هتاکی، ابزار خودنمایی بیاستعدادها
بازديد : iconدسته: گفت و گو

مصاحبه شونده: پوری، احمد؛ مصاحبه کننده: آزما؛

مرداد ۱۳۹۷ – شماره ۱۳۱ (۱ صفحه_۲۶)

هتاکی، ابزار خودنمایی بیاستعدادها

در سال‌هاي اخير شاهد رواج خشونت کلامي در رمان ها و داستان‌هاي کوتاه ايراني برخورد کرده‌ايد. سؤال اين‌جاست که ما در آثار ادبي برخي از روشنفکران دهه‌ي چهل مثل شاملو، ساعدي و … که از به کار بردن برخي کلمات در زندگي روزمره ابايي نداشتند، هيچ نشاني از اين الفاظ رکيک نمي‌بينيم. آن‌ها حرمت نوشتار را نگه‌مي‌داشتند. الان نه تنها بسياري از جوانان اهل فرهنگ و هنر با تقليد رفتاري از اين افراد سعي در شباهت پيدا ردن به اين‌ها دارند بلکه اين روال در آثار نوشتاري‌شان هم در حد افراط رواج يافته.

در سالهاي اخير شاهد رواج خشونت کلامي در رمان ها و داستانهاي کوتاه ايراني برخورد کرده ايد. سؤال اينجاست که ما در آثار ادبي برخي از روشنفکران دههي چهل مثل شاملو، ساعدي و … که از به کار بردن برخي کلمات در زندگي روزمره ابايي نداشتند، هيچ نشاني از اين الفاظ رکيک نميبينيم. آنها حرمت نوشتار را نگه ميداشتند. الان نه تنها بسياري از جوانان اهل فرهنگ و هنر با تقليد رفتاري از اين افراد سعي در شباهت پيدا کردن به اينها دارند بلکه اين روال در آثار نوشتاريشان هم در حد افراط رواج يافته.

من فکر ميکنم شما اول يک حکم دادي و من اول در مورد اين حکم صحبتي ميکنم و بعد ادامه ميدهيم. اينکه اصولا در ادبيات و نوشتار بايد از زبان مستهجن استفاده کرد يا نه؟ من معتقدم که اگر زمينهي داستان اقتضا کند، حتما. و نمونهي شاخص آن هم داستانهاي علويه خانم و توپ مرواري هدايت. که رکيکترين کلماتي که ممکن است به گوشتان بخورد را در آنها ميبينيد. يعني به واسطهي ساختار داستان اين ضروري است و طبعا پذيرفته ميشود. زماني هم هست که شما اين کلمات را به عنوان نمک و فلفل و بدون نياز بافت داستان، مثل استفاده از سکس در برخي داستانها – و فقط به قصد پرفروش کردن اثر – به کار ميبريد، که قطعا يک استفادهي نابه جاست و منظور شما هم همين است. که چرا تعدادش زياد شده. من صلاحيت بررسي اين را ندارم که اين پديده چهقدر به رفتار اجتماعي ما ربط دارد. چون به هر حال ادبيات بازتاب جامعه ايست که در آن خلق ميشود. اما به نظرم ميآيد اين نوعي واکنش است نسبت به خيلي پاستوريزه بودن در بيرون. مثل بچه هايي که از سوي خانواده تحت فشار هستند که خيلي مؤدب باشند. اينطور بچه ها به محض اينکه فرصتي پيدا ميکنند. و مثلا زماني که ميهمان در خانه هست و مطمئن هستند که تنبيه نميشوند بلافاصله کلماتي را که گفتهاند نگو، با صداي بلند ميگويند. الان هم کار نويسندگان ما همينطور است و اين البته جزو همان ضعفهايي است که در دنيا هم هست. وقتي شما ميخواهيد يک قانون اخلاقي نانوشته را در جامعه بشکنيد افراط ميکنيد.

اما الان همين رفتار، پرخاشگري و ناسزاگويي در جامعه هم بسيار رواج پيدا کرده. و درواقع به قول شما خيلي هم پاستوريزه نيستيم.

خير اين در لايهي مردمي و زيرين جامعه است. در رويه همه چيز مرتب است! وقتي کلمه اي که دلالت بر يکي از اعضاي بدن است را از ديکشنريها حذف ميکنند! اين افراطها ميشود نوعي واکنش به چنين شرايطي و البته نوعي قدرتنمايي که ببينيد من ميتوانم اينها را بنويسم. و به نظر من حتما اين شرايط مقطعي است. يعني اگر ادبيات تعادل خود را پيدا کند و سر جاي خودش بنشيند، اينها از بين ميرود. همين الان در ادبيات دنيا، نويسندهي اسکاتلندي هست که به فحشهايي که به کار ميبرد معروف است.

يا چارلز بوکوفسکي.

بله بوکوفسکي هم همينطور. بوکوفسکي البته ساختار کارش اينطور است. او از خودش تصوير شاعري را ارائه ميدهد که اين شاعر با تمام قيد و بندهاي ظاهرا اخلاقي دور و برش گسسته و ميانهاي ندارد. و البته در دوران پايان غمر خودش اين رفتارها را قبول ندارد. و ميگويد اينها مربوط به زمان خاصي بوده.

دوران اعتراض نسل بيت…

بله، دقيقا او جزو آخرينهاي نسل بيت بود. من نگران شرايط امروز و کاربرد افراطي اين نوع کلام نيستم و معتقدم اين فقط يک مُد مقطعي است که تحت شرايط اصرار به تر و تميز بودن همه چيز به وجود آمده. در ابتداي کلامت يک نکته گفتي حرمت ادبيات. چرا فکر ميکني کاربرد اين کلمات بي حرمتي به ادبيات است؟ اگر ضرورت بافت قصه اقتضا کند بايد اينطور نوشت و ضرورتا اين بيحرمتي نيست. اگر اين کلمات در Context خودش قرار بگيرد جواب ميدهد. از نظر زبانشناسي همهي واژهها ارزش يکسان دارند. و هيچ واژهاي از واژهي ديگر برتر نيست.

اما وقتي کاربرد بي دليل اين واژهها در يک نسل از نويسنده هاي ما به عادت تبديل ميشود، بايد در قالب يک پديده يا اتفاق دربارهاش حف زد.

من نميگويم حرمت ادبيات شکسته، بلکه ميگويم واژههايي نابهجا به کار رفته، چون همهي واژهها حرمت خودشان را در جاي خود دارند. اگر يک دانشجو سر کلاس به استادش بگويد: گير سه پيچ دادي ها استاد! اين ترکيب اصلا خوب نيست. اما اگر اين را به دوستش بگويد خيلي هم صميمانه است. مهم بافت کلمه است در شکل اول کاربرد نابهجاي لغت است (out of location) و اين بد است. اگر الان اين کلمات به حد افراطي به کار ميرود. يک نوع حالت اعتراضي، بچهگانه تحت يک مُد کودکانه است که خيلي زود هم زمانش تمام ميشود. کتاب «خروس» ابراهيم گلستان را خواندهايد، يا داستان «وقتي دريا طوفاني شد» چوبک را. که اگر اصلا غير از اين نوشته ميشد بد بود. در اينها چون آن کلمات رکيک سر جاي خودش است اصلا غيرعادي به نظر نميآيد. اما هر کاربرد نابهجايي به نظر ما غيرعادي است.

کاربرد غيرعادي که هر روز بيشتر ميشود.

من فکر ميکنم اين يک بخش از ماجراست. بخشهاي ديگر هم هست. اينها عموما از بياستعدادي است. من آب پاکي را روي دست همهي آنهايي که به اين جور موارد براي پرفروش شدن داستانشان پناه ميبرند، بريزم. اينها استعداد توليد يک اثر هنري را ندارند و به اجبار از عوامل ديگر سود ميبرند. مثل بچه اي که در يک ميهماني به دوستش که سر و و زبان دارتر است بيشتر توجه ميشود و کسي او را نميبيند. بايد منتظر باشيم هر لحظه يک کار غيرعادي براي جلب توجه از او سر بزند اين قبيل نويسنده ها هم همينطورند. اما آنچه در آخر پيروز است. هنر است. زمانه بيرحمانه به دنبال همهي ماست با غربالي که سوراخهاي درشتي دارد و فقط آنها که خيلي شايسته اند در اين غربال ميمانند. هرقدر هنر دانهريزتر باشد زودتر از سوراخهاي بسيار اين غربال رد ميشود. و هرقدر دانه درشتتر ماندگارتر و هر قدر هم اين مسير تاريخ را پيش ميرويم دانه هاي اين غربال گشادتر ميشود و هنر بايد دانه درشتتر از قبل باشد تا بماند. کما اينکه افرادي مثل مولانا و حافظ و نظامي و … بعد از قرنها که هيچطوري از اين غربال رد نشده اند و ماندگارند، چون دانه درشتند.


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY