خود کشته ایم چراغ رابطه را افسوس
بازديد : iconدسته: یادداشت ها

به نام و یاد شاعر زنده یاد امیرحسین افراسیابی

هوشنگ اعلم، سردبیر ازما: امیرحسین افراسیابی هم رفت. رفت تا بماند و می ماند. افراسیابی شاعر بود و از همراهان محفل اصفهان. با هوشنگ گلشیری، ابوالحسن نجفی، یونس تراکمه، رضا فرخفال و …. دیگران.
پیش ترها به لطف یونس تراکمه شعرهایی از او در ازما چاپ شد با این دریغ که چرا اهل هنر و ادبیات در پیله تنهایی شان و بیشترکی اگر باشد. در محفلی از دوستان دل خوش می کنند به خواندن شعری یا نوشته ای و احیانا چاپ کتابی و همین!

هر محفلی جزیره ای شده است جدا از تک جزایر دیگر و بی خبر از حال هم. دهه چهل و پنجاه، روزگار شکوفایی هنر و ادبیات بود. شاعران و نویسندگان . هرجا و در هر شعری که بودند با هم ارتباط داشتند و مرکز ثقل تهران بود و نشریات ادبی که در تهران منتشر می شد و حلقه وصل اهل هنر و ادبیات به یکدیگر بود و فضای مجازی نبود که گولمان بزند با تصویر نزدیک بودن و با هم بودن. شاعران و نویسندگان شهرستان نشین اگر نه ماهی یک بار دست کم، سالی دو سه بار به تهران می آمدند. به دفتر مجلات فردوسی و رودکی، نگین و … سر می زدند. شعری و نوشته ای می دادند برای چاپ و این که شمار بیشتری از علاقه مندان به شعر و داستان کارهایشان را ببینند و نقد و نظری به میان آید و … تا وقتی کافه فیروز بانک نشده بود. جمع همه در آن‌جا جمع بود و بعدتر کافه نادری و حتی قهوه خانه گل محمد و بازار گپ و گفت و انتقال تجربه ها گرم و همه از حال هم باخبر.
حالا اما همه به خلوت تنهایی گریخته اند. هرکدام در گوشه ای از شهری و گهگاه در محفلی. پیش از کرونا هم همین بود. سال هاست که چراغ رابطه ها خاموش است و در چنین شرایطی چه انتظاری از هنر و ادبیات و حضور کارساز در فضای عشق و اندیشه. مگر گاهی با چاپ کتابی در دویست، سیصد نسخه و خبر انتشارش احتمالا در فضای مجازی و ناگهان خبری تلخ! شاعری رفت. نویسنده ای به خط آخر رسید و … این خیلی تلخ است اما تلخ تر از این خبرها رابطه میان اهل اندیشه و هنر و تبادل تجربه ها. به راستی از چه می نالیم و از کی؟ وقتی که خود کنار کشیده ایم از میدان و عرصه را واگذاشته ایم برای تجلی حماقت ها و خبر رفتن امیرحسین افراسیابی در جایی از فضای مجازی می آید و … همین.
افراسیابی شاعر بود. و باید که شعرهایش فراتر از عرصه محدود چند کتاب یا گهگاه در نشریه ای ادبی یا در گوشه ای از فضای مجازی و در هجمه حرف های تکراری و صد من یک غاز و یا دست بالا در محفلی از دوستان نزدیک خوانده می شد و آن وقت نسل جوان در پرتو حضور او و دیگرانی چون او می بالیدند و قد می کشیدند اما… خلوت گزینی و خاموش شدن چراغ رابطه ها این اقبال را از آن ها گرفت.
چرا؟ از که باید نالید؟ وقتی که خود حضور در عرصه را وانهاده ایم و چنان در خلوت و تاریکی مانده ایم که حتی اهل هنر و ادبیات هم به درستی از حال هم با خبر نیستند و حتی نمی دانند در تهران یا در شهرهای دیگر چند نشریه ادبی منتشر می شود و چگونه.
افراسیابی رفت اما نامش ماندگار است و آثارش هم اما ای کاش فرصتی می ساخت برای ارتباط بیشتر با نسل جوانی که پس از او باید سکاندار کشتی رها شده ادبیات باشند. و فرصتی فراخ تر می ساخت و می ساختیم برای دانستن احوال هم و انتقال تجربه ها. فرصتی فراخ تر از دایره محفل های گهگاهی و اوراق چند کتاب.
افراسیابی رفت اما یادش گرامی است و بی شک نامش مانا . اما کاش اهل شعر و ادب یکدیگر را بیشتر دریابند.


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY