نگاه جامعه‌شناسانه به نمایش «ارور ۴۰۴»/ این یک «نمایش» نیست!
بازديد : iconدسته: اخبار

یک جامعه‌شناس به تحلیل نمایش «ارور ۴۰۴» به کارگردانی عباس جمالی که این روزها در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است، پرداخت.

به گزارش خبرنگار مهر، نمایش «ارور ۴۰۴» جدیدترین اثر عباس جمالی است که با حضور سپهر ابراهیمی، مهدی اسدی، منصور انوری، حسین برومند، هانیه بهرامی، عباس جمالی، نیکو حاجی محمدی، فاطمه حری، مهتاب حیدری، طاها رضوی، کوثر سعادت، علی سیدلو، شایان شهرابی، امیرحسین صارمیان، سامان عبدلی، مهرنوش علیزاده، الیاس قاضی، حورا کیان، بهداد مشایخی، کوثر میرزانژاد، وحید نظرپور، علیرضا نجفی، آرش نیازی و مهتا هاشمی در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است.

پوریا پرندوش دکترای جامعه شناسی سیاسی که به تماشای این نمایش نشست، طی یادداشتی به تحلیل «ارور ۴۰۴» از دیدگاه خود پرداخت.

در این یادداشت چنین آمده است:

از پله‌های ایرانشهر پایین می‌روی تا وارد سالن نمایش «ارور ۴۰۴» شوی. عده‌ای از بازیگران داخل دالان سیاه و تاریکی هستند که قرار است همه از آن عبور کنند تا در جایگاه تماشاچی مستقر شوند. به تو زل می‌زنند یا نه؟ نمی‌دانی. پرده نمایش تا داخل دالان‌های ورود تماشاگران انگار که جلو آمده باشد و ما وسط اجرای پیش از نمایش عده‌ای زیاد از بازیگرانی پریده‌ایم که به دنبال گرفتن نقش‌اند.

مستقر که می‌شویم چند بازیگر با لباس سیاه بین تماشاچی‌ها در داخل راهروهای کنار صندلی‌ها راه می‌روند … چیزی می‌گویند اما نمی‌دانی از چه و از که دارند حرف می‌زنند. مسأله اینجاست که امر دانستن اینجا خود به یک معما تبدیل شده است که قرار هم نیست حل شود. در کار عباس جمالی دانستن چیزی مبتنی بر تعصبات و پیش‌فرض‌های ذهنی رسوب کرده‌ای است که باید تخریب شود تا از نو ساخته شود یا اصلاً نشود یعنی که دانستن حاصل هژمونی فرم است، باید از نو ساخته شود.

ما هنوز نمی‌دانیم این بازیگران از چه حرف می‌زنند … بازیگری با لباس نارنجی وارد می‌شود هراس‌زده است… نمی‌دانیم از چه. همه می‌ترسند که از اجرای خود جا بمانند. اما مسأله اینجاست که سالن اجرا کجاست؟ بازیگر می‌گوید که اینجا خانه من است؛ پس سالن اجرا کجاست؟ کسی از پشت سر از او فیلم می‌گیرد به او می‌گوید که نباید برگردد. ما از زاویه‌ای دیگر در پرده بزرگی که در دکور کار لای توری‌ها گیر افتاده است نگاه می‌کنیم. از زاویه‌ای دیگر به یک صحنه واحد نگاه می‌کنیم. صحنه کجاست؟ همه چیز با دوربین‌ها ضبط می‌شود. به قول لاکان از چشمی که تو به جهان می‌نگری هزاران چشم به تو خیره شده است. چیزی دیگر به نادانسته هایمان اضافه می‌شود. مکان نمایش کجاست وقتی هر لحظه چشم سراسربینی از زاویه‌ای پنهان به تو خیره شده است؟ پرسشی که یکی از بازیگران با تلاش بسیار از فهم آن ناامید می‌شود یعنی اینجا کجاست؟

کار پر است از پرسوناژهای مختلف در یک صحنه سیاه مینیمال. اما صحنه کجاست؟ کار شروع شده است؟ به ما این‌طور گفته می‌شود که ما در مرحله پیش از اجرا هستیم. یک ترجیع بند حواس‌ها را دائم به خود مشغول می‌کند «این نسخه اصلی نیست». ما چیزی نمی‌دانیم که «این» چیست؟ و «نسخه اصلی پس کدام است»؟ آیا این نسخه اصلی دارد از چیزی ماهوی سخن می‌گوید از «بدلی» بودن ما؟ اما اگر فکر می‌کنید که تنها این صحنه، صحنه نیست و یا این نسخه، اصلی نیست به معنی پایان کار است اشتباه کرده‌اید. خیلی چیزهای دیگر هم هستند که اصلی نیستند پس چرا زمان واقعی باشد؟ زمانی که زمان نیست! نمایش «ارور ۴۰۴» ما را یاد اثر معروف رنه مگریت می‌اندازد جایی که زیر تصویر یک پیپ ماگریت مدعی می‌شود «این یک پیپ نیست». نگاره‌ای که یک پیپ را نشان می‌دهد اما ماگریت درست می‌گوید «این یک پیپ نیست؛ این «تصویری» است از یک پیپ». ما در اینجا تنها یک حق انتخاب داریم. به چشمان خود اعتماد کنیم یا آنچه که به ما گفته می‌شود؟

هیچ چیزی «سر جای خودش» نیست. از نوحه‌خوانی یکی از بازیگران و خواندن نماز جماعتی که جماعت نیست؛ و تلاش کارگردانی که پس از آنکه نمی‌تواند بازگشت حر را با بازگشت مسیح به دشت زرد از روایت متی آشتی دهد، بی‌اختیار دست به دویدن حول محور یک دایره می‌زند و از صحنه خارج می‌شود. حال از کارگردانی که دیگر نیست، و بازیگرانی که بازیگر نیستند و تصویری که تصویر نیست به «است» ها می‌رسیم. به «حاشیه‌ای» که «متن» شده است. زمانی آناکرونیستیکی (زمان پریشانه) که همه چیز دچار نابهنگامی است، کار تا به انتها به یک سینکرونیسم یا تعادل زمانی نمی‌رسد. هیچ ۲ میزانسنی با هم نمی‌خواند، همه چیز از بین رفته و چیزی نمانده که روایت شود حتی روایت بازگشت حر به سپاه عاشوراییان یا بازگشت مسیح به دشت زرد.

«ارور ۴۰۴»، قهرمانی ندارد، صحنه پر است از پرسوناژ. جایی که بدن‌های هراسان سخن می‌گویند. این هراس از «تهی بودن» سرچشمه گرفته است، ترسی که از ناشناخته‌ها وجود دارد چه اینکه همه چیز آشنایی زدایی شده است؛ هیچ چیز هارمونی ندارد و ملودی هم از پیش تخریب شده است. در این پوچی محض که زیست مدرن ما به آن دچار آمده و در این غیاب معنا فرقی نمی‌کند چه کسی چه چیزی می‌گوید چرا که همه شریک جرم پوچی مدرن‌اند جایی که تا دلت بخواهد تصویر و صدا هست اما معنا نیست.

در موسیقی فاصله‌ای داریم تحت عنوان «فاصله چهارم افزوده» یا به تعبیر دیگر «فاصله پنجم کاسته». «فاصله چهارم افزوده» یک فاصله نا آرام محسوب می‌شود و در موسیقی غربی تا قرون وسطی از به کار گرفتن این فاصله پرهیز می‌شده‌است، چنان‌که که آن را فاصله شیطان می‌نامیدند. این نا آرامی و هراس اما بیش از هر چیز یک دلیل خاص داشت: ترس از ناشناخته‌ها. از صدا و آوایی که برای گوش نا آشناست. این صدا نشئه حاصل از هارمونی‌ای را که با واریاسیون‌های مختلف به دست می‌آید تخریب می‌کند.

عباس جمالی در «ارور ۴۰۴» بیش از آنکه درصدد ساختن باشد درصدد زیر سوال بردن و تخریب کردن است. او نه تنها از قالب‌ها فرار می‌کند که تبری به دست گرفته و آنها را در هم می‌شکند. وقتی همه چیز زیر سوال می‌رود و «هرچیزی به بدل خود تبدیل شده است» آیا خود روایت در هم ریختگی و آنارشیسمی که قالب‌های مرسوم را پشت‌سر گذاشته است نمی‌تواند موضوعی باشد برای پرداختن؟ زمانی که در شکاف بین گسست‌ها زیست می‌کنیم، در پیوستن با نیهیلیسم مدرن اساساً آیا می‌توان دم از پیوستگی زد؟ به باور او اسم رمز وضع موجود ۲ کلمه بیش نیست «ارور ۴۰۴».


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY