یک نویسنده یک ژانر ودیگر هیچ

یک نویسنده یک ژانر ودیگر هیچ

 

یک نویسنده یک ژانر ودیگر هیچ

شماره ۱۷۶- هوشنگ اعلم

اگر در عرصه‌ي ادبيات داستاني ژانري براي نوجوانان و جوانان تا سن هيجده سالگي و حوالي آن داشته باشيم بي ترديد تنها نويسنده‌ي اين ژانر که بسيار هم موفق عمل کرده است زنده ياد رجبعلي اعتمادي است که با نام «ر- اعتمادي» سال‌ها نويسنده‌ي محبوب نسل نوجوان و جوان در سنين ابتداي جواني بود تقسيم بندي ادبيات داستاني به دو ژانر ادبيات کودک و نوجوان و ادبيات به طور کلي و عام درواقع تقسيم بندي برگرفته از مرزبندي‌هاي ادبي در کشورهاي ديگر است و در پي اين تقسيم بندي که در ايران هم رايج شد. هيچ‌کس به نمايندگي از گروه سني سيزده تا هيجده سال و جواناني که در سن بلوغ و دوره‌ي هيجان جواني هستند در پي مطالبه‌ي جايگاه اين گروه سني در عرصه‌ي ادبيات برنيامد جواناني که احتمالا با ادبيات کودک و نوجوان که معمولا آثاري کودکانه هستند و کم حجم و بيشتر آموزشي مأنوس بودند بعد از گذر از سن دوازده، سيزده سالگي با عرصه‌اي خالي از آثاري که کودکانه نباشد و با نيازهاي احساسي، عاطفي و سني آن ها در گروه سني سيزده سال به بالا همخواني کند روبرو بودند و هستند و لاجرم اگر کتابي براي مطالعه مي‌خواستند بايد به سراغ آثاري مي‌رفتند و بروند که درواقع مختص بزرگسالان است و طبيعي است که بسياري از آن‌ها نتوانند با اين اثار به درستي رابطه برقرار کنند و قيد مطالعه را دست کم تا سال‌هاي بعد بزنند و ر – اعتمادي تنها نويسنده‌اي بود که توانست پل رابطه‌اي بين دوره‌ي کودکي و جواني در عرصه‌ي ادبيات تعبيه کند و کتاب‌هايي مورد پسند اين گروه سني بنويسد.

ر- اعتمادي، با نام اصلي رجبعلي اعتمادي براي نخستين بار در ايران با نوشتن کتاب‌هايي که بن مايه‌ ي اصلي آن‌ها عشق‌هاي خام و در عين حال پراحساس نوجوانان در دوره‌ي سني بود. توجه اين گروه سني را به سوي آثار خود جلب کرد تا حدي که براي بسياري از نوجوانان و جوانان نسل گذشته و نسل قبل تر از آن نام «ر – اعتمادي» اسم رمزي بود که مخاطبان آثار او با اشتياق بسيار مي‌خواستند او را بشناسند و او را از نزديک ببينند. از نظر آن‌ها «ر-اعتمادي» نويسنده‌اي بود که دنياي آن‌ها و احساساتشان را مي‌شناخت. با دغدغه‌ها و غصه‌ها و گريه‌هاي عاشقانه‌ي شبانه‌ي آن‌ها مأنوس بود و به همين دليل از نظر آن‌ها تنها کسي بود که سوز و گداز عشق را مي‌شناخت و دردها و رنج‌هاي جوانان عاشق را مي‌دانست.  ر- اعتمادي درواقع تنها نويسنده‌اي بود که توانسته بود به دنياي نوجواني و عشق‌هاي اين دوره از زندگي نقب و با جواناني در اين نسل در کوچه‌هاي عاشقي پرسه بزند. همان کوچه‌هايي که زماني فريدون مشيري با شعر معروف کوچه، سايه به سايه عاشقان جوان در آن‌ها قدم زد و بعد در دوره‌اي از خاطره‌ي آن عشق‌ها گفت و روزگارهاي رفته و اين که: «بي تو مهتاب شبي باز از آن کوچه گذشتم… همه تن چشم شدم. خيره به دنبال تو گشتم. شعري که با يادآوري خاطرات گذشته بسياري از پا به سن گذاشته‌هاي امروز هم. آن‌ها را به روياهاي جواني و روزهاي عاشقي مي‌برد و به همين دليل يکي از معروف ترين شعرهاي مشيري شد هرچند که بسياري از اهل ادبيات!! آن را از آثار ضعيف شعري مشيري به حساب آوردند.  واقعيت اين است که فريدون مشيري در اين شعر از روياها و حسرت‌هاي عاشقانه همان طور که بودند حرف زده بود و رجبعلي اعتمادي هم از عشق‌هاي دوره‌ي نوجواني و اوايل جواني همان گونه گفت و نوشت که در واقعيت بود و به همين دليل کتاب‌هاي او که بيش از ۵۰ عنوان مي‌شود به شدت مورد توجه و استقبال مخاطبان قرار گرفت و بسياري از آن‌ها به چاپ‌هاي متعدد رسيد و هنوز هم تجديد چاپ آن‌ها (البته به صورت زيرزميني) ادامه دارد.

اين شهامت را که در آثارش به دغدغه‌هاي احساسي نوجوانان و جواناني بپردازد که دنيايي پراحساس و عشق‌هاي رمانتيک سال‌هاي نوجواني و جواني داشتند دنيايي که از قضا! همه‌ي روشنفکران عصا قورت داده هم آن را تجربه کرده بودند و در پشت و پسله‌ي ذهنشان در پيرانه سري هم با يادآوري خاطرات آن روزهايشان زندگي مي‌کردند و مي کنند.

به هر روي، رجبعلي اعتمادي که من به رغم هم حرفه اي بودن با او جز يک بار و آن هم در همين دو سه سال اخير او را نديدم، کار خودش را کرد. به هر حال «منهم عصا قورت داده‌اي بودم از جنس بهرنگي‌ها و امثال او که به رغم تجربه‌ي عشق‌هاي پرسوز و گداز دوره‌ي جواني خودم را در پشت نقابي از فهم و شعور بزرگسالانه!! پنهان مي‌کردم و اداي جوانان فهيم و مبارز را درمي‌آوردم و نمي‌دانم کدام احمقي گفته بود يک جوان فهميده و مبارز!! عاشق نمي‌شود». دو سال پيش در مجلس ختمي «ر-اعتمادي» را ديدم.

واقعا خوشحال شدم از ديدنش مردي که به سراغ دغدغه هاي نوجواناني رفت که جامعه‌ي روشفکري کم‌تر توجهي به آن‌ها نشان مي‌داد و از نظر آن‌ها اصولا وجود چنين گروه سني ناديده گرفته شده بود و نوجوانان بعد از دوره‌ي کودکي و عبور از سن ده دوازده سالگي و دوره‌ي خواندن کتاب‌هاي تن. تن و آثار مشابه آن و احتمالا خواندن «خروس زري – پيراهن پري» بايد به سراغ کتاب‌هاي بزرگسالان مي‌رفتند و يا کتاب‌هاي صمد بهرنگي! و به مسلسل پشت شيشه فکر مي‌کردند درواقع از نظر بسياري از نويسندگان و اهل فرهنگ مخاطبان آثار فرهنگي يا کودک بودند که بايد اتل متل توتوله و آثار ترجمه‌اي از همين قبيل مي‌خواندند و يا نوجواناني که بايد راه و رسم مبارزه با طاغوت و طاغوتيان را ياد مي‌گرفتند!! با صمد بهرنگي و بهروز دهقان و يا مي‌رفتند به سراغ آثار ديگر ادبي که براي بزرگسالان ترجمه و گاهي هم نوشته مي‌شد و رجبعلي اعتمادي که روزنامه نگار بود و زماني هم سردبير مجله‌ي اطلاعات جوانان يکسر رفت به سراغ کوچه پس کوچه‌ها و قرار و مدارها و عشق هاي نوجوانانه و جوانانه و آه و ناله‌هاي از نظر اجله روشنفکران! لوس و بي ارزش نسل جوان و به رغم سرزنش‌هاي خيلي از همکارانش و اهل فرهنگ دريچه‌هاي ژانري را در عرصه‌ي ا دبيات ايران گشود که پيش از او کسي جرأتش را نداشت و توئيست داغم کن را نوشت و بيش از پنجاه رمان ديگر و همه‌ي حکايت عشق‌ها و عاطفه‌ها و شکست‌هاي عاطفي دوره‌ي نوجواني و جواني و همه‌ي کتاب‌ها هم پرفروش و هرچند که مدرنيست‌هاي اهل ادبيات او و آثارش را تخطئه کردند و خواستند که ديده نشود. او ديده شد. هم خودش و هم آثارش و من حالا اگرچه شايد دير او  را تحسين مي‌کنم و مي دانم که اثري ندارد تحسين من! چرا که ر – اعتمادي تحسين شده است از سوي همه‌ي کساني که نوشته‌هاي او را خوانده‌اند و با آثار او روزها و شب‌هاي بسياري گريسته‌اند و خنديده‌اند و هنوز کتاب‌هايش را در پي گذشت سال‌ها در ميان  کتاب‌هاي احتمالا خيلي جدي! کتابخانه شان حفظ کرده‌اند

 


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY