داستان چاپ نخستین کتاب فارسی
بازديد : iconدسته: گفت و گو

چه ضرورتي شما را وادار کرد دست به نوشتن اين کتاب که درواقع يک اثر مرجع به شمار ميآيد بزنيد؟

من از دهه‌ي شصت دغدغه‌ام اين بود که کتاب چاپي در ايران چه‌طور به وجود آمد و اولين کتاب فارسي چه‌گونه چاپ شد.

به‌هر‌حال شروع کردم به جمع‌آوري يک سري يادداشت‌ها و مدارک درباره‌ي تاريخ چاپ در ايران، واقعيت اين است که آن زمان منابع بسيار محدود بود و فقط تعدادي مقاله در اين مورد وجود داشت. از جمله يک مقاله‌ي مفصل از مرحوم افشار به نام «سير کتاب در ايران» و تک و توک مقالاتي از سعيد نفيسي و از آقاي غروي و مرحوم محيط طباطبايي… که درمجلات ادواري آن زمان مثل راهنماي کتاب يا هنر و مردم چاپ شده‌بود. حتي نمي‌دانستم که سير چاپ‌سنگي چه‌طور بوده و برايم جذاب بود که بيشتر درباره‌اش بدانم. کم‌کم شروع‌کردم به جمع‌آوري يادداشت و فيش در اين مورد که آهسته‌آهسته تبديل شد به يک منبع قابل‌توجه از اطلاعات پراکنده.

 در کتاب شما دربارهي ناشران هم اطلاعات مفصلي هست .

در مسير اين گردآوري‌ها کم‌کم ديدم که درباره‌ي ناشران اطلاعات قابل توجهي وجود ندارد. به همين دليل بايد در مورد ناشران و کتابفروشي‌ها به طريق ميداني وارد عمل مي‌شدم و اطلاعات گردآوري مي‌کردم. تا اين‌جا هم قصدي براي چاپ‌کردن اين يادداشت‌ها نداشتم. تا اين که چند سال پيش وقتي آقاي کياييان رئيس اتحاديه‌ي ناشران بودند گفتند شنيده‌ام چنين کاري مي‌کني و خواستند که کار را براي چاپ به اتحاديه بدهم، من هم پذيرفتم و قراردادي هم بستيم و بعد شروع کردم به طور جدي يادداشت‌ها را تدوين کردم. در اين مرحله متوجه شدم که حجم کار خيلي بيشتر از آن چيزي است که تصورش را مي‌کردم. دوره‌ي اول کتاب هم از آغاز چاپ کتاب فارسي است، در هر جاي دنيا تا سال ۵۷٫

 آيا قرار است در چاپ بعدي مواردي به کتاب اضافه شود ؟

اطلاعات تکميلي بعدي که به آن‌ها دست پيدا کردم چند دسته بود؛ مقداري در مورد کتاب‌فروشي‌ها بود، بخشي در مورد چاپ کتاب‌هاي‌فارسي در خارج از ايران است و بخشي هم در مورد افرادي که در چاپ و نشر کتاب نقش داشته‌اند. خود اين اطلاعات حجمي برابر با يک کتاب مفصل پيدا کرده‌است. به نظرم رسيد اين را تبديل به يک تکمله کنم يا يک اديت جديد از کتاب دوباره ارائه‌ بدهيم. اما مشکل اصلي بر سر زمان است چون من دوره‌ي دوم اين کتاب را که از سال ۱۳۵۷ تا امروز را دربرمي‌گيرد آغاز کرده‌ام که بسيار هم وسيع‌تر است.

 چرا؟ از نظر تعداد ناشران؟

هم تعداد ناشران و هم خيلي مسايل ديگر جريان چاپ کتاب تا سال ۵۷ يک حرکت بطئي و خيلي کند بوده يعني تعداد کتاب‌هايي که ما از زمان ورود چاپ به ايران تا سال ۵۷ داريم به زحمت به تعداد کتاب‌هاي چاپ شده طي يک سال فعلي مي‌رسد. تعداد ناشران بيشتر شده، حوزه‌هاي بيشتري به عرصه‌هاي کاري ناشران اضافه شده مثل مقوله‌ي کتاب‌هاي کمک درسي و آموزشي و دانشگاهي…

 آيا کتابهاي کمک درسي را ميتوان بهعنوان کتاب فارسي در اين مقوله جا داد؟

وقتي تاريخ چاپ مي‌نويسي خيلي نمي‌شود به لحاظ موضوعي کتاب‌ها را جدا کرد به‌هر‌حال اين‌ها به زبان فارسي و براي مخاطب فارسي زبان نوشته شده و در ايران چاپ مي‌شوند.

  اين بخش را چهکسي منتشرميکند؟

خانه‌ي کتاب اصرار دارد که اين کار راچاپ‌کند ولي من نمي‌دانم اين کار کِي تمام‌مي‌شود بنابراين هنوز قراردادي نبسته‌ام هم‌زمان در تکميل بخش‌اول هم کوشش مي‌کنم. علاوه بر اين شاخه‌هاي فرعي ديگري هم به ذهنم رسيده که در حال کار کردن در مورد آن‌ها هم هستم. مثلاً طراحي و طراحان جلد کتاب در ايران که موضوع قابل توجهي است و يادداشت‌هاي مفصلي هم برايش فراهم شده، تاريخ کتاب‌هاي درسي در ايران، همچنين تاريخ چاپ سنگي و ارزش‌هاي هنري چاپ سنگي يک بخش بسيار مهم است که مقدار زيادي مطلب در مورد آن جمع‌آوري شده است. خاطرات ناشران بعد از انقلاب هم حجم بسيار بالايي را به خودش اختصاص مي‌دهد. درواقع اگر بتوانم همه‌ي اين‌ها را جمع‌وجور کنم. مي‌توان در پايان اميد داشت که يک دانشنامه‌ي چاپ و نشر جمع‌و جور داشته باشيم.

 در مورد بخش دوم و مقطع زماني که از آن صحبت مي‌کنيم هنوز خيلي ها زنده هستند و مدارک موجود است و مي‌توان با تحقيق کتابخانه‌اي و ميداني به سراغ ماجرا رفت.

خود من طرح ديگري را در دست انجام دارم به نام «تاريخ شفاهي چاپ و نشر» همين الان که با هم صحبت مي‌کنيم، ده يا دوازده نفر آن‌ها از دنيا رفته‌اند و من مدام نگرانم که زودتر بتوانم اطلاعات افرادي را که خوشبختانه هستند و مي‌توان با آن‌ها مصاحبه کرد را بگيرم.

منظورم نشست‌هاي متوالي چند ساعته در قالب مصاحبه با ناشر و انتشار آن‌ها در جزوه‌هاي حدود ۸۰ تا صد صفحه‌اي با ذکر جزئيات است. و در حال حاضر با آقاي قدياني صحبت کرده‌ام. خوشبختانه آقاي جعفري خاطراتشان را در مورد انتشارات اميرکبير در دو جلد مفصل منتشر کردند. مثلاً آقاي مشفق صاحب انتشارات صفي‌عليشاه از ناشران بسيار مؤثر در روند نشر معاصر ما بوده‌اند و سابقه‌ي نشر ايشان بيش از هفتاد سال است و اطلاعات بسياري در مورد ناشران قديم، نويسنده‌هايي که با ايشان کار مي‌کرده‌اند، پاتوق‌هاي قديم و خيلي چيزهاي ديگر که بايد در اين گفت‌وگوهاي مفصل از زبان ناشراني مثل ايشان شنيد.

مثلاً يکي از نهادهايي که خيلي علاقه‌مندم درباره‌ي آن گفت‌وگو کنم، مرکز نشر دانشگاهي است که آقاي پورجوادي درباره‌ي اين تشکيلاتي که الان ديگر مدت‌هاست به آن شکل اوليه وجود ندارد و اين‌که چه‌طور اين مرکز ساخته شد، چه طور بنياد ويرايش علمي در ايران توسط اين مرکز گذاشته شد، صحبت کنم.

 ماجراي پروژهي «مشاهير چاپ و نشر ايران» چيست؟

درواقع اين نام طرحي است که خانه‌ي کتاب دارد و چندين نفر با آن همکاري دارند و من هم با اين پروژه کار مي‌کنم. شصت و چند نفر انتخاب شده‌اند که در مورد هر کدام از اين‌ها يک زندگي‌نامه‌ي مفصل نوشته مي‌شود و به صورت يک کتاب کوچک يا جزوه منتشر مي‌شود. دو تا از اين کتاب‌ها را من کار کردم آقاي مجيد ارواني مدير نشر شمس تبريز و آقاي حسين برياني شبستري را که ناشر کتاب‌هاي سريالي در دوره‌ي رضا شاه و آدم بسيار شگفت‌انگيزي بوده نه تاريخ تولد اومشخص است، نه تاريخ فوتش و نه هيچ عکسي از او هست. يعني هر چه جستجو کرديم هيج از او نيافتيم. اما اين آدم آن قدر تأثيرگذار بوده که همايون صنعتي‌زاده در خاطراتش درباره‌ي او مي‌گويد که هرچه پول در طول هفته از شاگردي نزد کتابفروشي تهران درمي‌آوردم آخر هفته مي‌بردم نزد او و خرج مي‌کردم و از او کتاب مي‌خريدم و حتي مي‌گويد آن‌چه که به نام سازمان کتاب‌هاي جيبي در ايران درست شد بخشي را از مدير پنگوئن تأثير گرفتم و بخش عمده ترش را از حسين برياني شبستري. حتي پرويز دوايي خاطرات مفصلي در مورد اين فرد دارد. آقاي ابوالحسن نجفي در خاطراتش مي‌گويد؛ يکي از کتاب‌هاي او در اصفهان به دستم رسيد و آن را خواندم و آن‌قدر شوق داشتم که وقتي مادرم مريض شد آمديم تهران اولين کارم اين بود که کتابفروشي برياني را پيدا کنم. يعني اين قدر اين آدم در زمان خودش مؤثر بود. ولي هيچ نشاني از او نيست و اين يعني ما هيچ چيز را نگه نداشته‌ايم و متأسفانه اين فقط مختص آقاي شبستري نيست در مورد بسياري مسايل متأسفانه آرشيو نداريم.

 رفتن ما به سمت زندگي آنلاين هم خطر جدي است براي نشر، اين کم توجهي به آرشيو کردن داشتههايمان چون اطمينان به اين که همه چيز در کامپيوترها ضبط ميشود و تکيه بر اينترنت ما را از حفظ آرشيوهاي ماندگار غافل ميکند. چون بههرحال هر روز فناوري جديدي اختراع ميشود که دسترسي ما به اطلاعات قبلي را سختتر ميکند؟

همين طور است که مي‌فرماييد. يکي از مشکلات تاريخي و بزرگ ما که بدتر هم شده اين است که ما تاريخ‌نگاري و روزنوشت نداريم. آقاي محمد زهرايي فردي بود مبتکر در زمينه‌ي مهندسي‌کتاب در ايران من بارها با ايشان نشستم که او را تشويق به گفتن خاطرات و دانسته‌هايش کنم اما تن نداد به اين کار و بالاخره هم از دنيا رفت و همه‌ي آن‌چه که باعث شده بود آن تغييرات را در ساختار کتاب بدهد و کل کارهايي که کرده بود با خودش از دست رفت و ديگر وجود ندارد. محسن باقرزاده خاطرات بسياري داشت و سرانجام هم از دنيا رفت. و همه فکر مي‌کنند شايد وقتي ديگر… که به‌هر‌حال اين وقت گاهي هيچ وقت نمي‌رسد.

 و خيلي از لغات کم‌‌ کاربرد حرفهيچاپ را ميشود در اين نمايه ديد؟

يکي از کاربردهاي نمايه همين است مثلاْ تسمه‌کش و ورق‌گذار و … فراوان هست يا مسئله‌ي بساطي کتاب در تاريخ چاپ و نشر ايران يک مقوله‌ي جدي است و بسياري از مواردي که مثل همين شغل بساطي کتاب در نمايه آمده سرفصل يک تحقيق جدي مي‌تواند باشد. مثلاً اين بساطي‌ها زماني در پي اين برمي‌آيند که براي خودشان يک تشکل صنفي درست کنند، چون اتحاديه اين‌ها را قبول نداشته و مي‌گفته جا و مکان ندارند. بعد اين‌ها اتحاديه‌اي درست مي‌کنند و مرحوم گوهرخاي بنيانگذار انتشارات سپهر را که آدمي بسيار جدي و مبارز بوده رئيس اتحاديه‌ي آن‌ها مي‌شود. ما حتي کتابفروشي بساطي داشتيم به نام آقاي نبي کاوه که ده‌ها کتاب از جمله «تاريخ جامع اديان» به قلم هاشم رضي در شش جلد گالينگور چاپ کرد يعني تصور اين که کسي در کنار خيابان کار کند و بتواند ناشر چنين کتاب‌هايي باشد بسيار جالب است.

 اصلاً اين بساطيها از کي به وجود آمدند؟

مبناي به جود آمدن اين بساطي‌ها لاتاري حسن معرفت بود. حسن معرفت کتاب‌هايي که چاپ مي‌کرد، گاهي مثل امروز که بازار کتاب راکد است فروش نمي‌رفت. به اين فکر افتاد که کتاب‌ها را به صورت شانسي و لاتاري بفروشد و کارش گرفت و انبارش خالي شد. اما در همان زمان هم عده‌اي فکر کردند مي‌شود اين کتاب‌هايي را که از طريق لاتاري و ارزان مي‌خرند بساط کنند و گران‌تر بفروشند و اين شد که بساطي‌ها شکل گرفتند.

 کتاب کيلويي فروختن را هم که آقاي کاشي چي راه مياندازد…

بله بعد از معرفت آقاي کاشي‌چي تصميم مي‌گيرد فکري به حال خالي کردن انبارش بکند حتي به سراغ معرفت مي‌رود و با او دعوايش هم مي‌شود و به او مي‌گويد اين کار تو قمار است و اخلاقي نيست و معرفت مي‌گويد تو اگر مي‌تواني يک کار ديگر بکن…

خودش مي‌گفت يک روز متوجه مغازه‌فروش نوشابه‌هاي الکلي روبه‌روي مغازه‌ام شدم و اين‌که هميشه شلوغ بود، بعد پوستري چاپ کردم، (خيلي دنبال اين پوستر گشتم و متأسفانه پيدا نکردم) که يک بطري نوشابه‌هاي الکلي در يک کفه‌ي ترازو بود و چند کتاب در کفه‌ي ديگر ترازو و زير آن نوشتم يک کيلو کتاب ارزان‌تر از يک بطري … .

و اين پوستر را در سراسر تهران نصب کردم و خلاصه اين کار او هم مي‌گيرد. ماجراي کتاب فروختن کيلويي هم از اين‌جا شکل مي‌گيرد. مثلاً اولين مرکز پخش کتاب را مرحوم کاشي چي و يک عده‌ي ديگر در سال ۱۳۳۷ درست مي‌کنند و هميشه تصور بر اين است که پخش کتاب از بعد از انقلاب شکل گرفته واقعيت اين است که گسترش آن بعد از انقلاب بود، اما آغاز روند سيستم پخش کتاب از همان سال ۱۳۳۷ است. بعد يک از شرکا تصميم مي‌گيرد انبار اين مؤسسه پخش را آتش بزند که از بيمه پول بگيرند و کاشي‌چي متوجه مي‌شود و شراکتش را برهم مي‌زند و … خيلي از اين مسايل در تاريخ نشر ايران هست که بسيار هم خواندني است.

در سري اول شما بيشتر به سراغ عناوين کتاب‌ها رفته‌ايد آيا در سري دوم با توجه به حجم کتاب‌هاي چاپ شده قرار است رويکرد همين طور باشد؟

مسلماً نه، در سري اول سعي کردم رد و نشاني از کتاب‌ها بدهم به خصوص کتاب‌هايي که در خارج چاپ شده بودند مثلاً هند، عراق و … اما در دوران بعد از انقلاب امکان‌پذير نيست بلکه فقط اطلاعات ارگان‌ها، نهادها، ناشران و … را جمع‌آوري مي‌کنم و البته يک بخش مهم که تقريباً کارش تمام شده و آن هم فهرست کتاب‌هاي فارسي چاپ شده در خارج از کشور است. چون در دوران بعد از انقلاب مؤسسات نشر بسياري در کشورهاي مختلف درست شد که کتاب‌هاي مهم و زيادي چاپ کردند. اين بخش قبلاً براي يک ناشر فرانسوي تهيه شده بود که آن‌ها هم در خارج چاپش کردند. همان فهرست را گسترش دادم. شروع قسمت دوم از مهر ۱۳۵۶ و شب‌هاي گوته و ماجراي مفصل اين شب‌هاست و دربرگيرنده‌ي ماجراي کتاب‌هاي جلد سفيد و تيراژهاي رويايي که آن زمان به وجود آمد و ولع کتاب‌خواني در آن زمان .

 خودتان ناراحت نشديد از اينکه اطلاعرساني در مورد اينکتاب و پخش آن بسيار ضعيف بود؟

نه چندان. چون کتاب بعد از انتشار از نويسنده جدا مي‌شود. دغدغه‌ي اصلي من اين بود که بعد از سال‌ها که نزد اتحاديه مانده‌بود چاپ بشود. و مهم بود اين اطلاعات جايي حفظ‌بشود. با چاپ اين پنج جلد بار بزرگي از دوش من برداشته ‌شد و سراغ ساير کارهايم رفتم.


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY