چرا آنجا بودم! گوشه هاي تاريک زندگي يک شاهزاده

چرا آنجا بودم!

گوشه هاي تاريک زندگي يک شاهزاده

پژمان سلطانی              ونداد سلطانی

(شماره ۱۷۳ آزما)

 

«يدکي»، « ذخيره». همين اسم، بيانگر بسياري از مفاهيم نهفته در کتاب است. بيانگر جايگاهي است که پرنس «هري» از بودن در ميان خانوادهي کوچک خود- پدر، مادر و برادر- و خانوادهي بزرگ سلطنتي (رويال فاميلي) احساس کرده و ميکند. او طي چند سال اخير دو بار در کانون انتقاد و توجه قرار گرفته؛ بار نخست، زمان انتخاب همسرش «مگان مارکل» و بار دوم زماني که عطاي خانواده سلطنتي را به لقايش بخشيد و خود را از تعلق داشتن به يک خانواده خاص رها کرد و «مانند همه بودن» را انتخاب کرد. اکنون در آستانهي سال جديد ميلادي (۲۰۲۳) بار ديگر خودش را در کانون توجه و انتقاد قرار داده و اين بار با انتشار کتابش. اگرچه کتاب پردهبرداري دقيق از احوالات خانواده سلطنتي بريتانيا نيست؛ اما بيانگر احوالات شخصي هري در رابطه با خانواده است. کتاب پرنس هري، ويژگيهاي بيشماري دارد؛ به همين دليل گشتي زديم و نگاه کرديم به آنچه دربارهي کتاب گفته شده يا پرنس هري دربارهي کتابش گفته است. بيترديد اين کتاب، برگ مهمي از تاريخي است که در آن نفس کشيده و قدم ميزنيم؛ حتي با چند دريا فاصله جغرافيايي از مکان وقوع اين اتفاقات.

 

«نمي‌دانستند براي چه آن‌جا هستم» هري با گفتن اين جمله ادامه مي‌دهد: «زماني که در آوريل ۲۰۲۱ ميلادي همراه همسرم مگان براي خاکسپاري پدربزرگم به بريتانيا سفر کردم، پدر و برادرم اصلا نمي‌دانستند ما براي چه آن‌جا هستيم. درواقع براي آن‌ها اين پرسش ايجاد شده بود که چرا ما به اين مراسم رفته‌ايم؟! همان‌جا بود که تصميم گرفتم کتابم را بنويسم تا به پدرم، به ويلي*، به دنيا بگويم که چرا آمده‌ام.»

کتاب پرنس هري با عنوان «يدکي» يا «ذخيره»، اگرچه در ژانر بيوگرافي کامل قرار نمي‌گيرد؛ اما توضيحي است درباره‌ي پرسش‌ها، روابط و آن‌چه ذهن هري را در همه‌ي اين سال‌ها به خود مشغول کرده است. انتشار زودهنگام چند برگ از اين کتاب در اسپانيا، پيش از رونمايي اصلي کتاب، گفتگوها، واکنش‌ها و رکورد فروش کتاب، باعث شد تا نزديک به دو ماه پس از انتشار کتاب، کماکان در کانون توجه باشد. او در اين کتاب روي يازده بزنگاه زندگي‌اش، نورافکن مي‌اندازد تا  شايد ذهن خودش و دنيا را روشن کند؛ از ماجراي مرگ مادرش دايانا تا ماجراي دعواي او با بردارش ويليام.

حتي مرا در آغوش نگرفت

دايانا، همسر پرنس چارلز و مادر پرنس هري در تصادف رانندگي در شهر پاريس جان مي‌سپارد. پرنس هري درباره‌ي فردا پس از اين حادثه و برخورد پدرش با او مي‌گويد:« او روي لبه تخت نشست. دستش را روي زانوي من گذاشت. پسر عزيزم؛ ماماني تصادف کرده. آن‌ها تلاش کردند پسر عزيزم. من مي‌ترسم که مادر موفق نشده باشد.»

هري ادامه مي‌هد: «هيچ يک از آن‌چه به او گفتم در حافظه ي من باقي نمانده. اما با وضوح شگفت‌انگيزي يادم هست که گريه نکردم. پدر مرا بغل نکرد. او در نشان دادن احساساتش در شرايط عادي هم موفق نبود و من چه‌طور مي‌توانستم انتظار داشته باشم که در اين شرايط، احساسات خاصي از او ببينم! اما يک بار ديگر دستش را روي زانوي من گذاشت و گفت همه چيز درست مي‌شود. رفتار او پدرانه، اميدوار و مهربان بود؛ اين رفتار پدرم، فراتر از انتظار بود؛ اما اين واکنش درست نبود.»

سال‌ها پس از مرگ دايانا، هري از پدرش چارلز درخواست کرد تا پرونده‌هاي پليس مخفي، مربوط به مرگ مادرش را در اختيار او قرار دهد. پدر، چالش‌برانگيزترين آن‌ها را مخفي کرد اما هري، تصاوير بيشماري از مادرش را که پاپاراتزي‌ها از صحنه‌ي تصادف گرفته بودند؛ ديد.

هري مي‌نويسد: «مرداني که او را تعقيب مي‌کردند، دست از تيراندازي برنمي‌داشتند؛ درحالي که او بيهوش يا نيمه هشيار، بين صندلي‌ها دراز کشيده بود. هيچ کسي به او کمک نمي‌کرد. به او آرامش نمي‌داد و فقط به او تيراندازي مي‌کردند»

 ما به کاميلا خوشامد ميگوييم اما…

اين بخش از کتاب با اين عنوان آغاز مي‌شود که شاهزاده ويليام و هري به پدر- پرنس چارلز- التماس مي‌کنند که با «کاميلا»* ازدواج نکند.

هري مي‌نويسد: «از من و ويلي درباره‌ي ازدواج پدر با کاميلا سوال کردند. من و ويلي به بابا قول داديم که از کاميلا با روي خوش استقبال کنيم. تنها چيزي که از او خواستيم اين بود که با کامليا رسما ازدواج نکند. التماس کرديم که نيازي به ازدواج مجدد نيست؛ نيازي به يک زن جديد نيست… به پدر گفتيم که از او حمايت مي‌کنيم. ما کاميلا و حضورش را تائيد مي‌کنيم؛ لطفا فقط با او ازدواج نکن…اما نشد…»

مسائل از خانواده به مطبوعات درز ميکرد

هري در يدکي*، عملکرد پدر را نقد و او را افشاء مي‌کند! او در کتاب نقل مي‌کند که پدرش پرنس چارلز و همسرش کاميلا، درمواردي افشاگري‌هاي مطبوعاتي، عليه هري و ويليام را تائيد مي‌کردند.

هري مي‌نويسد در يک مورد چارلز – با توصيه‌ي يک پزشک متخصص-  داستاني را که روزنامه‌ها درباره‌ي مصرف مواد مخدر من نقل کرده بودند، تائيد کرده و با آن‌ها همکاري مي‌کند. چارلز اين کار را با هدف بازيافت جايگاه متزلزل خود ميان مردم انجام مي‌دهد. هري دراين باره مي‌گويد: «پس از اين کار، حالا بابا ديگر شوهري خيانتکار نيست؛ بلکه به‌عنوان پدر مجرد خشمگيني که بايد با کودکي معتاد کنار بيايد، به جهان معرفي مي‌شود.»

البته که او اعتراف مي‌کند چندين بار کوکائين مصرف کرده و حشيش و مجيک ماشروم را هم امتحان کرده است. هري در توضيح اين رفتارها مي‌گويد: «در سن ۱۷ سالگي، نوجواني عاصي بودم. دلم مي‌خواست به هر چيزي چنگ بزنم؛ آن را امتحان کنم تا وضعيت تلخ موجود را تغيير دهم.»

سال‌ها بعد، در سال ۲۰۱۹ ميلادي، ويليام دگرگون شده و «جوش مي‌آورد»! چراکه مردم، پدر و کاميلا، داستان‌ يا داستان‌هايي را درباره‌ي ويليام، کيت و فرزندانش پخش کرده بودند. او اين شرايط را تحمل نمي‌کرد و مي‌گفت بابا و کاميلا، کاه را به کوه تبديل مي‌کنند.

هري در کتابش مي‌گويند ماجراي ترک انگلستان توسط او و مگان، مساله‌اي بود که از داخل کاخ به بيرون-به مطبوعات- درز کرد. هري دراين باره مي‌نويسد:«مقاله‌اي که در The Sun منتشر شد، شامل جزئياتي از درخواست من و مگان براي واگذاري عنوان‌هاي‌مان در ساسکس بود. از اين ماجرا فقط يک سند وجود داشت و آن، نامه‌ي محرمانه‌ي من به پدرم بود. ما حتي اين موضوع را به نزديک‌ترين دوستان خود نيز نگفته بوديم»

 عدد من بيست وپنج است

جنگ افغانستان و اظهارات پرنس هري در کتاب، تا هفته‌ها واکنش‌هاي متعددي را در پي داشت. هري در کتابش مي‌نويسد: «بيشتر سربازان، نمي‌توانند آمار دقيقي از افرادي که در جنگ به دست آن‌ها کشته شده، ارايه کنند. اما عدد من، ۲۵ است» او ادامه مي‌دهد: «در گرماگرم جنگ، به آن ۲۵ نفر فکر نمي‌کردم. شما نمي‌توانيد در جنگ به آدم‌ها به‌عنوان  يک انسان نگاه کنيد و بعد آن‌ها را بکشيد. آن‌ها مهره‌هاي شطرنجي بودند که از صحنه‌ي بازي، حذف شدند. درواقع ” بدها”، پيش از اين‌که بتوانند” خوب‌ها” را از بين ببرند، کشته شدند.»

هري درباره‌ي آموزش‌هاي نظامي خود مي‌گويد: «من آموزش ديدم، به‌خوبي آموزش ديدم تا به ديگران به چشم ” ديگري” نگاه کنم. آموزش جداسازي افراد، براي من خوشايند نبود، نيست؛ اما اين بخشي از آموزش نظامي است.»

 پنيک به من حمله ميکند

در بخش ديگري از کتاب، پرنس هري از رنج ترس، اضطراب و حمله‌ي پنيک مي‌گويد. او مي‌نويسد که ترس از سخنراني در جمع به ترس از حضور در جمعيت تبديل شد و سپس در آستانه‌ي ۳۰ سالگي، حملات اضطرابي با شدت ظاهر شدند. او اين حملات عصبي- اضطرابي را PTSD*  مي‌نامد و عقيده دارد بخشي از اين اختلال ناشي از حضور او در جنگ افغانستان و بخشي ديگر ناشي از مرگ ناگهاني مادر است.  پرنس هري مي‌نويسد: «وقتي به پدر درباره ي حالت‌هايم گفتم، خود را مقصر دانست و گفت؛ تقصير من است. بايد سال‌ها پيش به نياز شما پاسخ مي‌دادم و کمک مي‌کردم» او ادامه مي‌دهد: «به او اطمينان دادم که تقصير او نيست. اما قدردان عذرخواهي او هستم» در بخشي از کتاب، پرنس هري اشاره مي‌کند که مگان، او را به پيگيري درمان حالت‌هاي خشم، پنيک و اضطراب او تشويق کرده و همراهي‌اش کرده است.

 سرمايي که به ياد کودک ماند

او از خاطره‌ي سرمازدگي در کودکي هم مي‌گويد. هري درباره‌ي سفر به قطب شمال مي‌نويسد: «از قطب شمال به خانه برگشتيم. متوجه شدم علاوه بر گونه‌ها و گوش‌هايم، مناطق تحتاني بدنم نيز يخ زده‌اند! درمان‌هاي خانگي و حتي کرم معروف «اليزابت آردن» کارساز نبودند. براي درمان اثرات يخ‌زدگي مرا نزد پزشک بردند.»

 براي شما پولي نيست

«پدر از من و ويليام و خانواده‌هايمان حمايت مالي نکرد» پرنس هري با اين جمله شروع مي‌کند و ادامه مي‌دهد: «زماني که بحث ازدواج من و مگان مطرح شد، نخستين واکنش پدر، سوال درباره‌ي ادامه فعاليت هنري مگان بود و توضيح اين‌که او پولي براي حمايت از ما ندارد و پرداخت نخواهد کرد.»

پرنس هري درباره‌ي نحوه‌ي برخورد خاندان سلطنتي مي‌گويد: «ما پذيرفتيم که به پادشاه خدمت کنيم.به هرکجا که ما را فرستادند، برويم. به انجام هر دستور و کاري تن دهيم. تصميم و استقلال خود را فراموش کرديم. دست و پاي خود را در قفس طلايي قرار داديم و درعوض نگهبان قفس به ما غذا داده و لباس بپوشاند» او درباره‌ي هراس پرنس چارلز از خارج شدن او از کانون توجه اين طور توضيح مي‌دهد که: «موضوع فقط پول نبود؛ بابا از افزايش هزينه‌ي نگهداري ما مي‌ترسيد! اما هراس او چيزي فراتر از پرداخت هزينه‌ها بود. پدر مي‌ترسيد که شخص ديگري کانون توجه باشد و بدرخشد و او تحت‌الشعاع قرار گيرد.»

 کاش در تاريکترين لحظه بودند

تصميم به ترک انگلستان، يکي از بزنگاه‌هاي زندگي هري و مگان بود. آن‌ها اميدوار بودند باوجود جلاي وطن، وظايف سلطنتي خود را حفظ کرده و از امنيت ناشي از عناوين خود برخوردار باشند. اما پس از جلسه‌اي موسوم به «اجلاس ساندرينگهام» در سال ۲۰۲۰ ميلادي آن‌ها دريافتند که اين مسئله فقط طي يک دوره‌ي انتقال دوازده ماهه باقي خواهد ماند و آن‌ها ديگر نماينده‌ي ملکه نيستند. درواقع آن‌ها چند ماه بعد، ديگر حاشيه‌ي امنيت خود را به عنوان عضوي از خاندان سلطنتي از دست خواهند داد.  هري دراين باره مي‌نويسد: «من، کشور مادرم را دوست دارم. خانواده‌ام را دوست دارم و هميشه خواهم داشت. اما کاش مادر و کشور در تاريک‌ترين لحظه‌ي زندگي‌ام، کنار من بودند.»

 در هفده سالگي

هري در بخشي از کتاب به شرايط بحراني خود در سن ۱۷ سالگي اشاره مي‌کند؛ همان دوراني که مخدرها را براي فرار از آنچه دوست نداشت، امتحان کرد. او در همين سن، نخستين رابطه‌ي جنسي خود را تجربه مي‌کند؛ با دختري بزرگ‌تر از سن خودش.  هري مي‌گويد: «اين اتفاق در تابستان ۲۰۰۱ ميلادي در حياط پشتي يک کافه و پس از نوشيدن بيش از اندازه اتفاق افتاد.»

از زمان چاپ کتاب پرنس هري، بسياري از مردم بريتانيا به دنبال شناسايي هويت اين زن بودند که در نهايت مشخص شد اين زن، «ساشا والپول» نام دارد.او اکنون ۴۰ سال دارد و در زمان برقراري ارتباط با پرنس هري، ۱۹ ساله بوده است. او مي‌گويد: «خلاف ادعاي پرنس هري، هري در آن زمان ۱۶ ساله بوده است» ولي اکنون دو فرزند دارد و راننده‌ي ماشين حفاري است. ساشا والپول از پيگيري رسانه‌ها دلخور است و مي‌گويد که اين نوع زندگي را دوست ندارد.

فرق است ميان مشاجره‌ها و درگيري‌هاي کودکي تا بزرگسالي؛ و به همين دليل چرايي بروز اين اتفاق ميان پرنس هري و ويليام برادرش، نقطه کوري است که پرنس هري بخشي از کتاب خود را به اين ماجرا اختصاص داده و روايت را با اين جمله شروع مي‌کند که: «او مرا به زمين کوبيد» يکي از شاخص‌ترين بخش‌هاي کتاب پرنس هري را مي‌توان همين بخش دانست؛ روايت ماجراي مشاجره‌ي لفظي ميان او و بردارش ويليام يا به قول خودش «ويل» که به درگيري فيزيکي ختم مي‌شود.

«او مگان را  شخصيتي ” دشوار”، ” بي‌ادب و بي‌نزاکت” و ” فرساينده” و ” زمخت” خطاب کرد» پرنس هري با توصيف صفت‌هايي که برادرش ويليام درباره ي مگان مارکل مي‌گويد، شرح ماجرا را آغاز مي‌کند. اين مشاجره‌ي لفظي که در سال ۲۰۱۹ ميلادي در کاخ  کنزينگتون، محل اقامت هري اتفاق مي‌افتد؛ به درگيري فيزيکي دو برادر مي‌انجامد. پرنس هري رفتار برادرش را با اين عبارت توضيح داده و مي‌گويد‌: «او طوطي مطبوعات است! و آن‌چه را که مطبوعات درباره ي همسر آمريکايي من مي‌گويند، تکرار مي‌کند.»

هري در ادامه و در توضيح مشاجره مي‌نويسد: «مشاجره ما بالا گرفت. ويل، يقه‌ام را گرفت و گردنبند مرا پاره کرد… و مرا به زمين کوبيد» درگيري فيزيکي منجر به آسيب پرنس هري از ناحيه‌ي پشت مي‌شود.

 او مرا با نام ديگري خطاب کرد

«او عصبي و کلافه به دنبال من مي‌آمد. به آشپزخانه رسيديم. ليوان آبي به او دادم و گفتم وقتي اين‌طور عصباني هستي، نمي‌توانم با تو صحبت کنم» هري در ادامه ماجرا را اين‌طور توصيف کرده و بعد ادامه مي‌دهد: «او ليوان آب را به زمين ريخت.  مرا با اسم و عنوان ديگري خطاب کرد. سپس به سوي من آمد. يقه‌ام را گرفت و گردنبندم را پاره کرد. نقش بر زمين شدم. روي کاسه‌ي غذاي سگ فرود آمدم. کاسه خرد شد و تکه‌هايش در بدنم فرو رفت. لحظه‌اي مات و مبهوت روي زمين به همان حالت دراز کشيدم. سپس از جايم بلند شدم و به او گفتم که بيرون برود.»

اما ماجرا به همين جا ختم نمي‌شود. پرنس ويليام از هري مي‌خواهد که از جا بلند شود و مانند دعواهاي کودکي، تلافي کند. اما هري از اين کار سرباز مي‌زند. پرنس هري مي‌نويسد: «او پشيمان برگشت و عذرخواهي کرد.»

هري ادامه مي‌دهد: «ويل تماس گرفت و گفت از اين ماجرا به مگ (مگان) چيزي نگو هارولد.»

 پسر يدکي

عنوان کتاب پرنس هري برگرفته از يک حکايت يا ضرب‌المثل قديمي است که در محافل سلطنتي و اشرافي گفته مي‌شود؛ با اين مضمون که پسر ارشد، وارث عناوين، قدرت و ثروت است و پسر دوم، مازاد و يدکي است؛ مگر اين‌که براي فرزند نخست اتفاقي بيفتد.

حجم قابل توجهي از کتاب «يدکي» به رابطه ي ميان دو برادر اختصاص دارد؛ به درگيري‌ها، اختلاف‌نظرها و اتفاقي که براي دو شاهزاده مي‌افتد، گذرگاه‌ها و مسيرهاي خاصي را باز مي‌کند.

هري مي‌نويسد: «ويليام در دوره‌اي تلاش مي‌کند تا درباره‌ي مبارزه‌ها، اختلاف‌نظرها و… با مطبوعات صحبت کند و همين سرآغاز مشاجره‌هاي مکرر ما بود» او در بخشي ديگر مي‌نويسد: «ويليام از مگان شکايت مي‌کند. روايت‌هاي مطبوعات درباره ي مگان را تکرار مي‌کند و اين نشانگر غيرمنطقي بودن رفتار و تفکر اوست.»

هري معتقد است ويليام همواره مانند يک وارث رفتار کرده و هيچ‌گاه نپذيرفته که او نمي‌خواهد نقش يک يدکي يا بازيکن ذخيره را داشته باشد.

 رنجش از يدک بودن

نخ تسبيح روايت پرنس هري در اين کتاب، خشم او از جايگاهش است؛ جايگاه يک يدک يا ذخيره. اين حس در روايت‌هاي او در مقاطع مختلف زندگي شامل دوران کودکي، تحصيلات، شغل او به عنوان يکي از اعضاي خاندان سلطنتي در ارتش، رابطه‌ي او با والدين، برادر و ديگر اعضاي خانواده، ازدواج با مگان و…. بارز است. او درنهايت از تجربه ي پدر شدن نيز صحبت مي‌کند.

نکته اينجاست که هري باوجود پرده‌برداري و نقل بسياري از مسايل خصوصي؛ حتي ماجراي مشاجره خود با بردارش و يا احساس پدر نسبت به خودش؛ در مصاحبه با کانال ITV مي‌گويد: «من دوست دارم پدرم را پس بگيرم. من دوست دارم برادرم را برگردانم. من مي‎خواهم پدر و برادرم برگردند.»

 

اطلاعاتي که پاپاراتزي‌ها از پس‌پرده‌ي زندگي افراد شاخص منتشر مي‌کنند، خوراکي است براي رفع عطش مردمي که ميل دارند درباره‌ي زندگي خصوصي افراد مشهور بيشتر بدانند؛ که البته کم هم نيستند! اما گاهي، خود اين افراد دست به افشاگري مي‌زنند و به سوال‌هايي که سال‌ها ذهن مردم و حتي شايد خودشان را درگير کرده، پاسخ مي‌دهند. پرنس هارولد يا هري، فرزند دوم پرنس چارلز پرنسس و ديانا با انتشار کتابش به اين عطش پاسخ داده است.

کتاب «يَدَکي» يا «ذخيره»، خاطرات زندگي شاهزاده هري (هارولد) دوک ساسکس است که روز دهم ژانويه ۲۰۲۳ ميلادي منتشر شد. البته چند صفحه از اين کتاب، ۵ روز پيش از انتشار قانوني آن، لو رفت و مردم اسپانيا توانستند ۵ روز زودتر، بخشي از محتواي کتاب را بخوانند.

برخلاف تصور، کتاب توسط خود پرنس هري نوشته نشده ؛ بلکه نويسنده‌ي آن «جي. آر. مورينگر» و ناشر آن Penguin Random House  است. کتاب در ۴۱۶ صفحه و در قالب نسخه‌ي کاغذي با جلد سخت، در قطع شوميز قابل دسترس است. علاوه بر اين‌که نسخه‌‌ي ديجيتالي آن هم موجود است. يدکي، درحال حاضر به ۱۵ زبان ترجمه شده. علاقه‌مندان به کتاب‌هاي صوتي مي‌توانند کتاب را با روايت پرنس هري به مدت ۱۵ ساعت بشنوند.

 به کمک مورينگر

راوي کتاب، پرنس هري است؛ اما نويسنده آن، جي. آر. مورينگر است. مورينگر پيش از اين خاطرات «آندره آغاسي»، ستاره‌ي تنيس جهان را با نام «‌اوپن» نوشته است. انتخاب اين شخص به عنوان همراه- همکار پرنس هري براي نوشتن کتاب بيان‌گر آن است که گرچه کتاب قرار نيست به مسايل خيلي خصوصي بپردازد، اما در آنچه بيان مي‌کند، بسيار صريح و مبتني بر واقعيت است.

گرچه مگان، همسر پرنس هري، جلوي دوربين‌ها راحت و مسلط‌تر از هري ظاهر مي‌شود؛ اما پرنس هري قدم‌هايش را روي کاغذ محکم  و راحت‌ برداشته است. پرنس هري در کتاب، صدايش معتبرتر و بلندتر از مصاحبه‌هايي است که در آمريکا انجام داده است.

 

پستي و بلنديها از گذشته تا اکنون

پرنس هري در کتاب به بزنگاه‌هاي خاص زندگي خود پرداخته است؛ به بسياري از پرسش‌ها پاسخ گفته است. او از دوران کودکي خود جزيياتي را نقل کرده و به تاثير عميق مرگ مادر- پرنس دايانا- بر احوالات خودش مي‌پردازند. سپس درباره‌ي دوره‌ي نوجواني پرتلاطم خود و تجربه‌هاي خاص آن دوران مي‌گويد و در ادامه درباره‌ي جنگ افغانستان و حضور در اين نبرد به عنوان يکي از نيروهاي ارتش بريتانيا؛ رابطه‌اش با برادرش ويليام؛ ارتباط او با پدرش شاه چارلز سوم و ازدواج پدر با کاميلا پارکر بولز مي‌پردازد. در بخشي ديگر هري درباره‌ي آشنايي، خواستگاري و ازدواج خود با بازيگر امريکايي، مگان مارکل و به دنبال آن عقب‌نشيني او و همسرش از نقش‌هاي سلطنتي خود مي‌گويد.

 بالاتر از داستان

اگرچه زندگينامه‌ها، به‌ويژه انواع خودنوشت آن‌ها، از ژانرهاي موردعلاقه بسياري از اهالي فرهنگ است؛ اما معمولا ادبيات داستاني، بالاترين رکورد فروش را به خود اختصاص مي‌دهند. يدکي اما يک استثناء است.

اگرچه کتاب پنج روز زودتر از موعد قانوني توزيع آن در کشور اسپانيا لو رفت و صفحاتي از آن حتي به مطبوعات راه يافت، اما به گفته‌ي ناشران، کتاب خاطرات پرنس هري، تاکنون رکورد سريع‌ترين فروش در ميان کتاب‌هاي غيرداستاني را به خود اختصاص داده است. به شکلي که در نخستين روز توزيع اين کتاب، ۴۰۰ هزار نسخه از آن به فروش رفت.

مدير فروش انتشارات کتاب (پنگوئن رندوم هاووس) مي‌گويد: «مي‌دانستيم که اين کتاب از قفسه‌ها پرواز خواهد کرد اما اين رکورد، از سريع‌ترين احتمال فروش موردنظر ما هم بالاتر است. تنها کتابي که در روز نخست توزيع آن، رکورد بالاترين فروش را از آن خود کرده، کتاب «هري پاتر» است که البته اين کتاب در ژانر ادبيات داستاني جاي دارد. پرنس هري تاکنون ۵ گفتگو با شبکه‌هاي مختلف تلويزيوني براي اين کتاب انجام داده است.

 مثبت و منفي در کنار هم

پس از انتشار کتاب، نقدهاي مثبت و منفي بي شماري درباره‌ي کتاب نوشته شده است. درحال حاضر ۱۷ نقد توسط وب‌سايت Book Marks جمع آوري شده که از اين بين ۶ نقد کاملا مثبت و ۷ نقد، مجموعه‌اي از نظرات مثبت و منفي است.

ربکا ميد در نيويورکر نوشته است: «يدکي، ارزش خواندن را دارد؛ نه فقط به خاطر جزئياتي که مي‌توانند سرتيتر مطبوعات شوند؛ بلکه به دليل نيروي روايي، شوخ‌طبعي و ارزش تاريخي اثر.»

شارلوت هينگينز هم در گاردين نوشت: «خاطرات پرنس هري شفقت‌برانگيز، نااميدکننده، متقاعدکننده و در بخش‌هايي پوچ است.»

الکساندر جيکوبز نيز در نقد کتاب پرنس هري در نيويورک تايمز نوشته: «‌‌حس يدکي يا ذخيره بودن چه به لحاظ حسي و چه فيزيکي در سراسر کتاب جاري است» او اضافه مي‌کند: «هري از سويي عاشق شهرت و حواشي آن است و از سوي ديگر تلاش مي‌کند تا سر و صداي اين طبل بزرگ را متوقف کند.»

اينديپندنت، به کتاب يدکي، امتياز چهار از پنج داده و لوسيا پاويا درباره‌ي آن مي‌نويسد: «دوک ساسکس در اين کتاب به طرز نفس‌گيري، سريع قدم برمي‌دارد.»

هنري مندس هم در فايننشال تايمز با انتقاد از دوگانگي خواسته و رفتار هري مي‌نويسد:« او موضوعات بسياري از زندگي‌اش را با مخاطب به اشتراک مي‌گذارد و اين در تضاد با انديشه‌ي او درباره‌ي ضرورت حفظ حريم خصوصي است.»

آنيتا سينگ در نقد کتاب براي تلگراف مي‌نويسد: «از پنج به کتاب سه امتياز مي‌دهم. به اين دليل که کتاب به لحاظ ادبي روان نوشته شده. به نظر مي‌رسد تمزکر اصلي کتاب در مورد فقدان مادر و ضربه‌ي وارد شده به روان هري است؛ موضوعي که او هرگز نتوانسته آن را بپذيرد و زخم آن براي هري هيچ‌گاه خوب نشده و نخواهد شد.»

جيمز ماريوت درباره‌ي کتاب براي تايمز مي‌نويسد: «کتاب، جلسه درماني ۴۰۰ صفحه‌اي براي هري عارف است. او به دنبال راهي براي فرار بوده؛ فرار و منفجر کردن زندگي خرس پاندايي که در قفس قرار داده شده است.»

شان کوگلان، خبرنگارارشد بي‌بي‌سي نيز مي‌گويد: «کتاب، عجيب‌ترين کتابي است که تاکنون توسط يکي از اعضاي يک خاندان سلطنتي نوشته شده است» او از اين کتاب به‌عنوان نامه‌اي براي اعتراف، ناهنجار و بخشي عاشقانه ياد مي‌کند.

کيتي اسپنسر در نقدي براي اسکاي نيوز مي‌گويد: «درلحظاتي از کتاب مي‌خواهي هري را در آغوش بگيري. اما بعضي از تفکرات متهورانه، لاف‌زدن‌هاي نابالغانه و توضيح‌هاي نابخردانه، چهره‌ي ديگري از پرنس هري را نشان مي‌دهد که ماندن در کنار او را دشوار مي‌کند.»


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY