مطالعه در خطر! آغازی برای جهان موریانه ها
بازديد : iconدسته: گزارش


اين روزها جوانان بيشتر مشغول چه کاري هستند؟ ما پاسخ اين پرسش را به روشني ميدانيم:
تلويزيون تماشا کردن، وِبگردي، گوش کردن به آيپدهايشان، صحبت کردن با موبايل، رد و بدل کردن پيامکهاي دائمي با دوستانشان و… اما چندي پيش گزارشي از سوي يک مؤسسه ي تحقيقاتي به نام ۱ NEA منتشر شد که به خوبي نشان ميدهد آنها چه کارهايي را، به چه ميزان و چرا بيشتر از مطالعه انجام ميدهند.
اين گزارش يک مجموعه ۹۹ صفحهايست که حاصل ۴۰ مورد تحقيق به وسيله دانشگاهها، سازمانها، گروههاي تجاري، موسسات دولتي تا سال ۲۰۰۴ در آن گنجانده شده است. اين گزارش يک تصوير هشداردهنده از سقوط سطح کتابخواني ميان جوانان در طول دو دهه ي گذشته را ترسيم ميکند. براساس اين يافتهها به طور فهرستوار:
– فقط ۳۰ درصد از ۱۳ سالهها تقريباً هر روز مطالعه ميکنند.
-تعداد ۱۷ سالههايي که هرگز براي لذت بردن کتاب نميخوانند از ۹ درصد در سال ۱۹۸۴ به ۱۹ درصد در سال ۲۰۰۴ افزايش يافته است.
– تقريباٌ نصف آمريکاييهاي بين ۱۸ تا ۲۴ سال هرگز براي لذت کتاب نميخوانند.
– فردي که ميانگين سنياش بين ۱۵ تا ۲۴ سال است ۲ تا ۵/۲ ساعت در روز تلويزيون ميبيند و ۷ دقيقه مطالعه ميکند.
دانا جوييا ((Dana Gioia رئيس NEA ميگويد: “اين يک مشکل بزرگ اجتماعيست، ما در حال از دست دادن اکثريت نسل جديد هستيم. آنها به دليل فقر مطالعاتي به هيچ چيزي که متناسب با پتانسيلهايشان باشد، نخواهند رسيد.”
اين امر تنها در مورد ميزان مطالعه نيست بلکه بر اساس اين گزارش، توانايي در مطالعه کردن نيز کم شده است. در حالي که آمار مطالعه ميان افراد ۹ ساله بالا رفته، از سوي ديگر همين آمارها براي افراد ۱۷ ساله به سرعت اُفت کرده است. تنها در حدود يک سوم از دانشآموزان دبيرستان در سطح تخصصي مطالعه ميکنند. جوييا اظهار کرده: ” ما ميدانيم تخصصها در استاندارد بالايي قرار ندارند و ما هم از آنها نميخواهيم مارسل پروست(Marcel Proust) را در قالب اوريجينال بخوانند، ما درباره ي خواندن روزنامه صحبت ميکنيم.”
ظاهراً وضعيت در ميان دانشآموزان کالج هم چندان بهتر به نظر نمي­رسد. در سال ۲۰۰۵، تقريباً ۴۰ درصد از دانشآموزان سال اول کالج هيچ مطالعهاي که از سر لذت باشد، نداشتهاند و ۲۸ درصد دانشآموزان سال آخر کمتر از يک ساعت در هفته مطالعه کردهاند. حتي در ميان فارغالتحصيلان کالج، خواندن حرفهاي از ۴۰ درصد در سال ۱۹۹۲ به ۳۱ درصد در سال ۲۰۰۳ کاهش يافته است.
بخش ديگر اين گزارش که وضعيت مطالعه را در سالهاي پس از ۲۰۰۴ نيز بررسي کرده و عنوان “مطالعه در خطر” را به خود اختصاص داده است، نشان ميدهد که مطالعه ي ادبي، شعر و يا نمايشنامه در يک بازه ي زماني ۲۰ ساله در ميان بزرگسالان آمريکايي به شدت سقوط کرده است. گزارش جديدتري با عنوان ” بخوانم يا نخوانم: سوال مساله برانگيز ملي” در اين مجموعه به چشم ميخورد که بر روي مطالعه، به طور کلي، تمرکز ميکند و محور پژوهش خود را به گروههاي سني پايين­تر هم ميکشاند اما در آنجا نيز نتيجه مأيوس کننده است. اگرچه همه ي اين مطالعات دقيقاً در جزئيات قابل قياس نيستند (به عنوان مثال در مورد محدوده زماني)، ولي روي هم رفته همه آنها به يک سمت و سو گرايش دارند.
جوييا اظهار ميکند:” ما اطلاعات را از منابع زياد و متنوعي جمعآوري کرديم. انتظار ميرفت که نتايج در تضاد باهم باشند، اما من به شدت تحت تاثير قرار گرفته و متأثر شدم از اين که تا چه اندازه اطلاعات پيرامون مطالعه و توانايي مطالعه در جهت کاهش يافتن آن، با يکديگر هماهنگ بودند.”
در زمينه ي انتشار و ارائه ي کتاب، تغييرات در عادات مطالعه در ميان جوانان نيز مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان مثال “کارولين وارد” (Caroline Ward) رئيس سابق بخش کودکان در مجموعه ي کتابخانههاي آمريکا که در استامفورد کان (Stamford, Conn) کار ميکند، ميگويد”من نميخواهم راجع به سقوط ناگهاني و بزرگ کتاب خواني نظر بدهم، ولي ميتوانم بگويم که ما ديگر در ميان خردسالان خوانندگان جدي کتاب را نميبينيم؛ همان کودکاني که عادت داشتند اين جا بيايند و ۲۰ يا ۳۰ کتاب بگيرند. البته هنوز عده ي اندکي هستند اما پيشتر، تعداد اين نوع مراجعين خيلي زياد بود.”
جوييا در مورد علل کاهش مطالعه در ميان جوانان به طور احتمالي سه مورد را سبب ساز ميداند: “اول، هيچ تحولي در سيستم تحصيلي ما اتفاق نميافتد، دوم، اگرچه ما با رشد بيوقفه ي رسانهها احاطه شدهايم، اما اين تعدد رسانه هم اهميت “مطالعه” را به طور مشخص تصديق نميکند. درست است که همين رسانهها “جي.کي.رولينگ” (خالق هري پاتر) را به شهرت ميرسانند و سبب ميشوند ۱۰ ميليون نفر کتاب او را بخرند اما اين موضوع تأثيري در بالا رفتن ميزان مطالعه ندارد و يا وقتي “اپرا وينفري”، رمان “آناکارنينا”را در ليست پرفروشها قرار ميدهد باز هم فرهنگ عمومي مطالعه بالا نميرود. سوم، زندگيهاي ما با ميليونها “گجت” انباشته شده است!”
در بخشهايي از گزارش NEA به اين موضوع اشاره ميشود که يکي از عوامل پايين آمدن ميزان مطالعه انجام چند عمل به طور هم زمان است. گزارش نشان ميدهد که بيشتر از نصف دانشآموزان مدرسه در سالهاي مياني و بالاتر گاهي اوقات در حدود ۲۰ درصد از زمان مطالعهشان را در حال انجام کارهاي ديگري نظير تماشاي تلويزيون، بازيهاي ويدئويي، فرستادن پيام کوتاه و يا استفاده از کامپيوتر به طور همزمان هستند.
علاوه بر دسته بندي کردن سلسله مراتب و عادات به صورت آماري، عواقب اقتصادي را هم بايد ذکر کرد. ۷۲ درصد از کارفرماهايي که فارغالتحصيل از دبيرستان هستند در نوشتن ناکارا و کم سواد هستند و ۳۲ درصدشان در خواندن. يک پنجم از کارکنان (کارگران، کارمندان) آمريکايي در سطحي بسيار پايين از آنچه که براي انجام شغلشان ضروريست مطالعه ميکنند. تعجبي ندارد که خوانندگان حرفهاي کتاب بيشتر تمايل دارند شغلهاي مديريتي و درآمدهاي بالاتري را به دست بياورند.
شايد بتوان گفت قابل توجهترين يافته ي اين گزارش آن است که، صرف نظر از درآمد، سطح مطالعه براي لذت، ارتباط نزديکي با سطح زندگي اجتماعي، راي دادن، موضع سياسي هر فرد در جامعه، ميزان مشارکت در امور فرهنگي و هنرهاي زيبا، فعاليتهاي داوطلبانه، انجام امور خيريه و حتي ورزش و تمرين منظم دارد.
جوييا ميگويد: “آمريکاييهايي که فقير هستند اما اهل مطالعهاند دو برابر بيشتر از آنهايي که ثروتمندترند ولي مطالعه نميکنند فعاليتهاي داوطلبانه و امور خيريه انجام دادهاند. عادت مطالعه منظم چيزي را در درون فرد بيدار ميکند که او را واميدارد در عين اين که زندگي خودش را جديتر بگيرد، اين حس را نيز در خود پيدا کند که زندگي ديگران هم واقعي و راستين است.”
“تيموتي شاناهان” (Timothy Shanahan) استاد دانشگاه ايلينويس Illinois)) در شيکاگو و رئيس سابق انجمن بينالمللي مطالعه ميگويد:” اگر شما در سطح پاييني از توان مطالعه قرار داريد اين تنها به اين معني نيست که شما روزنامه نميخوانيد، بلکه به اين معناست که اخبار تلويزيون را هم نگاه نميکنيد و يا اينکه به راديو گوش نميدهيد. شما همچنين تمايل کمتري داريد که در فعاليتهاي کليسا و يا امور ورزشي شرکت کنيد. کم سواد بودن انسان را مهجور و دور از اجتماع نگه ميدارد و سبب ميشود حتي خودتان، خودتان را تماماً از فرهنگ دور کنيد.”شايد در ميان نتايج اجمالي که از اين گزارش به دست آمده، بتوان نهايتاً سرنخ حل اين مشکل را در ديدگاه “پاتريشيا.اس. اسکرودر ( (Patricia S. Schroeder رئيس و مدير اجرايي انجمن ناشران آمريکا يافت که معتقد است بخشي از مشکل ميتواند آن باشد که بزرگترها کاري ميکنند تا بچهها احساسکنند مطالعه کردن يک وظيفه است. بيشتر شکايتهاي رايجي که از بچهها و يا جوانترها ميشنويم آن است که تعداد کمي از کتابها مرتبط با زندگي و يا علايق آنهاست. او در نهايت به اين نتيجه ميرسد که:» مطالعه کردن واقعاً کار آساني نيست، مگر آنکه جوانها به سمت مطالعه آن چيزي بروند که ميخواهند دربارهاش بيشتر و بيشتر بدانند.»

نويسنده: ديويد مهگان
مترجم : سيمين دوخت گودرزي


iconادامه مطلب

گفتگوبا دکتر ناصر فکوهي، انسان شناس و مدير سايت انسان شناسي و فرهنگ/ جامعه ای پر از نویسنده، اما، بدون خواننده!
بازديد : iconدسته: گزارش

سرانه ي مطالعه در ايران بسيار پايين است حتي در مقايسه با کشوري مثل پاکستان تيراژ بسيار اندک کتابها دليل بر بيعلاقهگي عمومي نسبت به مطالعه است، شما علت را در چه ميدانيد.
در اين باره بارها نظر دادهام که بيشتر اظهار نظرهايي که درباره ي سرانه ي کتابخواني و حتي مقايسه ي آن با کشورهاي ديگر ميشود پايه و اساس علمي ندارند و مشخص نيست که مبناي روششناسي آنها چيست. بنابراين هر آنچه در اينجا گفته ميشود از اين امر ضعف روششناختي ميبرد. اما در کل شايد بتوان بر گروهي از تجربههاي ميداني، بدون آنکه با دقت بتوانيم از «ميزان» کتابخواني صحبت کنيم، تکيه بزنيم و از نوعي «کمبود» يا «نقصان» در اين زمينه صحبت کنيم که براي نخبگان و اکثريت دست اندرکاران محسوس است. بحث من نيز در همين زمينه و همين محدوده، انجام ميگيرد، اما به هيچوجه نميتوانم تا استنادهاي علمي در اين زمينه را بررسي نکنم، اظهار نظر دقيقي بکنم.
اينکه در مجموع مردم ما، و به ويژه نخبگان ما، کم کتاب ميخوانند و در گروههاي اجتماعي تحصيلکرده در سطوح دانشگاهي که امروز بخش بزرگي از جامعه ي ما را دربرميگيرند (۵ ميليون دانشجو در حال تحصيل و ميليونها فارغالتحصيل) را ميتوان، بيشتر از آنکه خواسته باشيم در تيراژ کم کتابها توضيح بدهيم و ثابت کنيم (کاري که ساده نيست) به باور من در رويکردهاي متفاوت جامعه نسبت به مسائل فکري دروني و بيروني، رابطه ي افراد با ذهنيتهاي خودشان و ناتواني حتي بسياري از روشنفکران، اساتيد و طبعاً دانشجويان ما به عقلاني فکر کردن ديده ميشود و براي اين مساله دلايل متعددي وجود دارد که مهم ترين آنها، آسيبزده و آسيبزا بودن مدرنيتههاي ايراني است. منظورم از مدرنيته هم چگونگي بودن و زيستن «حال» است که در معناي عميق مفهوم مدرن نهفته است.
اکثريت نخبگان ما نتوانستهاند «مدرن» شوند؛ يعني به زندگي در زمان حال و در جهان کنوني عادت کرده و آن را تجربه کنند و بيشتر ترجيح ميدهند رابطهاي اسطورهاي با جهان بيروني اعم از ايراني و غيرايراني برقرار کنند که پايههاي خود را در خيال، شعر، ادبيات، اسطورهها، گذشتههاي ساختگي و آيندههاي مبهم و خوشباورانه يا بدبينانه مييابد، به نوعي گريز از جهان واقعي و آنچه ما واقعاً هستيم براي پناه بردن به انواع و اقسام اسنوبيسمهاي روشنفکرانه، مثلاً سخن گفتن و استناد دائم به متفکراني که از آنها فقط حرفهايي از اينجا و آنجا شنيدهايم. اکثريت نخبگان ما زبان فارسي را بسيار اندک ميشناسند و آنهايي که بسيار خود را دلبند به زبان فارسي نشان ميدهند، بيشتر تصورشان از زبان، نوعي ديدگاه شووينيستي سره نويسي است که يادگار دوران پهلوي اول است، يا شاهنامهخواني و … که البته هر کدام ارزش خودشان را دارند، همانطور که شعر و ادبيات و اسطورهشناسي نيز بسيار با ارزش هستند اما ما آنها را در کژکارکردهايشان به کار ميبريم.
اين در حالي است که زبان پيش از هر چيزي در زنده بودن معاصر و در مدرنيتهاش، بايد تعريف شود که کمترين توجه نسبت به آن وجود دارد. همين نخبگان، از زبانهاي پايهاي که بدون آنها درک روشني نميتوانيم از خود داشته باشيم، مثلاً از زبان عربي تقريباً هيچ چيز نميدانند و آن را تحقير ميکنند. در حالي که اين امر همان اندازه ابلهانه است که مثلاً يک فرانسوي زبان يوناني يا لاتين را تحقير کند. تحقير عربي، يعني تحقير بيش از هزار سال تاريخ ايران. از زبانهاي قومي و محلي که بهتر است چيزي نگويم. «بزرگان» و «مرادان» و «صاحبان انديشه» ما هنوز در سطح يک دانشجوي سال اول زبانشناسي هم شناختي از زبان ندارند و زبانهاي قومي ما را که گاه دهها ميليون نفر به آنها تکلم ميکنند و در آنها ميليونها صفحه نوشتار و گفتار وجود دارد، «بيارزش» قلمداد ميکنند.
در زمينههاي اجتماعي، طرز برخورد اين نخبگان به مسائل دروني و بيروني جامعه ي ما و جهان گوياي نوعي بيخبري کامل است. و از لحاظ قابليتهاي فکري، ناتواني آنها از درک اهميت رسانهها، شيوههاي جديد توليد و توزيع دانش، ناتواني آنها از سخن گفتن، نوشتن و … همه و همه گوياي واقعي بودن احساسي است که ما داريم و از نبود «مطالعه» سخن ميگوييم. اين در حالي است که بخشي اساسي از اين پديده، ناتواني در خواندن يا بهتر بگويم پديدهاي است که بايد آن را امروز بيشتر يک «بيسوادي رسانهاي» و ناتواني از مدرن شدن، ولو به صورتي حداقلي، ناميد. دلايل هم بسيار است و در اين گفتوگو به برخي از آنها اشاره ميکنم، از دلايل تاريخي گرفته، تا دلايل جامعهشناختي و اقتصادي و سياسي و غيره.

منبع: صدو پنجمین شماره ماهنامه آزما


iconادامه مطلب

کتابی که یازده سال بعد از خودکشی نویسنده اش منتشر شد
بازديد : iconدسته: گزارش

«اتحادیه ابلهان» تنها رمان «جان کندی تول» نویسنده آمریکایی است که ۱۱ سال بعد از خودکشی او، با همت مادرش به چاپ رسید و حتی جایزه «پولیتزر» را هم برد، اما خواننده‌ها و منتقدان هنوز هم درباره آن به اتفاق نظر نرسیده‌اند.

به گزارش ایسنا، «‌گاردین» در یکی از گزارش‌های اخیرش از زبان «سم جوردیسون» ویراستار و ناشر، رد شدن رمان ماندگار «‌اتحادیه ابلهان» (۱۹۸۰) را از سوی یکی از همکاران سرشناسش مورد بررسی قرار داده است. یادداشت «جوردیسون» از انتشارات «گالی بگَر» را در ادامه می‌خوانید:

ویراستاری که روی «‌جان کندی تول» را زمین انداخت، احتمالا درکی نزدیک‌بینانه داشته، اما برخی از سوالاتی که درباره این رمان مطرح کرده، همچنان به سختی قابل پاسخ دادن است.

فروتنی چیزی است که به عنوان یک ویراستار، خیلی زود یاد می‌گیرید. اگر خوش‌شانس بوده باشید و رمان‌های عالی را منتشر کرده باشید، حتما چندین اثر خیلی خوب را هم از دست داده‌اید. به عنوان ویراستار و یکی از مدیران بنیان‌گذار انتشارات مستقل «گالی بگَر»، شب خیس عرق از خواب بیدار می‌شوم، در حالی‌که می‌دانم یک جایی در پوشه‌های ایمیلم یک اثر کلاسیک سرد و سنگین خوابیده. شاید حتی وقت نکنم آن را بخوانم، ‌چه برسد به این‌که به اشتباه آن را رد کنم. پیش‌تر، کتاب‌های کاملا عالی را رد کرده‌ام و در آینده هم خواهم کرد. حقیقت تلخ این است که تو نمی‌توانی همه چیز را منتشر کنی و ناشر هم یک انسان است و جایزالخطا.

اما حداقل می‌توانم به خودم دلداری بدهم که به رمان برنده «پولتیرز»ی مثل «‌اتحادیه ابلهان» نه نگفته‌ام. هنوز به شهرت غیرحسرت‌برانگیز «‌رابرت گاتلیب» دست پیدا نکرده‌ام، ‌مردی که در تاریخ به عنوان فردی شناخته می‌شود که شاهکار اساسی «جان کندی تول» را چاپ نکرد.

سرنوشت برای «‌گاتلیب» خیلی بی‌رحم بود، چون تاریخ نباید او را این‌چنین لقب می‌داد. او یک ویراستار و ناشر موفق و متعهد بود که در کنار دستارودهای بسیار، سه سال وقت برای چاپ رمان «مخمصه» صرف کرد و در مواجهه با «‌تول» و کتابش‌، صبوری و همدردی واقعی از خود نشان داد.

اما حتی خود «‌گاتلیب» هم منتشر نکردن «‌اتحادیه» را درشت‌ترین اشتباه خود خواند. (البته باید خاطرنشان کرد که او «کلکسیونر» جان فولز را هم از دست داد). مادر «تول» به خاطر این‌که کتاب «اتحادیه ابلهان» در زمان زنده بودن پسرش منتشر نشد، از دست «گاتلیب» عصبانی بود و او را سرزنش می‌کرد. و از همه غم‌انگیزتر این است که «تول» اواخر عمرش به این باور رسیده بود که «‌گاتلیب» ایده‌هایی را از کتاب او دزدیده‌ و در رمانی به نام «‌سوپرکِرم» نوشته‌ «ژرژ دو» منتشر کرده است. در واقع این کتاب شباهت‌هایی سطحی با «اتحادیه ابلهان» دارد.

اما پیش از این‌که «‌تول» تسلیم این توهم‌ها شود، دو سال از رابطه نزدیکش با «گاتلیب» و تشویق‌ها و حمایت‌هایی که از سوی آقای ناشر نصیبش می‌شد، می‌گذشت. «‌تول» داوطلبانه کتابش را برای یک ناشر تاثیرگذار و سرشلوغ فرستاده بود و «‌گاتلیب» به او نزدیک شد تا او را تشویق کند، برای دوباره‌نویسی کمکش کند و خیلی جدی او را تا زمان چاپ کتاب، ‌همراهی کند.

داستان پیچیده‌ای درباره‌ «گاتلیب» و «‌تول» در کتاب «‌پروانه‌ای در دستگاه تایپ» ـ که زندگی‌نامه‌ای شگفت‌انگیز از «تول» به قلم «کوری مک‌لاچلین» است ـ روایت شده است. «مک‌لاچلین» می‌نویسد «‌اتحادیه ابلهان» برای این به چاپ نهایی نرسید که «‌گاتلیب» ‌خواستار تغییراتی در رمان بود و «‌تول» این را نمی‌خواست، نه به این خاطر که «‌تول» جواب منفی شنیده بود.

«گاتلیب» در را برای «‌تول» باز گذاشته بود تا پس از انجام بازنویسی و یا برای یک کار جدید به نزدش بیاد. او متوجه  استعداد «‌تول» شده بود و به شدت سعی می‌کرد او را تشویق کند.

وقتی  «تلما تول» پس از مرگ پسرش، دست‌نوشته را نزد ناشران دیگر برد، اکثر آن‌ها رویش را زمین زدند. پس «گاتلیب» حداقل بسیاری از ویژگی‌های یک کتاب خوب را می‌دانست.

«‌تول» ‌در نامه سال ۱۹۶۵ خطاب به یکی از دوستانش نوشت به او گفته شده که «اغلب به شدت خنده‌دار است، خنده‌دارتر از هر کس دیگر» و این‌که کتابش «‌مملو از شگفتی، هیجان و شکوه» است. این ستایشی جدی به حساب می‌آید، آن هم از سوی یکی از قدرتمندترین آدم‌های نشر نیویورک و باید موجب دلگرمی  هر نویسنده مشتاقی شود.

اما «‌تول» ‌در همان نامه به شروط «گاتلیب» هم اشاره کرده و نوشته است‌: «‌او گفت این کتاب هوشمندانه‌تر از این است که تنها نمایشی خنده‌دار باشد. باید فضا و هدف داشته باشد.» این نکته آخری در نامه‌ای که «‌گاتلیب» سال ۱۹۲۴ به «‌تول» ‌نوشت هم دیده می‌شود.

 

وقتی برای اولین‌بار به اواسط کتاب رسیده بودم (‌و دقیقا به اندازه دفعه اول آن را خنده‌دار می‌دیدم)، نمی‌فهمیدم چرا این اثر باید «‌درباره» ‌چیزی نوشته شده باشد. همین که خنده‌دار است کافی نیست؟ کافی نیست که من در شرایط استراس‌زا، یاد بخش‌هایی از این کتاب می‌افتم و جوک می‌سازم و همین ایده باعث شد زمان تماشا کردن جریان انتخابات اخیر انگلستان، بیشتر وقتم را به خمیازه کشیدن بگذارنم؟

دیگر چه چیزی لازم بود؟ آیا این کتاب که درباره هیچ است، هنوز معنا دارد؟ این کتاب درباره مفاهیم تنهایی و دوری از دیگران، خیلی عمیق نظر داده. در واقع ایده‌های عمیق زیادی در «‌اتحادیه ابلهان» پیدا می‌شود، کتابی که آیینه‌ای است روبه‌روی اهالی نیوارولئان دهه ۱۹۶۰ و جهان ما در سال  ۲۰۱۷.

کاملا برای من روشن شده که این کتاب خاص است. من یک امتیاز نسبت به «گاتلیب» دارم: ادراک. حالا که این‌جا روبه‌روی کلاسیک‌های مدرن «‌پنگوئن» نشسته‌ام، فهم نسبت به جذبه ماندگار این کتاب، خیلی راحت جاری می‌شود. اما مطمئن نیستم اگر جای «‌گاتلیب» ‌بودم، تصمیم بهتری می‌گرفتم.

باید یادآوری کنم که بسیاری از خوانندگان هنوز هم با «‌گاتلیب» موافق هستند. از زمانی که مطالعه این کتاب را در گروه کتاب‌خوانی شروع کرده‌ام، چندین‌ نقد درباره‌اش شنیده‌ام. شمارش از دستم در رفته که چند نفر شکایت کرده‌اند کتاب چیزی به آن‌ها اضافه نکرده و «ایگلیشس جی. رایلی» یک شخصیت شکل‌گرفته‌ به حساب نمی‌آید. در واقع خود «گاتلیب» آن‌قدر شجاع بود که اخیرا گفته اگر دوباره هم دست‌نوشته «اتحادیه ابلهان» را بخواند، همان نظر را خواهد داد.

البته به نفع آیندگان، بالاخره یک ناشر پیدا شد که نظر دیگری داشته باشد. کتاب «تول» بالاخره رنگ  آفتاب، میلیون‌ها خواننده و جایزه «‌پولیتزر» را دید. خوانندگان و داوران «پولیتزر» واقعا این کتاب را پسندیده‌اند. در کنار همه این‌ها باید گفت، خواندن و ویرایش کردن کاری سلیقه‌ای است که شغل یک ویراستار را جذاب و گاهی خطرناک می‌کند.

 


iconادامه مطلب

تپه طلایی برنده جایزه ” دزموند الیوت” شد
بازديد : iconدسته: گزارش

 

“فرانسیس اسپافورد” پس از کسب جایزه رمان اول «کاستا» و جایزه «اونداجی»، جایزه ۱۰ هزار پوندی «دزموند الیوت» را هم با رمان «تپه طلایی» از آن خود کرد.

به گزارش ایسنا، «گاردین» نوشت: رمان «تپه طلایی» نوشته «فرانسیس اسپافورد» که جوایز بهترین رمان اول «کاستا» و «اونداجی» را کسب کرده بود، سومین جایزه مهم ادبی در سال ۲۰۱۷ را هم برای نویسنده‌اش به ارمغان آورد.

جایزه ۱۰ هزار پوندی «دزموند الیوت» ویژه نویسندگان نوقلم انگلیسی است و سالانه به بهترین اثر داستانی که به زبان انگلیسی نوشته و در انگلستان به چاپ رسیده باشد، تعلق می‌گیرد.

«اسپافورد» ۵۳ ساله که از نامزدهای جایزه رمان تاریخی «والتر اسکات» ۲۰۱۷ هم بوده، برای کسب جایزه «الیوت» با نویسندگانی چون «کیت دو وال» و «روان هیسایو بیوکنن» رقابت کرده است.

داستان «تپه طلایی» که از سوی هیات داوران «دزموند الیوت» به عنوان «دستاوردی فوق‌العاده» توصیف شده، درباره شخصیتی به نام «آقای اسمیت» است که خواننده را یاد رمان‌های «هنری فیلدینگ» می‌اندازد. داستان این رمان در سال ۱۷۴۶ نیویورک اتفاق می‌افتد، زمانی که این کلانشهر تنها روستایی بود در حاشیه جنگل‌های انبوه و اقیانوس.

«دزموند الیوت» ناشر و کارگزار ادبی بود که در یک یتیم‌خانه ایرلندی بزرگ شد. او سال ۱۹۴۷ در سن ۱۶ سالگی با دو پوندی که در جیب داشت، راهی انگلیس شد تا در انتشارات «مک‌میلان» شروع به کار کند. «الیوت» در سال ۱۹۶۰ موفق شد تا انتشارات «آرلینگتون» را تأسیس کند. او سال ۲۰۰۳ در سن ۷۳ سالگی درگذشت.

«الیوت» پیش از مرگ گفته بود که «دوست دارد، بنیادی را راه‌اندازی کند تا از راه مالی به نویسندگان نوقلم کمک کند و به این ترتیب جایزه «دزموند الیوت» از سال ۲۰۰۷ تاکنون برگزار می‌شود.

سال گذشته جایزه ادبی «دزموند الیوت» به «لیزا مک‌اینرنی» نویسنده جوان ایرلندی برای رمان «بدعت‌های باشکوه» رسید. از دیگر نویسندگان برنده این جایزه ۱۰ ساله می‌توان به «کلر فولر»، «ایمیر مک‌براید»، «گریس مکلین» و «آنجالی ژوزف» اشاره کرد.

 


iconادامه مطلب

“کمپین کتابخانه خوب “شکل گرفت
بازديد : iconدسته: گزارش


«کمپین کتابخانه خوب» در فضای مجازی راه‌اندازی شده است.

به گزارش ایسنا، ماهنامه هنر و ادبیات «آزما» اعلام کرد با هدف جلب توجه مسئولان و متولیان فرهنگی به لزوم تجهیز هرچه بیشتر کتابخانه‌های کشور به‌ویژه کتابخانه‌های مراکز آموزشی و دانشگاهی و گسترش فرهنگ مطالعه به تشکیل کمپین «کتابخانه‌ خوب» در فضای مجازی اقدام کرده است.

در چند روزی که از ایجاد این کمپین گذشته شمار زیادی از هنرمندان، نویسندگان، مترجمان و اهل فرهنگ با پیوستن به این کمپین حمایت خود را از این حرکت فرهنگی اعلام کرده‌اند.

برپاکنندگان این کمپین با طرح این پرسش‌ها که: شما چقدر کتاب می‌خوانید؟ اصلاً اهل کتاب خواندن هستید؟ آیا به کتابخانه می‌روید و به نظر شما یک کتابخانه‌ خوب چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد و این‌که آیا شرایط محیطی یک کتابخانه در جلب علاقه‌ مردم به مطالعه اهمیت دارد، از علاقه‌مندان به کتاب و مطالعه خواسته‌اند با ارسال یک عکس یا ویدئو کوتاه از یک کتابخانه که می‌تواند کتابخانه دانشگاه، مدرسه، محل کار یا کتابخانه‌ای عمومی باشد در جهت جلب توجه مسئولان به تشکیل و تجهیز کتابخانه‌ها با این کمپین همراه شوند.

بنا بر اعلام، علاقه‌مندان می‌توانند عکس‌ها و فیلم‌های خودشان را به نشانی azma_m_2002@yahoo.com /www.azmaonline.com تلگرام: telegram.me/azma_onlin / یا اینستاگرام: @azmamagazine ارسال کنند و برای بیان نقاط ضعف و کمبودهای کتابخانه‌ها صدایی مشترک بسازند.

از جمله هنرمندان، نویسندگان و مترجمانی که تاکنون به این کمپین پیوسته‌اند می‌توان به احمد پوری، اسدالله امرایی، گیتا گرکانی، محمدضا اصلانی، سودابه فضایلی، شهرام اقبال‌زاده، خسرو سینایی، رضا کیانیان، مهناز افشار، کمال تبریزی، سیروس ابراهیم‌زاده، بهناز توکلی، رضا بابک، پرویز پورحسینی، تهمینه میلانی، محمدرضا هنرمند، محمدعلی سجادی، علیرضا خمسه، مسعود جعفری جوزانی، عبدالله اسکندری، ابراهیم وحیدزاده، شمسی فضل‌اللهی، نگار اسکندرفر، فرهاد قائمیان، اتابک نادری، لیلی رشیدی، مریم معترف، محمد سریر، محمدعلی شاکری یکتا، مرضیه برومند، داریوش اسدزاده، محمدحسین فرح‌بخش، فریبرز عرب‌نیا، پوران درخشنده، هرمز هدایت، مهتاب کرامتی و … اشاره کرد.


iconادامه مطلب

تسلیت برای سالروز شهادت امیر مومنان
بازديد : iconدسته: گزارش

«آن عارف سجاد که خاک درش از قدر
بر کنگره عرش بیفزود، علی بود»

تسلیت برای سالروز شهادت امیر مؤمنان، حضرت علی علیه السلام
ماهنامه آزما


iconادامه مطلب

جایزه صلح ناشران آلمان به مارگارات اتوود رسید
بازديد : iconدسته: گزارش

? جایزه صلح ناشران آلمان به مارگارت اتوود تعلق گرفت
جایزه صلح ناشران آلمان امسال (۲۰۱۷) به نویسنده و شاعر سرشناس کانادایی، مارگارت اتوود اعطا خواهد شد. این خبر را هاینریش ریت‌مولر، رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان آلمان، در جریان همایش “روزهای کتاب” در روز سه‌شنبه (۱۳ ژوئن/ ۲۳ خرداد) در برلین اعلام کرد.

در توضیح علت اعطای این جایزه معتبر آمده است که مارگارت اتوود ۷۷ ساله در رمان‌ها و آثار غیرداستانی خود “همواره شم سیاسی و حساسیت بالای خود برای تحولات و جریان‌های نامحسوس و خطرناک” را به نمایش گذاشته است.

اتحادیه ناشران و کتابفروشان آلمان با این کلمات از نویسنده سرشناس کانادایی تقدیر کرد: «انسان‌دوستی، عدالت‌خواهی و رواداری به نگاه مارگارت اتوود شکل می‌دهند؛ کسی که با آگاهی بیدار و شناخت عمیق از انسان به جهان می‌نگرد و تحلیل‌ها و نگرانی‌هایش را برایمان با قدرت زبانی و ادبی چنین مؤثر بیان می‌کند».
خانم اتوود که کتاب‌هایش به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شده‌اند، موفق‌ترین نویسنده کانادا محسوب می‌شود.

از سال ۱۹۵۰ سالانه به یک چهره فرهنگی تعلق می‌گیرد و از معتبرترین جوایز ادبی و فرهنگی این کشور است. این جایزه به نویسنده، هنرمند یا دانشمندی در خارج یا داخل آلمان اهدا می‌شود که در حوزه کاری خود، سهمی در تحقق ایده صلح ادا کرده باشد.

مبلغ جایزه صلح ناشران آلمان ۲۵ هزار یورو است که از سوی اتحادیه ناشران و کتابفروشان این کشور تامین می‌شود. مراسم اهدای این جایزه، همه‌ساله پس از پایان نمایشگاه کتاب فرانکفورت، در محل کلیسای پاول در این شهر برگزار می‌شود.

نوید کرمانی، نویسنده ایرانی-آلمانی، یک سال پیش از آن (۲۰۱۵) جایزه صلح ناشران آلمان را به خود اختصاص داده بود.


iconادامه مطلب

کتابخانه معبد ستایش اندیشه و انسانیت
بازديد : iconدسته: گزارش

کتابخانه معبد ستایش اندیشه و انسانیت
کمپین کتابخانه خوب با استقبال روبه رو شد. بیشتر از آنچه انتظار داشتیم و زودتر از آنچه فکر میکردیم. و این یعنی کتاب و کتابخوانی ارزش است. یعنی هنوز کسان بسیاری هستند که باور دارند با کتاب خوانی میتوان دنیای بهتری ساخت و زندگی بهتری داشت و هنوز برخلاف این تصور غلط بعضی آدم ها که مطالعه را کاری تفننی و حتی بیهوده میدانند. بی شمار انسان های فهیم هستند که میدانند تنها راه رسیدن به آزادی و آبادی مطالعه است و کتاب و کتابخانه دروازه های طلایی برای ورود به فردایی بهتر و دنیایی خالی از ظلم و خشونت و جنایت و سرشار از عشق و شور و انسانیت .
در چند روز اخیر و در زمان کوتاهی که از راه اندازی کمپین کتابخانه خوب گذشته عکس هایی از کتابخانه هایی به دستمان رسید. که نشان میدهد هنوز برای بی شمار انسان های عاشق فرهنگ و مطالعه و اندیشه و انسان هایی که عاشق انسان و آزادی هستند کتاب و کتاب خانه معبدی برای ستایش ارزش های والای انسانی و تا زمانی که حتی یک نفر از قبیله اهل اندیشه و کتاب زنده باشد میتوان به فردای بشریت و نیکبختی انسان امیدوار بود.
شک نکنیم که تنها راه برای داشتن دنیای بهتر مطالعه و تشویق دیگران به مطالعه است و کمپین کتابخانه خوب یکی از صدها راه ممکن برای تشویق همگان به کتاب خوانی
هوشنگ اعلم سردبیر ماهنامه آزما


iconادامه مطلب

اعلام پشتیبانی شهرام اقبال زاده نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودک از کمپین کتابخانه خوب
بازديد : iconدسته: گزارش

به دوستان بلند همت مجله ی وزین آزما برای راه اندازی کارزار ترویج کتاب و کتابخوانی و پی نهادن کتابخانه در سراسر ایران، شادباش و صد آفرین می گویم؛ و به یاد مهربانوی فرهنگ ایران زنده یاد توران میرهادی، پرچمدار ترویج کتابخوانی و زنده یاد پوران سلطانی، مادر کتابداری ایران، در این زمانه ی چیرگی خشم و خشونت و خونریزی و تفنگ بر فکر و فرهنگ، یادداشت زیر را تقدیم می کنم:

به یاد قربانیان ترور و به کودکان کار و خیابان

چگونه تفنگ جای فرهنگ را می گیرد؟

سال هاست که با بهره گیری از آموزه های بانوی فرهنگساز توران میرهادی عمرم را وقف ادبیات کودک و ترویج و تبلیغ کتابخوانی کرده ام؛استادی که به شاگردیش می بالم و به ما چگونگی کار با کودکان و نوجوانان را بر مدار کتاب و کتابخوانی آموخت ؛استادی که روش و منش مرا اصلاح کرد و شکیبایی و پایداری و ایستادگی در برابر کوه مشکلات و کار آهسته و پیوسته را به ما آموخت.کسی که رهنمودش به ما این بود “از غم های بزرگ،کار بزرگ بسازید.”
کسی که تیرباران همسر قهرمانش،سرگرد جعفر وکیلی-کاش نامه های زندان این مرد بزرگ بازنشر می شد،تا مشخص می شد چرا جنبش ها و خیزش های فداکارانه ی مردم ایران همواره ناکام می ماند.جعفر وکیلی در چند نامه ی واپسین روزهای زندگی کوتاهش به روشنی نشان می دهد،که این نه فقط استبداد و نبود دموکراسی در قلمرو کلان که بینش و روش های غیردموکراتیک در قلمرو تشکیلاتی نیروهای اپوزیسون و منش جاه طلبانه و باندبازی و دسته بندی و دسبسه چینی، آفت بزرگ این جنبش هاست-،جوانمرگی برادرش فرهاد،غرق شدن فرزندش در سیل ،آن هم پیش چشمانش،سرطان و مرگ همسر دومش محسن خمارلو در میانسالی و… همه را تاب آورد و زانو خم نکرد و چون کوه استوار ایستاد.
او که از نیروهای سیاسی موجود سرخورده و ناامید شده بود در پی راهی بود که دانش امروزین را با فرهنگ دموکراتیک و بینش و روش آموزش خلاق مشارکتی و غیر رقابتی به نسل جدید منتقل کند.
از این رو مدرسه ی فرهاد را پی نهاد و الگوبی کارآمد را پیش چشم دیگران قرار داد.به این هم بسنده نکرد و در سال ۱۳۴۱ با جمعی از پیشروان آموزش و پرورش نوین،شورای کتاب کودک را بنا نهاد،که بیش از پنجاه سال فعالیت درخشان و راهگشا را در کارنامه ی خود دارد.
باری از دید میرهادی آموزش و پرورش قلب و مغز هر نظام اجتماعی است.در اولین مجمع عمومی شورای کتاب کودک که در حضور استادان بزرگم میرهادی،نوش آفرین انصاری،زنده یاد بحیی مافی و…پیشکسوتان و همکاران شورایی ،که همزمان شده بود با پیدایش داعش، با الهام از آموخته هایم از این بزرگان،در سخن آغازین گفتم ” راه ریشه ای درازمدت مبارزه با تروریسم،تفنگ نیست،فرهنگ است؛یعنی تبلیغ و تروبج فرهنگ دموکراتیک به صورت بنیادین و از کودکی،باید به کودکان کتاب بدهیم و تا بیاموزند راه سخن گفتن و حل مشکلات، زبان تفنگ نیست، فرهنگ گفت و شنود است…”.
راهی که توران میرهادی و یاران و رهروانش پرچم آن را برافراشته اند و آن را هرگز بر زمین نخواهند گذاشت.داعش و تروریسم محصول فقر اقتصادی و فرهنگی و آموزش و پرورش ناکارآمد و نابسنده و فقدان دموکراسی در جوامع عقب مانده و سیاست های منفعت جویانه ی انحصارات نفتی و تسلیحاتی است که بجای تامین و تدارک امکانات آموزشی و احداث کتابخانه، اسلحه به خاورمیانه می فرستند و پادگان بنا می کنند؛منافع رژیم های ارتجاعی و استبدادی منطقه هم در همین است.
راهی که هیتلر و آموزش و پرورش نازیستی و فاشیستی پرچمدار آن بود… ببنش و روشی که ملت برتر،مذهب برتر،فرد برتر را تبلیغ و ترویج می کند.سیاستی که به نام رقابت تنها در پی سود بیشتر و مصالح عالیه ی این یا آن نظام و دسته بندی انسان ها، زمینه را برای طرد و حذف و خشونت و جنگ فراهم می سازد.

به راستی ملاله دختر نوجوان پاکستانی برنده ی جایزه ی نوبل صلح چه بجا گفت: چگونه می توانید کرور کرور اسحله به خاورميانه بفرستید اما امکانات آموزشی و کتاب نه؟!
خوشحالم که یاران قدیمی و صمیمی و فرهنگ ورز مجله ی آزما، در کنار کار دشوار و سنگین انتشار این مجله ی وزین کارزار کتاب و کتابخوانی را نیز راه انداخته اند. من هم در کنار شما هستم!
قطره دریاست اگر با دریاست.


iconادامه مطلب

کاش سرمشق میشدی دکتر !
بازديد : iconدسته: گزارش

کاش سرمشق می شدی دکتر!
گپوگفتي با دکتر جمشيد لطفي دربارهي کتاب و کتاب بازي
دکتر جمشيد لطفي را همهي اهل هنر و فرهنگ ميشناسند. او پزشک است اما بيشت راهل انديشه و هنر. در مراسم بزرگداشتش که سال گذشته در هتل اسپيناس تهران برگزار شد از رضا کيانيان و بهمن فرمان آرا تا بهترين پزشکان کشور آمده بودند. او پزشک و دوست بسياري از نويسندگان و هنرمندان بوده و هست، رئيس انجمن اماس هم هست. دو بيمارستان بزرگ در کهريزک زير نظر او ساخته شده اما… دکتر لطفي عاشق کتاب است و يک کتابباز حرفهاي و صاحب يک کتابخانهي ارزشمند با ۳۵هزار جلد کتاب و به همين دليل و دلايل ديگر محضرش بسيار شيرين است و لذت همنشيني با او پايانناپذير. عصر پنجشنبهاي درست يک شب قبل از بازگشتش به آمريکا ميهمان آزما بود، عصري بسيار دلنشين و فرصتي براي گپ زدن با دکتر که خاطرهاي شد ماندگار…
بسياري از پزشکان به سمت ادبيات ميروند و شاعر و نويسنده و پژوهشگر ادبي ميشوند. کساني مثل ساعدي يا بهرام صادقي و … خيليهاي ديگر.
کرونين و چخوف هم پزشک بودند.
حالا دربارهي ايرانيها حرف ميزنيم.
جوابش ساده است، چون کساني که به سمت رشتههاي فني ميروند، از ابتدا محور فکري دارند که براي درک اين رشتهها ساخته شده. مثلاً من هرگز نميتوانستم مهندسي بخوانم، چون ذهن من اصلاً در اين حال و هوا نيست. ولي کساني که به سراغ رشتهي پزشکي ميروند، روحيات متنوعي دارند و همه طور آدمي بين آنها پيدا ميشود از آدمهاي مالاندوز و دغل تا افرادي که مثل اينها که شما نام برديد که نويسنده و هنرمند ميشوند، يا آنها که وارد تأتر ميشوند و پزشکاني که همهي ما ميشناسيم که به نوعي حکيم و صاحبدل بودهاند و هستند. يعني پزشکي پرسوناليتهي خاصي ندارد. راستش را بخواهيد، پزشک شدن خيلي مشکل نيست و درواقع براي پزشک شدن يک حافظهي قوي لازم است. هرچند که پزشک خوب شدن ممکن است مشکل باشد. اما ممکن است مهندس الکترونيک شدن به اين اندازه آسان نباشد. من الان در اين سن کلي شعر و مطلب حفظ هستم. اما يک مفهوم سادهي فني را نميتوانم در ذهنم آناليز کنم. چون ساختار دروني ذهنم از اين جنس نيست. شايد پاسخ درست شما اين است که پزشکان آدمهاي همگوني نيستند، بلکه آدمهايي هستند با روحيههاي متفاوت.
ولي پزشکها معمولاً ادباي خوبي ميشوند، يعني آن عده از دکترها که به سراغ ادبيات ميروند و جرأت نوشتن ميکنند،به نوعي شاخص ميشوند، انگار ادبيات و پزشکي پيوند پنهاني با هم دارند. ساعدي وقتي پزشکي برايش در ردهي دوم بعد از ادبيات قرار گرفت، ساعدي شد و ديگراني هم که گفتيم هم همينطور.
من به همين اندازه ميتوانم براي شما پزشک سياستمدار، عضو تشکلهاي بشردوستانه و … پيدا کنم. اما شما چون درگير ادبيات هستيد، اينها بيشتر به چشمتان ميآيد.
شما از چه سني به کتاب علاقهمند شديد؟
پدر من در رشت کتابفروشي داشت، «کتابفروشي گلستان» که نوشتافزار فروشي و کتابفروشي کوچکي بود در بازار زرگرهاي رشت. زير تابلوي آن هم کلام سعدي را نوشته بود:
به چه کارت آيد ز گل طبقي / از گلستان من ببر ورقي
گل همين پنج روز و شش باشد و …
پدرم با اينکه سواد ششم ابتدايي داشت، کتابهايي را که به مغازه ميآورد، خودش ميخواند. مقدار زيادي از اشعار مولوي و حافظ و سعدي را حفظ بود. يادم هست ده ساله که بودم او براي ما شعر ميخواند. حتي گاهي شعرهاي زير سؤال ايرج ميرزا را که يادم هست مادرم با چشم و ابرو به او اشاره ميکرد و مرتب ميگفت: آقاي لطفي – استغفرالله … البته پدر بعدها وارد تجارت فرش شد و حجرهاي در سبزه ميدان درست کرد. به هر حال من با کتاب در خانهي پدر آشنا شدم. بعدها که بزرگتر شدم کتابفروشي شبستري بود در تهران که کتاب اجاره ميداد، شبي يک قران. و من با کلي ذوق از او کتاب کرايه ميکردم و چون هميشه کيف کوله داشتم و دستهايم آزاد بود بنابراين از در مغازه تا خانه و در حال راه رفتن کتاب ميخواندم. هر شب يک کتاب از او ميگرفتم، يادم هست که روزي رسيد که صاحب آن کتابفروشي به من گفت تو همهي کتابهاي مرا خواندهاي و ديگر کتابي ندارم که به تو امانت بدهم.
پدرم کتابخانهي کوچکي داشت و من با مطالعهي کتابهاي تاريخ در کتابخانهي او فهميدم که تاريخ چهقدر جذاب است. من تاريخ آلبرماله را آن زمان خواندم و از وجه داستان گونهي آن لذت بردم. فضاهاي قصرهاي فرانسه قديم بسيار برايم لذت داشت. شش جلد آلبرماله را خواندم. يعني من يک بيمار کتاب بودم و تا حدي البته شايد ژنتيک بود. اما در من شدت پيدا کرد.
متن کامل در صد و بیست و یکمین شماره ماهنامه آزما


iconادامه مطلب

سایر صفحات سایت

Copyright © 2013 _ Design by : MrJEY