صد نکته‌ی ناخوانده در«نامه‌های خاموشان»
بازديد : iconدسته: ادبیات

وقتي «نامه‌هاي خاموشان» (نامه‌هاي ناموران فرهنگي به ايرج افشار) را به دست گرفتم تا بخوانم، تصور نمي‌کردم نامه‌ها اين‌قدر خواندني باشد، هر چند هر جا نام و ردي از زنده‌ياد ايرج افشار باشد، حتما مطالب خواندني در ميان است که اگر قدري اهل کتاب باشيد، دلتان نمي‌آيد بي‌تفاوت از کنار اسامي چون مهدي آذر‌يزدي، احمد آرام، مهدي اخوان‌ثالث، عباس اقبال آشتياني، صمد بهرنگي، سيدجلال‌الدين آشتياني و سيد ابوالقاسم انجوي شيرازي و … بگذريد، تازه اين تنها نام چند تن از افراد نامور حوزه فرهنگ است که با افشار مکاتبه کردند، وقتي به فهرست نامه‌نگاران دقيق مي‌شويد، با خود فکر مي‌کنيد علي اميني، مهدي بازرگان، محمد مصدق با سردبير مجله‌ي آينده چه سر و سري داشتند که دست به قلم بردند! اما خيلي نياز به فکر نيست حتي اين اهالي سياست هم با ايرج افشار از کتاب سخن گفته‌اند. باري به خود نامه‌ها که مي‌رسيد محال است که به اين عبارت بر نخوريد «ايرج! چرا جواب کاغذ قبلي را ندادي؟! يا بسيار عذرخواهم که به موقع نتوانستم جواب کاغذ قبلي را برايتان بفرستم.»

همچنين در ميان نامه‌هاي اهالي فرهنگ و سياست به فرزند زنده‌ياد محمود افشار يزدي صحبت‌هاي جالبي است از اوقاتي که اهل فرهنگ به هر دليل در غربت گذراندند، کتاب‌هاي ايراني که در کتابخانه‌هاي خارجي چون هاروارد و آکسفورد هواخواهان زيادي دارد، حرف از تبديل تومان به دلار است و قيمت کتاب در روزگاراني که تورم گلوي زندگي را بي‌رحمانه نفشرده بود!

کتابهايي که آدم ميکُشند!

کتاب «نامه‌هاي خاموشان»(نامه‌هاي ناموران فرهنگي به ايرج افشار) حکايت‌نامه‌ي بيش از شصت نفر از ناموران حوزه‌ي فرهنگ با ايرج افشار است. که از کتاب، مجله، ايران و نوشتن سخن گفتند، نامه‌هايي که وقتي شروع با خواندنشان مي‌کنيد درد دل اهل فرهنگ باعث مي‌شود که گاه محزون شويد و خيلي کم لبخند به لبتان بيايد. گاه سخن از اخطار است براي نپرداختن آبونمان مجله و گاه خشم و دلخوري از گزارشي که نامي يا کتابي در آن از قلم افتاده بود. يکي از نامه‌هاي جذاب اين مجموعه، درد دل مهدي آذريزدي، نويسنده‌ي کودک و نوجوان بود، او در نامه‌اي به تاريخ ۲۸/۷/۶۴ مي‌نويسد: «در واقع سه دستگاه رسمي عريض و طويل دست به يکي کرده‌اند که مرا بچزانند و حتي جواب نامه‌هايم را نمي‌دهند. از طرف ديگر کتاب‌ها را مجاني پخش کرده‌اند. در بازار نفروخته‌اند و شخصي از باسمنج تبريز به من نوشته که کتاب‌ها را به بعضي مي‌دهند و به بعضي نمي‌دهند و مي‌گويند اول ثبت‌نام کنيد براي نمي‌دانم رفتن به کجا… و قلب آدم فشرده مي‌شود. يعني من کتاب‌ها را براي خواندن و فهميدن زندگي نوشته‌ام ولي حالا دارم با آن آدم مي‌کشم و اميرکبير وابسته به سازمان تبليغات اسلامي است و من وابسته به گرسنگي و دارم با صدقه‌‌ي ديگران زندگي مي‌کنم. و اين سرگذشت قصه‌هاي خوب براي بچه‌هاي خوب است و ما بارگه داديم تا به قصر ستمکاران چه رسد.» ص۷۷

خواندن اين جملات مايه‌ي تاسف است، آذريزدي که در اواخر عمر روزگار را به سختي گذراند از مصادره‌ي انتشارات اميرکبير بسيار آسيب ديد و اين درد در کلمات و جملاتش به خوبي نمايان است.

وقتي نامه‌هاي متعدد آذريزدي به افشار را ورق مي‌زنيد، از محتواي اين نامه‌هاي به بخشي از زندگي کمتر شناخته شده او پي مي‌بريد، او مدتي در چند انتشارات مهم کار کرده و با بيان برخي نکات گاه به طنز و گاه به کنايه به اين بخش از فعاليت‌هاي خود اشاره مي‌کند، فعاليتي که توأم با آشنايي و همکاري با افراد صاحب نام حوزه‌ي فرهنگ است که از جمله در موضوع کتابشناسي فريدون توللي شاعر شيرازي به آن اشاره مي‌کند: «در شماره‌ي مخصوصي که براي توللي چاپ شد در فهرست مقاله‌ها و کتاب‌هاي توللي (ص ۸۳۴ سال ۱۱ آينده) کتاب کوچک معجزه يا سفرنامه سپاهان از آثار توللي برشمرده شده در حالي که اين جزوه اصلا به توللي مربوط نيست. اين جزوه را آقاي محدعلي اسلامي ندوشن خودمان نوشت و من چاپ کردم، موقعي که در کتابخانه‌ي علمي بودم و بر سر آن هم با علمي دعوا کرديم که گفت: اين چيست؟ گفتم خودتان فرموديد. و خودشان نفرموده بودند و جز آقاي اسلامي و من و هيچ‌کس نمي‌دانست اين اثر مال اسلامي است. شايد مثلا آقاي بهروز افشار که صميمي‌ترين دوست اسلامي است مي‌دانستند…» ص۸۲

نکته‌ي فوق که آذريزدي به آن اشاره کرده مربوط به بخشي از تاريخ شفاهي نشر است و اصلاح غلطي که به قول او معلوم نيست چه طور سر از کتابشناسي توللي درآورده و اين-جاست که اهميت نامه‌هاي ناموران به افشار بيش از پيش آشکار مي‌شود.

دلمردگي صمد بهرنگي

يکي از افرادي که نامه‌ي کوتاهش به افشار جلب توجه مي‌کند، صمد بهرنگي است در اين نامه دو نکته نهفته است: «جناب آقاي ايرج افشار/ نامه‌تان رسيد، بي‌تعارف بگويم خوشحالم کرد. فعلاً سه جلد کتاب برايتان مي‌فرستم. اما فکر مي کنم آن‌طورها هم که شما نوشته‌ايد دلچسب نباشند.

۱٫  اولدوز و کلاغ‌ها – قصه‌اي است براي کودکان. بنابراين اگر به کتابخانه‌ي انجمن کتاب شعبه کودکان بدهيد بهتر است.

۲٫  متل‌ها و چيستان‌هاي آذربايجان

۳٫  کند وکاو در مسائل تربيتي ايران

از افسانه‌هاي آذربايجان تاکنون فقط يک جلد چاپ شده است  چاپ جلدهاي ديگرش به عللي به تعريق افتاد که البته بعد همه را برايتان مي‌فرستم. خطاب به حقير نوشته‌ايد که «قطعاً از مجلّه دل برکنده‌ايد. چرا، نمي‌دانم.» درست حدس زده‌ايد. منتها چرايش را هم مي‌دانيد. مگر نه؟ بگذريم. شايد شما که با تجربه‌تر و پخته تريد، حق داشته باشيد.» وقتي سطور نامه‌ي بهرنگي را مي‌خوانيد از خلال جملات کوتاهش متوجه مي‌شويد بهرنگي بي‌حال و حوصله است و چندان دل و دماغ ندارد! افشار ضمن اشاره به اين نکته او را به نوشتن مطلب براي مجله تشويق مي‌کند. ديگر اين‌که بهرنگي در عين دلخوري کتاب‌هايش را براي او مي‌فرستد تا در مجله معرفي کند و همچنان در حال نوشتن است.


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY