنامه‌‌درآر” بيشتر برازنده ي آنان است و مروري سطحي برنشريات زردي که طي سال‌هاي اخير و کمي دورتر با تيراژهاي بالا منتشر شدند به خوبي نشان مي‌دهد که گردانندگان اين نشريات حتي توانايي نوشتن چند جمله ي فارسي بدون غلط املايي و انشايي را نداشته‌اند چه رسد به تخصص در خبرنويسي يا گزارش‌نويسي و تنها هنر آن‌ها شناخت سليقه مخاطبان عام بوده است و پاسخ دادن به اين نياز و آسان‌ترين کار براي جذب چنين مخاطبي زدن تيترهاي جذاب و جنجالي و توجه برانگيز است. و گاه به شکلي چنان سخيف که حتي همان خواننده،عامي هم بعد از خريد نشريه و خواندن خبر مربوط به تيتري که روي جلد ديده است از توهيني که به شعور او شده و کلاهي که سرش رفته شاکي شده است اما گستره ي ز‌ردنگاري به نشرياتي از اين دست محدود نمي‌شود و گاه برخي از نشرياتي که ظاهراً و به اعتبار نام‌هايي که در شناسنامه دارند،‌از نشريات زرد متمايز دانسته مي‌شوند. به گونه‌اي ديگر که خود روشنفکرانه‌اش! مي‌نامند زرد نگاري مي‌کنند و با درج خبر‌هاي بي‌پايه و از قول «يک مقام آگاه» و «منبع موثق» و انتخاب تيترها و عکس‌هاي مخاطب خواه خود را مطرح مي‌سازند و در رده ي پرفروش‌ها قرار مي‌دهند و با چنين ترفندهايي است که گاه جرياني را به وجود مي‌آورند که معمولاً پيامد مطلوبي ندارد.

روزنامه‌نگاري غوغاسالارانه و به دور از آن چه که به قول فرنگي‌ها «پرستيژ» کار روزنامه نويسي است در موارد بسيار، در تاريخ ملت‌ها نقش مخرب و بازدارنده داشته است و بسياري از فرصت سوزي‌هايي که سبب شده مردم يک جامعه از حرکت رو به جلو باز بمانند و از آرمان‌هاي جمعي خود دور شوند به روشني ثمره ي کار روزنامه‌نگاران غوغاسالاري است که معمولاً هم در مقاطعي از زمان که در جريان تحول يک جامعه مي‌توان آن را مقطع تحول يا گذر ناميد، فرصت حضور و ظهوري مي‌يابند و با چنان شتاب حدت و شدتي، آن چه را که مطالبات عمومي ناميده مي‌شود مطرح و طلب مي‌کنند که کيلومترها از شرايط سياسي و اجتماعي آن مقطع زماني جلوتر مي‌افتند و طبيعي است که وقتي ميزان خواسته‌ها و چه گونگي آن فراتر از ظرفيت پذيرش شرايط حاکم باشد، مقاومت برانگيز خواهد شد و حاميان شرايط موجود و هراسناک از تغيير دگرگوني و برقراري نظمي ناشناخته و مبهم به مقابله برخواهند خاست. و ديديم در دوره ي موسوم به دوره ي اصلاحات، ‌عملکرد برخي از روزنامه‌ها و روزنامه‌نگاران چه گونه طومارها را در هم پيچيد و ديديم که همان غوغاسالاران، بعدها خود به تلويح و تصريح گفتند که نسنجيده تاخته‌اند. باري…

تاريخ دويست ساله روزنامه‌نگاري در ايران به رغم افت و خيزهاي بسيار و با وجود روزنامه‌نگاران اهل انديشه و کار بلد در دوره‌هاي مختلف و با وجود مدارس عالي و دانشکده‌هاي روزنامه‌نگاري که به تقريب از چهل سال پيش تا کنون بر آن بوده‌اند تا روزنامه‌نگاري بياموزانند، هنوز به نقطه‌اي که قدمتي دويست ساله آن را بايسته مي‌کند نرسيده است و هنوز بسياري از اهل و اصحاب مطبوعات، رسالت خود و حرفه ي روزنامه‌نگاري را به درستي نمي‌شناسند و برخي آن را شغلي مي‌دانند مثل هر شغل ديگر. مثل طبابت يا مانند نجاري و آهنگري. اما حقيقت روزنامه‌نگاري چيز ديگري است. روزنامه‌نگار چشم بيدار و دورنگر جامعه است و چنين چشمي بايد آن چه را که مي‌بيند بنويسد به حد مقدور،‌ نه آن چه را که مي‌خواهد ببيند.


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY